|
|
شور و شوق براي فوتبال بخشي از تاروپود زندگي بسياري از ماست. به ويژه اگر پسري نوجوان هستيم يا زماني پسري نوجوان بوده ايم. در ميان تمام بررسي هاي موردي (از قبيل اتومبيل، موسيقي، كالا و...) فوتبال شايد بيش از هر موردي ديگر ماهيت جنسيتي دارد. هر چند كه توضيح اين موضوع كاملا مبرهن نيست. درباره اينكه چرا فوتبال بانوان موفق نمي شود، تعداد بيشتري را جذب خود كند، دلايل روشن و مناقشه ناپذيري نمي توان ارائه كرد. به هر حال بنابه دلايل پيچيده و بسيار ديرپا كه برايمان كامل هم روشن نيست، وضعيت كنوني چنان است كه تخيل عامه آمادگي بالقوه و ظرفيت به مراتب بيشتري براي انگيخته شدن بر اثر ديدن مردان در ميادين ورزشي دارد تا بر اثر ديدن زنان در اين ميادين. به نظر مي رسد كه در ميان ورزشهاي پر تماشاچي فقط در تنيس و دووميداني است كه ورزشكاران زن مي توانند به اندازه ورزشكاران مرد مشهور و پرهيبت باشند. اميدوارم كه اين وضعيت پايدار نباشد و رفته رفته با افزايش نسبت شركت زنان در ساير رشته هاي ورزشي، دگرگون شود. به بيان ديگر، اميدوارم كه وضعيت فعلي مبين راز گونگي جاودان مردان نباشد. شور و شوق براي فوتبال را _ كه در حال حاضر ممكن است به ميزان زيادي جنبه جنسيتي داشته باشد در دو بعد بايد بررسي كرد، نخست اينكه اين شور و شوقي است براي هواداري كردن، هواداري كه ابراز وطن دوستي محلي و ملي و ساير اشكال دلبستگي متعصبانه را شامل مي شود. دوم اينكه مي بايست اين پرسش را مطرح كرد كه چرا فوتبال محمل ابزار اين نوع شوروشوق شده است. چرا نخست در بريتانيا و متعاقبا به سرعت در بسياري كشورهاي ديگر، قوائد خاص فوتبال آنرا به عامه پسندترين ورزش تبديل كردند و فوتبال توانست به چنين جايگاه فرهنگي ممتازي نائل شود؟ جذابيت فوتبال به مفهوم دقيق كلمه از چه چيز ناشي مي شود؟ گرچه تماشاچيان فوتبال ممكن است بسيار خشن و نامطبوع باشند و نيز گرچه بسياري از طرفداران تيمهاي فوتبال ممكن است كوركورانه باشگاه مطبوعشان را آرماني كنند، ليكن رفتار تماشاچيان فوتبال جنبه هاي متعدد ديگري هم دارد كه اين نوع تحليل به سبب تاكيد بر عيوب روانشناسانه تعلق به گروه، از آن جنبه ها غافل مي ماند. علاوه بر اين عيوب، پيدايش شور و شوق تعصب آميز براي فوتبال در فرد، واجد كيفيتي بي زيان نيز هست. براي بسياري از پسران نوجواني كه فوتبال را بس دوست مي دارند، اين شور و شوق تجلي نوعي عرق محلي است كه صرفا از علاقه مندي به محل زندگي خودشان ناشي مي شود و متضمن تنفر از محل زندگي ديگران و تيمهاي محبوب آنان نيست. اشتباه است اگر تصور كنيم كه اين كيفيت بي زيان صرفا مربوط به دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ است، يعني همان دوره اي كه با ديدن عكس هاي تأثيربرانگيز پسران نوجوان با شلوارك و گلهاي روباني و جغجغه و لبخندهاي حاكي از ساده دليشان به ياد مي آوريم. پسران نوجواني از همان دست را مي توان امروزه هم در جايگاه تماشاچياني كه امروزه در ورزشگاه در يكديگر مي لولند با ظاهر همشكل و ملالت بار توده هاي كلاه بافتني به سر سالهاي بين دو جنگ جهاني در مسابقات فوتبال تفاوت دارد، ليكن همان نظم خودجوش (و نيز به هم ريختن آن نظم) و همان شور و شعف را امروزه نيز مي توان ديد.
محرمات بنيادين
به منظور كندوكاو درباره شور و شوق عامه براي خود بازي فوتبال. نخست مي بايست سرچشمه هاي اين بازي را مورد بررسي قرار دهيم. قوانين اين بازي نخستين بار در قالب آيين نامه «انجمن فوتبال» در بريتانيا مدون گرديد. در اكتبر سال ،۱۸۶۳ آخرين جلسه از مجموعه جلساتي ظاهرا پر هياهو در مهمانسراي فراماسون واقع در خيابان گريت كوتين برگزار گرديد كه شركت كنندگان آن حداكثر دانش آموزان سابق دبيرستان هاي خصوصي بودند. پيامدهاي اين جلسه، متعاقبا تاثير بسزائي در تاريخ جهان باقي گذاشت. در اين جلسه تصميم گرفته شد كه «انجمن فوتبال» تشكيل شود و اين صرفا ابتكاري تشكيلاتي نبود، بلكه همچنين تصميمي درباره ماهيت اين بازي و از اين حيث بسيار در خور اهميت بود.
|
|
يكي از گامهاي مهم در راه يكسان سازي اين بازي، در جلسه سال ۱۸۶۳ «انجمن فوتبال» برداشته شد. در اين جلسه به رغم مخالفت سرسختانه برخي دست اندركاران فوتبال، ممنوعيت دو كار به تصويب رسيد: يكي در دست گرفتن توپ و ديگري آن كاري كه «لگدزني» ناميده شد (ضربه زدن به پاي بازيكن حريف به جاي ضربه زدن به توپ) با اين همه، به نظر مي رسد كه عناصر اصلي بازي فوتبال در دهه ۱۸۶۰ و ۱۸۷۰ شكل گرفتند و مهمترين اين عناصر عبارت بود از منع در دست گرفتن توپ يا منع لمس كردن. اين قانون از سال ۱۹۱۲ تشديد يافت، زيرا در آن سال تصميم گرفته شد كه دروازه بانان حق ندارند خارج از محوطه جريمه براي گرفتن توپ از دستهايشان استفاده كنند. اگر منع در دست گرفتن توپ را واجد نقشي تعيين كننده در پيدايش فوتبال به منزله نوعي خاصي از رفتار بدانيم آنگاه با كاوش در دلالتهاي روانشناسانه اين نهي يا تابلو قاعدتا بايد بتوانيم دليل جذابيت ذاتي فوتبال را بهتر دريابيم. فعاليتهاي جسماني بشر غالبا با بكارگيري دستها انجام مي شوند و لذا منع استفاده از آنها بازيكنان را وارد مي كند كه براي به حركت درآوردن توپ، پاهايشان را به شيوه هاي جديد به كار ببرند. فوتبال با اصرار بر استفاده از پا، كارايي متعارف و اندك اين بخش از بدن را دگرگون مي كند و به بيان ديگر، پاها را وا مي دارد تا كاري غير از وظيفه واحد و اساسي خود (يعني قادر ساختن انسان به ايستادن و راه رفتن) انجام دهند. در مواقعي كه پاي انسان براي تسهيل حركت او بكار نمي رود، در اكثر غريب به اتفاق موارد نقش ابزاري براي اعمال خشونت را ايفا مي كند. اصطلاحات و تعابيري از قبيل «لگدكوب كردن» و «لگدپراني كردن» و همچنين تصاوير ذهني ما از حملات خشونت آميزي كه در آنها قرباني روي زمين افتاده است و مهاجمان با لگد به سر و روي آن مي زنند، همگي گواهي هستند بر دلالت متعارف پا به منزله عضوي از بدن كه با تعرض وحشيانه تداعي مي شود. فوتبال بازي كردن يعني بازي اي كه در آن، لگد زدن به بازيكن حريف اكيداً ممنوع است و توپ را فقط با پا مي توان به اين سو و آن سو برد. مستلزم والايش دلالت بيرحمانه پا و يافتن كاربردهايي متفاوت براي اين عضو ويرانگر بدن است.
پس مي توان گفت هم به معنايي روانشناسانه و هم به معناي اجتماعي _ تاريخي فوق، فوتبال تاثيري «تمدن آموزانه» دارد.
همان گونه كه دانيل دروين (۱۹۸۵) اشاره كرده، اين موضوع در مورد همه ورزشهايي مصداق دارد كه مستلزم نظام پرورش و چيرگي بر نفس از طريق كيفردهي خويش هستند. برنامه هاي بهسازي قهرمانان خود و آماده سازي بدن در اين ورزشها باعث مي شوند كه تعرض عمدتا به نفس شخص معطوف گردد و حتي در حين انجام ورزش نيز اين تعرض مستقيما به حريف اعمال نمي شود. به سخن ديگر، هدف پيروزي تعرض طلبانه به حريف از طريق نابودي او يا انتقام گيري از طرف مقابل نيست، بلكه مباهات به پيروزي (و عدم نيل به آن در شكست) است، مباهاتي كه از خودشيفتگي نشئت مي گيرد. برخلاف آن ديدگاه محافظه كارانه اي كه تلويزيون را مروج تن نمايي و به نمايش گذاشتن خشونت مي داند. در وين هم چنين اعتقاد دارند كه افزايش پخش برنامه هاي ورزشي از تلويزيون منجر به خويشتنداري بيشتر شدن است. زيرا به طور كلي هيچ كس نمي خواهد كه ميليونها تماشاگر تلويزيون او را در حين ارتكاب به تعرضي ناموجه ببيند. ضبط ويدئويي مسابقات فوتبال و استفاده از آنها براي كمك به قضاوت درباره خطاهاي بازيكنان _ درست مثل دوربينهاي پليس كه امروزه به تعداد فزاينده اي در كنار جاده ها نصب مي شوند، عوامل مهار كننده را در اين بازي تقويت مي كنند.
بايد اذعان كرد كه در فوتبال نيز مانند ساير ورزشها هنوز هم نشانه هاي انكارناپذير از تعرض وحشيانه مي توان يافت كه از ميل رقابت جويانه به پيروزي ناشي نمي شود، ميلي كه البته شكلي تعديل شده و «متمدن» از تعرض است يا بايد باشد. بلكه خشونت مورد نظر در رابطه بازيكن با توپ ادامه مي يابد، به اين صورت كه او مكررا و با شدت فراوان به توپ ضربه مي زند و گهگاه اين كار را با حالتي كاملاً نمايشي انجام مي دهد. با اين حال، توپ نبايد صدمه ببيند و صدمه هم نمي بيند و علاوه بر اين، تجربه فراگير لگد زدن به توپ تماشاي لگد خوردن توپ با عباراتي حاكي از نبوغ عاطفي بيان مي شود و نه با زباني حاكي از حمله بيرحمانه: بخش اعظم بازي با تعابيري مانند «پاس ماهرانه و مارپيچي» ، «شوت قوسي استادانه» و «ضربه بلند حساب شده به توپ كه آنرا به نرمي در هوا به حركت در مي آورد» توصيف مي شود تا با عباراتي مانند «ضربه انفجاري براي به توپ بستن دروازه» . فوتباليستهاي ماهر توپ را «در آغوش مي گيرند» و «نوازش مي كنند» و «به نرمي» به يكديگر مي رسانند.
نوشته: بري ريچاردز
ترجمه: دكتر حسين پاينده