كسب و كار متكديان حرفه اي سكه است
درآمدي بالاتر از خط فقر
|
|
مريم پاپي
معاون اجتماعي سازمان بهزيستي، درآمد برخي از زنان متكدي را 250 هزار تومان اعلام كرده؛ رقمي كه از درآمد بسياري از افراد متوسط جامعه بيشتر است. اين مسئول سازمان بهزيستي همچنين تاكيد كرده كه زنان متكدي، حرفه اي تر از مردان متكدي هستند.
... زني جوان با مانتو و شلواري كه فقيرانه نيست و كودكي كه فقط گوش است و چشم، در پياده رو جلويت را مي گيرد. از شرم صورتش سرخ شده، تو را كنار مي كشد و داستانش را آرام آرام برايت بازگو مي كند.
...اهل يكي از شهرستان هاست و آبرودار. براي معالجه فرزندش به تهران آمده. دو روز است كه با خانواده سه نفره اش در تهران به سر مي برد و هنگام گذراندن شب در پارك لاله پولشان را دزديده اند و حالا هيچ ندارند، حتي بليتي براي بازگشت به شهرشان. همين كه به يك نفر رو انداخته، كلي با خودش كلنجار رفته است. چون تو آدم خوب و دلسوزي به نظر آمده اي، اميدوار است كه بتواند همه 4هزار تومان پول بليت را از تو بگيرد و مجبور نشود دوباره سراغ كس ديگري برود. البته شوهرش نبايد از اين درخواست بويي ببرد، چون غرور مردانه اش جريحه دار مي شود و آنقدر يكدنده است كه اگر زن بخواهد به اميد او بماند، بايد روزها با اين بچه در غربت تهران بمانند.
حالا شما يواشكي پول را به من بده، وقتي رفتي مي روم آن طرف تر و قضيه را به شوهرم مي گويم تا هم شما را نبيند كه خجالت بكشد و هم در يك عمل انجام شده قرار گرفته باشد.
پول را مي گيرد و مي رود. شوهرش، مردي است كه بي صبرانه آنسوتر انتظار مي كشد. با عصبانيتي مصنوعي به حرف هاي زنش گوش مي دهد، نگاهي به تو مي اندازد و با همان حالت طلبكارانه بچه اش را مي گيرد و راه مي افتد تا زن هم به دنبالش برود.
...زني مسن با چشماني پراشك، يك عكس خانوادگي قديمي را نشانت مي دهد. يكي يكي معرفي مي كند... اين پسرم است، اين يكي نوه ام كه حالا 16 ساله است، آن ديگري حالا هشت سالش شده و آن يكي...، به اين قسمت شرح عكس كه مي رسد، گريه اش به هق هق تبديل مي شود... پسرم يك ماه است كه در تصادف فوت كرده و حالا من مانده ام با بچه هاي يتيمش كه هيچ كس را ندارند تا حتي به آنها غذايي بدهد... من يتيم بزرگ شدم... بچه هايم را هم با يتيمي بزرگ كردم و حالا فرزندان پسرم هم به همين سرنوشت دچار شده اند...
... در پمپ بنزين يكي از خيابان هاي شمال شهر تهران، مادري با ظاهر كولي ها با بچه هايي كه چندان هم كولي نيستند و لباس فرزندان يك خانواده متوسط را به تن كرده اند، پشت شيشه خودروها مي روند و پول طلب مي كنند. چهره مادر و بچه ها چنان مرتب و رفتارشان آنقدر مودبانه است كه مردم از خجالت اينكه چنين افرادي به سويشان دست دراز كرده اند، آنها را بي نصيب نمي گذارند. پايان شب كه ساعت كار تمام مي شود، خانواده به پدري كه پايين تر از پمپ بنزين منتظر ايستاده، ملحق شده، شاد و سرخوش تاكسي مي گيرند و به خانه مي روند.
... و بالاخره پيرزن پابرهنه اي كه سالهاست در ميدان وليعصر تهران مثل كودكان گمشده گريه مي كند و هنوز كفش هايي كه به دست گرفته، فروش نرفته است، بهترين نمونه بازيگري حرفه اي زنان متكدي است.
داستان تكراري متكديان و مكاني كه براي گدايي انتخاب مي كنند، گاهي آنقدر تكراري و لوث مي شود كه مردم بخصوص افرادي كه گول اين افراد را خورده و به آنها كمك كرده اند، زير لب فحشي نثار مي كنند و از كنارشان مي گذرند.
اين متكديان افرادي هستند كه با هيچ يك از طرح هاي جمع آوري متكديان جمع آوري نمي شوند. ادامه اين وضعيت علاوه بر زشت كردن چهره شهر به خاطر چند متكدي طمعكار و عضو باندهاي تكدي گري كه جمع آوري آنها براي شهر ثروتمندي همچون تهران هزينه اي در بر ندارد، مردم را نسبت به همه فقرا بي اعتماد و بدبين مي كند.
چند ماه پيش، جمعي از مغازه داران خير همان خيابان وليعصر، جايي كه پيرزن گريان كفش فروش اندكي پايين تر ايستاده است، وقتي به يك زن سرپرست خانوار براي پرداخت اجاره خانه اش كمك كردند، او را تا خانه اش در يكي ازمحله هاي فقيرنشين تهران تعقيب كردند تا مطمئن شوند كه از جنس فقر است يا متكديان فقيرنما؛ متكدياني كه با درآمدي بالاتر از خط فقر جامعه ديگر نبايد جزو گروه هاي آسيب پذير محسوب شوند!
|