سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴
به انگيزه سالگرد عمليات مرصاد
فروغ مرصاد
001581.jpg
طرح : افشين سبوكي
ياسر مرادي
پذيرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل در ۲۹ تير ۶۷ توسط جمهوري اسلامي توطئه عظيمي كه بر مبناي آوازه گري «جنگ طلبي ايران» و «صلح دوستي عراق» پايه ريزي شده بود را نقش بر آب كرد. هنگامي كه قطعنامه پذيرفته شد وضعيت بسيار دشواري براي گروهك تروريستي مجاهدين خلق (منافقين) پيش آمد، آنان كه در تمام اين هشت سال به عنوان ستون پنجم براي رژيم بعث عمل كرده بودند از يك سو بيم آن را داشتند كه صدام آنها را به دور اندازد و در يك امتيازدهي آنها را به ايران تحويل دهد و از سوي ديگر، از آنجا كه تمام سياست ها و دستگاه خود را بر روي وجود جنگ بنا نهاده بودند و توان تصور و پيش بيني وضعيت ديگري (از جمله آتش بس) را نداشتند، هيچ راهي جز شعله ور كردن آتش جنگ پيش روي خود نمي ديدند.از اين رو تصميم گرفتند در تاريخ ۵ مرداد ۶۷ تحت عنوان عمليات «فروغ جاويدان» نيروهاي خود را با حمايت رژيم بعث راهي ايران كنند تا به زعم خود در كمتر از ۴۸ ساعت تهران را فتح كنند. اين عمليات كه از سوي ايرانيان به نام «مرصاد» مشهور شد شكست سختي براي منافقين به دنبال داشت. در اين عمليات بود كه سپهبد صياد شيرازي با فرماندهي خود شكست سنگيني را به اين گروه تروريستي وارد ساخت و خاطرات دهه ۵۰ را براي آنها زنده نمود. البته آنها هم رشادت هاي صياد را بي پاسخ نگذاشته و به شكلي ناجوانمردانه وي را در سال ۷۸ به شهادت رساندند.
منافقين در عراق
اعضاي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) پس از فرار بني صدر و رجوي از ايران ضمن انجام عمليات هاي تروريستي در ايران و به شهادت رساندن تعداد زيادي از مردم و مسئولين ترجيح دادند فعاليت هاي خود را در عراق و به عنوان ستون پنجم صدام متمركز نمايند. البته اين اقدام سازمان منافقين يك نوع رجعت به عراق به حساب مي آمد چرا كه برخي از اعضاي اين سازمان نيز در زمان شاه پس از ربودن يك هواپيماي مسافربري به بغداد پناهنده شده بودند و سابقه فعاليت با رژيم بعث عراق را داشتند.
هفته نامه فرانسوي «لوپوئن» در سال ۶۶ چنين نوشت: «حكومت بغداد هرساله مبلغ ۵۰۰ ميليون فرانك به سازمان منافقين و رجوي كمك مالي مي كند و ۸۶ ميليون فرانك از اين مبلغ به هزار عضو مقيم فرانسه اختصاص دارد. هريك از آنها ماهيانه ۶ هزار فرانك دريافت مي دارند.»
روابط نزديك صدام با رجوي به جايي رسيد كه ميخائيل يوحنا عزيز در مصاحبه اي با نشريه «الوصلت عربي» چاپ پاريس در سال ۶۶ گفت: «بسيار خوشوقت خواهم بود كه رفيقم رجوي، رئيس حكومت ايران شود.»
منافقين كه زماني خود را راديكال ترين نيروي ضد امپرياليست معرفي مي كردند براي سرنگون كردن رژيم ايران از طريق يكي از عوامل خود با «كا.گ.ب» ارتباط برقرار كرد. لوموند در ۲۴ آوريل ۱۹۸۷ چنين مي نويسد كه: «خبرگزاري فرانسه از واشنگتن گزارش داد كه دولت آمريكا با سازمان منافقين داراي تماس هايي است. ريچارد مورني نيز در پاسخ به سوال يكي از نمايندگان مجلس آمريكا وجود اين تماس را تأييد كرد.» بي بي سي هم به نقل از وزارت خارجه آمريكا ارتباط آمريكا با منافقين را تأييد كرد. چارلز ردمن سخنگوي وزارت خارجه آمريكا،  هدف از اين ملاقات ها را كسب اطلاع از اوضاع ايران اعلام كرد.»
پس از مدتي در سال ،۶۶ ۵۲ تن از نمايندگان كنگره آمريكا با انتشار نامه اي از وزير خارجه آمريكا خواستار ليستي از سازمان ها و گروههايي كه عليه رژيم ايران مي جنگند شدند. آنان از جورج شولتز خواستند كه به ويژه سازمان مجاهدين خلق (منافقين) را مد نظر داشته باشد.پس از پذيرش قطعنامه منافقين فوراً تصميم به طراحي عمليات فروغ جاويدان گرفتند. سازمان ضدمردمي اين عمليات را خيلي پيشتر با همكاري عراق طراحي كرده بود. صدام چند ماه قبل از اين عمليات در سخنراني خود از آمدن نيروهاي منافقين به تهران صحبت كرده بود. حتي پس از عمليات مهران در تظاهراتي كه از سوي منافقين در واشنگتن صورت گرفته بود، مسئله حمله و رفتن تا تهران را يك نماينده كنگره از حزب دموكرات و يك نماينده از حزب جمهوري خواه مطرح كرده بودند. لذا كاملاً روشن است كه اين عمليات از قبل طراحي شده بود و صرفاً پذيرش قطعنامه از سوي ايران آن را به جلو انداخت و سازمان براي فرار از بن بست بايد دست به اين عمليات مي زد.
صيفي مسئول اركان تيپ ۱۱۰ منافقين در اين باره چنين مي گويد كه:« در اين جا بافته هاي سازمان و در رأس آن رجوي رشته شد. سازمان كه با همكاري عراق طرح هايي را ريخته بود در مواجهه با اين بن بست جديد خود را در مخمصه بسيار بدي مي ديد. دود از كله تشكيلات بلند شد و سردرگمي در تشكيلات موج مي زد. صلح اتفاق افتاده ولي نظام در سراشيبي سقوط نيست. مشكل دو تا شد. هم صلح اتفاق افتاد و هم نظام سرپاست و امكان كار سازمان در آينده از بين رفته است و عراق هم فشار آورد كه اگر كاري مي خواهيد بكنيد، بايد زودتر بكنيد و فرصت چنداني باقي نمانده است. »
001587.jpg
بغداد هرساله مبلغ ۵۰۰ ميليون فرانك به سازمان مجاهدين و رجوي كمك مالي مي كند و ۸۶ ميليون فرانك از اين مبلغ به هزار عضو مقيم فرانسه اختصاص دارد هريك از آنها ماهيانه ۶ هزار فرانك دريافت مي دارند
طبق اظهارات مرضيه زرگر، خدمه خمپاره انداز منافقين، در آخرين نشست عمومي سازمان، رجوي اعلام كرد اين عمليات نهايي و آخرين گامي است كه برمي داريم. روز سرنوشت فرارسيده است. خانمي به عنوان اعتراض گفت كه من ۴ ماه پيش ايران بودم و آنچه شما در مورد مردم مي گوييد صحيح نيست و مردم به استقبال ما نخواهند آمد. رجوي نيز در جواب گفت: اگر مردم با ما نباشند عليه ما نيستند.
طبق اعترافات منافقين آنها بر اين باور بودند كه بر سر راهشان هيچ نيرويي مقاومت نخواهد كرد و آنها به راحتي مي توانند شهرها را يكي پس از ديگري فتح كنند. مسعود مرادي يكي از رزمندگان حاضر در آن عمليات يكي از علل پيشروي سريع منافقين تا اسلام آباد را دستور عقب نشيني نيروهاي مرزي ايران پس از پذيرش قطعنامه عنوان مي كند.
طبق گفته او مسئولين ارتش پس از پذيرش قطعنامه دستور عقب نشيني را صرفاً تا يك كيلومتر صادر كرده بودند اما برخي نيروهاي مرزي ده ها كيلومتر عقب نشيني نموده بودند.
سردار حسين رضوان مدني فرمانده تيپ ۲۳ نصرت در گفت وگويي با همشهري داستان عمليات مرصاد را چنين روايت مي كند:
« پس از فشار آمريكا در خليج فارس و سقوط هواپيماي مسافربري ايران،  عمليات والفجر ۱۰ روي داد. عراق مجدداً تصميم گرفته بود براي اعمال فشار به ايران، اهواز را بگيرد و موفق شده بود ۶۰ كيلومتر از جاده خرمشهر- اهواز را تصرف كند. در آن زمان علي رغم اين كه ۶۰۰ تانك عراقي در ارتفاعات آق داغ در خط مرزي غرب كشور وجود داشت ولي فرماندهان تيپ نجف ترجيح دادند براي جلوگيري از سقوط اهواز نيروها را به سمت جنوب ببرند. پس از اين كه نيروهاي سپاه در جنوب موفق شدند پادگان حميد را از عراقي ها بازپس بگيرند در ساعت ۱ بامداد به نيروها خبر داده شد كه منافقين از غرب وارد كشور شده و تا اسلام آباد پيشروي نموده اند لذا فوراً نيروها را به سمت غرب برگردانديم.»
سردار رضوان مدني ادامه ماجرا را چنين شرح مي دهد كه:« منافقين در قالب تيپ هاي ۲۰۰ نفره، با تانك هاي برزيلي بسيار پيشرفته با ۸۰ آمبولانس و صدها خودروي سبك، دو كاميون اسلحه، آزمايشگاه و بيمارستان هاي صحرايي و به طور كلي بسيار مجهز وارد ايران شده بودند. آنان در سر راه خود بسياري از مردم بي دفاع را به شهادت رساندند. در شهر اسلام آباد اوج اين فجايع رخ داد. منافقين در بيمارستان  اسلام آباد تمام نيروهاي پاسدار و بسيجي كه در بيمارستان بستري بودند را سر بريدند و ۱۳ نفر از بچه هاي جهاد سازندگي را هم تيرباران و اعدام كردند. منافقين بعد از اسلام آباد راهي كرمانشاه شده بودند كه در ۳۰ كيلومتري كرمانشاه در گردنه چارزبر كه بعدها به تنگه مرصاد معروف شد با مقاومت رزمندگان مواجه شده و متوقف شدند. شهيد صياد شيرازي آن موقع فرماندهي هوانيروز را به عهده گرفت و با بمباران ماشين هاي آنها، موقتاً آنها را متوقف كرد و ستون هاي آنها را به آتش كشيد. در درگيري تنگه مرصاد منافقين با دادن ۱۵۰۰ كشته زمين گير شدند و از همان جا تصميم به فرار گرفتند. مشكلي كه رزمندگان با آن مواجه بودند تعقيب منافقين بود. آنان با قرار دادن نيروهاي انتحاري در گردنه هاي مختلف، مقاومت جدي از خود نشان مي دادند تا ساير نيروها موفق به فرار به خاك عراق شوند. اين جنگ و گريز تا پل ماهي در نزديكي سرپل ذهاب ادامه يافت ولي منافقين با انفجار پل ماهي مانع ادامه تعقيب شان شدند.
هواپيماهاي عراقي هم در اين موقع عملاً وارد كار شدند و با بمباران وسيع رزمندگان، تعداد زيادي از نيروهاي ما را به شهادت رساندند.»
اينجا بود كه تعبير دقيق «منافقين» درباره آنها معنا پيدا كرد.
افرادي كه ظاهري كاملاً اسلامي و ادعاهايي ديني دارند اما همان طور كه خوارج چنين بودند، خواسته يا ناخواسته برخلاف دين خدا گام برمي دارند.
منافقين چند سالي است كه هر ساله در روزهاي آغازين تيرماه، با انجام مراسم نظامي و ايدئولوژيك بر اهميت سالگرد عمليات فروغ جاويدان تأكيد مي كنند اما چند سالي است كه اين رويداد به فراموشي سپرده شده است و اين امر بدون شك ارتباط مستقيمي با برگزاري دادگاه صدام دارد. مجاهدين خلق طي ۲۰ سال نقش ستون پنجم صدام را بازي كردند. پس از جنگ نيز منافقين، در سال ۱۹۹۱ كه با حركت هاي انقلابي كردهاي شمال عراق در كنار شيعيان جنوب، رژيم بعث عراق در آستانه سقوط و انهدام قرار داشت، منافقين وارد معركه شده و حركت اكراد را سركوب كردند.
001584.jpg
ريشه هاي انحراف
سازمان مجاهدين خلق در سال ۴۴ توسط تعدادي از شاگردان مرحوم بازرگان شكل گرفت. حنيف نژاد، سعيد محسن، محسن نيك بين (معروف به عبدي) هسته اوليه اين سازمان را تشكيل دادند. اين سازمان علي رغم برخي اعتقادات صحيح بنيانگذارانش، بعدها شديداً منحرف شده و ايدئولوژي ماركسيستي را انتخاب كرد.
مرتضي الويري كه نخستين همكاري سياسي خود را با اين سازمان آغاز كرده بود در خاطرات خود چنين مي نويسد كه : «آنها وقتي كه فهميدند من از شيوه امام خميني تبعيت مي كنم، در اين باره به من گفتند: كار درستي نيست كه از روحانيت تبعيت كني. اين روحانيت است كه بايد به دنبال قشر پيشرو بيايند و نه بالعكس.»
پس از استحاله سازمان مجاهدين خلق (منافقين)، مسعود رجوي به عنوان ليدر اين جريان شناخته شد. بعد از زنداني شدن رجوي و قطعي شدن حكم اعدام او، ارتشبد نصيري رئيس سازمان اطلاعات و امنيت رژيم شاه (ساواك) در نامه اي به دادستاني درباره رجوي مي نويسد كه «نامبرده در جريان تحقيقات، كمال همكاري را در معرفي اعضاي سازمان مكشوفه به عمل آورده و اطلاعاتي كه در اختيار گذارده، از هر جهت در روشن شدن وضعيت شبكه مزبور مؤثر و معتبر بوده و پس از خاتمه تحقيقات نيز در داخل بازداشتگاه همكاري هاي صميمانه اي با مأمورين به عمل آورده است؛ لذا به نظر اين سازمان استحقاق ارفاق و تخفيف مجازات را دارد. از سوي ديگر سازمان عفو بين الملل هم وارد جريان شده و مانع اعدام رجوي شدند تا بعدها اين غلام دست آموز را در جهت برنامه هاي خود به خوبي به كار گيرند.
پس از انقلاب، منافقين شديداً به دنبال سهم خواهي از نظام بوده و خواستار ديدار با امام شدند. امام هم فرمودند:« اينها بيايند اسلحه خود را تحويل بدهند، آن وقت بنشينند مذاكره كنيم.» منافقين اين درخواست امام را نپذيرفتند و بعدها حادثه هاي ۴ اسفند ۵۹ ، ۳۰ خرداد، ۷ تير و ۸ شهريور ۶۰ را به وجود آوردند كه ضربات جدي را به نظام وارد كرد و نهايتاً از سوي مردم طرد و به خارج از كشور پناهنده شدند.

نگاه امروز
مرگ سازمان بي آرمان
ايمان حاجي زاده
مجاهدين خلق يك جريان مرده است فقط بايد كمي منتظر بود تا پوسيدن اين جسد محصور در قبرستان اشرف را هم ديد. علائم مرگ در سيماي جريان مجاهدين خلق موج مي زند.
مجاهدين خلق اگر روزگاري با شعار مبارزه با سرمايه داري و تحقق عدالت اجتماعي به وجود آمد امروز براي جلب توجه به التماس از مظاهر سرمايه داري مجبور شده است.
فرقه رجوي اگر روزگاري شعار دشمني با امپرياليسم را در ايران به انحصار خود درآورده بود مهم ترين كاركرد خود رادر همكاري با امپرياليسم مي بيند.
منافقين كه روزگاري مخالفان خود را مرتجع مي ناميدند و قرائت بي واسطه از دين را دنبال مي كردند امروز آن قدر در شعارهاي خود ارتجاع به خرج داده اند كه حتي كساني را هم كه روزي حاضر به گوش كردن به اين شعارها بودند را به معترضان جدي خود تبديل كرده اند كه اين ها هنوز در فضاي سي سال پيش مانده اند.
منافقين ديگر عدالت، معنويت و مبارزه اي كه كساني چون حنيف نژاد پي مي گرفتند را به مثلث ديكتاتوري سازمان، خدمت به اجانب و اقتدارگرايي سران تبديل كرده است.
گروهي كه مي خواست با دميدن روشناي فروغ جاويدان بر تارك اين مرز و بوم آزادي را به ارمغان آورد اين موهبت را چنان به فراموشي سپرده كه از ذره اي آزادي براي اعضاي خود هم دريغ مي كند. مجالي نيست كه صفحات تار نماي جهاني وب را بگشايي و نامه اي از كساني كه مي خواهند از سازمان جدا شوند و دچار تضييقات و شكنجه هاي غيرانساني شده اند را نبيني.
منافقين ديگر آرمان ندارند فقط به چاره اي براي فرار از مرگ فكر مي كنند روزي راديو مي زنند و گاهي تلويزيون، وقتي هم اخبار به ظاهر محرمانه پرونده هسته اي ايران را منتشر مي كنند. اين ها نشانه حيات يك جريان نيست بلكه تشبث به زنده بودن است. نزديك به اتمام بودن رسيدگي پرونده هسته اي ايران در آژانس و فاز فني آن هم ديگر فرصت خبررساني هاي كذب فرقه رجوي را از بين مي برد. سازمان ديگر مديري ندارد و در دايره بسته مديران گرفتار آمده است. رئيس هميشه رجوي است و رئيس جمهور خود خوانده هم هميشه مريم رجوي.
موج بازگشت ها رو به اوج مي نهد. با تقويت جايگاه بين المللي ايران فرصت كاسه ليسي امپرياليزم هم از آنها گرفته خواهد شد. مدتهاست كه سازمان نتوانسته است عضو جديدي هم بگيرد. اعضا از وضعيت محدود و بلاتكليف خود در پايگاه اشرف خسته شده اند .سئوال اصلي اين است وقتي ما براساس اقتدار سازمان در اين پايگاه زنداني شده ايم چرا رؤسا در اروپا آزادند؟
منافقين از آن زمان به احتضار نشستند كه به ترور افراد كوچه و بازار در ايران دست زدند و براي هميشه چنان زمين گير شد كه حتي اگر به مدد عصاي شعار مبارزه با حاكميت هم بخواهند بلند شوند هم نگاهي به اسامي نقش بسته بر تارك كوچه هاي ايران چون ريگي زير عصاي اعتماد به آنها قرار مي گيرد.
اعضاي بريده از سازمان كه به ايران هم بازنگشته اند از منافقين مي خواهند كه براي تجديد حيات ،روندهاي دموكراتيك را بپذيرند. اما پذيرش روندهاي دمكراتيك در سازماني كه سال هاست بر تكيه بر سابقه و اسلحه استوار بوده چه معنا دارد؟ واقعا چه فرقي مي كند رجوي رئيس باشد يا مريم رجوي يا شايد حتي حسين باقرزاده .تغيير در مديران سازمان همين نيمچه نظم موجود را از بين مي برد. بسان جابه جايي برگه هاي يك كتاب خاك خورده مي ماند كه ريزش خرده كاغذها را به نمايش مي گذارد.
نه تنها عصر سازمان براي منافقين به پايان رسيده كه حتي فرصت آرمان هاي آنها هم از بين رفته است. نگاه كنيد به باقي ماندگان خلقي ها در كشور، كساني كه تواب خوانده مي شوند. آنها اگر از هرگونه آرمانخواهي نبريده باشند فقط در نوستالژي سال هاي دهه پنجاه باقي مانده اند. مدام مقاله مي نويسند كه چه شد كه ۳۰ خرداد ۶۰ اتفاق افتاد و دائم به دنبال متهم مي گردند. اين نسل هم كساني هستند كه با پيري ومرگشان ديگر جز در سالگرد همان ۳۰ خرداد از آنها اسمي شنيده نخواهد شد. عصر خشونت به پايان رسيده است. مردم ايران، همان خلقي كه منافقين قرار بود روزي با جهاد خود را فداي آنها كنند هنوز هم عدالت، آزادي و معنويت مي خواهند اما نه از دامن كساني كه دستشان به خون هموطن آلوده است. كساني كه براي رفتار با همديگر هم زبان خشونت را مي فهمند. عدالت و آزادي و معنويت براي ايران با مسالمت محقق مي شود نه با خشونت، درحالي كه ذات سازمان خشن است پس بايد گفت: مرگ مردان خشن را تماشا كنيد.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سينما
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |