پنجشنبه ۹ تير ۱۳۸۴
مروري بر توليدات موسيقي پاپ از قلم يك ترانه سرا
هشداري از جنس ديگر
000558.jpg
پيام پولاد
اشاره: نويسنده كه خود از كساني است كه دستي در سرودن و شعر دارد، در اين نوشته سعي كرده است ضمن ارائه تصويري از موسيقي پاپ در پيش و پس از انقلاب، نقدي بر سروده ها و اشعار موسيقي پاپ بيندازد و در نهايت به آسيب شناسي موسيقي پاپ در چند سال اخير بپردازد و راه حل هايي هم براي برون رفت از وضعيت كنوني به دست دهد.اين نوشتار از نظرتان مي گذرد.
شكي نيست كه موسيقي پاپ كشور ما نيز چون سايرين رابطه تنگاتنگي با سليقه و افكار عمومي خصوصا قشر جوان دارد كه آنرا ارتباط عرضه و تقاضا مي ناميم و باز هم شكي نيست كه به اين جريان در چند ساله اخير با عنايت مسئولين و ايجادفضاي بازتري براي توليدكنندگان و دست اندركاران بهاي بيشتري داده شده، اما در اين بحث مي توان به نكته ظريفي رسيد كه همواره در تمام بازارهاي عرضه و تقاضاي فرهنگي چون سؤال بي جوابي مانده.
عرضه مريد تقاضا يا تقاضا مطيع عرضه؟
هر چند پاسخ هميشگي عرضه براي تقاضا بوده و اين نيز حقيقي ست اما آيا چنين نيست كه متقاضي هم خواه ناخواه از تأثير آنچه به او القاء مي گردد بي بهره نمي ماند؟ و اينكه بالاخره در وادي حساس موسيقي كه كوتاهترين مسير را تا مركز احساس و ادراك آدمي پيموده و بيشترين اثر را در فرهنگ فردي و اجتماعي و تفكر مخاطب خود دارد، بايد توليدكننده بدون هيچ دخل و تصرفي در توليداتش در اختيار متقاضي باشد، يا شنونده در اجبار استفاده از خوراك فكري و فرهنگي عرضه كننده قرار گيرد؟
اكنون اگر دريابيم كه هر يك از طرفين حقي بر گردن ديگري دارند و بطور مثال؛ اگر نوازنده سازي نبود يا شاعري كه با كلمات بازي كرده و به آنها وزني دهد، آهنگسازي كه بر هنر او به لطافت جامه اي از نت بپوشاند و خواننده اي كه آن كلام را به زيبايي آواز كند يا حتي سرمايه گذاري كه مجموعه اين عناصر را در توليد انبوه به دست هر هنر دوستي برساند، آيا امروز موسيقي با اين تنوع و تكامل در اختيار انسان بود؟ يا اگر كسي بدنبال خريد و گوش نمودن و تشويق ماحصل زحمات و تراوشات هنرمندان نبود، آيا ارائه كار از لحاظ روحي و امرار معاش در اين راه براي چنين عزيزاني ميسر مي گشت؟ پس بهتر نيست اگر قلم مي زنيم، فيلمسازيم يا دستي در موسيقي داريم بتوانيم در خلق و ارائه آثار خود ضمن در نظر گرفتن سليقه خواننده، بيننده يا شنونده كه همان احترام به اوست به نواي دروني خود و اينكه چه نكته اي در ارتقاي سطح فرهنگي و ديدگاه فردي و جمعي مخاطبين مؤثر است نيز توجه كنيم؟ و اگر مي دانيم در راستاي فعاليتها از تجربه و دانشي بيش از آنچه مخاطب دارد برخورداريم، آنرا در اثر خود منعكس كرده و در اختيارش قرار دهيم و خود باورانه تر عمل كنيم؟ و همواره در بازار پرهياهوي عرضه و تقاضا به هر دوي اين مفاهيم به يك نسبت بها داده شود؟
من امروز معتقدم توليدات هجو و سطح پائيني كه در آنها تنها به بازار فروش، صرف نظر از مفاهيم سازنده نگريسته شده و با رنگ و لعاب هاي ظاهري به خورد مردم داده مي شوند، اما در باطن فاقد ماهيت و استانداردهاي لازم هستند، خود، توهيني به فرهنگ و سليقه در شعور متقاضي و ضربه اي بر پيكره هنر متعهد و هنرمندان پرتلاش است و خيانتي در امانت! چرا كه اگر من امروز هنري را از استاد مي آموزم يا پروردگارم آنرا در نهانخانه احساسم جاي داده و در هر صورت قادر به نوعي نو آوري هستم در ارائه آثارم به ابتذال برسم و شنونده ام را نيز به ابتذال بكشانم، چه كرده ام جزء خيانت در امانت؟ پس اي كاش دوستاني كه بدين گونه روزگار مي گذرانند بيشتر واقف به ديني باشند كه ديگران با خريد آثار بر گردنشان دارند و كمي نيز در مقابل بسياري از همكاران خود كه با گسترده شدن فضاي موسيقي، مشقت بار دل به كار سپرده اند احساس رقابت بيشتري كنند! رقابتي با حركت در جهت مثبت براي ارتقاي سطح، نه با جناح و جناح بندي و پرداختن به حواشي! زيرا وقتي من هنرمند در رقابت شغلي نسبت به ديگري احساس برتري مي كنم قطعا منطقي  ترين دليل اثبات آن، بالا بردن سطح آثار است.
وقتي مي بينيم در كشوري بدنيا آمده و نفس مي كشيم كه مهد هنر و آوازه  است و هنرمنداني را پرورش داده كه آثارشان چه در قيد حيات وچه پس از آن به چندين زبان در دست ممالك ديگر قرار دارند و بر خود مي باليم، پس بايد حقي كه آن بزرگواران يا خيلي از همكاراني كه در ابتداي راهند، اما آنرا عاشقانه مي پيماند، برگردنمان دارند را پاس بداريم و براستي اين وظيفه همه اهل هنر است.
به هفت، هشت سال پيش برمي گردم، زماني كه فضاي فعاليت براي اهل موسيقي و سينما از كوچه باريكي به بزرگراهي چند بانده تغيير يافت، درست به خاطر دارم كه موزيكهاي لوس آنجلسي تنها منبع تغذيه براي دوستداران موسيقي پاپ بود و ديري نپاييد كه جوانان و هنرمندان داخلي نيز با كمك اساتيد و ذوقي خود جوش ، كمر همت بسته و كم كم گوي سبقت را ربودند و اگر تو خواننده محترم نيز كمي به عقب برگردي با من هم عقيده خواهي شد كه آثار جديد، پر سر و صدا و پرطرفدار يكي پس از ديگري به بازار مي آمد و اگر هم نقايصي داشت كه طبيعي بود، حسنش به اين بود كه موسيقي مردمي را از نو زنده مي كرد و متعهدانه به جريان مي انداخت، به طوري كه روي فعاليت خارج نشينان تأثير گذاشته و بازار پاپ لوس آنجلسي در داخل تقريبا به ركود مي رفت، اما يكي دو سال است كه دوباره شاهد شتاب بالاي موزيك هاي برون مرزي در ميان نوجوانان و جوانان هستيم؛ خصوصا از سوي خوانندگان نوپايي كه به تحليل  روانشناسي و به تجربه، تنها موزيك ماشيني توليد مي كنند و ديگر خبري از شعر قوي، اركستراسيون، صداي شش دانگ و تحريرهاي حرفه اي نيست. چون قرار است مصرف كننده موزيك منتخب را داخل سيستم پرقدرت اتومبيل گذاشته و آنرا به رخ ديگران بكشاند يا تأثير صداهاي حاصله را مستقيما به پدال گاز منتقل كند نه به مركز ادراك و احساسش!
باقي ماجرا هم نيازي به گفتن ندارد كه كوچه و خيابانها مي شوند پيست مسابقه و سبقت هاي آنچناني و غيرقانوني، ترمزدستي كشيدن هاي بي هوا و از لابه لاي اتومبيل ها عبور كردن و ديگر مزاحمت هايي كه لابد افرادي كه موقعيت اجتماعي و سني و درك ديگري از موسيقي و لذت حاصله اش دارند، بايد تحمل كنند و بعد هم مي رسد به انعكاس كليپ هاي لوس آنجلسي كه آنرا در قيافه هاي ماهواره اي علاقه مندان به دي جي موزيك ها خصوصا در ميان نوجوانان مي توان ديد!
و اكنون بايد اقرار كرد در بازار داخلي نيز گاهي شاهد معدود آثاري با همان ويژگيها و رنگ و بوي سطح پائين ماشيني مي باشيم كه يا شعر تحليل رفته و جايي براي تفكر و برانگيختن احساسات ندارد و وكال، جنس و حجم استاندارد خوانندگي را يا هردو! و اي كاش قائله به همين جا با اين سروصداهاي كذايي و كورس گذاشتن ها و خود فراموشيها ختم مي شد، اما معضل ديگري كه در كنار اين قبيل توليدات با كمي تعمق ملموس است، شعر ضعيف و موضوعات آنها و تأثير اين قبيل ترانه هاست كه اخيرا لجبازي و كشمكش، كوبيدن طرف مقابل، خود بزرگ بيني و حتي بي حرمتي در اشعار عاشقانه مرسوم گشته كه با سر زدن به آرشيوهاي اخير لوس آنجلسي براحتي مي توان نمونه هايش را يافت! نمونه هايي كه از قرار براي آنها نيز مقلد وجود دارد!
البته همه مي دانيم تقليد خوب است و مي تواند سازنده باشد، اما در جايي كه خود الگو در جايگاهش از نمره بالايي برخوردار گردد، مثلا اگر صداي من امروزي شبيه فلان خواننده قديمي است كه با سماجت در ايجاد و نگه داري سبكي از خود با انتخاب اشعار قوي، ملوديهاي حرفه اي و زيبا، معاشرت با پيشكسوتان و بزرگان موسيقي و هنرآموزي از آنان و عوامل بسيار ديگري به اوج رسيده كاملا طبيعي است كه من هم سبك او را پيش بگيرم، مثل او بخوانم و رفتار موسيقايي مشابهي داشته باشم و خود نيز به اوج برسم چرا كه براي هر جنس صدا يك سبك خواندن و تحرير كردن بهترين است و گناه من نيست كه اصوات حنجره ام شبيه فلاني مي باشد، بلكه موهبت خداوند بوده، اينكه از الفاظي چون؛ (الهي سقف خونه ات روي سرت خراب بشه و ببينم همه دورت حلقه زدن، الهي خبرت را بياورند و امثالهم...) استفاده كرده آنرا در اختيار جواني كه چشمش به دستهاي ماست و افكار و احساسش با شعر و موسيقي اين مرز و بوم روبه رشد است قرار دهيم و بگوييم كاري موسيقايي انجام داده ايم!
آيا با چنين الفاظي كه روي زبانها مي اندازيم جز القاي حس بدبيني، حقير شمردن طرف مخالف و اينكه همه عشقها بي ثمر و دروغند ارمغان ديگري براي نسل نوين خواهيم داشت؟ چگونه مي شود دختر يا پسري كه به جنس مخالف و همنوعش به ديده شك، حقارت، دورنگي به ناپايداري و دروغ گويي مي نگرد و زمين خوردنش را خواهان است بتواند در آينده همسري فداكار و پدر يا مادري دلسوز باشد؟ چگونه ممكن است حس نوع دوستي در او تقويت گردد؟ و هزار ناگفته ديگر...،
بديهي است كه با توسعه جمعيت، ترافيك و آلودگيهاي زيست محيطي، ازدحام شهري، ناهنجاريهاي شغلي و مسكن و زندگيهاي ماشيني روزبه روز بر بيماران روحي و مشكلات عصبي شهروندان افزوده مي شود و چنين روندي را مي توان با سرزدن به بيمارستان هاي اعصاب و روان، جامعه شناسان، متخصصين و روانپزشكان، مراكز پليس و... براحتي دريافت، پس بهتر نيست اگر عهده دار نبض موسيقي هستيم، موسيقي درماني كنيم و تا آنجا كه مي توانيم حس آرامش و نوع دوستي و زيبانگري را به زندگي و اطرافيان القا كنيم؟ ضمن اينكه در جامعه و جهان فعلي با دغدغه هاي گوناگونش بهتر نيست به جاي آن كه در ترانه هاي روز تنها به موضوعات عشقي بپردازيم نيم نگاهي به مسائل و معضلات اجتماعي انداخته و روابط انسانها و مشكلاتشان را از دريچه ديگري نيز آواز كنيم؟ چرا كه در حال حاضر تعداد ترانه هاي پاپ با مضمون هاي اجتماعي به جز معدود سفارشاتي كه براي سينما و تلويزيون يا كليپ ساخته مي شوند، در كاست و سي دي هايي كه بصورت آلبوم عرضه مي گردند بسيار انگشت شمار است، پس آيا بهتر نيست كمي بيشتر سايرين را به ديدن و لمس بيشتر مشكلات يكديگر تشويق كرده و آثار خود را در اين زمينه بيافرينيم؟ آيا سرودن و آوازكردن مظلوميت همنوعان در نقاط ستمديده يا بي خانماني هموطنان زير آوار، تنگدستي فقرا، بغض يتيمان بي سرپرست و كودكان خياباني يا دام اعتياد و پاي در دام افتاده جوانان و هزار بلاي ديگر كه مردم، روزانه با آن دست به گريبانند، همين مردمي كه برايشان ترانه مي نويسيم و آواز مي خوانيم، آيا نوشتن و خواندن از درد آنها در جهت تشويق به همدلي لذت بخش نيست؟ و آيا مي توان در وادي موسيقي كاري فرهنگي تر از موسيقي درماني و اينكه نگاه انسانها را نسبت به يكديگر عميق تر و مهربان تر كنيم انجام داد و آيا اين زيبا نيست؟!
آيا حيف نيست با وجود اين همه شاعر، نوازنده، خواننده، آهنگساز، تنظيم كننده و... موسيقيدان و موسيقي دوست زبردست و خوش ذوقي كه در مملكت داريم دست به دست هم ندهيم و نتوانيم بازار توليدات هجو لوس آنجلسي را بي رونق كرده و سايرين را مجبور به ادامه راه خود كنيم...؟
در پايان روي ديگر سخن اينست؛ تا آنجايي كه مي دانيم يك كار موسيقايي قوي و ماندگار، بر گرفته از يك ساختار بي نقص و زيبا و اگر با كلام (وكال) است با بهره گيري از شعر و آهنگي با همان ويژگي است، به طوري كه شنونده را به تعمق و تفكر وادارد و او را غرق در روياهاي خود سازد، همواره به اوج رسيده كه ارتباط مستقيم با مثلث (ترانه سرا، آهنگساز و خواننده) دارد و نيز مي دانيم تنها سخني كه از دل بر آيد بر دل مي نشيند، خصوصا وقتي استادانه باشد و اينجاست كه اگر منصفانه قضاوت كنيم به اين حقيقت مي رسيم كه موسيقي پاپ ايراني با تكيه بر عناصر و ويژگيهاي ذكر شده در دهه پنجاه بود كه به اوج رسيد! پس نبايد فاكتورهاي اوليه اي كه در ماندگاري اكثر آن آثار سهيم بودند را ناديده گرفت، عواملي كه مي توان از آنها چنين ياد كرد؛ اشعار، تكنيكي تر و عميق تر بود و يكنواختي در آنها كمتر ديده مي شد و به مسائل اجتماعي بيشتر نگريسته مي شد، ضمن اينكه در موضوعات عشقي نيز گويش ها لطيف تر بود، حرفه اي ها از يكديگر بهره مي گرفتند و بر كشف استعدادها كوشا بودند، اكثر هنرمندان ماندگار استارت كار خود را براي شهرت و ثروت نزدند و ابتداي كار نيز پول زيادي خرج نكردند، تنوع صداها و نوآوري ها بيشتر بود و هر گروهي در به ثبت رساندن سبكي ماندگار از خود مي كوشيد، اكثر خوانندگان در اجراي فولكلوريك توانا بودند و در آثارشان فاكتوري وجود داشت كه حتي به موزيكهاي خلوت نيز زيبايي و طراوتي جاودانه مي بخشيد و آن چيزي نبود جز (حسي) خالص كه از آن به بهترين شكل بهره گيري مي شد و عوامل ديگر كه مرا وامي دارد اكنون از خود بپرسم، آيا دروغ است كه جوانان و سالمندان ما هنوز مشتاق و شنونده خيلي از ترانه هاي قديمي هستند، اما نيمي از پيمانه پاپ امروزي هنوز نتوانسته بر كام جوان ديروز و ميانسال امروز بنشيند؟! و چرا...؟

گفت وگو با محمد موسوي مدير انتشارات ماهور
در ناهمواريهاي نشر موسيقي
000555.jpg
عليرضا پوراميد
محمد موسوي به اصطلاح روزنامه نگاران سخت مصاحبه و دير تن به گفت وگو بده است و اين شايد به دليل ناآشنايي حقير با اصول حرفه اي گفت وگو و ژورناليسم از يك طرف و روحيه جدي و كمتر قابل نفوذ او از طرف ديگر است. چند ماهي بود كه به رغم دوستي هامان و تقديم پرسشهايم به او، از پاسخ طفره مي رفت و حوالت به مقدمه بروشور و دفتر راهنماي آثار ماهورم مي داد تا اين كه بالاخره او را كه به اصطلاح ورزشكاران بد افت و پوئن  نده است با دليل و برهان  به پاي ميز گفت وگو و در صندلي مقابل نشاندم كه حاصل پرسش و پاسخي بود به شدت تلگرافي و موجز كه گرهي را از كار و راهي را به دهي باز نمي كرد با چند تماس ديگر و توضيح خواستن بيشتر در نهايت آنچه در پي مي آيد تحصيل گشت و شايسته آن هم هست كه از تجربيات و تلاش هايش بگويد چرا كه فقط يك كتاب «دايره المعارف  سازها» يا يك عنوان از نوارهاي كلاس درس زنده ياد دكتر جعفر محجوب و يا يكي از مجموعه گنجينه موسيقي ايران (مجموعه تا امروز ۲۰ گانه) و... كافي است تا كارنامه ناشري را قابل قبول نمايد هر چند كه او خود با «تا فصلي ديگر...»  هايش، در هر فصل ما را نشاط مي بخشد و درد آشنايي مي نمايد.
* شروع كار مؤسسه ماهور از چه سالي و با چه انگيزه اي آغاز شد؟
- فعاليت مؤسسه فرهنگي و هنري ماهور از سال ۱۳۶۶ و با انگيزه توليد، ثبت و انتشار آثار موسيقي، كه به نظر مي رسيد در اين بخش فعاليت كمتري انجام پذيرفته و محتاج تلاش بيشتري هستيم، آغاز شد.
* دليل انتخاب نام ماهور براي مؤسسه و نيز نام همكاران اوليه و نقش دوستاني كه مشاركت و تلاش بيشتري داشته اند را بفرماييد؟
- ماهور كه نام يكي از دستگاه هاي موسيقي ايراني است و هم چنين گلي زيبا بدين نام وجود دارد اما به دليل كثرت دوستان و همكاراني كه در اين مدت ۱۸ سال با ما همكاري داشته اند از ذكر نام ها خودداري مي كنم چرا كه شايد اسم عزيزي از قلم افتاده و باعث شرمساري حقير گردد فقط به ضرس قاطع مي توانم بيان كنم كه تمام هنرمندان، نويسندگان و دوستان كه با اين مؤسسه همكاري كرده اند در توليد و انتشار آثار خود نهايت همكاري و تلاش صادقانه و مهربانانه را داشته اند.
* با مشكلات فني توليد چگونه مقابله و نيز مطالب فصلنامه را به چه روش تأمين مي كنيد؟
- تهيه مطالب مورد نياز فصلنامه و كتاب و آثار مكتوب از مشكلات دائمي نشريات و كتب تخصصي (به ويژه موسيقي) و مؤسساتي كه در اين زمينه فعاليت دارند، به شمار مي آيد. مقالات تخصصي عموماً كمتر نوشته مي شوند و متأسفانه اغلب مطالبي كه به دست متصديان نشريه مي رسد از ارزش علمي بالايي برخوردار نيست و ما اين معضل را با جويايي و پيگيري و تلاش بيشتر براي يافتن مطالب ارزشمند، رفع مي كنيم.
* موانع قانوني يا اداري كه مشكل ساز هستند كدامند؟
- مشكل قانوني كه وجود ندارد. يا ما نداريم. اما موانع بوروكراسي بسيار آزاردهنده و انرژي بر هستند و با وجودي كه ما در حيطه آثار گرانقدر و متون كلاسيك هنري فعاليت داريم و اغلب خالقان اين آثار طبق دستورالعمل وزارت ارشاد نيازمند كسب مجوز نيستند باز هم براي طي كردن يك مرحله اداري گاهي چندين ماه معطل مي شويم.
* رويكرد اصلي و هدف محوري مؤسسه ماهور به كدام بخش موسيقي (ايراني- فرنگي- نواحي- رديف و يا...) اختصاص دارد؟
- بخش عمده توليدات و انتشارات آثار آموزشي و پژوهشي (شنيداري- نوشتاري) در زمينه هاي مختلف موسيقي كلاسيك و موسيقي نواحي ايران است. آنچه تاكنون از سوي اين مؤسسه منتشر شده از لحاظ مضمون و محتوا (در زمينه هاي ياد شده) بسيار متنوع و گسترده و بهره گرفته از منابع ممتاز و معتبر موسيقي ايرانند و بسياري از اين منابع تا ديروز در آرشيوهاي خصوصي افراد نگاهداري مي شده و براي اولين بار منتشر شده اند، در حالي كه اگر اين كار اتفاق نمي افتاد غير از اين كه قاطبه و عموم علاقه مندان از استفاده و بهره گيري محروم بودند خطر اصلي كه اضمحلال و از بين رفتن اين آثار بود آنها را تهديد مي كرد.
* از كارهاي در دست و آماده انتشار خود بگوييد؟
- جلد دوم كتاب دايره المعارف سازهاي ايران (سازهاي پوستي، صداها و خود صداهاي نواحي ايران)- كتاب «اي ايران» يادنامه روح الله خالقي (مقالات- سفرنامه- نامه ها- آثار و كتاب شناسي)- سي دي هاي تدريسي استاد برومند (مثنوي خواني و سبك هاي آن) و يادواره استاد كريمي از جمله آثاري است كه به زودي منتشر مي شوند.
* آثاري كه به عنوان كارهاي آتي و توليدات سال جاري محسوب مي شوند را هم نام ببريد.
- انتشار CD و كتاب در حوزه موسيقي كودك و موسيقي قديم ايران و تهيه فهرست منابع شنيداري و نوشتاري و بالاخره معرفي هنرمندان جوان.
* ضمن بر شمردن عناوين و جوايز آثارتان، به موضوع نمايشگاه كتاب و نيز جشنواره موسيقي نيز بپردازيد؟
- كتاب «پيوند شعر و موسيقي» اثر استاد دهلوي در سال ۱۳۸۱ كتاب برگزيده سال بوده و كتاب دايره المعارف سازها (جلد اول) برنده جايزه بين المللي واكسمن شده است و فصلنامه ماهور نيز در سال ۱۳۸۰ در بخش پژوهش برگزيده شد. اما موضوع نمايشگاه كتاب كه لازم است بگويم مناسب ترست در سال حداقل ۲ يا چند بار يا به شكل دائمي برگزار گردد و نفس نمايشگاه يا جشنواره به نظر بنده بسيار ارزشمند و شايسته است، اما در برخي جشنواره ها شأن و منزلت هنرمند هرگز رعايت نمي شود و تقريباً هر سال ما شاهد افت كيفي كارها به نسبت سال قبل هستيم. عده قابل توجهي از اساتيد موسيقي، با اين شكل مديريت و برنامه ريزي و... اصلاً شركت نمي كنند و عده ديگري هم كه شركت مي كنند صرف نظر از رتبه هنري آنان، كارهايشان به لحاظ كيفي حتي در حد نامشان هم نيست.

موسيقي
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |