روال اعمال حاكميت
|
|
حسن رحيم پور ازغدي
اين كه در سنتهاي سياسي پيشين و از جمله سنتهاي ديني مسأله مهم اين بوده كه چه كسي بايد حكومت كند اما در دوران مدرن و سياست مدرن مسئله چگونه بايد حكومت كرد سئوال اصلي است ادعايي بيش نيست . آيا مي شود چه كسي حكومت كند و چگونه حكومت كرد را از اساس جدا كرد؟ و آيا مي شود به سئوال چه كسي بايد حكومت كند پاسخ داد بدون اينكه به چگونه بايد حكومت كرد جواب داد؟
ما معتقديم هر دو سئوال مهم اند. هم اينكه چه كسي بايد حكومت كند و هم اينكه چگونه حكومت كند. يعني هم ساز وكار حكومت و روال اعمال حاكميت مهم است چون به تعبير شهيد مطهري ،آدم خوب در سيستم بد نمي تواند خوب مديريت كند و آدم خوب وقتي در سيستم بد قرار گيرد خوبيهاي او در چهارچوب دفتر كارش محدود مي شود و تحت الشعاع سيستم بد قرار مي گيرد بنابر اين سيستم حتما مهم است و اين كه چگونه بايد حكومت كرد و مكانيزم اعمال حاكميت حتما مهم است اما از آن مهمتر اين كه چه كسي بايد حكومت كند است چون عكس اين قضيه هم صادق است يعني شما اگر بهترين ساز و كار حكومت و قوانين را هم داشته باشيد آن انساني كه بخواهد حكومت كند هر شيطنتي را كه بتواند با بهترين قوانين انجام مي دهد. تمام جنايتهايي كه در عالم صورت مي گيرد بر چسب قانوني دارد جز مجرمان و جانيان ساده لوح بقيه مجرمان در لواي قانون و ساز و كار قانوني عمل مي كنند يعني همه با همان مكانيزم موجود عقلايي عمل مي كنند.
پس اين دو سئوال قابل تفكيك از هم نيست و در منطق اسلام هر دو سئوال مهم است. در منطق اسلام اينگونه نيست كه اگر كسي مسئوليتي را پذيرفت چه در دولت يا مجلس الي الابد حاكم باشد و به هر نحوي كه خواست اعمال حكومت كند. اصلا اينطور نيست بلكه يك مشروطيت دقيق و البته شرعي و ديني در كار است. هم با استبداد كه نفي مشروطيت است و هم با مشروعيت لائيك تفاوت دارد. يك مشروطيت ديني است و خيلي هم دقيق ! آن قدر دقيق كه حضرت امير، اول حكومتشان، در سخناني، اين جمله را به مردم فرمودند: من را مي بينيد كه دارم وارد حكومت مي شوم. اگر وقتي از حكومت خارج شدم ديديد با امكانات و زندگي متفاوتي خارج از وضع متعارف يعني «بغير رحلي و راحلتي» خارج شدم، «فانا خائن» بدانيد كه من خائنم.
اين جمله كسي است كه مقامش بعد از پيامبر بالاترين مقام انساني است. مي فرمايد اگر هنگامي كه از در حكومت خارج مي شوم غير از آدمي باشم كه از در ورودي حكومت وارد شده ام، يعني آن موقع خانه ۸۰ متري داشتم و حالا خانه اي ۳۰۰۰ متري دارم، «فانا خائن» بدانيد كه من به شما و به خدا خيانت كردم. اين را امير المومنين (عليه السلام) مي گويد. چه طور مي گويند در حكومت ديني ساز وكار و روال، وجود ندارد و فقط خصوصيات شخصي است؟ اين ها ساز وكار است وبحث شخص نيست. اين كه حضرت به مالك اشتر مي فرمايد كه با مردم ارتباط مستقيم داشته باش و از متن جامعه باش و برج عاج نشين نباش كه عين ترجمه عبارت حضرت علي (عليه السلام ) است. اين سازوكار است و به صفات شخصي فقط كار ندارد. مي گويد اين روال حاكميت است وچگونه بايد حكومت كرد را مي گويد. مي فرمايد كه: «مبادا اگر هم يك وقت بالاجبار از مردم جدا شدي اين جدايي طول بكشد» عين ترجمه عبارت حضرت امير است. نگذار بين تو و مردم حجاب و حاجب فاصله اندازد.
بعد فرمودند براي اين اگر حاكمان و حاكميت از مردم فاصله پيدا بكنند و ديگر لابلاي مردم و به خصوص محرومين نباشند كم كم باعث تنگ دلي مردم مي شود . وقتي ديگر احساس مي كنند كه شما با آنها فاصله گرفته ايد و در ميان آنها نيستيد، دل مردم را مي زنيد. دل مردم دچار انقباض و گرفتگي مي شود و مردم كم كم از شما بدشان مي آيد.
«شعبه من الضيغ» هم براي حكومت و هم براي مردم تنگنا درست مي كند .چه وقت؟ وقتي كه مسئولين از مردم جدا بيافتند. بعد فرمود كه مشكل ديگري كه بوجود مي آيد.اين است كه اگر مسئولين از مردم دور بيافتند، باعث مي شود كه اطلاعاتشان از آن چه دارد در متن جامعه مي گذرد، كم شود. «قله علم بالامور» يعني مسئول و دولتمرد يك چيز مي گويد ولي مردم در جامعه چيز ديگري مي گويند. يك چيزهايي براي او مهم است و يك چيز هاي ديگري براي مردم مهم است. معني اش اين است كه دولت و حكومت به يك سمت مي رود و مردم به يك سمت ديگر. حضرت امير فرمود اگر مسئولين از مردم فاصله بگيرند و اين فاصله كمي طول بكشد، باعث مي شود:ديگر نمي فهمند در جامعه اي كه اداره و بر آن حكومت مي كنند چه خبر است. نمي فهمند مردم دارند چه چيزي پچ پچ مي كنند و در عوالم ديگر تصميم گيري مي كنند در حالي كه مردم در عوالم ديگري هستند.
بعد فرمود كه اين باعث مي شود مسئولين حكومت فريب اطلاعاتي بخورند، يعني خودشان سر خود كلاه بگذارند. حضرت فرمود:همين باعث مي شود مسائل ابعادي غير واقعي در برابر چشم شما پيدا كند . «فيصغر عندهم الكبير» يعني مسائل بزرگ در چشم شما كوچك شود و «يعظم الصغير» مسائل كوچك دربرابر چشم شما بزرگ شود. يعني وقتي يك مديري در جامعه اش نبود، در ميان كساني كه دارد آنها را اداره مي كند نبود مثل يك پدري كه در ميان خانواده اش نيست، همين اتفاق مي افتد. ناگهان مي بيند فرزندش تبديل شده به موجودي كه اصلا انگار پدر و پسر يا مادر و دختر نيستند. با هم به شدت بيگانه و به هم دروغ مي گويند و از هم دروغ مي شنوند. وقتي مسئولين حكومت اسلامي از مردم فاصله بگيرند، در متن مردم نباشند در مزارع در مساجد در كارخانه ها و... نباشند، راه هاي اختصاصي، مسير اختصاصي، منازل اختصاصي و... البته در بعد تشريفات زيرا مسائل امنيتي واقعيتي است كه نبايد ناديده گرفته شود. مسائل بزرگ در چشم كوچك مي شود و مسائل كوچك در چشم شما بزرگ. يك چيزهايي در جامعه مهم است ولي در نظر شما اصلا اهميتي ندارد. يك چيز هايي در جامعه اصلا مهم نيست و در چشم شما خيلي خيلي مهم مي شود.
اين به اين معني است كه مديريت به يك سمتي مي رود و جامعه (چه جامعه كوچك خانواده و چه جامعه) به يك سمت ديگر مي رود. بعد فرمود: «يقبح الحسن و يحسن القبيح» جدول هاي ارزشي شما هم واژگون و معكوس و وارونه مي شود. خوب در نزد شما بد مي شود و بد در نزد شما خوب مي شود. يك چيزي در جامعه ارزش است و در چشم شما، ضد ارزش مي شود و يك چيزي در چشم شما ارزش است ولي در جامعه ضد ارزش. گاهي مي بينيد كه مسئوليني كه در بين مردم سال ها نبودند ( با اين كه آدم هاي خوبي هم بودند ولي سالها فاصله افتاده بين آنها و مردم ) واقعا حواسشان نيست. گاهي جوري حرف مي زنند كه تصور مي كننداينگونه اظهارات آنها را بيشتر به مردم نزديك مي كند در حالي كه آنها را بيشتر از مردم دور مي كند. علت آن همين احتجاب از مردم است. بعد فرمود: «و يشاب الحق بالباطل» و اصلا حق و باطل در چشم شما مخلوط و مشوب مي شود و نمي توانيد تشخيص بدهيد چه خبر است، اگر از درون و متن جامعه بيرون بياييد.
بعد فرمود: «انما الوالي بشر لا يعرف ما تواري عنه الناس» يعني والي، حاكم و مسئولان جامعه بشرند، خطا مي كنند. گاهي اگر در بين مردم نباشند، از چشمشان مسائل پنهان مي ماند آن چه كه در جامعه اتفاق مي افتد از نگاه آنها دور مي ماند . «و ليست علي الحق سمات تعرف بها ظروف الصدق من الكذب» . هميشه هم روي پيشاني حق و باطل مارك نخورده كه اين حق است و آن باطل. و لذا شما خطا مي كنيد. حالا من سئوال مي كنم: آيا اين ها فقط مسائل شخصي است و يا دارد مكانيزم و ساز و كار حاكميت را بيان مي كند؟ هم، چه كسي بايد حكومت كند مهم است، يعني انسان صالح بايد بر ما حكومت كند و انسان فاسد حق ندارد بر ما حكومت كند. هم چگونه بايد حكومت كرد مهم است يعني با چه شيوه ها و به سمت چه اهدافي؟ در منطق غرب چه كسي بايد حكومت كند مهم نيست. نه فقط در غرب كه در همه جاي دنياو در همه فلسفه هاي سياسي دنيا به غير از شيعه روي مساله عدالت حاكم خيلي حساس نيستند. شيعه قيد و شرط مشروعيت حاكم را عدل و عدالت اويعني تقواي فردي او مي داند. منطق شيعه هم اين است كه كسي كه در حوزه مملكت شخصي خودش نمي تواند عدالت را اجرا كند يعني تقوا ندارد، در حوزه جامعه بزرگ چه طور مي خواهد عدالت را اجرا كند؟ چون عدالت، تقواي جمعي است و تقوي عدالت فردي است. بنا براين بحث كاملا از يك مكانيزم حكومتي است.
فرض بكنيد ايشان مي فرمايند يك مكانيزمي ارائه كنيد كه اين صفات از دست نرود. به محض اين كه مسئولين در حكومت اسلامي آن صفات را از دست دهند يعني از حدود الهي تجاوز و تعدي بكنند ديگر اصلا مشروعيت ندارند. فقها اين را در مورد ولايت فقيه مي گويند. چه رسد به كارگزاران فقيه يعني روساي سه قوه كه در واقع بازوهاي فقيه اند. در عرض ولي فقيه نيستند، همه در طول ولي فقيه اند و طبق قانون اساسي ما نيز همين طور است.
در حكومت ديني منطق اين است. چه مكانيزمي از اين بالاتر كه مي گويد: اگر شخصا و يواشكي هم خطا بكند، حتي مردم هم متوجه نشوند، اين ديگر حق حاكميت ندارد. امام (ره) در كتاب ولايت فقيه خود اين كلام را دارند و مي فرمايند كه ( از اين گناهان عادي و رايج در جامعه ) مثلا اين كه اگر ولي فقيه يك نگاه به نامحرم كند ( جمله امام است در كتاب ولايت فقيه شان) اگر ولي فقيه، يك نگاه به نامحرم كند از ولايت ساقط است. خوب كدام حكومت در دنيا اين قدر بر رهبران خود حساس است؟ همه جاي دنيا در قانون اساسي خود مي گويند اگر اين آقا دائم الخمر نيست و سابقه حبس جنايي ندارد مي تواند و حق دارد بر ما حكومت كند. ولي منطق تشيع، منطق ديني، منطق اسلام، مي گويد اين حرف ها كه هيچ، اين شخص حتي در حوزه خصوصي و زندگي خود هم نبايد ظلم كند. آن جا هم اگر ظلم كند و عدالت را زير پا بگذارد، ديگر حق حاكميت بر مردم ندارد. يعني گناه خصوصي كرده، اما حق حاكميت عمومي اش هم از دست مي رود.
حالا مي توانيد بگوييد در كجاي دنياي مدرن اين حساسيت ها وجود دارد.
اينها به نفع كيست؟ به نفع مردم است. پس مكانيزم،كاملاً وجود دارد. يا در باب انتقاد: ،حضرت امير به مالك مي گويند: «ليكن آثرهم عندك اقوالهم بمر الحق لك» مي گويند: در حكومت ديني، نزديكترين حلقه به مسئولين، به مديران و دولتمردان بايد صريح اللهجه ترين منتقدان باشند. مالك اشتر براي حكومت ديني در شمال آفريقا رفته است. ايشان به مالك با آن همه عظمت مي فرمايند كه وقتي مي روي آنجا «ليكن آثر هم عندك» يعني نزديكترين حلقه به تو، برگزيده ترين نزد تو، بايد «اقولهم بمر الحق لك» . اقول يعني گوياترين.« مر حق» يعني حقيقت تلخ وصريح. نزديكترين به تو كه مديري، بايد كساني باشند كه زبانشان از همه صريح تر به انتقاد گشوده است. يعني با تو محافظه كاري و چاپلوسي و تملق نمي كنند و از تو نمي ترسند. جستجو كن آنهايي كه با تو معامله نمي كنند و از تو نمي ترسند و فقط از خدا مي ترسند را نزد يكترين افراد به خودت قرار بده.
ببينيد در دموكراسي هاي دنيا بالا ترين حرفي كه مي زنند چيست؟ مي گويند بايد به منتقد اجازه انتقاد داد. بالاتر از اين چيزي نمي گويند . اما حضرت امير نمي گويد به منتقد اجازه انتقاد بدهيد بلكه مي گويد منتقد را تحت الحمايه حكومت اسلامي بگيريد. مي گويد نزديكترين حلقه به تو بايد منتقدين باشند. يعني اصلاً خودت بايد منتقد تربيت كني. البته منظور از منتقد، كساني است كه عزت و اقتدار اسلامي را مي خواهند. يعني دنبال زخم هاي حكومت مي گردند براي اين كه علاجش كنند نه فقط نمك بر آن بزنند. نه كساني كه با اصل حكومت ديني مخالفند.
پيامبر فرمود نبايد بگذاريد در جامعه اسلامي، حريم توهين به پيامبران خدا، اولياء خدا باز شود. نبايد بگذاريد علناً به ارزش هاي شما توهين شود. آن جا مي گويد كوتاه نياييد. اما در مورد مسئولين و مديريتها مي گويد: صريح اللهجه ترين منتقدان، غير متملق ترين آدمها را، پيدا كن و نزديك ترين حلقه به خودت قرار بده. نزديك ترين آدم ها به مديران بايد منتقد ترين و صريح اللهجه ترين آن ها باشند. به همين ترتيب، ادامه آن روايت هم آن است كه «واقلهم و المساعده فيها يكون منك» كساني بايد نزديك ترين افراد به تو باشند كه اگر يك وقت پاي تو لغزيد، خواستي از قدرت و امكانات سوء استفاده كني اولين كساني كه با توبرخورد كنند، اين ها باشند. كساني را اطراف خود بچين كه با تو اهل تسامح و و سازش كاري نيستند. يعني اگر منحرف شدي دشمنان بالقوه توباشند، كساني كه از تو نترسند، به محض اين كه بخواهي خلاف حكم خدا عمل كني، اختلاس بكني و يا رشوه بگيري، اول اين ها با تومواجه شوند.
بعد فرمود: «بل اهل الورع و الصدق» بگرد دنبال آن هايي كه اهل ورع اند كه وقتي دستشان به اموال مردم رسيد، شروع نكنند به بالا كشيدن. اهل ورع باشند و اهل تقوي باشند و زاهد باشند. «اهل الصدق» يعني راستگو باشند و به مردم دروغ نگويند. چون هميشه در حلقه هاي مديريت جايي وجود دارد كه به پاييني ها آمار دروغ مي دهد و به بالايي ها گزارش دروغ. فرمود بگرد دنبال اهل صدق و كساني كه هم به بالا دست راست مي گويند و هم به پايين دست و مردم راست مي گويند. دروغ نمي گويند و اهل ورع اند. و «عليهم» يعني بچسب به اين ها. نگذار از دستت بروند. به هر قيمتي اينها را وارد حكومت كن چون اينان، خودشان فرار مي كنند. بعد فرمود اما اين ها كه به سمت حكومت مي دوند را راه نده. اوايل خلافت حضرت امير (ع) ايشان نشسته بود و اصحاب مي آمدند. چند نفر آمدند و گفتند آقا ما آمديم و در خدمتيم. مي خواهيم به تكليف عمل كنيم. آن وقت حضرت با اين كه از دوستان قديمي ايشان بود، اصحاب كه نشسته بودند در جلسه، به هر كدام يك ماموريت مي داد، و اين افراد را دائما ًجا مي گذاشت و به ديگران ماموريت مي داد. در آخر اين چند نفر ماندند و گفتند: «آقا ما آمادگي داشتيم و اول خلافت آمديم خدمتتان و شما هم با اين همه مشكلات، پس چه شد؟» در جواب فرمودند: «سنت ما اين است. به آنها يي كه دنبالش اند نمي دهيم.» براي اين كه كسي دنبال سختي و مصيبت و تكليف دنيا و مشقت دنيا و عذاب آخرت نبايد بگردد. و تو كه دنبالش مي گردي معلوم است كه به پستهاي حكومتي به چشم مسئوليت نگاه نمي كني. بلكه به چشم غنيمت نگاه مي كني. لذا تو فعلاً همين جا باشي بهتر است. تكليف تو الان خدمت به مردم نيست. تو مشكلت را هنوز با خودت حل نكردي. بعد مي فرمايد: «ثم رضهم علي ان لا يتروك» كارگزارانت را رياضت و تمرين بده تا مداحي تو را نكنند. به مالك مي گويد كارمندانت را جوري تربيت كن كه چاپلوسي تو را نكنند. پيامبر فرمود:اگر ديديد كسي دارد مدح شما مي گويد خاك در صورتش بپاشيد. كساني نزديكان تو باشند كه نگويند:« آقا مي توانستي خلاف كني ولي نكردي. خيلي ممنون ». فرمود كه اصلاً اين جاي تشكر ندارد كه كسي سوء استفاده نكرده. كساني كه بخاطر سوء استفاده نكردن،از تو تشكر مي كنند، اينها متملقند و اينها را دور و بر خود راه ندهند. بعد فرمود« كثرت الاتراع»تملق در حكومت و سلسله مراتب دولت،« تحدث الظهر وتدني من الغره»يا «من الغوه »باعث ايجاد خودپسندي و تكبر در تو مي شود و باعث فريب دادن و تحقير مردم مي شود. نگذار فرهنگ تملق باب شود.
|