سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴
بحران گذار از نوجواني
001557.jpg
لزوما سالهاي نوجواني براي خانواده ها سالهاي بحران و آشوب نيست. بيشتر بچه ها در خانه خوب و درست رفتار مي كنند. حال روان شناسان در جستجوي چرائي آن هستند كه چرا اين سالها به سالهاي بحران شهرت دارند. پروا چاولاي ۱۶ ساله دانش آموزي سرآمد در دهلي نو است كه به رقابت در زمينه هاي سخنوري و نمايش علاقمند است. او همچنين در تيم تنيس بازي مي كند و اخيرا يك گفتگو با نشريه تايم در هند داشت. انجمن انگليسي او را برگزيد تا به همراه يك گروه از مربيان جوان به منظور توزيع و انجام يك رشته فعاليتهاي ورزشي براي كودكان اسكاتلند به آنجا سفر كند. او با همه فعاليتهاي فوق برنامه اي كه دارد هنوز در خانه و با خانواده شام را صرف مي كند، هفته اي ۲ بار به سينما مي رود، چاولا مي گويد من هر آنچه كه با دوستانم اتفاق مي افتد را آزادانه با خانواده ام در ميان مي گذارم. آيا خانواده چاولا فوق العاده هستند؟ آنها اين ذهنيت را كه «نوجوانان و والدينشان هميشه در تضاد با يكديگر هستند» را در فكر نمي پرورانند؟ حقيقتا آنها فوق العاده هستند. دانشمنداني كه مرحله گذار از بزرگسالي و نوجواني را مطالعه مي كنند، تجارب خانواده را خيلي دقيق تر از فيلمهاي هولناكي كه «درباره نوجوانان خارج از كنترل» ساخته مي شود، مي دانند (تجارب بازگو شده توسط خانواده ها بيشتر به واقعيت نزديك بود). تحقيقات نشان مي دهد بيشتر نوجواناني كه به بزرگسالي پا مي نهند رابطه خوبي با والدينشان دارند و نگرشها و ارزشهايي منطبق با والدينشان اقتباس مي كنند، به خوبي دوره بزرگسالي را به پايان مي رسانند و به شهرونداني خوب تبديل مي شوند. (ريچارد لونر _ برگستروم، صاحب كرسي علوم رشدي در دانشگاه Tafts.)
اين مسئله نبايد چندان تازگي داشته باشد اما بواسطه سوءتفاهم هايي شايع كه درباره اتفاقات و تحولات دوران نوجواني بين مردم وجود دارد دوره گذار از بلوغ مسئله اي بس عظيم است. اين دوره، دوره اي گذرا است، درست مثل اولين سال والدي (بچه دار شدن) و مسلما عاقبت اين دوره (دوره نوجواني) از پيش مقرر نشده است، بلكه مقدار زيادي به طبيعت ذاتي نوجوان بستگي دارد و از سوي ديگر با حمايتهاي اجتماعي و عاطفي پيوند مي خورد. والدين به محض اينكه نوجوان پا به بزرگسالي مي گذارد آنها را رها مي كنند (از سر خود باز مي كند) پس به ديگر سخن مسئله اصلي والدين هستند. دانشمندان از ۱۵ سال پيش شروع به بازبيني فرضياتي كردند كه مي گويد بزرگسالي و جواني دوره آشوب و بحران است، لونر و همكارانش مطالعاتشان معطوف به راهكارهايي است كه به والدين مي آموزد چگونه عمل كنند تا فرزندان بهتري در بزرگسالي داشته باشند و در شيوه هاي فرزند پروري به نتايج بهتري برسند. والدين و گاهي اوقات فرزندان خودشان از رشد مثبت بعنوان فقدان نقص ياد مي كنند. لونر مي گويد آنچه كه سعي داريم انجام دهيم ايجاد يك ديد متفاوت و واژگاني متفاوت درباره والدين و جوانان است. هر جواني بدون مشكل جدي بزرگسالي را پشت سرمي گذارد پنج ويژگي شخصيتي دارد كه روان شناسان آنها را در پنج C طبقه بندي كرده اند:
۱- Competence صلاحيت و شايستگي
۲- Confidence اعتماد به نفس
۳- Connection ارتباط
۴- Character شخصيت
۵- Caring پروا
اين مشخصات ما را بطور تئوريك به C ششمي هدايت مي كند و آن مسئوليت اجتماعي است. اين رگه ها با هم پيوند دارند و رگه هايي ايزوله و جداي از هم نيستند(لونر). براي مثال شايستگي تنها به توانائي هاي تحصيلي برنمي گردد بلكه به مهارت هاي حرفه اي و اجتماعي نيز بستگي دارد. اطمينان و اعتماد به نفس شامل احترام به نفس به حدي كه معتقد باشيد كه مي توانيد در دنيا تحولي بس بزرگ بيافرينيد.
لونر مي گويد ارزش اين پژوهش به اين است كه محققان شيوه هايي را براي اندازه گيري اين مشخصات (رگه ها) در دست خواهند داشت و سرانجام خواهند توانست برنامه هاي اجتماعي و تحصيلي ويژه اي را براي پرورش اين رگه ها ترتيب دهند. در ضمن والدين مي توانند از اين بازانديشي در سال هاي نوجواني مطالب زيادي ياد بگيرند. تصور نكنيد فرزندان شما خود به خود همزمان با ترك دبيرستان ناسازگار مي شوند. آنها هنوز به آنچه والدينشان فكر مي كنند علاقمندند (نظريات والدين برايشان مهم است) و نياز دارند كه دوست داشته شوند،  راهنمايي شوند، اگر چه در شكل و فرمي متفاوت. لرنس استينرگ استاد روان شناسي دانشگاه تمپل نويسنده اصول صحيح فرزند پروري، فرزندان جوان (كه نوجواني را پشت سر گذاشته اند) را با ساختمان يك قايق مقايسه مي كند كه والدين مجبورند يك پي ريزي قوي را بنا نهند. تا فرزندانشان براي مواجهه با هر آنچه در پيش دارند (امواج) مجهز شوند. در سال هاي نوجواني همچنانكه شما به آرامي آنها را رها مي كنيد بطور طبيعي نوجوان نيز به دوستان وهمسالانش علاقه فزاينده پيدا مي كند و به همان نسبت از والدينش كناره مي گيرد. در اين زمان براي والدين خيلي مهم و حساس است كه در مقابل فرزندان (نوجوانان) استقامت به خرج دهند نه اينكه از مسئوليت هايشان و همچنين واكنش به جا و به موقع به آنها عقب نشيني كنند. ارتباط در اينجا حساس و سرنوشت ساز است، هميشه در تماس با فرزندانتان باشيد و مطمئن شويد كه آنها احساس ارجمندي و ارزشمندي مي كنند. كه اين احساس ارزشمندي در واقع اشاره به شايستگي و صلاحيت و شخصيت و اعتماد به نفس آنها دارد.
سونيا لوتر استاد روان شناس رشد باليني در دانشگاه كلمبيا توصيه مي كند حتي اگر آنها(فرزندان) چشمانشان را برمي گردانند وقتي شما سعي داريد آنها را در آغوش بگيريد حتماً محبت خود را نشان دهيد. آنها هنوز (گذشته از اينكه ديگر بزرگ شده اند) به يك اظهار مهرباني بي واسطه و مستقيم شما نياز دارند آنها همچنين به كمك شما براي كشف اهداف و محدوديت هاي عملي خود نياز دارند. والدين بايد فعاليت هاي فرزندانشان را تنظيم كنند و دوستان آنها را بشناسند. لاتر مي گويد والدين بهتر است همچنان نظم دهنده باشند و درست مثل مقررات حكومت نظامي معيارهايي را براي فرزندان خود تعيين كنند. جوانان اغلب نسبت به والدينشان منتقد هستند اما در عين حال آنها هميشه به دقت به والدينشان مي نگرند تا ياد بگيرند كه چگونه در دنياي خارج عمل كنند.
دانيل پركينز استاد و متخصص در خانواده و سازگاري جواني در پن استيت مي گويد والدين بايد فرصت هايي را براي فرزندان فراهم كنند تا جهان اطراف را كاوش كنند و حتي يك شغل پيدا كنند. نوجواني كه اشتياق خاصي به برخي امور دارد بيشتر احتمال دارد كه پيشرفت كند. آنها در پس روزمرگي هدفي را مي جويند. وانيل ماركوس نويسنده آنچه مرا در تنگنا ياري مي دهد اغلب مي گويد: بچه هايي كه نسبت به برخي چيزها مشتاق هستند در سال هاي دبيرستان اشتياقشان را تاحدي از دست مي دهند چرا كه رقابت سخت تر مي شود و در مقابل آنها خيلي معتمد به نفس نيستند. در طي اين سال ها آنها همچنين بايد يك سيستم خود حمايتي براي خود ترتيب دهند مثل كسب مهارت.اين به خصوص، هنگامي اهميت مي يابد كه آنها مستقل مي شوند و تنها هستند بنابراين نياز به سيستم خودحمايتي (كسب مهارت) دارند. بچه هايي كه اين ارتباطات و مهارت ها را شكل نمي دهند و در خود تقويت نمي كنند بيشتر احتمال دارد كه دچار نگراني و اضطراب شوند زيرا هيچ فرد همسن يا بزرگتري وجود ندارد كه آنها را از بيراهه رفتن باز دارد .نوجواني مثل ساير مراحل زندگي مي تواند خيلي سخت باشد اما خانواده ها با انسجام و با هم بودن مي توانند آن را با موفقيت پشت سر گذارند.
نوجواني و افسردگي
چه هنگام بايد نگران باشيد؟ او (نوجوان) همه روز را مي خوابد و هنگامي كه بيدار است بسيار كج خلق و خشك است و اطرافيان را كسل و افسرده مي كند. او هرچيزي مي خورد و يا تقريباً هيچ چيز نمي خورد (نواسانات در تغذيه) او در اتاقش پنهان مي شود و حتي از ساده ترين كارهاي روزمره نيز پرهيز مي كند. آيا اين شبيه آن نوجواني است كه شما مي شناختيد؟ عصب  شناسان گمان مي كنند كه مغز بزرگسالان براي آشفتگي عاطفي و كناره گيري از خانواده مستعد است. اين تمايلات ممكن است به نوجوانان كمك كند كه از والدينشان جدا شوند و به دوستانشان نزديك شوند. اما اگر اين تمايل (تمايل به كناره گيري) به افراد و موقعيت هاي ديگر نيز سرايت كند و يا تمايلات مشابه ديگري داشته باشند تشخيص افسردگي و همچنين تشخيص اينكه چه موقع افسردگي به حدي رسيده كه نيازمند درمان است، سخت تر خواهد شد.
به ندرت از هر دوازده نوجوان يكي پيش از سن ۱۸ سالگي به افسردگي قابل توجه مبتلا مي شود. دخترها چون به يكباره به سن بلوغ مي رسند دو برابر بيشتر از پسرها احتمال دارد كه به افسردگي دچار شوند. بر همين اساس خودكشي سومين دليل مرگ و مير بين نوجوانان است.
تفاوت هاي مهمي، نواسانات رشد نوجواني را از علائم افسردگي متمايز مي كند (نبايد حالات ناشي از بلوغ با افسردگي اشتباه شود.)
يك فروپاشي و از هم گسستگي يكباره و ناگهاني، طرد شدن از جانب دوستان، كسب يك نمره بد، تضادي تحقيرآميز با يك بزرگسال، ممكن است براي چند روز باعث احساس ناكامي در نوجوانان شود. افسردگي بر زندگي براي هفته ها و حتي ماه ها چيره مي شود و ممكن است همچنين بدون هيچ علت مشخص ظاهر شود. بچه هاي افسرده اي كه ممكن است افسردگي شان بيولوژيك باشد آسيب پذيرتر از آن گروهي هستند كه ريشه هاي افسردگي شان فشارهاي محيطي است. آنها دائماً احساس تيره بختي دارند و خيلي كم از زندگي لذت مي برند. اما افسرده ها هميشه هم اظهار غمگيني نمي كنند. نوجوانان ممكن است به جاي گزارش افسردگي از سردرد و دردهاي معده شكايت كنند و يا ممكن است خواب و اشتهاي آنها مختل شود. نوجوانان افسرده معمولاً در مدرسه ضعيف عمل مي كنند، از طرف دوستان و خانواده طرد مي شوند.
ضد افسرده ها نه اكسير هستند نه سم،  اما آنها مي توانند به خيلي از نوجوانان كمك كنند. نگراني ها درباره اين داروها خيلي رايج و پرآوازه است چرا كه درست بعد از شروع يك دوره ضد افسردگي بعضي بچه ها مضطرب تر و ناآرام تر مي شوند و يك مقدار ممكن است تفكرات خودكشي را در آنها افزايش دهد اما افسردگي خود خطرات عظيم تري را به همراه دارد و خيلي بيشتر امكان دارد به خودكشي منجر شود. اين داروها همچنين مي توانند سلامتي را به خطر بياندازند بنابراين هر نوجواني كه درمان با ضد افسردگي را آغاز مي كند بايد توسط يك پزشك هميشه ويزيت و كنترل شود. خانواده نيز اگر ملاحطه كرد نوجوان به جاي بهتر شدن رو به وخامت مي رود بايد به پزشك گزارش دهند.
دارودرماني تنها قسمت كوچكي از يك درمان است .عملكردي كه سلامتي بزرگسالان را ارتقا مي بخشد و براي افسردگي مفيد است. از جمله تمرينات ملايم ايروبيك نشانگان افسردگي را تقريباً در نيمي از نوجوانان مورد مطالعه تخفيف مي دهد. عادات خواب و خوراك صحيح و گهگاه دست انداختن والدين مي تواند خلق او را بهبود بخشد. روان درماني نيز مي تواند به آنها كمك كند تا هر آنچه آنها را درمانده و خود انتقادگر مي كند، كشف كند و استراتژي هايي را برگزيند كه وضعيت را بهبود بخشد و يك نوجوان هنگامي روي يك فعاليت خاص متمركز مي شود كه آن فعاليت از نظر او ارزشمند باشد و احساس كنند با آن كار به ديگران نيز كمك مي كنند. از اين طريق خلقشان بهبود مي يابد و حس بهتري نسبت به خود پيدا مي كنند. مطالعات تأكيد دارد كه رفتار نوع دوستانه، نواحي اي از مغز را كه مربوط به رفتارهاي هيجاني است، تحريك و فعال مي كند. درآينده ممكن است ضد افسرده هاي بهتري در دست داشته باشيم، از طريق وسائلي كه بتوانند دارويي هماهنگ و سازگار با نوجوانان را تشخيص و ارائه دهد.
اما از سويي ديگر خود نوجوانان نيز مي توانند با حفظ روابط اجتماعي خويش و حتي ارتقاء آن تفكراتي را كه عامل و باعث افسردگي است به عقب برانند. با ديگران مشاركت كنند، براي چيزي فراتر از خودشان. بر طبق اين پژوهش با حمايت از كودكان مي توانيم براي آنها عبور از كودكي را آسان  كنيم و كمك كنيم در بزرگسالي بهتر از پس زندگي برآيند.
نيوزويك - آوريل ۲۰۰۵
ترجمه ليلا بيات

نگاه به زندگي
شكاف نسلي
001560.jpg
شايد بتوان گفت امروز جامعه ايراني، بيش از هر عصر و دوران ديگري با مشكل شكاف ميان نسلي روبه روست.
شكاف هايي كه به طور فزاينده اي در حال شكل گرفتن هستند و جامعه و خانواده  ها را با تغيير و دگرگوني و گاه با بحران مواجه مي سازند. البته بايد اذعان نمود كه در كنار اين شكاف ها «وفاق هايي» نيز در حال شكل گيري هستند كه خود مي تواند جاي اميدواري را باقي گذارد. اما به هر حال، آنچه كه مشخص است ما با شكاف هاي ميان نسلي خاصي مواجهيم كه در شرايط كنوني، به طور آشكار فعال شده و در چهره اي وسيع تر و شديد تر ظاهر گرديده است.
شكاف هاي مذكور، خانواده ها و فرزندان را از يكديگر جدا نموده و يا در تقابل با يكديگر قرار داده است و به عبارت ديگر شكاف هاي ميان نسلي، بيانگر خطوط تمايز و تعارض هستند كه بر سر هنجارها و معيارهاي خانوادگي و كاركردهاي تربيتي، فرهنگي و اجتماعي مختلف خانواده تأثيراتي سوء و مخرب خواهند گذاشت و پدران و مادران و فرزندان را به اشكال و علل مختلف روياروي هم قرار مي دهند. بايد توجه داشت كه نسلها، لزوماً حامل و عامل شكاف نيستند؛ لكن ممكن است روي شكاف هاي موجود تأثير بگذارند. در جوامع در حال گذار كه داراي شمار پيچيده تري از شكاف هاي اجتماعي هستند از يك سو شكاف هاي قومي، قبيله اي، فرهنگي و زباني مربوط به جامعه سنتي كم و بيش فعالند و از سوي ديگر شكاف هاي جامعه مدرن مثل شكاف هاي طبقاتي و اقتصادي،  نمودار مي شوند، شكاف نسلي خود معلول شكاف هاي مزبور است. جامعه در حال گذار ايراني نيز از گزند شكافهاي مختلف و متنوع اين گونه جوامع مصون نبوده و نيست. در يك تأمل آسيب شناختي، علل و عوامل بسياري در بروز ظهور و تداوم اين شكافها به ويژه شكاف نسلي در جامعه امروز ما كه هم نشان از هنجارهاي سنتي دارد و هم بر سيماي مدرن مزين است، نقش بازي مي كنند. شايد مهمترين عامل در ايجاد شكاف نسلي در ايران امروز را همانا در سيماي جوان بودن اين جامعه به تصوير و تحليل كشيد. جواني در واقع آغاز رويارويي بي اسقرار و بدون پشتوانه با اجتماع است و نيز آغاز حيات جدي اجتماعي با نيازمندي  ها و موانعش.
جوان با ارزشها، آرمانها و گمانهاي جواني (كه هر چه هست پرداخته ذهن اوست)  خود را در برابر واقعيات اجتماعي تنها مي بيند. البته اين رودررويي بسته به جوامع مختلف، صورتها و تبعات متفاوت دارد.
دوستي ها و جذبه و كشش گروه هم سن تا آن اندازه است كه فرهنگ خاص را به وجود مي آورد. نوجوانان از اين فرهنگ خاص تبعيت مي كنند. اين فرهنگ را گاهي فرهنگ جوان نيز مي نامند. از جمله خصوصيات اين فرهنگ، مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:
- رازداري در بين افراد آن، متداول است.
- گاه از طبقه اجتماعي خود تبعيت نمي كند.
- معيار خاصي را براي معاشرت اعضا با يكديگر دارد.
- زبان ويژه اي دارد.
- اجباري در اعضا براي تبعيت از يكديگر احساس مي شود.
بر اين اساس از آنجا كه زندگي اجتماعي، به طور دايم در حال تحول و دگرگوني است و نسل جوان، نسلي است كه فراتر از قالب هاي سنتي، نوعي ديگر مي انديشد و عمل مي كند. اينجاست كه تقابل بين نسل گذشته (خانواده ها) و نسل جوان (فرزندان)  شكل گرفته و تضاد كهنه و نو، معنا مي يابد. اين تضاد را بعضي از نظريه پردازان به نزاع نسلها تعبير كرده اند. محققاً رفتار مسالمت آميز بزرگترها كمك مؤثري براي جوانان در تحقق و تعمق مفاهيم تازه شان خواهد بود.
امروزه برخي فرزندان تنها براي پدرها و مادرهايي شخصيت و احترام قائلند كه مانند روزگاران گذشته به فكر مالكيت بچه هاي خود نيستند و اين فكر را فراموش كرده اند. فرزندان مانند گذشته تحت تأثير مقام و موقعيت رئيس خانواده نيستند و مي توانند به سهولت و سادگي با آنان ملاقات نمايند و اگر درباره موضوعي آنان را مورد مشورت قرار دهند درست شبيه آن است كه با يك دوست هم سن خود بحث و مذاكره مي كنند. مهمترين موضوع آن است كه پدرها و مادرها قدرت گوش دادن به حرف هاي فرزندان خود را داشته باشند. پدرها و مادرها براي تعديل مشكلات خانوادگي از تكرار بعضي مطالب كه اعضاي خانواده را عليه يكديگر تحريك كند اجتناب ورزند و نبايستي براي جلب محبت و لطف جوانان، آتش اختلاف را بين آنان و ديگرافراد خانواده دامن زنند. در زندگي از نظر نسل فعلي لازم است كه هر فردي امكان «خودش» بودن را براي خود فراهم سازد و به جاي آن كه در قالب هاي ساخته و آ ماده شده زمان گذشته محبوس گردد بتواند به طور شايسته «خودش» را توجيه كند و خود را آنچنان بسازد كه بتواند گذشته هايي جاوداني و احترام آميز داشته باشد و در قلمرو پيري زندگي دلچسب و مورد توجه و محبت سايرين را براي خودش فراهم سازد.
ارتباط با نسل گذشته و ريشه گرفتن در زمان حال يكي از انعكاسات وجود والدين است كه اثرات عميق و بي انتهايي مي تواند از نظر احتياجات فردي در استحكام فكري و امنيت و رشد روحي جوانان و نوجوانان به وجود آورد.
فاطمه رشيدي

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
سينما
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |