شنبه ۱۸ تير ۱۳۸۴
اجتماعي
Front Page

ازدواج براي رهايي
فرزنداني كه به دليل رها شدن از جو متشنج خانه، زير بار ازدواج تحميلي يا غيرتحميلي مي روند و به دليل اين كه در شرايط مناسب و با فراغ بال تصميم گيري ننموده اند پس از مدتي احساس غبن و پشيماني مي كنند
000945.jpg
معصومه طاهري
مريم چند ماه پيش وارد بيست و هفتمين سال زندگي خود شده است،  مي گويد: از زماني كه به ياد دارم پدر و مادرم در رابطه با مسائل كلي و جزيي زندگي جر و بحث و مجادله داشته اند و گه گاه اين بحث ها طولاني  شده و به صحبت هايي تلخ مانند جدايي و طلاق منجر مي شد؛ متأسفانه به دليل همين جو ناآرام و پرتنش كه در خانه داشتيم، خواهر و برادرم با اولين موقعيت هايي كه برايشان به وجود آمد ازدواج كردند و از خانه پدري رفتند. سالها من تنها دختر خانواده محسوب مي شدم. با وجودي كه در دانشگاه تحصيلم را به پايان رسانده و به طور نيمه وقت به كار اشتغال داشتم لكن دائماً مورد تحقير و سرزنش پدر بودم و اين كه هم سن و سال هاي من بسيار موفق تر هستند. خوشبختانه وضع مالي ما بسيار خوب بود و پدرم در زمره افراد متمكن به شمار مي آمد و حقوق اندك من تنها پول توجيبي بود كه باعث افزايش اعتماد به نفس در شخصيتم مي گشت، تا رفع مشكلات مالي. به دليل وجود اختلاف عميق و نسبتاً طولاني والدينم (از ابتداي ازدواجشان تا حدود سي و پنج سال) هر روز صبح كه از خواب برمي خاستم احساس مي كردم آخرين صبحي است كه خانواده كوچك ما به دور يكديگر جمع هستند و احتمال دارد به زودي تهديدات پدر و مادرم مبني بر جدايي و طلاق عملي شود و همواره يك نوع احساس ناامني نسبت به آينده و عدم امنيت را با خود همراه داشتم. فكر مي كردم در صورت وقوع چنين اتفاق ناگواري كدام يك را براي ادامه زندگي بايد انتخاب كنم؟ پس از جدال هاي فراواني كه در دل داشتم با وجودي كه مادر را هم مقصر مي دانستم، لكن اغلب او را برمي گزيدم زيرا احساس مي كردم از نظر روحي به مادرم نزديكتر و پدرم را به دليل روحيه عصبي و ناآرامي كه داشت قابل تحمل نمي دانستم.
خلاصه اين كه با اين افكار و مجادلات تمام نشدني والدينم، روزگار را مي گذراندم و هميشه در افق هاي دور دست در جست وجوي روزنه اي هرچند كوچك لكن روشن بودم كه به گونه اي از اين سختي ها كه نقشي در آن نداشتم رهايي يابم. چند مورد پيشنهاد ازدواج داشتم كه مورد قبول پدرم قرار نگرفت تا اين كه يك روز با معرفي يكي از آشنايان محسن به خواستگاريم آمد. از نظر پدرم تمامي امتيازات يك همسر ايده آل و مناسب را دارا بود و واقعاً هم همين گونه بود، جواني خودساخته با وضعيت مالي متوسط كه قصد داشت با تشكيل زندگي مشترك اهداف خود را كامل نمايد. از آنجايي كه مايل بودم از خانه پدري هرچه زودتر خلاص شوم و با توجه به موافقت والدينم سريع تر از آنچه فكر مي كردم بر سر سفره عقد نشستم و همسر شرعي و قانوني محسن شدم. كمتر از يك ماه از اين وصلت نگذشته بود كه پدرم به بيماري و دردهايي مرموز دچار شد و پس از آزمايش هاي مكرر متوجه شديم به سرطان پيشرفته مبتلا شده است و حدود دو ماه بستري بود و در ميان اعجاب همگان فوت كرد و مادرم تنها شد و آرامش و سكوت در خانه پدري برقرار گشت. هربار كه قدم به خانه مان مي گذاشتم آرزو مي كردم وضعيتي به وجود آيد كه مجدداً به آنجا برگردم. آرامشي كه لزوماً حاكم شده بود همان جوي بود كه سال ها در انتظارش بودم لكن افسوس با مردي پيمان بسته بودم و بايد به آن وفادار مي ماندم، متأسفانه همين افكار باعث گرديد كه به تدريج از لحاظ روحي از همسرم جدا شوم و زندگي ام را با سردي و بي تفاوتي بگذرانم و امروز اين بي ميلي يك جانبه به حدي رسيده كه در آستانه جدايي هستيم، احساس مي كنم مشوق من در اين ازدواج،  جو پر اضطرابي بود كه همواره از سوي پدرم بر يكايك ما تحميل مي شد و مادرم به دليل اين كه سال هاي زيادي را با اخلاق او سپري كرده بود همچنين جهت اجتناب از دوري از فرزندان و عدم تمكن كافي جهت استقلال، در اين سال ها سعي مي نمود به هر نحو كه شده زندگي خانوادگي را پابرجا نگاه دارد و امروز آن چه براي او باقي مانده غم سه ازدواج ناموفق فرزندانش است. هر سه ما فرزندان اوبا مشكلات خاص خود مواجهيم و در اين ميان زندگي مشترك من به دليل عمر كوتاهش بيشتر از بقيه در معرض خطر است.
***
مطمئناً سرگذشت تلخ زندگي مريم در جامعه مصاديق فراواني دارد، فرزنداني كه به دليل رها شدن از جو متشنج خانه، زير بار ازدواج تحميلي يا غيرتحميلي مي روند و به دليل اين كه در شرايط مناسب و با فراغ بال تصميم گيري ننموده اند پس از مدتي احساس غبن و پشيماني مي نمايند. تفاوت فرهنگ غرب و شرق ايجاب مي كند كه فرزندان در مشرق زمين حتي المقدور و در كنار خانواده هاي خود باشند و به طور كلي يك جوان شرقي به خصوص دختران به ندرت مايلند حتي در صورت استقلال مادي براي خود خانه و زندگي مجردي تشكيل دهند و اصولاً اين عمل با عرف جامعه ما مغايرت دارد. به عنوان مثال بسياري از مردان و خانواده هاي آنها كمتر حاضرند به دختراني كه زندگي مستقل دارند پيشنهاد ازدواج نمايند و خانواده در كنار دختر (و يا حتي پسر) از اهميت خاصي برخوردار است، بنابراين بسياري از دختران و پسران ترجيح مي دهند به خاطر نگراني هايي كه نسبت به آينده و بعضاً داوري ها دارند و يا به دلايل ديگر به هر صورت در كنار خانواده خود باقي بمانند و در حالي كه در غرب بسياري از فرزندان به محض اين كه به سن بلوغ مي رسند در فكر زندگي جداگانه و استقلال فيزيكي هستند، حتي اگر در يك شهر هم با خانواده خود زندگي نمايند ترجيح مي دهند با دوستان مكاني را تهيه نمايند يا در خوابگاه دانشجويي تمام روزهاي هفته را بگذرانند و مشكلي هم در رابطه با تشكيل زندگي و ازدواج آنها معمولاً به وجود نمي آيد. اين جدايي ها به قدري عادي شده كه والدين هم در بسياري از موارد از  آن استقبال مي نمايند زيرا معتقدند وظيفه خود را در رابطه با فرزندانشان تا سن خاصي انجام داده اند و بايد از اين پس به مسائل شخصي خود بپردازند.
در اينجا مقصود تأييد و تكذيب فرهنگ ها نيست بلكه توجه خانواده هاي به خصوص ايراني به اين نكته است كه در بسياري اوقات وجود بعضي اعتقادات و فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها مغتنم است. اگر جوانان در حال حاضر به هر دليل (مادي، عاطفي و ...) ترجيح مي دهند در كنار والدين و خانواده به سر برند، فرصتي است جهت صميميت و نزديكي افزون تر اعضاي خانواده و نبايد اجازه دهيم اين فرصت مطلوب تبديل به تهديد شود و آينده زندگي جوان را با خطر مواجه سازد. اين احتمال وجود دارد كه با توجه به سرعت و افزايش چشمگير ارتباطات و شيوع سريع فرهنگ و زندگي غربي و يا همان دهكده جهاني كه بارها نام آن را شنيده ايد، كشورهاي شرقي و جوانان مشرق زمين الگوهاي خود را به تدريج جهت زندگي تغيير دهند و تبليغات و جاذبه هاي غرب، روزي كاملاً كارساز شوند، لكن ما هم وظيفه داريم در مقابل اين موج بي امان و سهمگين ارزش هاي موجود را نگاهداري و به آساني آنها را از دست ندهيم. قدم اساسي و اوليه حفظ آرامش و به وجود آوردن محيط سرشار از امنيت در خانه است به طوري كه جوان احساس نمايد جهت حل مشكلات و معضلات خود ابتدا افراد خانواده را انتخاب نمايد سپس به سراغ ديگران برود. البته بعضي از والدين ايجاد جو آرام در خانه را با رفاه بالاي مادي مترادف مي دانند در صورتي كه شخصيت ما(مريم) از رفاه بسيار بالاي مادي در خانه پدري برخوردار بوده لكن هرگز او را اقناع نكرده است. البته والدين وظيفه دارند احتياجات مادي فرزندان خود را متناسب با توان خود تأمين نمايند و امنيت مادي يكي از عوامل آرامش و ترغيب جوانان به تحصيل و آموزش است لكن نمي توان آن را تمامي نياز آنها به شمار آورد به خصوص كه در مقابل اميدواريم جوانان نيز شرايط اقتصادي والدين خود را درك نمايند و كمبودهاي مادي را تحمل و سعي كنند توقعات خود را با وضعيت اقتصادي خانواده هماهنگ نمايند، بنابراين آنچه فرزندان را از خانواده ها و والدين دور مي نمايد نوعاً كمبودهاي عاطفي و رواني است. به هر حال معضلات مادي با هر شكل و صورتي گذرا هستند و جوانان دير يا زود به استقلال مي رسند لكن آنچه جبرانش مشكل و پيچيده است كمبودهاي روحي است كه والدين چنانچه در زمان نياز فرزندان، به هر دليل و توجيهي در برآورده كردن آن ناتوان باشند، گاه اين كمبودها يك عمر با فرزندشان همراه و آنها را رنج خواهد داد؛ چه بسا نسل هاي آينده را هم تحت تأثير قرار دهد. اميدواريم والدين و فرزندان در محيط گرم و كوچك خانواده و در اين حريم بسيار مقدس و قابل احترام قدر يكديگر را بدانند و حتي در صورت وقوع جدايي هاي اجباري مانند تحصيل، ازدواج، سفر و ... ارتباط عاطفي خود را همچنان حفظ نمايند و به مرزهاي موجود ميان خود اهميت دهند و حقوق يكديگر را محترم بشمارند. تنها از طريق صميمت و حفظ ارزش هاست كه مي توان اميد داشت نسل هاي آينده از خطر پراكندگي و تنهايي حفظ خواهند شد. در غير اين صورت اين احتمال وجود دارد كه جوامع مشرق زمين با وجود دارا بودن اصالت ها و ارزش هاي عميق فرهنگي در رابطه با جوانان كه سرمايه هاي معنوي جامعه نيز به شمار مي آيند با مخاطره و تهديد روبه رو شوند. همان گونه كه در حال حاضر در غرب خانواده مفهوم واقعي خود را تقريباً از دست داده و ارتباطات عاطفي ميان افراد خانواده و در سايه مسائل مادي و رفاه طلبي تبديل به مراودات رسمي و خشك و تشريفاتي شده است. به هر تقدير، علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد.

۱۰ روش براي پدري بهتر شدن

۱- به همسرتان بسيار عشق بورزيد
پسرانتان با همسران آينده خود به همان گونه اي رفتار مي كنند كه شما با همسرتان برخورد مي كنيد. اجازه دهيد فرزندانتان ببينند كه شما عشق و محبت را به مادرشان ارزاني مي داريد. وقتي كه شما و همسرتان تعارض و اختلاف داريد، به فرزندانتان نشان دهيد چگونه دو آدم مي توانند آن را به شيوه درست حل و برطرف نمايند. مهم ترين بخش زندگي كه شما براي فرزندانتان تدارك مي بينيد، ازدواج و خانواده است و بهترين نوع آماده سازي اين است كه كودك با پدري زندگي مي كند كه مادرش را بسيار دوست مي دارد.
۲ - مرد كاملي باشيد
اگر شما به كودك خود محبت كنيد ولي در طول هفته با همسرتان داد و بيداد كنيد، هرآنچه درباره مهرباني و علاقه مندي بگوييد در نظر فرزندانتان به حساب نمي آيد. آيا شما به قول هايتان پايبند هستيد؟ وقتي كه شما ملزم به انجام كاري براي كودكانتان مي باشيد، آيا به هر نحوي كه شده آن را انجام مي دهيد؟
اخيراً پسر بزرگم ليستي از اعتبارنامه هايم را پيش رويم قرار داده و گفت: «مي دوني، اينها خيلي خوب هستند ولي براي من ارزش چنداني ندارند. آنچه برايم بسيار حائز اهميت مي باشد،اين است كه پدرم در زندگي شخصي هماني باشد كه در عموم مي باشد.» اين تلنگري بود كه در رفتارم ثبات بيشتري داشته باشم.
۳- چه زماني را صرف كودكان مي كنيد
تقويم ها دروغ نمي گويند. مهم نيست ما چه مي گوييم، بچه ها مي دانند كه ما وقت خود را براي كارها و يا افرادي صرف مي كنيم كه برايمان بسيار مهم هستند. طوري برنامه ريزي كنيد كه زماني را با فرزندانتان بگذرانيد. مهم نيست كه برنامه كاريتان چگونه مي باشد، اين وظيفه پدر است تا زمانش را طوري تنظيم كند كه با فرزندانش نيز باشد. ببينيد كه چه چيزهايي مورد علاقه فرزندانتان است. (مي تواند در مورد هر فرزندي متفاوت باشد). پسرهايم به ورزش علاقه مندند بنابر اين ما با هم توپ بازي مي كنيم ، دخترم پارك و تفرجگاه را دوست دارد لذا او را به گردش مي برم.
۴- به فرزندانتان ياد دهيد براي خود ارزش قائل شوند
اين كه چگونه فرزندان ارزش خودشان را از چشم پدر مشاهده كنند، تأثير بسزايي در كل زندگي شان بر جاي مي گذارد. مادرم تأثير شگرفي در زندگيم داشت ولي وقتي پدرم مي گفت: «پسرم! اين كار بسيار خوبي بود كه انجام دادي» ، مفهوم و اهميت بسيار زيادي برايم داشت. يك پدر مي تواند اثر ماندگاري بر زندگاني فرزندانش بگذارد وقتي كه تشويق و تحسين به موقع و مناسبي از آنها به عمل آورد. اين كار، انگيزه و مشوقي براي كودكان در رسيدن به مراحل بالاتر مي گردد.
اما عكس آن نيز صادق است. هرگز فرزندانتان را با كلمات پست و سخيف صدا نزده و اين كلمات ناپسند را در موردشان به كار نبريد چرا كه همانند تيرهايي هستند كه زخم عميق آنها همواره در طول زندگي بر جاي مي ماند.
۵- همانند يك خانواده گفت وگو كنيد
يك خانواده متحد، احساس امنيت به فرزندانش مي دهد. حداقل يك وعده غذايي را با خانواده تان صرف كنيد و در همان حال در مورد اتفاقات آن روز با هم صحبت كنيد. حداقل بخشي از شب را به عنوان يك خانواده بگذرانيد نه اين كه به تماشاي تلويزيون بنشينيد. مطمئن باشيد اصلاً پرهزينه نمي باشد، شما مي توانيد با هم بازي كنيد، به پياده روي يا پارك برويد.
ما عاشق نصيحت كردن هستيم ولي شنيدن موقعي صورت مي گيرد كه ما واقعاً بدانيم نيازهاي قلبي فرزندانمان چه مي باشد.
۶- مأموريت هاي خودتان را بشناسيد
مأموريت شما به عنوان يك پدر اين است كه از خانه خود به جهان هديه اي اهدا كنيد كه پس از شما خواهد زيست. فشارهاي ناشي از حل بحران هاي زندگي يكي پس از ديگري به راحتي باعث بي توجهي و اهميت ندادن به اين مأموريت مي گردد.
اگر يكي از فرزندان توسط مادر مورد تأديب قرار گرفته، يك پدر بايد قادر باشد كه آن فرزند را به كناري كشيده و بگويد: «من كاملاً درك مي كنم كه مادرت بايستي امروز ترا تأديب مي نمود. به من بگو كه علت اين كارش چه بود؟ قصد داري براي جبران آن چه كار كني و دفعه بعد در مورد آن اشتباه چگونه عمل مي كني؟»
۷- انتقاد پذير باشيد و ضعف هايتان را قبول كنيد
يك بار كه در مورد قضيه اي با دختر خود بحث مي كردم مطمئن بودم كه صد در صد حق با من است. ولي پس از مدتي دريافتم كه كاملاً در اشتباه بودم. لذا نزد دخترم رفتم و گفتم: «عزيزم! پدر تو در مورد آن مسأله اشتباه كرده، الان متوجه شدم كه حق با توست، لطف كرده و مرا ببخش.»
غرور باعث مي شود ما از مردم بترسيم كه مبادا بپندارند افرادي ضعيف هستيم. ولي فرزندانمان فقط نياز ندارند كه موفقيت ما را ببينند. آنها مي خواهند ببينند وقتي كه ما به ديگران صدمه مي زنيم در پي التيام آن نيز هستيم. وقتي ما تصميمات نادرستي اتخاذ مي كنيم، مسئوليت عواقب آن را پذيرا هستيم.
۸- تربيت نه به خاطر فرو نشاندن خشم و عصبانيت
به خاطر خشم خود، فرزندانتان را تنبيه نكنيد. به خودتان زمان بدهيد تا آرام و خونسرد شويد. بچه بايد مشاهده كند كه ادب كردن و دوست داشتن دو چيز ضد و مخالف هم نمي باشد.
تربيت كردن، تنبيه نيست. شايد با كمي درد هم توام باشد ولي هدف آن تصحيح كردار ناپسند و رشد و تكامل شخصيت مي باشد. من مي خواهم كودكانم بدانند وقتي امتيازاتي را از آنها سلب مي كنم يا مجبور مي شوم كه پشت دستشان را بزنم، قصدم عذاب و شكنجه دادن آنها نيست بلكه به اين خاطر است كه بعدها در زندگي، كودكانم به الگوهاي ناپسندي عادت نكنند كه اين امر باعث آسيب رساندن به آنها در آينده مي گردد.
۹- بگذاريد آنها قانون «هرچه كاشتي، درو مي كني» را بياموزند
من براي پسرم يك كلاه ورزشي شيك خريدم. به او گفتم كه آن را در هرجايي برسرنگذارد. او به هشدار من توجهي نكرد و همان گونه كه انتظار مي رفت كلاهش را بدون اجازه برداشتند. ما كاملاً مطمئن بوديم كه چه كسي آن را برداشته است. اولين تصميم اين بود كه بروم كلاه را پس بگيرم. ولي تشخيص دادم كه الان زمان مناسب اين كار نيست. پسرم بايد از اين اتفاق درسي بگيرد.
وقتي كودكانمان تصميمات نادرستي مي گيرند، بعضي اوقات بهترين كاري كه يك پدر مي تواند انجام دهد، اين است كه به كناري بايستد و بگذارد كه آنها خود نتيجه آن را ببينند.
۱۰- از نشان دادن احساس محبت آميز خود نهراسيد
اداي كلمات محبت آميز و ابراز احساسات اهميت بسزايي دارند. مطالعات نشان داده كه وقتي كودكان اين محبت را تجربه نكنند. آنها با روش هاي مخرب و آسيب رسان به دنبال اين حلقه گمشده مي گردند. يك روز نبايد براي پدري بگذرد كه به فرزندانش نگفته باشد «دوستتان دارم» . چرا كه هر روز شايد آخرين باري باشد كه ما اين فرصت را داريم.
انرژي زيادي از ما صرف مي شود تا زندگي مان را طوري سروسامان بدهيم كه خداوند به ما عنوان پدر را تفويض كرده است. ما نياز داريم كه بيشتر اوقات خود را با فرزندانمان بگذرانيم تا اين كه هرگز زماني نيايد كه به عقب بنگريم و آرزو كنيم «كاش زمان بيشتري را با آنها صرف كرده بوديم يا به آنها مي گفتيم كه چقدر دوستتان داريم» !
ترجمه : داود علي نسب

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |