شنبه ۱۱ تير ۱۳۸۴
مروري بر پيامدها و دستاوردهاي زندگي مدرن
زندگي ماشيني
نسرين دانايي
«بحران هويتي كه امروز بر جوامع رخنه كرده، تفكر و نگرش انسان را متحول ساخته است، امروز در گمان برخي افراد، زماني انسان است كه بيشتر داشته باشد، بيشتر بخرد، بيشتر مصرف كند، بيشتر مقام، ثروت، مدرك و سند دور و بر خود جمع كند و زماني با احترام و ارزشمند تلقي مي شود كه از فلان عطر و ادكلن يا فلان مبلمان منزل و ماشين و غيره استفاده كند. انسان امروز از تنهايي مي گريزد، از تاريكي در هراس است، از رجعت كردن به خويشتن خويش عاجز و از وجدان خود در تشويش و اضطراب است.
امروز با پيدايش قدرت و زور و خدعه و نيرنگ همبستگي انسان با عاطفه و عشق از هم پاشيده است. به ويژه در جوامع صنعتي كه گويي تشخص انساني و معناي انسان بودن به مفهوم بيشتر داشتن است نه بيشتر بودن و بهتر بودن.»
000570.jpg
در گذشته متوسط عمر كوتاه بود و دوران جواني مصادف بود با بار سنگين وظايف زناشويي و بزرگسالي، كودك تمامي حرفه ها را از والدين مي آموخت. سنتهاي اجتماعي مسلط چنان پيرامون شخص را احاطه كرده بود كه خلاف آن حتي به ذهن فرد خطور نمي كرد. در اين جامعه افراد در روزمرگي و عادت گذران زندگي كرده و آرامش و امنيت روحي بر آنان حكمفرما بود. سرنوشت شخص از حيات تا ممات تقريباً از پيش تعيين شده بود و سيكل خانواده از قبل مهيا شده بود كه درب ورود به آن ازدواج بوده و عبور از آن ورود به دنيايي جديد، كه تقريباً بازگشت ناپذير جلوه مي كرد. نقشهاي زن و مرد تقريباً ثابت و اعتراضي نيز بر آن وارد نبود...
اما امروز ديگر نمي توان با استفاده از اخلاق جمعي تمايلات فردگرايانه انسان مدرن را مهار كرد، سرنوشت اعضاي خانواده بر خلاف ديروز مشخص نيست، ازدواج ديگر به صورت نهادي شفاف كه قبلاً بوده نيست، بخصوص در كشورهاي غربي و صنعتي دنيا و برخي كشورهاي آسيايي تصميم در مورد ازدواج، تصميمي جدي مانند گذشته نيست. گاه برخي از افرادي هستند كه قبلاً با هم زندگي كرده اند. ديروز چنين چيزي غيرقابل انجام بود، چون رسوايي اجتماعي محسوب مي شد. در جامعه امروزي به جنبه هاي خيره كننده زندگي مادي، تجملات، تجمع سرمايه هاي مادي اهميتي بسيار داده مي شود. تلاش مردم براي دستيابي به بهترين پايگاه اجتماعي، اقتصادي است، فردگرايي و خردپرستي نمايان بوده و بيشتر مردم در آپارتمان  هاي خود با بيگانگي هر چه تمام تر نسبت به اشخاص گذران زندگي مي كنند. كه اين امر روابط صميمانه و عاطفي را تحت الشعاع قرار داده است.
گئورگ زيمل، جامعه شناس آلماني معتقد است، خلق و خوي انسان معاصر متحول شده و بين افراد فاصله اي زياد ايجاد شده است. وي مي گويد: «هرجا پول نقد باشد، فاصله عاطفي بيشتر و انگاره هاي غيرشخصي، شديد  تر وارد عمل مي شوند.»
دستاوردهاي جامعه معاصر در كنار جنبه هاي مثبت (پيشرفت تكنولوژي و سهولت و سرعت در كارها) بسياري از پيوندهاي متعدد كه فرد را با گذشته اش مرتبط مي ساخت، گسسته است، از چيزهايي كه مربوط به خود او بود: قوم و خويش، ترقي دوست و برادر و غيره و غيره. زيمل بر اين باور است: بسياري از رفتارهاي امروز بشر با محيط زندگي او مرتبط است و تأثيري مستقيم بر تفكر و نگرش وي مي گذارد. وي مي گويد: «در شهرهاي بزرگ صنعتي شخص دائم با تحريكات عصبي روبه رو است. خيابان هاي مملو از چراغ، رنگ و... در روستا چنين چيزهايي وجود ندارد و فرد كاملاً در آرامش زندگي مي كند.» در كلان شهرها، بسياري از افراد در بيرون از منزل فقط به تماشاي پاساژها و مغازه ها مي پردازند در پژوهشي آمار حاكي از اين است كه: حدود ۷۵ درصد از رفت و آمد در اين شهرها بيهوده است. اين همه زواياي مختلف بر اعصاب و روان و رفتار فرد تأثير نهاده و مكانيزم آرزو و نياز كاذب به كار مي افتد، ماهواره، راديو، تلويزيون و اينترنت از مكانيزمهاي توليد رؤيا هستند، فرد برانگيخته مي شود، چون قادر به پاسخگويي همه تحريكات و انگيزش ها نيست، سيستم دفاع رواني شخص به كار مي افتد.
طبق گفته زيمل؛ نگرش واپس زده يا دلزده وارد عمل و در نتيجه شخص نسبت به مسائل شهري بي اعتنا شده و متعاقب آن فردگرا و بي تفاوت مي شود.
امروزه شخص وقتي تلويزيون را خاموش مي كند، مي بيند چندين نياز جديد برايش به وجود آمده است. خيل عظيم تبليغات بر تفكر و نگرش انسان هجوم آورده و گرايش وي را به سوي مصرف گرايي بيشتر مي كند.
دكتر علي شريعتي جامعه شناس معتقد است، مصرف گرايي شديدي كه بر جوامع امروزي بخصوص كشورهاي آفريقايي و آسيايي رخنه كرده در اثر تبليغات شديد كشورهاي غربي است وي مي  گويد: «هر كشور مصرف خاصي دارد، با توليدات عظيمي كه كارخانجات در كشورهاي اروپايي مي كنند و هر سال به صورت تصاعدي بالا مي رود، نمي توانند مردم كشورشان را وادار به مصرف بيشتر كنند، ماشين همان گونه كه توليد را زياد مي كند، بايد بازار فروش نيز مطابق با آن بيابد، پس مجبور است از مرزهاي محيطي خود بيرون رود و خريداراني پيدا كند و چه كسي بهتر از كشورهاي آسيايي و آفريقايي؟ ولي چگونه؟
وي مي افزايد: آفريقايي سليقه خاص خود را دارد، آرايش مختص به خود را داراست و آرزويش سواركاري و داشتن اسب است، آسيايي لباس مختص به خود را دارد، فرهنگ و مذهب خاص خود و... به اين ترتيب نيازي به كالاهاي خارجي ندارد. بنابراين اين كالاها روي دست مانده و زيان بي شماري بر كارخانجات صنعتي وارد خواهد آمد. پس بايد اين انسان ها را مصرف كننده كالاهاي خارجي كرد. وي در ادامه مي گويد: «پس از تفكر بسيار اروپاييان در مورد چگونگي مصرف گرايي كشورهاي ديگر فرهنگ تازه اي به نام تجدد بر همه دنيا عرضه شد. بدترين ضربه اي كه در هر گوشه دنيا بر پيكر ديگر فرهنگهاي ملل زده شد.» به اين ترتيب كشورهاي زيادي تحت تأثير كالاهاي غربي قرار گرفته و افراد آن از خود بيزار شده و هر چه مربوط به خود بود را مسخره كرده و متحجر پنداشتند ....
ماكس وبر مي گويد: «فرد در روستا بر حسب نياز كار مي كند اما در شهر، فرد براي پيشرفت بيشتر كار كرده و از خود بيگانه مي شود.»
در شهرهاي امروزي فرد حساب گر شده و نقش اعداد و شمارش و زمان در زندگي اهميت خاصي پيدا مي كنند رقابت شديد موجب مي شود افراد پيوسته در حال جنب و جوش فكري و جسمي و عدم آرامش باشند. در گذشته بشر زندگي سنتي و كشاورزي داشت و نيازي به درك زمان حس نمي كرد و غالباً تقريبي بود. مثل سپيده دم، گرگ و ميش و... اما آنچه اين دقت زمان را باعث گرديده شتاب تدريجي و فزاينده زندگي است، با صنعتي شدن جوامع و ورود ماشين و كامپيوتر سرعت زندگي بيشتر و در نتيجه درك دقيق زمان يك ضرورت زندگي محسوب مي شود. عوامل شيميايي نظير آلودگي هوا، آلودگي صوتي نظير بوق ماشين ها و غيره و عوامل رواني مثل مشكلات اقتصادي و اجتماعي بسياري از بيماري هاي روان پريشي و عصبي را براي بشر به ارمغان آورده است.
دكتر محمد حسين فرجاد آسيب شناس اجتماعي علل بسياري از مشكلات شهرها را زياده خواهي افراد مي داند و در اين مورد مي گويد: «جنايات و بزهكاري هايي كه در شهرها رخ مي دهد به دليل آن است كه افراد تلاش مي كنند كالاهاي مادي و پول مورد نياز براي حصول به بهترين پايگاه اجتماعي را فراهم كنند و چون درآمد مشروع براي تأمين زندگي مرفه كافي نيست به ناچار از طرق ناصحيح وارد شده و يا به عبارت ديگر به كجروي گرايش مي يابند.»
وبر بر اين باور است شهرهاي بزرگ و تراكم جمعيت پيوندهاي دوستي را از هم مي گسلد.
وي مي گويد: «تجمع عده كثيري از مردم در شهرها از دوستي هاي متقابل مي كاهد و امكان آشنايي هاي عميق آنان از بين مي رود.»
تخصص و ماشيني شدن زندگي امروز از طرفي پيوندهاي عاطفي را سست كرده و از سويي ديگر نوعي بيكاري صنعتي را به وجود مي آورد. كه موجب كمتر بهره بردن از فرصتهاي زندگي مي شود، پس هر چه جامعه صنعتي تر و ماشيني تر مي شود، فقير، فقير تر و فرصتهاي زندگي او كمتر خواهد شد و متعاقب آن بيكاري افزايش يافته و فقر افزايش مي يابد.
دكتر امان الله قرائي مقدم، جامعه شناس معتقد است كه امروزه افراد در اثر استفاده مداوم از ماشين تبليغات و غيره از خود بيگانه شده و اصل خود را به فراموشي سپرده اند وي مي گويد:در چندين سال اخير جمعيت بسيار زيادي از مردم از خود بيگانه شده اند، بخصوص جوانان براثر تأثيرات شگرف رسانه هاي جمعي از ارزش هاي فرهنگي و خودي دور شده و هويت اصلي خود را فراموش كرده اند.
امروزه در شهرهاي بزرگ در كنار خيابان افرادي را مي بينيم كه برخي متكدي هستند، برخي معتادند و برخي ... ولي گاه افراد به قدري با هم غريبه و بيگانه هستند كه به هنگام گذر از كنار آنان سعي مي كنند حتي گوشه كفش يا لباسشان با آنان برخورد نكند. شرايط و محيط در شهرهاي بزرگ گاه بي رحمانه برخي انسان ها را به ذلت مي كشاند. اما در فرهنگ روستا اگر شخصي نياز به ياري و كمك داشته باشد ديگران از كمك به وي دريغ نمي ورزند.
منتسكيو معتقد است معمولاً فرهنگ هاي ضعيف از روح هاي قوي تر تقليد مي كنند و مي گويد: هر دوره تاريخي داراي روح مسلطي است كه خود را بر روح هاي ضعيف تحميل كرده است.
فرانتس فانون مي گويد: اروپا مي خواست همه مردم دور از اروپا را اسير ماشين كند، آيا انسان يا جامعه انساني قبل از اينكه شخصيتش زدوده شود و از هويت سلب شود اسير ماشين يا اسير يك توليد خاص اروپايي مي شود؟ (بنابراين بايستي شخصيت زدايي شود).
شريعتي مي گويد: «در قديم در دوره تسلط مسلمانان، براي فهماندن اينكه جنسي متعلق به ممالك اسلامي است، روي آن مارك اسلامي (بغداد، عثماني و ...) مي زدند و كار به جايي مي رسيد كه حتي روي صليب كه خاص مسيحيت است كلمه الله را نقش مي كردند و مسيحي آن را به واسطه داشتن مارك اسلامي مي خريده است و اروپايي ها بدون قيد و شرط و بدون حق تشخيص و جرأت آن مي خريدند و وجود آن را قبول مي كردند.»
وي مي افزايد: «آنان خود به خود از ما تقليد مي كردند حتي در قرن ۱۳-۱۶ علمايي كه در دانشگاه هاي اروپا (سوربن و ...) تدريس مي كردند در كلاس لباس هايي به شكل لباس هاي ابوعلي، فارابي، و ديگر علماي ما مي پوشيدند و درس انجيل و تورات مي گفتند و كسي جرأت نداشت بگويد اين لباس بد يا گشاد است.»
بنابراين متوجه مي شويم كه اروپايي ها لباس استادي خود را حتي از مشرق زمين مي گيرند و با اندك تغييري به خود ما بر مي گردانند. و ما با چه افتخاري آن را در مراسم فارغ التحصيلي مي پوشيم در حالي كه اين همان لباس قديمي علماي ما با كمي تغيير است و لباس قديمي خودمان را كه اصل و اساس اين لباس است به دور مي اندازيم ...
در زمان حمله مغول به ايران و تسلط آنان بر ما با وجود وحشي گري و نابود شدن بسياري از كتب علمي توسط آنان، به قدري فرهنگ و روح ايراني غني و مسلط بود كه آن قوم بربر و وحشي را مهار كرده و در خود هضم نمود كه پس از چندي شاهد تحت تأثير قرار گرفتن آنان و تقليد آنان از فرهنگ و تمدن ايراني هستيم.
آري! زماني ايران و ايراني تأثير مي گذاشت و اكنون تأثير مي پذيرند و مقلد شده اند، چه سرنوشت غمگين انگيزي...
امروزه حتي حضور موسيقي اصيل ايراني و ورزش ملي بين جوانان كمرنگ شده و جوانان كمتر پذيراي آن هستند. امروزه آهنگي نزد جوان اهميت و طرفدار دارد كه رنگ و لعاب جاز و تند داشته باشد، ديگر اثر زيادي از موسيقي آرام و روح بخش سنتي و اصيل بين جوانان ديده نمي شود.
دكتر امان قرائي مقدم مي گويد: «يك آمريكايي به قدري به مليت و پرچم خود احترام مي گذارد كه حتي در هر شرايطي به گونه اي نشان از پرچم و مليتشان در رسانه هاي آنان ديده مي شود. سربازانش، مردمش،  جوانانش حتي كودكانش كشور آمريكا را برترين و بزرگترين كشور دنيا مي پندارند و اين امر به خاطر القاء كردن و تبليغاتي است كه از بچگي در ذهن و تفكر وي وارد مي كنند.»
كمتر ديده مي شود كه آنان از كشور و يا مليتي ديگر تقليد كنند و سعي در شبيه كردن خود از نظر لباس، سلايق و علايق و ... به ديگران داشته باشند.
اما بيشتر كشورهاي آسيايي بالعكس غرب و اروپايي و هر آن چه كه خارجي است را پاس مي دارند و از آن تقليد مي كنند.
دكتر شريعتي مي گويد: «در سفري با هواپيما يك ايراني كنار من نشسته بود، از او روزنامه اي خواستم، ديدم به قدري لهجه اش فرنگي است كه اصلاً نمي تواند با من حرف بزند، با خود گفتم حتماً آن قدر در خارج بوده كه فارسي از يادش رفته است ولي با تعجب ديدم يك نفر از وي چيزي خواست ولي او زبان خارجي هم بلد نبود.»
اين بيزاري براي چيست؟ آخر چرا يك سياهپوست به سياه بودنش و فرهنگش ولي گاهي يك ايراني با يك سفر به اروپا همه چيز را مسخره مي كند و به باد انتقاد مي گيرد؟ زماني در آن سوي دنيا (غرب) افراد از ترس هم مي گريختند و در ايران زن به فرماندهي مي رسيد و در جاي ديگر دنيا دختر زنده به گور مي شد و در اين جا زن شاعره و نويسنده مي شد. ببين چه فرهنگ اصيل و پيشرفته اي داشتيم كه اسكندر مقدوني به هنگام حمله به ايران انگشت به دهان حيران ماند از سبك معماري و زندگي ايرانيان كه در هيچ جاي دنيا نديده بود.
امروزه چه بسيار افرادي ديده مي شوند كه به خاطر پوشيدن لباسي با مارك خارجي پول قرض كرده و اقدام به خريدن مي كنند و ...
با توجه به برخي مسائل و معضلاتي كه در بيشتر كشورهاي در حال توسعه و در مورد فرهنگ گريزي و تقليد از بيگانه وجود دارد، ارائه راه كارهايي ضروري به نظر مي رسد.
۱- دروني كردن و القاء ارزش ها و هنجارهاي اصيل ديني و ملي از كودكي در فرد
۲- عدم زور و اجبار در القا كردن ارزش هاي فرهنگي و ديني
۳- تجديد نظر در محتواي كتب و منابع آموزشي و پرورشي
۴- معرفي اسطوره هاي ملي و ديني گذشته و حال به دانش آموزان و دانشجويان
۵- معرفي و تبليغ در مورد ورزش ملي
۶- اهميت دادن به موسيقي ملي
۷- اهميت بيشتر به دستاوردهاي تاريخي و باستاني
۸- تأكيد بيشتر مطبوعات و رسانه ها بر فرهنگ ايراني و دروني كردن آنان در اذهان
۹- تبليغ و حمايت بيشتر از محصولات داخلي و....
۱۰- به كارگيري تكنولوژي و علوم جديد دنيا در كنار حفظ فرهنگ و مليت خود.
دوركيم مي گويد: دروني كردن چيزي در وجود شخص يعني اينكه فرد آن را به عنوان عضوي حساس از كارش تلقي كند. كه اگر چنين نباشد آن را دروني نكرده است. بنابراين قابل ذكر است: فرد بايد فرهنگش را چنان در خود دروني سازد كه آن را بخشي از زندگي خود بداند نه اين كه خود از جامعه اي و فكرش از جامعه اي ديگر باشد و با توجه به افزايش شهرنشيني و مشكلات خاص آن كه ارتباطات و عواطف را تحت الشعاع خود قرار داده، لازم است افراد تجديد نظري در اين امر داشته باشند و هفت راه كاري كه ويل كارنگي براي پرورش طرز تفكر كه آرامش و سعادت مي آفريند را در زندگي به كار گيرند: ۱- مغز خود را از انديشه هايي كه موجد خوشبختي، سلامتي و اميدواري است پركنيم، چون زندگي و افكار خود ما تشكيل شده است. ۲- درصدد تلافي از بدگويان خود برنياييم زيرا چنانچه به آن اقدام كنيم پيش از آنها به خود آزار رسانده ايم. ۳- به جاي رنجيدن از ناسپاسي ديگران انتظار آن را داشته باشيم. ۴- موهبت هاي خود را بشماريم نه محروميت هاي خود را. ۵- از ديگران تقليد نكنيم، خود را شناخته و خودمان باشيم. ۶- هر كاري را به بهترين نحو انجام دهيم تا كاري بي عيب و نقص ارائه دهيم. ۷- ناراحتي هاي ديگران را با خوشحال كردن ديگران از ياد ببريم كه اگر مهرباني كنيم به خودمان مهرباني كرده ايم.

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |