شنبه ۴ تير ۱۳۸۴
آسيب شناسي تعامل والدين و فرزندان
000249.jpg
مريم غفاري
خانواده، سنگ بناي جامعه بزرگ انساني، زندگي خانوادگي، يك پديده جهاني است كه قديمي ترين، اساسي ترين و در عين حال، با دوام ترين نهاد انساني و با ارزش ترين جايگاه تربيت  نسل است و در استحكام روابط اجتماعي و رشد يكايك اعضاي جامعه، نقش بنيادين  دارد. خانواده، عامل اجتماعي كننده و منتقل كننده اصول اخلاقي و مهارتهاي اجتماعي از نسلي به نسل ديگر است. سازوكار تحول رواني كودكان در تعاملات والدين با فرزند در خانواده شكل مي گيرد كه رابطه اي متقابل و دوطرفه است، لذا كيفيت تعامل والدين- فرزند از عوامل بسيار مهم در آسيب شناسي رواني است كه از دوره شيرخوارگي تا نوجواني و پس از آن نيز ادامه خواهد داشت. زندگي براي انسان از راه تعامل و ارتباط ممكن مي شود و اصلي ترين منبع ارتباطي براي آدمي، والدين هستند.
مطلبي كه در پي مي آيد رابطه متقابل مادر- فرزند و پدر- فرزند را مورد مطالعه قرار داده و برخي از ابعاد تحول و پيامدهاي آسيب شناختي آن را مورد بررسي قرار مي دهد.
تمام موجودات، رده هاي بالاي تكامل، دست كم مدت كوتاهي از زندگي خود را به ديگران وابسته هستند. ما زندگي خود را در كنار والدين آغاز مي كنيم. انسان موجودي است كه در خانواده، با فرهنگ و متمدن مي شود و هنجارها و ارزشهاي محيط خود را فرا مي گيرد. مادر اولين پايگاه شكل گيري تصورها و باورهاي كودك در مورد پيرامونش است. والدين و كودك هر كدام بخشي از يك سيستم پيچيده و پويا به حساب مي آيند و داراي تأثير متقابل هستند. مادر و كودك با هم رابطه
زيستي- رواني دارند. طي مراحل رشد، بحران هاي گوناگوني براي كودكان پيش مي آيند كه والدين واكنش هاي متفاوتي نسبت به آنها اتخاذ مي كنند كه تأثيري قطعي بر سلامت روان شناختي كودك دارد.
مسئوليت پدر و مادر شدن
هر انساني به طور فطري و زيستي توانايي پدر و مادر شدن را داراست. ظهور اين توانايي مستلزم داشتن فرزند است، اما جزئيات آن به تجربه شخصي بستگي دارد. دكتر حميد عليزاده، روان شناس و عضو هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبايي مي گويد: پدر و مادر شدن از مهم ترين وظايف انسان است. وظيفه اي كه قابل مقايسه با هيچ يك از مسئوليت هاي ديگر او نيست. براي مثال انسان مي تواند از دوستان خود روي بگرداند، از شغل خود استعفا بدهد، يا حتي ازدواج خود را به هم بزند، ولي فرزند خود را نمي تواند برگرداند. پدر و مادر شدن فرآيندي است كه با همه وسعتش به يك باره از راه مي رسد، در حالي كه افراد براي آن كوچك ترين آموزشي نديده اند.
معمولاً افراد، براي پدر يا مادر شدن خود دلايل متعددي دارند. برخي كودكان را دوست دارند و مايلند فرزندي داشته باشند تا به او محبت ورزند و او را مورد مراقبت خود قرار دهند. برخي از زنان مي خواهند بارداري را تجربه كنند. در نزد برخي، پدر و مادر شدن امري دوبعدي است. اگر خودشان داراي خانواده اي خوشبخت بوده  اند، مي خواهند تا چنين خانواده اي را براي فرزند خود نيز فراهم آورند و اگر خوشبخت نبوده اند، سعي مي كنند تا فرزندي داشته باشند تا او را خوشبخت كنند. در برخي از جوامع، فرهنگ، مذهب يا سنت ها مردم را به داشتن فرزند تشويق مي كنند. براي مثال، در مذهب كاتوليك، جلوگيري از بارداري، مكروه و گناه به حساب مي آيد. اين روان شناس معتقد است: در گذار به وضعيت والدين، والدين در وضعيت رواني خاصي قرار مي گيرند و اغلب آنها كم و بيش دچار فشار رواني مي شوند. در اين گذار، عوامل گوناگوني بر وضعيت رواني والدين تأثير مي گذارند كه در سطور زير به آنها اشاره مي شود.
ساعت اجتماعي
يكي از عواملي كه به ما مي گويد آيا بر اساس انتظارها و هنجارهاي اجتماعي پيش مي رويم يا نه، ساعت اجتماعي است. جامعه و فرهنگ به ما مي گويند كه آيا به هنگام رفتن به مدرسه، ازدواج يا داشتن فرزند، در زمان مناسب قرار داريم يا نه. براي مثال در كشور آمريكا، متوسط سن بچه دار شدن سي سالگي است. افرادي كه از هنجارها و انتظارهاي اجتماعي پيروي مي كنند، معمولاً با مشكلات كمتري مواجه مي شوند. البته به اعتقاد برخي از پژوهشگران، خروج از ساعت اجتماعي، هميشه پيامدهاي منفي ندارد. بديهي است كه ساعت اجتماعي از يك جامعه به جامعه ديگر متفاوت است.
معناي فرزند
به طور قطع مي توان معناهاي متفاوتي براي فرزند پيدا كرد. هر فرزندي معناي مناسبي براي والدين خود دارد كه بر تعامل بين آنها اثر مي گذارد. برخي معتقدند كه براي فهميدن معناي فرزندان، بايد الگوي باورهاي فرهنگ افراد را در تاريخچه خانوادگي مطالعه كرد. به طور كلي، براي افراد گوناگون، معناهاي متفاوتي وجود دارد. براي برخي، فرزند يادآور تعارض خانوادگي خود فرد با والدين و براي برخي، يادآور مجموعه اي گرم و صميمي است.
ويژگيهاي فرزند
كودكان با توانايي هاي متفاوتي در خلق و خو، ظرفيت هاي حسي- حركتي، جسماني و روان شناختي متولد مي شوند. تعامل خانواده به طور قطع از اين عوامل تأثير مي پذيرد. براي مثال، مادران كودكان زودرس، رفتارهاي كنترل كنندگي و حمايتي بيشتري نسبت به فرزندانشان نشان مي دهند. اين كودكان معمولاً بيشتر دچار مشكلات رفتاري،  زبان شناختي و مشكلات در توجه هستند.
تعامل مادر- فرزند
موضوع تعامل مادر- فرزند از عمده ترين زمينه هاي مطالعه است. در اين خصوص پژوهشگران به يافته هاي ارزشمندي دست يافته اند. دكتر عليزاده در خصوص اهميت تعامل بين مادر و فرزند مي گويد: از آنجا كه مادر، نخستين مراقب كودك است و مراحل اوليه رشد، تأثير قطعي بر شخصيت انسان دارد و چون بسياري از مشكلات روان شناختي ريشه در اين تعامل دارند، تعامل بين مادر و فرزند مورد توجه خاص بوده است. وقتي از تعامل سخن مي گوييم، منظورمان رابطه متقابلي است كه بين والدين و فرزند وجود دارد و اين كه آنها بر يكديگر اثر مي گذارند.
ساليان مديد، باور مردم و حتي صاحب نظران بر آن بود كه كودك موجودي منفعل است و تأثيري بر والدين و اطرافيان خود ندارد. ولي در عصر حاضر معلوم شد كه نه تنها اين طور نيست، بلكه از همان روزها و هفته هاي نخست، كودك بسيار فعال، پويا و اثرگذار است.
تعامل مادر- فرزند از لحظه هاي پس از تولد(در واقع حتي پيش از آن) شروع مي شود. از همين زمان، هم مادر و هم فرزند به تماس بلافاصله نياز دارد و مقدار اين تماس مي تواند در كيفيت رابطه آنها بسيار مؤثر باشد. مادران معمولاً واكنش هاي عاطفي گوناگوني نسبت به نوزادان خود نشان مي دهند: برخي احساس عشقي بزرگ و برخي احساس بي تفاوتي مي كنند. اگرچه اين احساس بي تفاوتي پس از گذشت چند روز از بين مي رود. ولي شكل گيري عشق و محبت در مادر، به رغم ژنتيكي و فطري بودن آن، مستلزم تماس با فرزند است. يعني اگر مادر با فرزند خود تماس برقرار نكند، اين عشق و علاقه شكوفا نخواهد شد.
تعامل مادر- فرزند و تحول اجتماعي-
عاطفي كودك
تحول اجتماعي و تحول در دوران شيرخوارگي چنان با يكديگر پيوند خورده اند كه مي توان واژه مركب اجتماعي- عاطفي را براي هر دو آنها به كار گرفت. «بالبي» مي گويد: بهترين روش شناخت تحول اجتماعي- عاطفي يا به سخن ديگر روابط، مطالعه مفهوم دلبستگي است. در سال هاي بعد بالبي، برخي از مفاهيم پردازش اطلاعات را وارد نظريه خود كرد و توانست به نحوي مشكلاتي از قبيل نارضايتي از روابط اجتماعي اوليه، سركوبي هاي نابهنجار شديد و اختلال هاي تفكر را مبتني بر اصول توجه انتخابي و فراموشي انتخابي، تحليل كند و روشن سازد. بر همين اساس، مي توان روابط كودك را در سنين بالاتر، به واسطه كيفيت دلبستگي در او پيش بيني كرد. وقتي در روابط دوستان، هر دو دوست واجد دلبستگي ايمن- ايمني باشند، در مقايسه با دلبستگي  ايمن- ناايمن، روابط آنها از كنترل كنندگي كمتر و هماهنگي و مسئوليت پذيري بيشتري برخوردار است.
با وجود آن كه گفته مي شود مادر شدن محدودكننده آزادي هاي فردي است، با اين حال مردم هنوز هم معتقدند زناني كه ازدواج مي كنند بايد بچه دار شوند. گاه وظايف مادري، با مسائل اجتماعي يا اقتصادي مادر، تداخل مي كند. براي مثال، بر اساس برخي از يافته هاي پژوهشي، مادران مي توانند كارگران خوبي براي جامعه و پدران، مراقبان خوبي براي فرزندان باشند. با اين حال شواهد متعددي موجود است كه مزايا و مضرات اين مسائل را نشان مي دهد. پژوهشگران ابراز مي كنند كه مادران فرهيخته، درك بهتري از وظايف مادري و شغلي خود دارند، در حالي كه مادران داراي تحصيلات كمتر، قادر به اين كار نيستند. در خانواده هايي كه مادر شاغل است، متن زندگي و نوع تعامل به ويژه از نظر رشد رواني اجتماعي فرزندان، قابل تأمل است. در برابر منافع حاصل از اشتغال مادر، شواهد علمي نشان مي دهد اگرچه مادران كارمند وقتي با فرزندان خود هستند رابطه قابل قبولي با آنها دارند، با اين حال وقت كمتري را با فرزندان مدرسه اي خود صرف مي كنند. دكتر عليزاده مي گويد: پژوهش ها مبين آن است كه احساس رضايت و ويژگي هاي رواني- اجتماعي افراد در بزرگسالي، با رابطه اوليه آنها با والدين شان و در دسترس بودن آنها همبستگي دارد. به طوري كه آزمودني هايي كه كمترين ميزان دسترسي را به والدين داشتند، بيشترين ميزان احساس تنهايي، افسردگي و كمترين ميزان عزت نفس را گزارش كرده اند.
تعامل پدر- فرزند
دكتر عليزاده در خصوص تعامل پدر- فرزند مي گويد: تا همين چند سال اخير، اغلب مردم بر اين باور بودند كه پدران نقش ناچيزي در رشد و پرورش فرزندان خود دارند. مطالعات حاكي است كه پدران نيز نقش اساسي در پرورش فرزندان دارند و با وجود آن كه در اغلب جوامع، فلسفه پرورش كودك اساساً مادر محور است، ولي شاهد ظهور نگرش متفاوتي در بين مردم هستيم.
رفتار پدري همچون رفتارهاي مادري در بردارنده رفتارهاي مربوط به دوره بارداري، تهيه غذا و حمايت از فرزند است. به طور كلي، مطالعه هاي انسان شناسي نشان مي دهد پدران هم داراي رفتارهاي مراقبت از فرزند هستند، ولي اين رفتارها بيشتر از آن كه متأثر از عوامل زيستي باشند، تحت تأثير عوامل فرهنگي- اجتماعي هستند. كودكان شيرخواره هشت ماهه به پدران خود بيشتر از مادران علاقه و شوق نشان مي دهند. احتمالاً علت اين تفاوت، از نوع برخورد مادران و پدران با فرزندان ناشي مي شود، زيرا مادران معمولاً براي امور مراقبتي با فرزندان خود رابطه برقرار مي كنند و پدران براي بازي به آنها رو مي آورند. ارتباط پدران با فرزندان در بسياري از موارد از نوع بازي است، ولي با اين حال فرزندان مي توانند با آنها ايجاد دلبستگي كنند. اصولاً پدران وقت بسيار كمي را با فرزندان خردسال خود سپري مي كنند، يعني به طور متوسط، ۳۷ ثانيه تا ۱۲ دقيقه در روز با وجود اين، رفتار پدري مي تواند تأثير قابل توجهي بر رشد شخصيت از جمله عزت نفس، رفتارهاي بزهكارانه و حتي پيشرفت تحصيلي فرزندان داشته باشد.
يافته هاي پژوهش ها نشان مي دهد كه پسران محروم از حضور پدر، دچار مشكلات متعددي در نقش جنسيتي و همسان سازي مي شوند. اين پسران نه تنها به خاطر الگوي نقش جنسيتي، بلكه به خاطر مشكلات اقتصادي و اجتماعي نيز آسيب مي بينند. كيفيت تعامل پدر- فرزند با پايگاه اجتماعي خانواده همبستگي دارد.
به اين ترتيب كه پدران در طبقه متوسط، بيشتر كودك محور و بيشتر خواهان روابط متقابل و برابر هستند. در اين تعامل ها، كنجكاوي، شادماني، خود رهبري و كنترل خود، ارزشمند تلقي مي شود. از طرف ديگر، پدران در طبقه پايين جامعه معمولاً در رأس هرم قدرت و تصميم گيري هستند و فرزندان آنها به عوامل بيروني متكي هستند. شايد اين تفاوت ناشي از نوع شغل والدين اين دو طبقه باشد زيرا افراد طبقه متوسط معمولاً با مردم و انديشه ها بيشتر كار مي كنند در حالي كه افراد طبقه پايين اصولاً با اشيا سروكار دارند. همچنين اشتغال پدران به مراقبت از فرزندان مي تواند براي خود پدران نيز مفيد باشد. پدراني كه از فرزندان خود مراقبت مي كنند، بيشتر از پدران ديگر در مورد فرزندانشان واقع بين هستند و همچنين فرصت هاي شغلي بيشتر براي همسرانشان ايجاد مي كنند.
تأثير فرزندان بر والدين
دكتر عليزاده در خصوص تأثير فرزندان بر والدين مي گويد: امروزه آشكار شده است كه فرزندان نيز بر والدين خود تأثير مي گذارند و از اين راه نقشي فعال و پويا در خانواده اعمال مي كنند. فرزندان از همان ابتداي تولد تجربه جديدي براي والدين خود هستند و مي توانند رفتارها و نگرش هاي آنها را تغيير دهند.
رفتارها، خلق و خو و ويژگي هاي جسماني كودك، بر تعامل والدين- فرزند اثر مي گذارد و در صورتي كه اين ويژگي ها با معيارهاي والدين تفاوت زيادي داشته باشد، مي  تواند كودك را در معرض بدرفتاري قرار دهد. شرايط كودك از همان ابتدا مي تواند بر رفتارهاي والدين اثر بگذارد يا از آنها تأثير بپذيرد. ترشرويي يك كودك مي تواند ناشي از طرد والدين باشد يا آن كه طرد والدين مي تواند ناشي از ترشرويي كودك باشد.
يكي از عوامل مؤثر بر تعامل والدين- فرزند كه از سوي فرزندان ظاهر مي شود، سطح پديد آيي تحول كودك است.
كودكان در مراحل مختلف تحول، احساس ها و رفتارهاي خاصي را در والدين خود ايجاد مي كنند. براي مثال، نگرش والدين نسبت به تحصيل فرزندان، در والديني كه فرزند آنها تازه به دنيا آمده است در مقايسه با والدين كه فرزندانشان در دوره متوسطه تحصيل مي كند و در مرحله نوجواني قرار دارد، با هم متفاوت است.
سرانجام بايد تعامل والدين- فرزند را از نظر رابطه با محيط مورد مطالعه قرارداد. كودكان و والدين با مركزهايي مانند مدرسه، محل زندگي و كار، دوستان، شرايط اقتصادي- اجتماعي و فضاي اخلاقي جامعه رابطه دارند و اين عوامل بر هم تأثير مي گذارند.

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |