اهالي ادبيات معتقدند كه سينماگران ايران، اغلب از تكنيك لازم براي به تصوير در آوردن شاهكارهاي ادبي ايران بي بهره اند. تمايل رمان نويس ها به تصاوير ذهني و شخصيت هاي پرشمار و عقب بودن ادبيات داستاني نسبت به مسايل روز، از جمله دلايلي است كه سينماگران براي وارد نشدن خود به حيطه ادبيات مطرح مي كنند اما سينماگران ما گاه به اقتباس از آثار ادبي خارجي روي آورده اند و نتايج قابل قبولي نيز گرفته اند. آن چه اكنون خودنمايي مي كند، ديوار بلند بي اعتمادي ميان ادبيات و سينماست و اينكه در تعامل ميان سينما و ادبيات در هنر و فرهنگ ايراني چه عناصري ايفاي نقش مي كنند و چرا؟آيا ادبيات ما قاصر است يا اين سينماست كه مقصر است؟
نوشتار حاضر به بررسي همين موضوع پرداخته است كه در صفحه ۱۴ از نظرتان مي گذرد.
در كشورهاي صاحب سينما، رمان حتي پيش از نگارش، از سوي تهيه كنندگان خريداري مي شود و رمان نويس، گاه عملاً رمانش را براي سينما مي نويسد بي آنكه به عرصه فيلمنامه نويسي وارد شود
بسياري براين عقيده اند كه مشكل اساسي سينماي ما «فيلمنامه» است. در طرح اين مشكل، هر دو وجه ساختاري و مضموني قابل توجه است. در وجه مضموني، آنچه بيشتر به چشم مي آيد، فقر موضوع است. با توجه به ادبيات غني ايران- چه در حيطه ادبيات كلاسيك و چه معاصر- اين فقر كمي عجيب به نظر مي رسد. اما اگر بدانيم ادبيات و سينماي ايران كاملاً از هم جدا هستند، قضيه كمي فرق مي كند.
در كشورهاي صاحب سينما، رمان حتي پيش از نگارش، از سوي تهيه كنندگان خريداري مي شود و رمان نويس، گاه عملاً رمانش را براي سينما مي نويسد، بي آنكه به عرصه فيلمنامه نويسي وارد شود. تخصصي شدن كارها موجب مي شود سينما و ادبيات به گونه اي مسالمت آميز و مفيد با هم بده بستان داشته باشند، ولي در ايران اين ارتباط دوسويه شكل نگرفته و به عبارت ديگر گويي سينما و ادبيات در ايران با يكديگر بيگانه اند.
شايد ما از معدود كشورهايي باشيم كه همچنان شاخص ترين گنجينه هاي ادبيات داستاني مان به تصوير كشيده نشده است، گرچه در مواردي معدود، همكاري موفق سينما و ادبيات تجربه شده است. يك آمارگيري از سينماي اقتباسي جهان نشان مي دهد حدود يك چهارم فيلم هاي سينماي جهان، اقتباس هاي ادبي بوده اند.البته اين موجب نمي شود كه فراموش كنيم، در موارد بسيار، سينما نيز بر ادبيات تأثير گذاشته است، چرا كه بسياري از داستان نويسان بر تأثير سينما بر آثارشان اذعان داشته و دارند.
ادوارد ماري در كتاب تخيل سينمايي مي نويسد: «نه بالزاك و نه تولستوي نمي توانستند ما را وادارند پيچيدگي ها را با همان روشني ببينيم كه دوربين فيلمبرداري مي بيند، چون تماشاي يك داستان فيلم شده، به طور عادي، تكان دهنده تر از خواندن يك رمان است.»
آندره لوينسن هم مي گويد:«در سينما فكر از تصوير فراهم مي آيد، اما در ادبيات، تصوير از فكر حاصل مي شود.» تجربه ها نشان داده، بسياري از فيلم هاي اقتباسي براساس رمان هاي متوسط ساخته مي شوند، چرا كه هر چه اثر ادبي قوي تر باشد، كار اقتباس دشوارتر مي شود. برخي اقتباس ها نيز برتري چشمگيري نسبت به اثر اصلي دارند.«تولد يك ملت »كه براساس رماني ضعيف نوشته توماس ديكنسون، ساخته شده، از اين دسته است.
در سينماي ايران نيز با وجودي كه اقتباس ادبي سابقه دارد، ولي مي توان ادعا كرد جز در مواردي انگشت شمار، اقتباس قابل توجهي از آثار ادبي ايران صورت گرفته است.
هر چه تاريخ سينماي ايران به پيش مي رود، از تعداد اقتباس هاي ادبي كاسته مي شود، جالب آن كه همزمان، نگاه تصويري عيني نويسندگان نيز كاهش محسوسي داشته و آنها به سمت تصاوير ذهني گرايش بيشتري پيدا كرده اند.
اما اگر از اهل ادبيات ايران دليل انقطاع رابطه سينما و ادبيات را بپرسيد، بدون شك عصاره كلامشان» بي توجهي اهل سينما به ادبيات «است. آنها معتقدند سينماگران ايران، اغلب از تكنيك لازم براي به تصوير در آوردن شاهكارهاي ادبي ايران بي بهره اند و به دليل فرار از هزينه هاي معمول يك اقتباس ادبي، بيشتر ترجيح مي دهند از رمان هاي مطرح خارجي بهره ببرند.
آنها معتقدند، سينماگران ايراني كمتر رمان مي خوانند و از آن رو به اقتباس بي توجهند كه ناچار نباشند حق استفاده از رمان را از نويسنده اش بخرند! اين در حالي است كه برخي مناقشات و اتفاقات ناخوشايند حرفه اي كه ميان برخي نويسندگان و كارگردانان رخ داد نيز رغبت دو طرف را براي همكاري كم كرده است. از سوي ديگر برخي از اهالي ادبيات، شأن ادبيات را اجل از سينما تصور مي كنند و استقلال ادبيات را مهم تر از آن مي دانند كه ضمن اختلاط با سينما، مخدوش شود.
برخي نيز، تفاخر سينماگران براي«سينماگر مؤلف »بودن را دليل آن مي دانند كه كارگردانان ترجيح دهند فيلمنامه فيلمشان را خودشان بنويسند و به تقسيم كار و تخصص مداري اعتنايي نداشته باشند.
اما در سينماي ايران چه پس از انقلاب و چه بعد از آن چند تجربه اقتباس، اتفاق افتاده است. تنگسير ، آوسته بابا سبحان، خاك ، شوهر آهوخانم و بوف كور ، آثاري هستند كه بسياري از ادبياتي ها فيلم هاي ساخته شده از روي آنها را ضعيف تر از رمان مي دانند. داش آكل ، گاو ، عزاداران بيل، سايه هاي بلندباد، معصوم اول، شازده احتجاب ، دايره مينا،آشغالدوني و داستان هاي مولوي نيز از جمله اقتباس هاي تقريباً موفق پيش از انقلاب به شمار مي آيند.
پس از انقلاب اما، وضعيت اقتباس ادبي در سينما رقت انگيزتر از پيش شد. جز اقتباس هايي كه از داستان هاي هوشنگ مرادي كرماني شد و خود او نيز در بسياري از آنها در فيلمنامه نويسي همكاري كرد- و اتفاقاً اغلب آثار موفقي شدند- تجربه هاي ديگر، چندان موفق نبود.
كيسه برنج، قصه هاي مجيد، ميهمان مامان، تيك تاك، مرباي شيرين و... از جمله اقتباس هايي است كه از آثار هوشنگ مرادي كرماني انجام شده و خود او نيز در نوشتن فيلمنامه دخالت داشته است. مرادي كرماني در اين حوزه يك استثناست. او سينما را مي شناسد و به گفته خود«تصويري»مي نويسد. فيلمنامه نيمه پنهان به كارگرداني تهمينه ميلاني براساس داستان «بعد از عشق» نوشته فريده گلبو و درخت گلابي داريوش مهرجويي نيز براساس داستاني از گلي ترقي نوشته و ساخته شد. آثاري كه گرچه فيلم هاي چندان برجسته اي نبودند ولي صداي اعتراض نويسندگانشان را نيز به آسمان بلند نكردند. همچنين است فيلم گاو خوني به كارگرداني بهروز افخمي براساس رمان مشهور جعفر مدرس صادقي.
اما فيلمنامه نويسان و سينماگران نيز براي كم توجهي خود به ادبيات دلايلي دارند. تمايل رمان نويس ها به تصاوير ذهني و شخصيت هاي پرشمار و عقب بودن ادبيات داستاني نسبت به مسايل روز از جمله دلايلي است كه سينماگران براي وارد نشدن خود به حيطه ادبيات مطرح مي كنند. گرچه فيلمنامه نويسان و تهيه كنندگان سينما تمايل خود را نسبت به استفاده از ادبيات داستاني پنهان مي كنند ولي به دلايل مشخص ترجيح مي دهند خود را از اين امر دور نگه دارند.
از همين رو گاه سينماگران به اقتباس از آثار ادبي خارجي روي آورده اند و نتايج قابل قبولي نيز گرفته اند كه ناخدا خورشيد براساس داشتن و نداشتن همينگوي و«سارا» براساس خانه عروسك ايبسن نوشته و ساخته شده است. البته يك بار يكي از مجلات سينمايي با همكاري يك شركت بازرگاني دست به كار خريد چند رمان مشهور ايراني براي ساخت آنها شد ولي مشكلات اداري، سعايت برخي سينماگران و تغيير مديريت آن شركت بازرگاني مانع از تحقق اين اتفاق شد.
قرار بود سووشون، كليدر، مدار صفر درجه، زمين سوخته، بوف كور و... توسط كارگردان هايي چون بهرام بيضايي، واروژ كريم مسيحي، رخشان بني اعتماد، داريوش مهرجويي و داريوش فرهنگ ساخته شود كه البته اين حركت ناكام ماند.
بسياري از آثار ادبي بزرگ ايران- چه كهن و چه معاصر- هنوز تصويري نشده اند. مثلاً شاهنامه و بسياري از داستان هاي مولوي يا ساير داستان هاي كهن ادبيات فارسي نيز هنوز مورد توجه سينماگران قرار نگرفته اند چرا كه تصويري كردن آنها هزينه بسيار بالايي مي طلبد، دولت و به طور اخص صدا و سيما با سرمايه گذاري در اين حوزه مي توانند قدمي در راه تغذيه افزون تر تصوير از منابع و مخازن ادبي اين سرزمين بردارند.اما آنچه اكنون بيش از هر چيز در اين ميان خودنمايي مي كند، وجود ديوار بلند بي اعتمادي ميان ادبيات و سينماست. از سويي ادبياتي ها قد و قامت سينما را كوتاه مي دانند و از سوي ديگر سينماگران از تبختر نويسندگان مي گريزند. آنچه در اين ميان هنوز بلاتكليف مانده، وضعيت رمان هايي است كه جزيي از سرمايه هاي ملي اين مرز و بوم به شمار مي آيند. اين كه چه وقت تهيه كننده خصوصي خطر اين ريسك را خواهد پذيرفت كه امتياز رمان هاي مشهور ايراني را خريداري كند و يا تهيه كننده دولتي چه وقت خود را متولي اين امر خواهد دانست و اين وظيفه را به عنوان يكي از وظايف اصلي و ريشه اي خود خواهد پذيرفت و اين پرسش كه ادبياتي ها چه وقت از سختگيري هاي بي مورد خود دست برخواهند داشت و به سينما روي خوش نشان خواهند داد، سؤالاتي است كه هيچ كس پاسخش را نمي داند. اما آنچه مسلم است آن است كه دولت و نهادهاي فرهنگي و سينمايي دولتي به عنوان مراجعي كه وظيفه صيانت از فرهنگ غني ايران و آشتي دادن ادبيات جاودانه ايراني با سينماي پيشرو را دارند بايد در حل اين مناقشه پيشقدم شوند و ضمن كاهش سختگيري ها رابطه قطع شده سينما و ادبيات را با تدابير لازم ترميم كنند.
دوستداران ادبيات و علاقه مندان سينما بي صبرانه در انتظارند تا رمان هاي مشهور معاصر و داستان هاي كهن پارسي كه قابليت تصويري بالايي دارند، هرچه زودتر بر پرده سينما بنشينند. درآن صورت به يقين جايگاه بين المللي سينماي ملي ايران نسبت به وضعيت كنوني بهبود خواهد يافت؛ سينمايي كه روح فرهنگ غني ايران در آن دميده شده باشد.