سه شنبه ۲۸ تير ۱۳۸۴ - - ۳۷۵۱
دلم براي ترافيك تهران تنگ مي شود
كامبيز ديرباز بازيگر فيلم دوئل تهران را خيلي دوست دارد و حاضر نيست به هيچ عنوان از پايتخت برود
002526.jpg
عكس ها : ساجده شريفي
ميثم قاسمي
يكي از دلايلي كه من سريال بازي كردم به خاطر اين مردمي بود كه سينما ندارند و تنها سرگرمي شان همين چند كانال تلويزيون و سريال هايش است. اينجا پرانتزي هم باز مي كنم كه سريال خوب را نبايد از دست داد
الان سرچه كاري هستيد؟
كار آقاي محمد زرين دست، فيلمي به اسم سرگيجه.
موضوع فيلم؟
زندگي آدمي است كه زمان كودكي اش مصادف با اشغال آذربايجان توسط روس ها بوده و حالا بزرگ شده است و خاطراتش را مرور مي كند.
يعني فلاش بك داريد؟
بله، من فقط در فلاش بك حضور دارم و نقش پيري ام را هم اگرتست گريم خوب جواب بدهد يك سكانس دارم كه ممكن است خودم بازي كنم.
كار از كي شروع شده؟
ما حدود 15روز است كه شروع كرده ايم.
چقدر ديگر كار داريد؟
فكر مي كنم فيلمبرداري 40روز ديگر كار داشته باشد. البته من كارم تمام شده است و تنها يك سكانس پيري را دارم.
آن نقش را كي مي گيريد؟
فكر مي كنم 8 روز ديگر كه ظاهرا در تبريز فيلمبرداري مي شود.
آخرين كاري كه از شما پخش شد چه بود؟
در سينما دوئل و تلويزيون هم تب سرد . به نام پدر ساخته آقاي حاتمي كيا هم در حال صداگذاري و تدوين است.
تئاتر چي؟
متاسفانه در تئاتر سه سالي هست كه كاري نداشته ام و آخرين كارم هتل عروس بود به كارگرداني خانم سيما تيرانداز.
كارتان را از چه سالي شروع كرديد؟
من از سال 74 كه وارد دانشكده بازيگري شدم به طور رسمي كار تئاتر را شروع كردم. حدود 5-4 سال فقط كار تئاتر مي كردم. اولين حضورم در سينما سال 78 بود با فيلم دختران انتظار.
چند فيلم سينمايي تا الان بازي كرده ايد؟
4فيلم سينمايي داشته ام.
سريال چطور؟
2سريال بلند بود كه نقش ثابت داشتم. تب سرد و جوان امروز . بقيه هم سريال اپيزوديك بود كه در هر قسمت اتفاقاتي رخ مي داد. در چند تا از اين سريال ها هم بودم مثل رستوران خانگي و همسفر .
اگر موافق باشيد به دوئل بپردازيم. چه شد كه در اين فيلم بازي كرديد؟
سابقه آشنايي من با آقاي درويش از دوئل شروع نمي شد. از سه سال قبل از دوئل بود و در جريان ساخت سريالي به نام پسران آدم كه آقاي درويش براي تلويزيون مي ساختند كه متاسفانه بعد از 2 ماه تصويربرداري نيمه تمام ماند.
چرا؟
ظاهرا به دليل مشكلات مالي كه وجود داشت. ظاهرا ريتم كار آقاي درويش طوري بود كه تلويزيون نمي توانست پشتيباني مالي كند. از آنجا اين افتخار را داشتم كه جلوي دوربين ايشان بازي كنم و در فيلم دوئل هم دوباره من را صدا كردند و كار از سال 81 شروع شد.
به نظر خودتان چطور فيلمي بود؟
به نظر من دوئل يك استثنا بود.
از چه نظر استثنا بود؟
به لحاظ اينكه با امكانات خيلي كم و بدون استفاده از كامپيوتر، فيلمي به آن عظمت از لحاظ جلوه هاي ويژه و صحنه هاي جنگي ساخته شد و فيلمي ارزشمند بود براي اينكه در ويترين سينماي ايران قرار بگيرد.
چطور امكاناتش كم بود. اين فيلم پرخرج ترين فيلم تاريخ سينماي ايران است؟
منظورم از امكانات پول نيست. منظورم استفاده از كامپيوتر است. خارجي هايي كه فيلم را ديده بودند باورشان نمي شد كه چنين صحنه هاي زد و خورد و جنگي اتفاق بيفتد ولي كامپيوتر دخيل نباشد وهمه چيز واقعا جلوي لنز دوربين اتفاق بيفتد.
خيلي از منتقدان مي گفتند اين همه هزينه صرف ساخت فيلمي شده است كه فيلمنامه مناسبي نداشت.
من چون فيلمنامه نويس نيستم، نمي توانم نظرتخصصي بدهم ولي مي دانم كه حرف زدن آسان و عمل كردن سخت است. من هم اين نظرات را شنيدم ولي جوابم اين بود كه اگر اين امكانات در اختيار شما گذاشته مي شد، معلوم نبود كه بتوانيد فيلمي با اين عظمت بسازيد. اصلا معلوم نبود كه بتوانيد فيلم را به انتها برسانيد. از دور مي گويند امكانات خيلي زياد بود اما سختي هايي كه آقاي درويش و تيم سازنده دوئل متحمل شدند كم نبود؛ 9 ماه كار در شرايط  آب و هوايي بد.
شما گرمايي هستيد؟
بله. تحملم در گرما خيلي كمتر از سرماست.
سكانس هاي دوئل را كجا گرفتيد؟ شهرك سينمايي دفاع مقدس يا جنوب؟
نه! نه! از حدود 8 ماه فيلمبرداري، حدود 5-4 ماه در هفتاد كيلومتري تهران بود در يك ايستگاه راه آهن به اسم رودشور كه آنجا كاملا براي دوئل ساخته شد و نخل آوردند. ايستگاه راه آهن و مقر اسكندر و خانه سليمه و... را ساختند. خوشبختانه من از اول مهر نقشم شروع شد و هوا مطبوع بود كه در اواخر ماه دوم هوا كم كم سرد شده بود. بعد نقش من تمام شد، ولي آنجا هوا خيلي سرد بود. من برخي از شب ها كه به بچه ها سر مي زدم، هوا به طرزي
باور نكردني سرد بود. باران مصنوعي كه درست مي كردند، روي سيم خاردارها قنديل مي بست. بعد از عيد در ارديبهشت ماه رفتيم جنوب. خود جنوبي ها مي گفتند هوا خوب است، اما ما چون عادت نداشتيم سخت بود.
شما در اروند غرق شديد. چه حسي داشت؟
خيلي خاص بود. از اولين باري كه فيلمنامه را خواندم، وقتي به آن صحنه مي رسيدم ناخودآگاه در زانويم احساس درد مي كردم. مدام فكر مي كردم اين صحنه را آقاي درويش چطور مي خواهند بگيرند. چطور مي خواهند من را با آن گاوصندوق بزرگ به زير آب بفرستند. اين اضطراب با من بود تا شبي كه صحنه را گرفتيم. صحنه را در خورزنگي در ماهشهر گرفتيم. چون آب اروند متلاطم است و احتياج به آبي بود كه ساكن باشد. آنجا بشدت آب شور بود. طوري كه زير آب حتي اگر چشم هايت را مي بستي هم مي سوخت. آنجا چون جزر و مد دارد ساعتي را تنظيم كردند كه عمق آب كمتر از قد من بود، ولي طبق روال عادي جريان سينماي ايران آن ساعت نتوانستيم صحنه را بگيريم و چند ساعت بعد گرفتيم كه آب حدود دو متر از قد من بالاتر بود.اين اضطراب را بيشتر مي كرد. خوشبختانه من شنا بلد بودم و دوستان هم بودند، هر چند كه چون با لباس و پوتين بودم مقداري سخت بود. حدود 30 ثانيه زمان داشتم كه زنجير را باز كنم و بالا بيايم. خوشبختانه مشكلي پيش نيامد، ولي آن سكانس 8 شب طول كشيد.
شما خودتان به عنوان يك مخاطب و نه بازيگر، فيلمنامه را دوست داشتيد؟
بله. يكي از ايراداتي كه به اين فيلم مي گرفتند، تفاوت ريتم آن در دو نيمه اش است. استنباط شخصي من اين است كه دوئل از زاويه ديد شخصيت اصلي اش يعني زينال روايت مي شد.
همانطور كه زينال در دوران جواني پرجنب و جوش بود، ريتم فيلم هم سريع بود. بعد از 20 سال اسارت، زينال ديگر آدم پر جنب و جوشي نيست و حركت زندگي اش كند و كندتر مي شود و ريتم فيلم هم كند مي شود.
به نظر شما زمان خروج تان از فيلم زمان مناسبي بود؟
يحيي از نظرحضورش در تصوير يك دفعه غيب شد ولي من اعتقاد دارم به شخصيت يحيي در فيلم دوئل جايي پرداخته مي شود كه خود او حضور فيزيكي ندارد. يعني در مدتي كه تصور يحيي ديده نمي شود، مدام از او صحبت مي شود. اما از نظر فيزيكي به نظرم زمان مناسبي بود. بحث ديگري كه وجود دارد بازي كردن يك بازيگر در نقش پيري خودش است. اين كار، خيلي سخت و حساس و مشكل است و من در اين فيلم هم اين مشكل را دارم و به آقاي زرين دست گفتم كه به هيچ عنوان دوست ندارم نقش پيري خودم را بازي كنم.
002529.jpg
همه فكر مي كنند دستمزد بازيگرها خيلي زياد است و اين قشر بهترين خانه و اتومبيل را دارند.ممكن است در آن چند ماهي كه بازي هست دستمزد زيادي بگيريم، ولي بايد ماه هايي كه كار نداريم را هم حساب كرد
چرا به خاطر گريم يا به خاطر...
ببينيد! هرقدر هم كه گريم خوب كار شود اما باز چشم و حنجره جوان هستند. چون ما كه تئاتر كار نمي كنيم. در سينما اينقدر دوربين به صورت بازيگر نزديك است كه به هيچ عنوان نمي توان ساختگي بازي كرد. در تئاتر ممكن است اين تجربه جواب بدهد كه البته من در آنجا هم با چنين كاري مخالفم. يك تجربه ناموفق هم در اين زمينه داشته ام و تصميم گرفتم كه به هيچ عنوان نقش بالاتر از سن خودم را بازي نكنم.
جدا از بحث نقش پيري. دوست داشتيد نقش زينال را شما بازي كنيد؟
زينال در سينماي ايران يك شاه نقش است كه فكر مي كنم نه تنها براي من، كه براي هر بازيگري چنين نقشي
وسوسه انگيز است؛ به خاطر اينكه تمام فيلم دوئل براي زينال است. من حتما دوست داشتم كه بازي كنم.
اگر بخواهيم شكسته نفسي را كنار بگذاريم، فكر مي كنيد شما نقش زينال را بهتر بازي مي كرديد يا پژمان بازغي؟
جواب اين سئوال را نمي شود داد، پژمان اين نقش را خيلي خوب بازي كرد. من نقش جواني زينال را واقعا دوست دارم. ولي به نظرم اينكه نقش پيري اش را خودش بازي كرد يك مقدار به باورپذيري بخش هاي پيري زينال ضربه زد. اگر من يا هر كس ديگري هم اين نقش را بازي مي كرد، مسلما دنياي متفاوتي داشت؛ اما نمي شود گفت بهتر يا بدتر.
بازي كردن در فيلم جنگي با آن عظمت، چه حسي داشت؟ تابه حال تجربه كرده بوديد؟
خيلي كوتاه، در حد 2 ماه در همان سريال آقاي درويش به نوعي تجربه كرده بودم، ولي هنوز به انفجار نرسيده بود، اما مي توانم بگويم نه. با توجه به اينكه اولين باري بود كه در چنين فضايي قرار مي گرفتم. دوران جنگ كه سنم كم بود و به جبهه نرفته بودم و خدمت سربازي هم نرفته بودم و اولين باري بود كه آن لباس به تنم مي رفت و سراسر هيجان و اضطراب و دلهره بود.
اولين باري كه كنار گوشتان انفجار رخ داد، ترسيديد؟
(مي خندد) نه. صدايش از موشك هايي كه در تهران روي سرمان مي خورد بلندتر نبود، ولي ايستادن جلو دوربين احمدرضا دوريش و فكر اينكه در عظيم ترين و پرخرج ترين پروژه سينماي ايران مشغول هستيد، اضطراب و دلهره را به بازيگر منتقل مي كند. همه اينها را اضافه كنيد به اينكه شما در لوكيشني كار مي كنيد كه دور و برتان پر از انفجار است و در تمريناتي كه داشته ايد به شما گفته اند كه اگر به جاي نيم متر به چپ رفتن، نيم متر به راست برويد پايتان روي تله انفجاري مي رود و قطع مي شود.
بازي در كدام ژانر را مي پسنديد؟
كاملا دوست دارم كه ژانرهاي مختلف را تجربه كنم. اولويت ندارد. تنوع برايم جالب تر است، حتي دوست دارم كمدي را هم تجربه كنم.
معمولا چند وقت يك بار به سينما مي رويد؟
معمولا هفته اي يك بار را بايد بروم.
بايد يا دوست داريد كه برويد؟
نه. بايد بروم.
بايدش براي چه است؟
اگر نروم انگار آن هفته هنوز تمام نشده است.
بازي شما در فيلم دوئل شايد تا سالها امكان تكرارش پيدا نشود. چه برنامه اي داريد كه در فيلم هاي بعدي هم باز درخشان ظاهر شويد؟
من آدمي هستم كه تصميم گرفته ام صبر كنم وكار خوب انجام بدهم. من بعد از دوئل يك سال و يك ماه كار نكردم؛ با اينكه پيشنهادهاي زيادي داشتم، ولي دوست داشتم بعد از دوئل كاري كنم كه به اندازه اين فيلم برايم لذت بخش باشد. خوشبختانه كار  آقاي حاتمي كيا پيش آمد.
در فيلم  حاتمي كيا چه نقشي داريد؟
يك نقش كاملا متفاوت از چيزهايي كه تا به حال بازي كرده ام. نقش يك جوان دانشجوي باستان شناسي، عاشق و بسيار مثبت. اين گروه به خوزستان مي رود و اتفاقي براي نامزد اين دانشجو كه نقشش را خانم گلشيفته فراهاني بازي مي كند، رخ مي دهد كه گره هاي فيلم از آنجا آغاز مي شود. نقش پدر دختر را هم آقاي پرستويي بازي مي كند.
آنجا كه ديگر لهجه نداريد؟
نه ديگر. آنجا جنوبي نيستم.
لهجه دوئل را چطور پيدا كرديد؟
من اصلا با اين لهجه بيگانه بودم و هيچ وقت هم جنوب نرفته بودم.اولش كار عجيبي بود، اما چون لهجه شيريني بود و حدود 2 ماه چند نفر از بچه هاي آبادان با ما كار كردند، كار به جايي رسيد كه من در خانه و زندگي عادي هم با لهجه صحبت مي كردم تا ملكه ذهنم بشود و در نهايت ياد گرفتم.
شما زود عصباني مي شويد؟
اصلا.
ولي در نقش هايي كه بازي كرده ايد هميشه آدمي هستيد كه زود از كوره درمي رويد و عصباني مي شويد؟
اگر كمي صبركنيد و اين 2 كار آخرم را ببينيد، نظرتان عوض مي شود.
چند سالتان است؟
متولد 54 هستم. تقريبا 30 سالم شده است.
كجا به دنيا آمديد؟
شميران به دنيا آمدم، ولي اصليتم شمالي است. تنكابن.
تهران را دوست داريد؟
خيلي، خيلي. من در اين چند كاري كه كرده ام به جز سرگيجه، در شهرستان بودم. واقعا برايم سخت است بيشتر از يك هفته از تهران دور باشم. سريع دلم تنگ مي شود. باور كنيد براي ترافيك هاي تهران دلم تنگ مي شود.
تهران چه چيزي دارد كه اين همه محبوب است؟
تنوع.
فقط همين؟
اين خيلي مهم است. انواع و اقسام آدم ها را مي توانيد ببينيد.بعد زندگي در شهري كه سينما نداشته باشد، احساس خفگي به من مي دهد. من خيلي از شهرهاي ايران را ديده ام. وقتي مي بينم شهري سينما ندارد، دلم مي گيرد. يكي از دلايلي كه من سريال بازي كردم به خاطر اين مردمي بود كه سينما ندارند و تنها سرگرمي شان همين چند كانال تلويزيون و سريال هايش است. اينجا پرانتزي هم باز مي كنم كه سريال خوب را نبايد از دست داد.
پس آلودگي و ترافيك تهران دوست داشتني است؟
نه. كي اين حرف را زدم. خيلي وحشتناك است، اما مثل همه مردم عادت كرده ام.
اگر بخواهيد مهمترين مشكل تهران را انتخاب كنيد، كدام يك را انتخاب مي كنيد؟
همين ترافيك است. مهمترين مشكل تهران اين است كه بي رويه ماشين نمره مي شود و هيچ ماشيني هم از رده خارج نمي شود . اتوبان ها وخيابان ها هم يك گنجايشي دارند و طبيعي است كه روز به روز مشكل بيشتر شود.
خانه پدري شما آپارتمان بود يا حياط داشت؟
آپارتمان بود.
ترجيح مي دهيد در چنين خانه اي باشيد يا يك آپارتمان؟
من آپارتمان را بيشتر دوست دارم. شايد چون تجربه زندگي در اين خانه ها را نداشته ام و به نظرم قابل كنترل تر است و احساس امنيت و آرامش بيشتري مي كنم.
دوست داريد در فيلم اسپيلبرگ بازي كنيد؟
عجب سئوالي مي پرسيد.خب معلوم است كه دوست دارم.
ولي به خاطر اين فيلم مجبور به ترك تهران هستيد؟
خب برمي گردم، ولي آنجا هم بعد از يك هفته دلم تنگ خواهد شد.
اصلا دوست داريد از ايران برويد؟
به هيچ عنوان. به خاطر اينكه بازيگر نمي تواند به غير از جايي كه فرهنگش را مي شناسد، جاي ديگري فيلم بازي كند، چون بازيگري مستقيما با فرهنگ گره خورده است. فرهنگ هر كشوري كه صاحب سينما ست مثل آمريكا، با فرهنگ ما بسيار متفاوت است. ما بازيگرهاي بزرگي داشته ايم كه از ايران رفته اند و نتوانسته اند آنجا كار بزرگي انجام بدهند.
اگر بازيگر نمي شديد چه شغلي انتخاب مي كرديد؟
عكاسي.
الان عكاسي مي كنيد؟
براي دل خودم عكس مي گيرم. چارچوب اوليه عكاسي مثل ديافراگم، سرعت، نور و... را مي شناسم و عكاسي مي كنم.
دستمزد شما زياد است؟
آخر من از دستمزد بازيگراني كه دوست صميمي من هستند مثل پژمان بازغي خبر ندارم، پس نمي توانم مقايسه كنم، ولي فكر مي كنم دستمزد خودم معقول است.دستمزد بازيگرها يك چيز توافقي است و سقفي ندارد. من هم نسبت به چند سال قبل دستمزدم بيشتر شده. همه فكر مي كنند دستمزد بازيگرها خيلي زياد است و اين قشر بهترين خانه و اتومبيل را دارند.ممكن است در آن چند ماهي كه بازي هست دستمزد زيادي بگيريم، ولي بايد ماه هايي كه كار نداريم را هم حساب كرد.
ولي بعضي وقت ها رقمي براي دستمزد يك بازيگر اعلام مي شود كه خيلي زياد است.
يك وقت است كه شما فيلمنامه را مي خوانيد و تشخيص مي دهيد كه صددرصد تجاري است و فقط براي گيشه نوشته شده است، اينجا بازيگر حقش است كه پول زيادي بگيرد، چون استفاده ابزاري از بازيگر مي شود، ولي يك وقت كه بازيگر را براي هنر بازيگري اش صدا مي كنند، آنوقت فرق مي كند.
فكر مي كنيد چرا سينماي ايران نمي فروشد؟ ما حدود 70 ميليون نفر جمعيت داريم.اگر فيلمي را يك ميليون نفر ببينند، جمعيت زيادي نيست كه اگر هر بليت را يكهزار تومان در نظر بگيريم رقم مناسبي مي شود، اما چرا درآمد فيلم ها خيلي كمتر از اين مقدار است؟
شايد يكي از دلايلش ورود CD فيلم ها به صورت مجاز و غيرمجاز در بازار باشد...
اينكه در همه جاي دنيا حتي آمريكا هم وجود دارد، ولي در آنجا سينماها هميشه شلوغ است.
شايد فرهنگ سينما رفتن آنها خيلي بالاتر از ما است. بضاعت مالي مردم ما هم شرط است. يك دفعه
سينما رفتن براي يك خانواده پنج نفره شايد حدود 20 هزار تومان خرج داشته باشد، در حالي كه مي توانند آن فيلم را با يكهزار تومان بخرند و بارها ببينند؛ تبليغات كم يا نادرست، كيفيت فيلم ها و عدم تنوع در سوژه فيلم ها و ريسك نكردن تهيه كننده ها در توليد فيلم هاي متفاوت هم موثر است .

به جاي مقدمه
گفت وگو روي تاب
002532.jpg
تا به حال بندبازي كرده ايد؟ روزنامه نگاري دست كمي از بندبازي ندارد.
قرار مصاحبه با كامبيز ديرباز درست يك ساعت قبل از حضور ما در محل مصاحبه هماهنگ شد. در اين ترافيك گره خورده تهران رسيدن به ديرباز كار چندان ساده اي نبود و در نهايت هنگامي كه رسيديم به خاطر اشتباه دوست مشتركمان چند ساعت معطل شديم.
كامبيز ديرباز مشغول بازي در فيلم سرگيجه به كارگرداني محمد زرين دست است. اين فيلم به وقايع تاريخ معاصر ايران مي پردازد و گويا ديرباز نقش اول آن است.
ديرباز مدت زيادي نيست وارد سينما و تلويزيون ايران شده است؛ كمتر از 10 سال، اما در همين مدت بازي هاي خوبش او را معروف كرده اند.
دختران انتظار و دوئل دو فيلمي هستند كه از او به نمايش درآمده اند و اين دومي ديرباز را از بازيگري ناشناخته به ارتفاعات شهرت رساند.
پس از دوئل بازي در سريال تب سرد نيز باعث شناخته شدن ديرباز نزد كساني شد كه ميانه اي با سينما ندارند، اما تلويزيون هايشان هميشه روشن است.
ساعت۱۸ به لوكيشن رسيديم و مصاحبه ساعت 20:30 آغاز شد. در اين فاصله ديرباز آخرين پلان هايي كه مربوط به او مي شد را بازي كرد.
لوكيشن فيلم يك خانه قديمي در محله پيچ شميران تهران است. از آن خانه ها و محله هايي كه احساسات نوستالژيك را در آدم زنده مي كنند. اما ديرباز آپارتمان را به چنين خانه هايي ترجيح مي دهد. او كلا آدم متفاوتي است. در روزگاري كه ابراز تنفر از تهران مدروز شده است ديرباز دوست ندارد به هيچ بهانه اي شهري كه در آن متولد شده است را ترك كند. البته تفاوت او به همين جا ختم نمي شود و مي گويد وقت هايي كه بسيار خوشحال است و احساس خوشبختي مي كند به ياد مرگ مي افتد و مانند بسياري از مردم اين كره خاكي از آن مي ترسد.
ديرباز اهل روزنامه  خواندن است. مي گويد: روزي كه با روزنامه آغاز نشود چيزي كم دارد اما مانند بسياري از هنرمندان و ورزشكاران از نشريات زرد گله مند است. او معتقد است در نشريات ايران كميت بر كيفيت غلبه پيدا كرده است.
كامبيز ديرباز اهل ورزش است؛ فوتسال و واليبال. خودش مي گويد: هفته اي سه جلسه به طور جدي و منظم تمرين فوتسال مي كند و هفته اي يك جلسه هم واليبال. او عضو تيم هاي فوتسال و واليبال هنرمندان نيز هست.
ديرباز اهل گريه كردن نيست، تا حدي كه يادش نمي آيد آخرين باري كه گريه كرده است كي بوده. البته مقابل دوربين را نمي توان جزو زندگي شخصي دانست، اما خنديدن برايش زياد اتفاق مي افتد.
وقتي مي پرسم: دوست داريد شهردار تهران بشويد؟ مي گويد: صادقانه بگويم نه. فكر مي كند از عهده چنين كاري برنمي آيد، هرچند معتقد است شهردار بودن از بازيگري سخت تر نيست! ديرباز مي گويد: اگر شهردار مي شد، آنقدر درگير مشكلات مردم مي شد كه سكته مي كرد.
به هر صورت اولويت اول او پر كردن چاله، چوله هاي خيابان هاي تهران است.
ديرباز دوست دارد همه كارگردان هاي ايران به او پيشنهاد بازي در فيلم شان را بدهند و او هم بتواند تمام نقش هاي آنان را اجرا كند.
كار فيلمبرداري در هواي بسيار گرم تهران و زير نور و گرماي پروژكتورها انجام مي شود و ما نگران غروب  آفتاب هستيم. مي ترسيم عكاس نتواند آنطور كه مي خواهد عكاسي كند، پس ابتدا عكس هاي لازم گرفته مي شود و بعد مصاحبه شروع مي شود، هرچند كه گريم صورت ديرباز اندكي مشكل ساز است. خودش اصرار دارد گريم در عكس ها ديده نشود كه البته اصراري حرفه اي است.
در هر صورت فضاي خانه براي عكاسي بسيار مناسب است اما وقت كم است و ديرباز هم خسته، هر چند كه خودش حرفي نمي زند و بدون هيچگونه مخالفتي در هر جا و شكلي كه ما مي خواهيم براي عكاسي مي ايستد.
مصاحبه نكته جالب ديگري هم داشت. داخل خانه هم گرم بود و هم پر سر و صدا و بيرون خانه نيز فضاي زيادي براي نشستن نداشت، پس تصميم گرفتيم مصاحبه را روي تابي كه انتهاي حياط بود انجام دهيم. اولين باري بود كه روي تاب با يك نفر گفت وگو مي كردم و در حين مصاحبه مدام به جلو و عقب مي رفتم.
هوا تاريك مي شود اما از گرما و دم كردگي اش هيچ كم نمي شود. عوامل فيلم، شام مختصر و ساده اي مي خورند و وسايلشان را جمع مي كنند. كار در آن لوكيشن ديگر تمام شده است و آنها احتمالا تا چند روز  آينده راهي تبريز خواهند شد.

يك شهروند
آرمانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |