يكشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۴
انديشه
Front Page

بازخواني آراء سياسي آگوستين قديس
شهر خدا
001746.jpg
عليرضا كياني
«آرسيوس آگوستين» معروف به «آگوستين قديس» كه بعدها به «سنت آگوستين» شهرت يافت، در سال ۳۵۴ ميلادي در شهر «تاگاشت» در شمال آفريقا به دنيا آمد. مادري مسيحي و پدري كافر داشت و خود در جواني بت پرست بود. به فلسفه علاقه  داشت و آن طور كه خود در كتاب معروفش به نام «اعترافات» بيان مي كند، براي كشف حقيقت جست وجوهاي فراواني داشته است و در اين راه مدتي نيز به انديشه «ماني» ايمان آورده و «مانوي» مي شود، اگر چه به زودي از آن آيين دست كشيد. وي سرانجام و در سال ۳۸۷ و در سن ۳۳ سالگي به «مسيحيت» ايمان آورده و چنان در اين آيين پيشرفت مي كند كه ۴ سال بعد به رتبه «كشيشي» نائل مي شود. او ۴ سال بعد از رتبه كشيشي به درجه «اسقف» رسيده و اسقفي شهر هيپو در شمال آفريقا را عهده دار مي شود. وي در سال۴۳۰ و در سن ۷۶ سالگي و در جريان حمله قبائل وحشي به شمال آفريقا چشم از جهان فرو مي بندد.
سنت آگوستين داراي آثار زيادي بوده كه تقريباً همه آنها صبغه «ديني» داشته و در مقام دفاع از مسيحيت نگاشته شدند. اما همان طور كه همگان اذعان دارند مهم ترين و البته بزرگ ترين اثر وي، كتاب ۲۶ جلدي «شهر خدا» است كه نگارش آن در سال ۴۱۳ آغاز و در سال ۴۲۶ پايان گرفت.
هدف ابتدايي وي از نگارش اين كتاب، دفاع از مسيحيت و كليسا در برابر دشمنان آن بود، يعني رومياني كه هنوز بر دين شرك باقي مانده بودند و سقوط امپراطوري بزرگ روم در سال ۴۱۰ ميلادي را به مسيحيت نسبت مي دادند، چرا كه ۱۷ سال قبل از سقوط، دين مسيح در اين امپراطوري رسمي اعلام گشت و اكنون اين مشركان بودند كه استدلال مي كردند تعاليم مذهب مسيح از جمله «آخرت گرايي » ، «صلح جويي» ، «فروتني» و... سبب ساز سقوط اين امپراطوري شده است. آگوستين در۱۰ جلد ابتدايي كتاب «شهر خدا» به رفع اين اتهام از مسيحيت پرداخته و ضمن حمله بر خدايان سابق روم و اثبات ناتواني آنها در آباداني و عظمت اين امپراطوري استدلال كرد كه اگر همه مردم و فرمانروايان، مسيحيت را با «صدق و راستي» قبول كرده بودند، امپراطوري به اين راحتي سقوط نمي كرد.
سنت آگوستين در جلدهاي بعدي كتاب «شهر خدا» به بيان نظرات خود درباره موضوعات مختلف مي پردازد. موضوعاتي چون «شهر آسماني، شهر زميني» ، «دولت» ، «عدالت» و... كه سعي مي كنيم نظرات وي را در اين موارد هر چند به طور موجز بيان كنيم.
الف) شهر آسماني، شهر زميني:
سنت آگوستين در كتاب «شهر خدا» اعلام مي دارد كه ۲ جامعه يا ۲شهر وجود دارند كه بر حسب «هدف» از يكديگر متمايزند. وي با تقسيم بندي تمايلات بشري به ۲گروه «روحاني»  و «جسماني» خصوصيات و ويژگي هاي ساكنان ۲ شهر را برمي شمارد.ساكنان «شهر آسماني» كساني هستند كه به دنبال منافع «روحاني» بوده و به تعبير خود آگوستين «قلبشان از عشق كبريا ملهم شده است» . اين شهر كه قلمرو مسيح نيز مي باشد، دائمي و تغييرناپذير بوده و بر پايه «عشق به خدا» پايه گذاري شده است.
در آن طرف شهر زميني قرار دارد كه «ساكنان آن دل به حيات زميني بسته  اند و خدايان خود را بر خالق اين شهر آسماني ترجيح مي  دهند.» اين شهر كه بر پايه انگيزه هاي پست انساني پايه گذاري شده است همواره در معرض نابودي و تغيير بوده و بنابر نظر آگوستين «تقدير آن است كه در جوار ابليس يا عذاب ابدي هم آغوش باشد.»
درواقع و براي تفسير صحيح از نظرات سنت آگوستين نبايد گمان برد كه اين ۲ شهر وجود خارجي داشته و شهري در آسمان و شهري در زمين وجود دارد، بلكه در انديشه او، اين ۲ شهر همان نيروهاي «خير»  و «شر»   وجود انسان ها هستند كه در جدال و كشاكشي عميق، تا روز قيامت در حال ستيزند تا اين كه بنابر عقيده آگوستين، در آن روز اين جدال با پيروزي نيروهاي «شهر خدا» به پايان رسيده و نيكان از بدان جدا مي شوند.
پرواضح است كه مي توان اثر انديشه «ماني» را- با توجه به اين كه خود آگوستين مدتي «مانوي» نيز بوده است- بر اين بخش از نظرات وي به شدت و با وضوح مشاهده كرد.
ب) دولت:
براي فهم نظرات آگوستين در مورد دولت يا حكومت بايد سري به «الهيات مسيحي» زده و ريشه را در آن جا بجوييم. بر طبق «الهيات مسيحي»  بعد از اين كه انسان هاي نخستين- آدم و حوا- «گناه اوليه» را مرتكب شدند، مورد مجازات خداوند قرار گرفته و از بهشت به زمين «هبوط» كردند و دوران «عصر طلايي» كه در آن از نهادهايي چون حكومت، مالكيت، بردگي، خانواده و... خبري نبود به پايان رسيده و «انسان گناهكار» كه به دليل طبيعت فاسد خود، گناه را به فرزندان خود نيز منتقل مي كرد گرفتار نهادهايي مانند حكومت شد. برطبق اين اعتقاد، آگوستين نيز گناهكار بودن انسان را دليل محكمي براي وجود حكومت مي داند، زيرا به نظر او انسان هاي گناهكار نمي توانند «نظم» خود را حفظ كرده و در بين خود «صلح» برقرار سازند و بايد قدرتي براي تأمين نظم و برقراري صلح وجود داشته باشد. آگوستين اجازه انتقاد از حكومت را نيز نمي دهد، زيرا برطبق «الهيات مسيحي» و نيز اعتقادات خود آگوستين- كه يكي از آباء كليسا بود- سرمنشاء همه قدرت ها خداوند است حتي اگر آن قدرت ظالم باشد، چرا كه نبايد فراموش كرد، دولت اگر چه عامل نظم و صلح مي باشد، اما «كيفر گناه» انسان نيز هست كه توسط خداوند و در قالب نهادهايي چون حكومت، جلوه گر شده است و بر همين اساس، «ظلم فرمانروا» همان «عذاب الهي» است. در واقع مي توان گفت كه سنت آگوستين در آن واحد براي دولت ۲ دليل وجودي قائل مي شود:
۱- كيفر گناه انسان هاي گناهكار
۲- عامل نظم و صلح بين انسان ها
آگوستين در باب «صلح» براي ساكنان ۲ شهر آسماني و زميني، ۲ كاركرد متفاوت را قائل مي شود. بنابر نظر او ساكنان شهر زميني، صلح را براي بهتر بهره بردن از لذات مادي و دنيوي مي خواهند. در واقع صلح براي ساكنان شهري كه «مردمانش به سراي آخرت ايمان ندارند» بالذات و بالنفسه هدف است و بنا به گفته خود آگوستين «قصدشان فقط اين است كه در مسائل و موضوعات دنيوي- كه جملگي زوال پذيرند- مظهر نوعي اتحاد ظاهري از اراده شهروندان باشند.»
اما صلح براي ساكنان شهر خدا و به تعبير روشن تر براي انسان هايي كه مسافر شهر خدا هستند داراي كاركرد متفاوتي مي باشد و آنان صلح را «براي تأمين حياتي آسوده كه هر دقيقه آن صرف اجراي اوامر يزدان و نيكوكاري بر بندگان گردد» مي خواهند و به همين دليل، بنابر تعبير خود آگوستين «مسافران شهر خدا از آن گونه قوانين شهر زميني كه براي حفظ و ادامه اين حيات ناپايدار ضرورت دارد اطاعت مي ورزند و هدفشان از اين اطاعت اين است كه اعضاي هر ۲ شهر بتوانند به صلحي كه براي يكي«وسيله » و براي ديگري«هدف »است- ولي هر ۲ به آن نياز دارند- دست يابند.»
با توجه به نظرات آگوستين در مورد دولت، روشن است كه در گستره فكري وي، جايي را براي انتقاد از دولت، چه براي زميني ها و چه براي آسماني ها، نمي توان پيدا كرد، چه كه آگوستين «تأمين حقوق افراد» را نيز از وظايف دولت نمي دانست و عقيده داشت شعارهايي چون «برابري»  و «آزادي»   تنها در «شهر خدا»  محقق مي شوند. پرواضح است كه فلسفه سياسي آگوستين توجيه گر هيچ انقلابي نيز نمي تواند باشد.
ج) كليسا:
در اين باب بهتر است ابتدا ببينيم، سنت آگوستين براي كليسا چه نقشي قائل بود.
اگرچه بنابر اعتقادات مسيحيت، هر انساني با «گناه» متولد مي شود، اما انسان هاي گناهكار نيز مي توانند بنا به گفته آگوستين «با تهذيب اخلاق با مسيح پيوند يابند.» و بنابر اعتقاد وي شايستگي و توانايي «تطهير انسان ها» نيز تنها از عهده كليسا برمي آيد. بنابر نظرات آگوستين هر انسان گناهكاري مي تواند مشمول الطاف الهي قرار بگيرد ولي به شرط آن كه معتقد به مذهب مسيح باشد و نيز احكام و مناسك مذهبي را كه در كليسا انجام مي گيرد به جا آورد. در واقع در نظر وي «كليسا» نقشي بسيار مهم را در امور معنوي بازي كرده و به نوعي نماينده خدا بر روي زمين است.
از طرفي ديگر در مورد دولت، همان طور كه ديديم، سنت آگوستين براي اين نهاد دنيوي نقشي چون تأمين كننده صلح و نظم قائل بود و هر ۲ دسته انسان هاي روي زمين _ زميني ها و آسماني ها- را به اطاعت از دولت فرا مي خواند، زيرا همان طور كه ملاحظه شد، وي تمام قدرت ها را منبعث از خداوند دانسته و اطاعت از دولت و اجراي قوانين زميني را، اطاعت از خدا محسوب مي كرد. اما، سؤال مهمي كه در اينجا مطرح مي شود، اين است كه اگر دولت و يا قدرت زميني رأي يا نظري را برخلاف رأي كليسا صادر كرد و قانوني را برخلاف مذهب مسيح تنظيم كرد، موضع كليسا در برابر آن چيست؟ آگوستين در اين باره مي گويد: «اعضاي اين جامعه (جامعه آسماني) هرگز به آن سلسله از قوانين دنيوي كه بر ضد يك چنين شيوه خوب و مذهبي (مذهب مسيح) وضع شده است احترام نمي گذارند، اما در عين حال خود آن قوانين را هم نقض نمي كنند، بلكه مواظبند كه اختلاف و تنوع آنها را در ميان اقوام و ملل مختلف رعايت كنند، زيرا كه مقصد همه شان حفظ آرامش زميني است ولي به شرطي كه هيچ كدام از اين قوانين مخالف تجليل يزدان پاك بي همتا نباشد.» مي بينيم كه سنت آگوستين همان طور كه با توجيه الهي، اطاعت از فرمان دولت را توصيه مي كرد، در صورتي كه قوانين آن بر ضد مذهب مسيح بوده و يا در مخالفت با يزدان باشد، بي احترامي به آن را تجويز مي كند.
د) عدالت:
آگوستين «عدالت» را، تطابق با نظم مي دانست. يعني اجراي اصول و مقرراتي كه نظم را تأمين كند. بدين صورت اگر كسي وظايف خود را بر طبق اين اصول انجام داد، مي توان گفت، اين فرد «عادل» است. به اين معني كه مقررات را پذيرفته و آن را اجرا مي كند. هر جامعه اي براي خود نظامي دارد كه براساس آن، عدالت را نيز در اجراي اصول آن نظام توسط اعضاي آن جامعه مي توان يافت. كوچكترين جامعه، «خانواده» مي باشد كه در دل جامعه اي بزرگتر مانند «دولت» قرار گرفته است. پس اگر خانواده نيز بخواهد عدالت را اجرا كند بايد اصول و مقررات نظام جامعه بزرگتر يعني دولت را اجرا كند تا بتوانيم بگوييم چنين جامعه اي _ خانواده _ عادل مي باشد. اما اگر اين جامعه كوچك بر اصول نظام دولت بشورد و به آن اعتراض كند مي توان اذعان كرد كه «بي عدالتي» صورت گرفته است؟ آگوستين به اين سؤال پاسخ «آري» مي دهد. زيرا در اين صورت «نظم» به هم خورده است و چون عدالت را در تطابق با نظم تعريف كرده ايم، عدالت نيز به هم خورده است و در واقع بي عدالتي صورت گرفته است.
حال ببينيم يك جامعه بزرگ مانند «دولت» چگونه مي تواند، بي عدالتي ورزيده و در واقع مصداق بي عدالتي دولت كدام است؟ بنا به آراي آگوستين، چون بزرگترين جامعه، «جامعه موجودات بشري است كه تحت سلطنت خداوند قرار دارند» ، دولت نيز در زيرمجموعه اين جامعه بزرگ و وسيع قرار مي گيرد و چونان رابطه دولت و خانواده، اگر دولت نيز برخلاف نظم و قوانين اين نظام الهي رفتار كند، «غيرعادلانه» رفتار كرده است و تبديل به دولتي غيرعادل شده است. در اين صورت اطاعت آن شهروندان از دولت غيرعادل اگرچه در راستاي روابط شهروندان و دولت عادلانه محسوب مي شود، اما چون اين اطاعت، اطاعت از دولتي غيرعادل است، آن هم غيرعادلانه محسوب مي شود. در واقع انديشه آگوستين در مورد دولت را اين گونه مي توان دريافت كه وي «عدالت اصيل و مطلق» را، اطاعت از نظم و قوانين الهي مي داند و بعد از آن اطاعت از نظامي كوچكتر تا به كوچكترين جامعه ها كه خانواده باشد. يعني در واقع، اجراي «عدالت آگوستيني» در جوامع مختلف از جمله دولت، در طول اطاعت از قوانين الهي تعبير مي شود. پس ديگر روشن است كه اگر دولتي خود را با نظام الهي تطبيق داد، اطاعت شهروندان از آن دولت در واقع اطاعت از قوانين الهي است.از اين رو آگوستين پس از اين بحث تئوريك، اعلام مي كند كه در دولت هاي «غيرمسيحي» عدالت وجود ندارد زيرا اين كليساست كه عدالت را به وجود آورده است و نه نهاد ديگري. در واقع آگوستين اعتقاد داشت كه يك دولت خوب زماني براي مردم عدالت برقرار مي كند كه بداند عدالت در كلام خداوند يافت مي شود. پس بايد به روشني دريابيم كه هرگاه آگوستين از بي عدالتي دولت ها صحبت  مي كند، نبايد تصوراتي چون «نقض حقوق افراد» را به ذهنمان راه دهيم (چه كه آگوستين تأمين حقوق افراد را وظيفه دولت نمي دانست)، بلكه در گستره فكري سنت آگوستين، «بي عدالتي» دولت ها به معني «نقض حقوق الهي» توسط دولت هاست، چنان كه وي در سؤالي مي پرسد: «اين چه عدالتي است كه بشر را از خداي حقيقي اش دور مي كند و زمام اختيارش را به دست شياطين مطرود مي سپارد؟»

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |