جليل صمد آقايي
اين مقاله «كارآفريني» را از منظر و رويكردي مورد بررسي قرار مي دهد كه خاستگاه و قلمرو آن فقط به حوزه كسب و كار محدود نمي شود. نويسنده، تعريف و تبيين كارآفريني را با دو روش استقرايي و قياسي انجام مي دهد . وي معتقد است، مطالعه و پژوهش در خصوص كارآفريني با روش قياسي منتهي به شناخت رفتار كارآفرينانه مي گردد؛ رفتاري كه تمام حوزه هاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي كارآفريني را در بر مي گيرد، در حالي كه مطالعات استقرايي در خصوص كارآفريني تنها رفتار كارآفرينان را در حوزه كسب و كار مورد بررسي و شناخت قرار مي دهد. به عبارت ديگر يكي رفتار كارآفرينانه را به طور عام يا مجزا در هر يك از حوزه هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي جست وجو و معرفي مي كند و ديگري رفتار كارآفرينان را يعني كساني كه فقط در حوزه كسب و كار، رفتار كارآفرينانه داشته اند. نهايتاً نتيجه مي گيرد كارآفريني تنها يك شغل نيست بلكه يك سبك تفكر يا يك فرهنگ و سبك زندگي است و زواياي مختلف آن را شرح مي دهد. در پايان زندگي كارآفرينانه در اسلام مطرح و فرد حازم به عنوان كارآفرين معرفي مي گردد.
خوشبختانه چند سالي است كه تب كارآفريني همچون تب واقعي كه علامت دفاع و واكنش طبيعي نسبت به ورود يك ميكروب خارجي است به عنوان علامت دفاع و درمان بيكاري و اشتغال زايي در چهره دولتمردان و دلسوزان نظام جمهوري اسلامي به خوبي و وضوح مشهود است. اگرچه فرصت طلبان و رانت خواران اقتصادي نيز خود را با تب مصنوعي به اين چهره نمايان ساخته اند و سيلي هاي زيادي به تب داران واقعي نظام و كارآفرينان اقتصادي و اجتماعي جامعه زده اند، اما در مجموع طرح موضوع كارآفريني در دولت و مجلس امري مبارك و خير است.
در چنين شرايطي چنانچه صاحب نظران كارآفريني كشور احساس مسئوليت نكنند و با يك همت گروهي، جايگاه، رسالت و مفهوم حقيقي كارآفريني را تبيين و معرفي ننمايند و از آن حفاظت و صيانت نكنند ممكن است همچون بسياري از امور ضروري و مفيد ديگر به انحراف، باد فراموشي و نهايتاً به نابودي كشيده شود.
كارآفريني اگرچه يك شغل نيست و ترويج فرهنگ آن در جامعه، ابتدا موجب افزايش بيكاري مي شود، اما موتور توسعه است و بيكاري هاي پنهان را نه تنها آشكار و درمان مي كند، بلكه باعث پيشگيري از آن نيز مي شود. در اينجا اين سؤال مطرح مي گردد كه اگر كارآفريني يك شغل نيست و اساساً كارآفرين در پي ايجاد شغل نيست و نتيجه كار او نيز ممكن است بيكاري را افزايش دهد، پس كارآفريني چيست و كارآفرين كيست؟ چرا آنها را موتور توسعه اقتصادي ناميده اند؟ آيا كارآفريني انواع مختلفي دارد؟ آيا ويژگي هاي روان شناختي و جمعيت شناختي كارآفرينان اقتصادي، سياسي، اجتماعي با هم تفاوت دارند؟ و ...
مفهوم كارآفريني
واژه «كارآفريني» در زبان فارسي واژه اي است نو كه معناي لغوي آن، شنونده يا خواننده ناآشنا به مفهوم اصلي آن را، كه ترجمه كلمه انگليسي Enterpreneurship است به اشتباه مي اندازد. اين واژه اغلب در اذهان، مفهوم «اشتغالزايي» و ارتباط مستقيم و ذاتي با كار (آن هم از نوع فيزيكي آن) را تداعي مي كند، در حالي كه كارآفريني به معني حقيقي خود تعاريف مختلف و متنوعي دارد. به طور كلي مي توان گفت كه اساس و جوهره اغلب تعاريف ارائه شده در فرهنگ غرب به مفهوم «فرآيند خلق ثروت» يا «تخريب خلاق» مي باشد كه طبيعتاً چنان فرآيند و چنين تخريبي توأم و همراه با ريسك است.
متأسفانه عده اي در كشور، كارآفريني را به عنوان يك شغل معرفي مي كنند و آنها را در كنار كارگر، مدير، مهندس، پزشك، خلبان، وكيل، جوشكار و ... قرار مي دهند و عده اي ديگر آن را شغل آفريني مي دانند، عده اي ديگر كارآفرين را كسي مي دانند كه فقط بتواند كارگاه يا كارخانه يا شركتي را تأسيس، راه اندازي و مديريت نمايد و ريسك آن را متقبل شود. عده اي ديگر فقط صاحبان كسب و كارهاي كوچك و نوآور را كارآفرين مي دانند و عده اي شالوده كار را در عصر فراصنعتي «كارآفريني» و در عصر صنعت «استخدام» معرفي مي كنند، عده اي ديگر كارآفريني را مترادف با شغل آزاد و كارآفرين را به معني كارفرما و سرمايه دار تلقي مي كنند. علاوه بر برداشت هاي غلط فوق كه در ايران رايج شده است در جهان نيز وجه مشترك و بستر تمام تعاريف، تفاسير و ابعاد مختلف كارآفريني منحصر به كار و اقتصاد مي شود؛ به عبارت ديگر تاكنون كارآفريني، در جهان فقط در حوزه كسب و كار و آن هم در بعد اقتصادي مطرح بوده است و آنجايي هم كه از كارآفريني اجتماعي، سياسي و يا فرهنگي صحبت شده است عمدتاً به معني كشف، جذب و بهره برداري از فرصت هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي درآمدزا و سودآور بوده است نه صرف كارآفريني اجتماعي، سياسي يا فرهنگي. به عبارت ديگر وقتي در غرب صحبت از كارآفريني اجتماعي مي شود عمدتاً منظور اين است كه از طريق كسب و كار، درآمدي براي امور اجتماعي و عام المنفعه حاصل نمايند و يا ساختار اجتماعي، سياسي يا فرهنگي كشورشان را براي تسهيل و حمايت از كارآفريني اقتصادي تغيير، اصلاح يا تكميل نمايند.
در فرهنگ غرب وقتي صحبت از كارآفريني فرهنگي مي شود، منظور اين است كه كسب و كار تازه اي در عرصه فرهنگ ايجاد كنند و يا براي افزايش فروش محصولات فرهنگي استراتژي كارآفرينانه را به كار گيرند و ... به هر حال در آن فرهنگ، هدف از كارآفريني فرهنگي و اجتماعي يا سياسي، تخريب خلاق در اصالت، رسالت، روش ها ،مؤلفه ها و ساختار فرهنگ، اجتماع يا سياست نيست و تقريباً هر آنچه كه به اين نام مطرح مي شود نهايتاً به منظور تقويت كارآفريني اقتصادي است. براي روشن تر شدن موضوع لازم است بدانيم كه ادبيات كارآفريني نشان مي دهد كارآفريني تاكنون از طريق مدل استقرايي تعريف و تبيين گرديده است؛ يعني همان طور كه در شكل زير ديده مي شود ابتدا شاخص ها و ويژگي هاي شخصيتي و رفتاري افراد موفق در كسب و كار مورد شناسايي قرار گرفته و سپس بر اساس آن مؤلفه ها، ابعاد، مفاهيم، فرضيه ها و مدل هايي را براي كارآفريني طراحي و ارائه نموده اند. بدين ترتيب و با اين رويكرد يا روش كه مدل استقرايي ناميده مي شود كارآفريني فقط در بعد اقتصادي تعريف و تبيين شده است و لذا فقط رفتار كارآفريناني مورد بررسي و شناخت قرار گرفته است كه در حوزه كسب و كار فعال بوده اند.
اما از آنجايي كه حوزه فعاليت هاي كارآفرينانه محدود به امور كسب و كار نمانده و به مرور اين قلمرو گسترش يافته، وقت آن رسيده است كه از روش قياسي به موضوع كارآفريني نگاه شود يعني ابتدا گمانه زني، نظريه پردازي، مدل سازي و فرضيه پردازي شود و سپس مفاهيم و ابعاد و مؤلفه هاي كارآفريني شناسايي و تبيين گردد تا نهايتاً به رفتار كارآفرينانه برسيم كه تنها به حوزه كسب و كار محدود نمي باشد و مي توانيد رفتار كارآفرينانه را در حوزه سياسي، فرهنگي، اجتماعي نيز به معني حقيقي و محض آن يعني بدون زمينه و فعاليت هاي اقتصادي و جدا از فرصت هاي درآمدزا شناسايي و تعريف نمائيد. به عنوان مثال كارآفريني فرهنگي با اين رويكرد يعني خلاقيت و نوآوري يا تخريب خلاق در فرهنگ جامعه نه در محصولات فرهنگي يا به عبارت ديگر ايجاد چيزي ارزشمند در فرهنگ جامعه و كارآفريني اجتماعي يعني تخريب خلاق در ساز و كارها، قوانين، عرف و عادات و رسوم يا مناسبات و روابط اجتماعي و ... بدين ترتيب رفتار كارآفرينان فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي به طور جداگانه شناسايي، تعريف و با يكديگر تطبيق داده خواهند شد.
بر اساس رويكرد قياسي تعريف كارآفريني عبارت است از ارزش كارآفريني و كارآفرين كسي است كه بتواند ارزشي را در جامعه خلق نمايد؛ چه ارزش مادي، و چه ارزش معنوي، سياسي، فرهنگي يا اجتماعي، بنابراين كارآفرينان اجتماعي كساني هستند كه در صدد شناسايي و رفع نيازهاي اجتماعي جامعه اند و در اين راه از اعتبار اجتماعي خود مايه مي گذارند و براي رسيدن به هدف و مأموريت خود دست به ايثار و از خودگذشتگي مي زنند، همچنان كه كارآفرينان سياسي در صدد شناسايي نيازها و خلأهاي سياسي جامعه هستند و مي كوشند تا موانع سياسي موجود را جهت رشد و توسعه جامعه و استقرار عدالت و دموكراسي شناسايي و از سر راه بردارند، البته از طريقي نو و كارآفرينانه و بالاخره كارآفرينان فرهنگي افرادي هستند كه ارزش هاي فرهنگي را در جامعه خلق، كشف و يا احيا مي نمايند. در هر صورت هريك از كارآفرينان اجتماعي، سياسي و فرهنگي همچون كارآفرينان اقتصادي دائماً در جست وجوي نيازها و فرصت ها هستند تا از طريق خلاقيت، ريسك پذيري و رهبري، ارزشي را در جامعه ايجاد و خلأ يا نقصي را دفع و اصلاح نمايند. بنابراين مي توان گفت: كارآفريني يك شغل نيست كه فقط در بعد اقتصادي و آن هم در حوزه كسب و كار مطرح باشد بلكه فراتر از آن يعني يك سبك زندگي يا يك فرهنگ است كه همواره همراه كارآفرين است و بر تمام شئونات زندگي او تأثير مي گذارد؛ از جهان بيني و ايدئولوژي و انتخاب دين وي گرفته تا انتخاب همسر، شغل و حرفه و روش انجام كارهايش. لذا كسي كه داراي ويژگي هاي كارآفرينانه است الزاماً نبايد وارد حوزه كسب و كار و بعد اقتصادي كارآفريني شود. همان طور كه افراد زيادي در حوزه هاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي فعاليت مي كنند و داراي ويژگي هاي كارآفرينانه هستند ولي صاحب كسب و كاري نيستند و يا برعكس افراد زيادي هستند كه در موقعيت هاي كارآفرينانه قرار دارند يعني صاحب كسب و كاري هستند اما رفتار كارآفرينانه ندارند. لذا يك خانم خانه دار، يك محصل، يك نويسنده، يك خبرنگار، يك استاد دانشگاه، يك سياستمدار، يك كارخانه دار، يك روحاني، يك تاجر يا يك كارگر مي تواند رفتار كارآفرينانه داشته باشد يا نداشته باشد. به طور كلي مي توان گفت كارآفرينان به سبك خاصي زندگي مي كنند، با عينك خاصي به جهان نگاه مي كنند و به روش خاصي با مسائل و مشكلات و پديده ها برخورد مي كنند. آنها يك زندگي كارآفرينانه دارند كه ممكن است در اين زندگي كسب و كار كارآفرينانه اي داشته باشند يا نداشته باشند. مشخصات چنين زندگي اي ذيلاً توضيح داده مي شود.
|
|
زندگي كارآفرينانه
زندگي كارآفرينانه زندگي اي است كه جستجوگري، تكاپو و تلاش مستمر و بدون وقفه براي رسيدن به كمال، اساس آن است. زندگي اي كه بايد دائماً در جستجوي ميان برها باشي و خلاقيت جوهره آن است. زندگي اي كه هيچ گاه به وضع موجود اكتفا نمي شود و در حاليكه بايد با يك چشم به آينده بنگري با چشم ديگرت بايد به دنبال شكار ايده ها و فرصت ها از گذشته و حال باشي. زندگي اي كه در آن شوق و صراحت و نشاط و صداقت و مثبت انديشي آذوقه راه و سفر است. سفري سخت و خطرناك و مهيج و پايان ناپذير. زندگي اي كه در آن ارزش فرصت ها بسيار بيشتر از ارزش طلاست. زندگي اي كه در آن امروزت با فردايت يكسان نيست و هر لحظه بايد تصميمي جدي و سرنوشت ساز بگيري. زندگي اي كه بي توجهي به شرايط محيطي هر لحظه نقاط قوتت را تبديل به نقاط ضعف مي كند. زندگي اي كه در آن شكست مفهومي ديگر دارد و گاهي بايد عمداً راه اشتباه را طي كني تا به جواب درست برسي. زندگي اي كه ارزش ها و قوائد آنرا همواره بايد زير ذره بين قرار دهي و از نو ارزيابي و ارزش گذاري كني. زندگي اي كه اغلب توأم با حيرت و ابهام است و گاهي با وجود آنكه هدف داري اما تا رسيدن به آن، از آن بي خبري. زندگي اي كه در آن بايد تا آنجا احساساتي شوي كه منطقت اجازه مي دهد منطقي كه دائماً بازبيني مي شود. زندگي اي كه در آن بايد با كساني هم اتاق شوي كه اغلب تا آنجا منطقي هستند كه احساساتشان اجازه مي دهد. در اين زندگي بايد پازلي را حل كني كه تصوير نهايي آن را نديده اي با اين وجود اميدوار هستي و ندائي از درون همواره تو را به سمت چشم انداز هدايت مي كند. زندگي اي كه در آن عشق رسيدن به مقصد خواب را از چشمانت مي گيرد و براي موفقيت حتماً بايد اول طعم شكست را بچشي. زندگي اي كه اگر براي آِينده ات برنامه اي نداشته باشي ديگران برايت برنامه ريزي مي كنند. زندگي اي كه براي پول درآوردن اول بايد از پول چشم پوشي كني تا بتواني ناني به كف آري و به غفلت نخوري. زندگي اي كه در آن موفقيت بذر شكست را با خود نمي پاشد، بلكه برعكس شكست ها بذر موفقيت با خود مي پاشند، زندگي اي كه در آن اساساً شكست به معني واقعه اي است كه هنوز فوائد آن تبديل به سود نشده است ومعيارهاي موفقيت با معيارهاي رايج سنجيده نمي شود. زندگي اي كه در آن شوخي و مزاح و بازي گاهي جدي تر از جدي است و امور بسيار جدي گاهي شوخي تر از شوخي مي شوند. زندگي اي كه در آن بيشتر فكر مي كني كه چطور فكر كني تا اينكه به چيزي فكر كني، يك سئوال خوب و به جا بهتر از هزارها پاسخ خوب و به جا ارزش دارد و بيشتر از آن كه به موضوع فكر كني به انتخاب موضوع و تعريف صحيح آن فكر مي كني. زندگي اي كه در آن با وجود اينكه مي داني رسيدن به كمال به كوشش نيست به جوشش است ولي تا مي تواني مي كوشي و در اين راه دو صد گفته، برايت چو نيم كردار ارزش ندارد.
بلكه كارآفريني يك سبك زندگي است، زندگي اي كه در آن خواستن چيزي هنگامي خواستن بحساب مي آيد كه آن را بخواهي و براي آن اقدامي بكني و توانستن هنگامي اتفاق مي افتد كه نمي توانم را فراموش كرده باشي. زندگي اي كه در آن بجز انديشه هيچ چيز كاملاً در اختيار تو نيست و براي مسلمان ماندن بايد هر لحظه ايمانت را تازه گرداني. زندگي اي كه براي بقا در كسب و كار بايد حرف نوئي براي گفته داشته باشي و بدون خلاقيت محكوم به فنا خواهي بود. ضمن اينكه همواره نگران اين هستي كه مبادا اختراع هايت وسيله اي تكامل يافته براي رسيدن به هدفي تكامل نيافته باشد. زندگي اي كه در آن چيز تازه اي بدست نمي آيد مگر اينكه تازه اي برايت كهنه شود.
در اين زندگي تصور و خيال برتر از دانش است، زندگي اي كه در آن خلاقيت به معنويت مي انجامد و معنويت به خلاقيت. زندگي اي كه در آن خودشناسي يعني خداشناسي و خودشناسي يعني آگاهي از كاركرد سيستم فراشناختي ذهن و كنترل آن، در اين زندگي است كه افراد به فرا آگاهي مي رسند و با دقت در فهم خود و رسيدن به خويشتن خويش يك ساعت تفكرشان بهتر از سال ها عبادت مي شود. زندگي اي كه در آن سازمان ها پاسخ هاي درست به سئوال هاي غلط نمي دهند و هر كارمند و مديري ياد مي گيرد كه چطور ياد بگيرد و چطور فراموش كند، در اين زندگي سازمان ها مي دانند كه فراتر از كاركنانشان نمي توانند بروند و به خوبي ياد گرفته اند تا زماني كه به روش هاي قبلي تفكر مي كنند نمي توانند سبك مديريت و سازمان خود را توسعه و بهبود بخشند، آنها مي دانند كه مسائل امروزشان با راه حل هاي ديروز حل نمي شود و حل مسائل امروز با راه حل هاي روز نيز برايشان كارساز نيست چون آنها بايد مسائل آتي خود را با راه حل هاي آتي اما امروز حل كنند.
زندگي كارآفرينانه يعني زندگي اي كه تنها از سمت چپ مغز استفاده نمي شود، بلكه سمت راست مغز بطور مستمر و فعال مورد استفاده قرار مي گيرد و سبك هاي مختلف تفكر بطور آ گاهانه انتخاب و در حل مسائل بكار مي رود. زندگي اي كه در آن عقل به اندازه اي رشد مي يابد كه دست خود را به عاقلتر از خود مي دهد و بعضي اوقات دستش را به دل مي دهد و مي گويد از اين جا به بعد كار من نيست. زندگي اي كه در آن كل نگري و جزء نگري، محافظه كاري و ريسك پذيري، واقعيت ها و آرمان ها، نظم و نوآوري و بسياري از اين قبيل اضداد با هم جمع مي شوند و كارآفرين كامل جمع اضداد ناميده مي شود. در اين زندگي سازمان ها براساس شايسته سالاري كاركنان خود را انتخاب مي كنند و از بوروكراسي اداري، مقررات خشك و كنترل سخت گير و جزء نگر و همچنين روابط رسمي و از بالا به پائين و انحصار اطلاعات پرهيز مي شود، ضمن اينكه شكست هاي بارور كاركنان و مديران مورد شناسايي و تشويق قرار مي گيرد. در اين زندگي شناخت و توسعه قالب هاي ذهني اهميت خاصي دارد و خردمند به كسي گفته مي شود كه انديشه خود را به اصرار صحيح نداند و به آنچه كه نفسش (قالب هاي ذهني اش) براي او مي آرايد اطمينان نكند، در اين زندگي به اشخاص گفته مي شود كه داراي اعتماد به نفس بالايي هستند كه بتوانند:
- با ديگران كار كنند،
- حداقل برخي از كارها را بهتر از ديگران انجام دهند،
- خود را با موقعيت هاي تازه و افراد جديد انطباق دهند،
- دركارهايي كه ابتدا دشوار به نظر مي رسد، مهارت پيدا كنند،
- در شرايطي كه اطلاعات كافي وجود ندارد تصميم گيري كنند،
- به ديگران كمك كنند و از آنها حمايت نمايند،
- اگر فعاليت هاي گذشته شان مطابق انتظارشان نباشد آنها را به طور مؤثري اصلاح كنند.
با اين اوصاف است كه كارآفرينان مي گويند خداوند جسم انسان را حكيمانه طراحي كرده است، طوري كه نه بتواند به خود تيپا بزند و نه دست تأييد به پشت خود بزند، بله زندگي كارآفرينانه زندگي اي است كه كانون توجه افراد بيشتر به سمت فرصت ها هدايت مي شود تا تهديدها و با مهارت هاي خاصي تهديدها به فرصت تبديل مي شوند و افراد به خوبي مي دانند كه فرصت ها دير به دست مي آيند و زود از دست مي روند. در اين زندگي همه كارها به نحو احسن انجام مي شود حتي اگر آن كار ساختن سنگ لحد باشد و سازمان ها حقيقتاً مشتريان خود را دوست دارند و در ارضاي نيازهاي آنها اكتفا به اظهارات آنها نمي كنند بلكه در جستجو و كشف نيازهاي پنهان مشتريان خود هستند، نيازهايي كه مشتريان دارند ولي از آن بي خبرند.
زندگي كارآفرينانه به معني زندگي اي است كه در آن ديدن يعني تجربه تفسير نشده واقعيت و افراد مي دانند كه گاهي چشم ها به دارنده خود دروغ مي گويند و خرد خيانت نمي كند كسي را كه از او پند و اندرز بخواهد، به عبارت ديگر افراد مراقب هستند تا فقط چيزهايي را نبينند كه دلشان مي خواهد ببينند يا آمادگي ديدن آن را دارند، بلكه با چشمان خود بدون تعبير و تفسير ببينند.
در اين زندگي مغز مزرعه آخرت است و دروغگو دشمن خدا، ضمير ناخودآگاه منبع بسيار باارزشي است كه ارتباط با آن و استفاده از اطلاعات نهفته در آن يك مهارت محسوب مي شود، البته مهارتي قابل آموزش. در اين زندگي افراد مي دانند كه نمي توانند باد را كنترل كنند اما مي توانند بادبانشان را تنظيم كنند و با پوست و گوشت و استخوان معني اين جمله رادرك كرده اند كه: در بند آني كه در پي آني.
كارآفرينان در اين زندگي گاهي تقليد را بدتر از اشتباه مي دانند و برعكس ديگران اگر به حد كافي به مشكل نزديك شوند خود را قسمتي از مشكل نمي بينند، چون با ذهني آگاه مسائل و مشكلات را شناسايي و تعريف كرده اند.
در زندگي كارآفرينانه حتماً حق با اكثريت نيست و وقتي همه بر ضد شما هستند شما يا كاملاً برحق هستيد يا كاملاً در اشتباه. در اين زندگي معيار موفقيت در كسب و كار با معيارهاي رايج تفاوت دارد يعني اگر پولي از كارتان بدست نياوريد تا زماني كه كاري را انجام مي دهيد كه آن را دوست داريد يك موفق حقيقي محسوب مي شويد و گاهي در اين زندگي مي توانيد بدون سخت كاركردن، شرافتمندانه پولدار شويد. در اين زندگي انسان براي موفقيت آفريده شده است و اشتباهات و شكست ها، موفقيت هايي براي آموختن محسوب مي شوند و موفقيت به عنوان يك سفر تلقي مي گردد نه يك مقصد.
بله در زندگي كارآفرينانه، حقيقت از اشتباه بهتر كشف مي شود تا از سردرگمي و اغتشاش و ۷۵درصد موفقيت در چنين زندگي اي «به موقع حاضر شدن است» . در چنين زندگي اي انسان تا خود را شكست خورده نپندارد شكست نمي خورد و شكست ها بهاي پيروزي ها محسوب مي شوند.
در اين زندگي همواره بايد در تلاش براي تشخيص و تفكيك واقعيت ها از واقعيت نماها بود و جائي كه مدارا درشتي باشد، درشتي بايد كرد و جايي كه عقل به كار نايد ديوانگي. در زندگي كارآفرينانه كسي از ريسك هاي معقول و متوسط نمي ترسد چون همه براي بارش باران دعا كرده اند و لذا از رعد و برق يكه نمي خورند، آنها فقط وقتي جهت و مسيري موجود باشد حركت نمي كنند بلكه خيلي اوقات صرفاً حركت مي كنند تا يك جهت و مسيري را توليد كنند. آنها مي گويند: تو پاي در راه بنه هيچ مگوي خود راه گويدت چون بايد رفت. در اين زندگي توليد راه هاي جديد از انتخاب راه هاي موجود مهمتر است و علاوه بر درست بودن موضوعات، به پرمايه گي آنها نيز توجه مي شود و لذا فقط به قسمت هاي «اه» و «به» موضوعات توجه نمي شود بلكه قسمت «وه» آنها نيز اهميت خاصي دارد.
در زندگي كارآفرينانه هيچ كس به هيچ چيز بسنده نمي كند و كسي را پيدا نمي كني كه بجويد و بالاخره نيابد، اما به يافته ها نيز اكتفا نمي شود. در چنين زندگي اي ترتيب امور مهم نيست بلكه نتيجه كار اهميت دارد و طبقه بندي، علامت گذاري و تعاريف پديده ها ثبات و اهميت چنداني ندارد يا به عبارت ديگر براي پديده ها يك جامه براي هميشه دوخته نمي شود، بلكه با تفكر خلاق مرتب جامه آنها دريده مي شود. در اين زندگي همه افراد فرايند خلاقيت را طي كرده اند و به خوبي مي دانند كه چه وقت و چطور بايد از ضمير ناخودآگاه خود استفاده كنند. آنها مي دانند كه ضمير ناخودآگاه، حقايق، داده ها، آثار و نشانه هاي زيادي را از محيط دريافت مي كند كه ضمير آگاه به دليل قالبهاي ذهني به آنها بي توجه است و از اين منبع به نحو احسن استفاده مي كنند، در اين زندگي هيچ چيز مثل «هيچ چيز» سودمندترين و در دسترس ترين منبع براي خلاقيت نيست و افراد به خوبي مي دانند كه خيلي چيزها قبل از اينكه خواصشان شناخته شود، چيزهاي بي ارزشي بوده اند و لذا از چيزهايي كه در حال حاضر بي ارزش تلقي مي شوند بي تفاوت و به راحتي نمي گذرند و لذا قادرند چيزهاي با ارزشي از هيچ ايجاد كنند (منظور چيزهايي است كه مردم ديگر آنها را هيچ مي شمارند.)
در زندگي كارآفرينانه افراد به خوبي معني جمله زير و آثار آن را درك مي كنند و لذا راه فرار از آن را ياد گرفته اند، «شما آن چيزي كه فكر مي كنيد نيستيد و آن چيزي كه ديگران راجع به شما فكر مي كنند نيستيد بلكه شما چيزي هستيد كه فكر مي كنيد ديگران راجع به شما چنين فكر مي كنند» . در اين زندگي خوش بيني و تفكر مثبت بيشتر از سبكهاي ديگر زندگي جريان دارد و همين امر باعث مي شود كه هر مشكلي را يك فرصت ببيند، كارها به تعويق نيافتد، افراد طفره نروند، هيچ كس در جستجوي اشتباهات ديگران نباشد و از شكايت كردن و غرولند و ناله خبري نباشد. در اين زندگي كمتر ريشخند كردن، طعنه زدن و چوبكاري كردن را مي بينيد و از بي انصافي، خودخواهي و احساس زرنگي كردن ديگران بيشتر در امانيد.
يكي از نشانه هاي بارز اين زندگي نشاط است كه موجب از بين رفتن افسردگي و بدبيني و غم و ترس مي شود. در اين زندگي بخاطر تفكر مثبت از بدزباني، تهمت و بي حرمتي به مقدسات افراد پرهيز مي شود و از عصبانيت و كينه توزي و به دنبال آزار رساندن و انتقام گرفتن خبري نيست. افراد مشغول ريزبيني و نكوهش و قضاوت ديگران نيستند.
در سبك هاي زندگي ديگر، افراد چيزهايي را مي بينند و مي گويند «چرا؟» اما در زندگي كارآفرينانه افراد ياد مي گيرند كه چيزهايي را كه هرگز وجود نداشته است ببينند و بگويند «چرا نه؟» ، در زندگي كارآفرينانه بيشتر از تفكر واگرا استفاده مي كنيد تا همگرا و بايد چراهاي دوران كودكي را دوباره آغاز كنيد اما نه در مورد چيزهاي ناشناخته بلكه در امور بديهي و دانسته هاي دوران بزرگي چون به قول وايتهد؛ به عهده گرفتن تجزيه و تحليل امور عادي، واضح و بديهي احتياج به ذهني غيرعادي دارد و به قول كاسپر، كشف ناشناخته ها، عملي جسورانه است اما از آن جسورانه تر زير سؤال بردن شناخته ها است. در اين زندگي مغز انسان به مثابه يك سيستم انبارداري كه همواره اولين خروجي از آن، اولين ورودي به آن است كه كار نمي كند بلكه خروجي آن قابل تغيير و كنترل است در اين زندگي اولين نگاه به موضوعات و پديده ها به معني درست ترين نگاه و بهترين موضع نيست بلكه هر نفس نو مي شود دنيا و ما و همچنين دم به دم در تو خزان است و بهار و در اوج اين زندگي مصداق واقعي بيت زير خواهي شد.
سبزه گردي، تازه گردي در نوئي
گر تو خاك اسب جبريلي شوي
در اين زندگي بازي و بازي گوشي فقط اختصاص به بچه ها ندارد و خيال پردازي به معني وقت تلف كردن يا تنبلي و ديوانگي نيست و همچنان كه جدي بودن يك ارزش است، شوخي و تفريح و مزاح هم باارزش است. بله در زندگي كارآفرينانه هر مشكلي با پول و تفكر علمي حل نمي شود و همچنان كه عقل و منطق و عملگرايي و عدد و رقم و محاسبه خوب است، احساس و هيجان و بصيرت و كشف و شهود هم لازم است، چون مي داني كه:
نو ز كجا مي رسد كهنه كجا مي رود
گرنه وراي نظر عالم بي منتهاست
در اين زندگي خلاقيت شرط انسانيت است و هر زمان از غيب نو نو مي رسد و از جهان تن برون شو مي رسد. در اين زندگي ندائي به تو مي گويد:
تازگي و جنبش طوبيست اين
همچو جنبشهاي خلاقي است اين
در زندگي كارآفرينانه سازمانها در جستجوي افراد خيلي با هوش نيستند آنها مي دانند كه هوش زياد لزوماً خلاقيت بالا به همراه نمي آورد، بازاريابي اين گونه سازمانها بازاريابي واكنشي نيست كه در صدد رفع نيازهاي اظهار شده مشتريان باشد به عبارت ديگر آنها شركتهاي بازار محور نيستند بلكه شركت هاي بازارساز هستند كه از طريق بازاريابي خلاق در صدد شناسايي و رفع نيازهاي واقعي و پنهان مشتريان هستند. در اين زندگي افراد در فرايند امكان سنجي ايده هايشان دچار وسوسه اقتصادي نمي شوند و قبل از اينكه مسائل فني و امور مربوط به بازار طرح هايشان را بررسي كنند مسائل مالي و اقتصادي را مطرح نمي كنند آنها اگر ۵ ساعت براي قطع درختي وقت داشته باشند ۵/۴ ساعت آن را صرف تيز كردن تبرشان مي كنند.
در زندگي كارآفرينانه اموري كه افراد درباره آنها تعصب بخرج مي دهند اموري نيستند كه بدون چون و چرا پذيرفته باشند و بخاطر حرف مردم بيهوده زنجير به گردن خود نمي اندازند:
از براي آنكه گويندت زهي
بسته اي برگردن جانت زهي
در اين زندگي مردم يك عمر بدبختي نمي كشند تا به ديگران ثابت كنند خوشبختند. در زندگي كارآفرينانه ريسك معقول و حساب شده جايگاه خاصي دارد و افراد مي دانند كه از يك دره بزرگ با دو پرش كوتاه نمي توانند بگذرند و بازرگان ترسو از سود بي نصيب است. در زندگي كارآفرينانه افراد كارهايي را كه ضرر ندارد انجام مي دهند چون ممكن است سود داشته باشد و كارهايي را كه سودي ندارند انجام نمي دهند چون ممكن است ضرر داشته باشد اما كارهايي كه نه ضرر دارد و نه سود و يا هم ضرر دارد و هم سود در مورد آنها بررسي، دقت، مشورت و آزمايش مي كنند. در اين زندگي افراد بيشتر از آنكه نياز به قدرت (كنترل و تسلط بر ديگران) داشته باشند نياز به موفقيت دارند و لذا مي كوشند كارهايشان را به بهترين وجه انجام دهند، در اين راه به استانداردها و انتظارات و رضايت ديگران اكتفا نمي كنند.
زندگي كارآفرينانه زندگي اي است كه افراد به هنگام مواجه شدن با مشكلات، علت آن را ابتدا در خود جستجو مي كنند نه در ديگران يا محيط و پيشقدم بودن در امور سخت و پيچيده از ويژگي هاي افراد تربيت شده در اين زندگي است، افرادي كه خود انگيخته بار مي آيند و انگيزه كار را از خود كار مي گيرند نه از محيط، پول يا ديگران. در زندگي كارآفرينانه هر چه سن بيشتر شود خلاقيت و كارآفريني افزودن مي شود چون با مهارت هاي فكري كه افراد پيدا مي كنند قادر مي شوند تجربه هايشان را به امور ديگر تعميم ندهند.
در اين زندگي افراد متوجه مي شوند كه اگر كارها را با يقين شروع كنند در پايان به شك مي رسند، اما اگر با شك شروع كنند به يقين خواهند رسيد و به خوبي فهميده اند كه شك منزلگاه خوبي نيست بلكه سكوي پرش مناسبي است. در زندگي كارآفرينانه يادگيري و حل مسئله فرايندي دائمي و مادام العمر است.
زندگي كارآفرينانه زندگي اي است كه در آن مرز بين تعطيلات و ايام كاري و شب و روز از بين مي رود و كار و تلاش و پايداري و پويايي اساس آن است. زندگي اي كه در آن ۷۵% موفقيت در گرو به موقع حاضر شدن است. بله زندگي كارآفرينانه مثل رانندگي با سرعت بالا در جاده يخبندان است، زندگي اي كه هر كس پا در آن بگذارد سنگ هاي زيادي به طرفش پرتاب مي شود سنگ هايي از طرف علما، روحانيون، مسئولين دولتي، اقوام، مردم كوچه و بازار، همكاران، زيردستان، بالادستان، دوستان و ... از طرف همه كساني كه كليشه اي فكر مي كنند. اما اگر كسي با اين سبك زندگي آشنا شده باشد و آن را پذيرفته باشد به مرور ياد مي گيرد كه چطور با اين سنگ خانه بسازد، خانه اي كه وقتي ستون هاي آن زده شد همه مخالفين براي نوشتن نام خود بر سردر آن به صف مي شوند.
در زندگي كارآفرينانه افراد منتظر نمي مانند كه ايده اي طلائي به ذهنشان خطور كند يا جرقه اي سهمگين و پرتلالؤ در ذهنشان زده شود و بعد كار را شروع كنند بلكه كار را با ايده اي نسبتاً كوچك كه تنها بتواند آنها را در آغاز كار از خطر محفوظ دارد شروع مي كنند تا بتوانند آن را به تدريج بزرگ و بزرگ تر و كامل و كامل تر نمايند. در اين زندگي به لباس هاي كهنه وصله نو دوخته نمي شود. مديران سازمان ها در اين زندگي فقط يك چكش ندارند بلكه جعبه ابزار مجهزي در اختيار دارند، كه انواع مختلفي از ابزارها درآن وجود دارد. در اين سازمان ها انجام صحيح كارها به انجام كارهاي صحيح تبديل مي شود و داشتن تكه اي كوچك از كيكي بزرگ به تكه اي بزرگ از كيكي كوچك ارجحيت مي يابد. در زندگي كارآفرينانه ساختار سازمان ها ساده مي شود اما نقش افراد پيچيده تر و صراحت در سازمان به معني گفتن مطلبي نيست كه رئيس علاقه به شنيدن آن دارد همچنان كه شايستگي به معني اطاعت بي چون و چرا نيست، در چنين زندگي اي آرمان سازمان ها را مديران ارشد تعيين نمي كنند بلكه همه كاركنان در تبيين آرمان مشترك سازمان نقش دارند و به همين دليل است كه سازمان آنها تبديل به سازمان ما مي شود.
در زندگي كارآفرينانه علم ناقص خطرناك تر از ناداني است و همه مي دانند كه بزرگترين اشتباهات را بزرگترين دانشمندان مرتكب شده اند، لذا از اين خبر، يكه نمي خورند كه سيصد سال، تمام دانشمندان عالم مساحت مثلث را اشتباه حساب مي كردند. آنها مي دانند كه علم بشر ابطال پذير است چون همواره در حال تغيير، رشد، اصلاح و يا تكميل است و لذا علم را براي خود بت نمي كنند و ضمن برخورداري از علم حضوري، علم حصولي را جزء با ارزش ترين امور زندگي خود مي دانند و همواره از خداي خود مي خواهند كه:
قطره دانش كه بخشيدي زپيش
متصل گردان به درياهاي خويش
كارآفريني در اسلام
در فرهنگ كارآفريني تظاهر به كار مسخره ترين امور محسوب مي شوند و كارهاي گروهي به معناي حقيقي آن در سازمان ها رايج است و لذا تفاوت كار گروهي با گروه هاي كاري بر همه روشن است. در زندگي كارآفرينانه افراد مشغول ارزش آفريني به معني عام آن مي شوند به عبارت ديگر يا ارزش هاي مادي مي آفرينند (كارآفرينان اقتصادي) يا ارزش هاي معنوي (كارآفرينان اجتماعي، سياسي و فرهنگي) و لذا مي توان گفت زندگي كارآفرينانه زندگي است كه فرد حازم در اسلام دارد. براي روشن تر شدن موضوع معاني مختلف حزم و حازم ارائه مي گردد:
حزم: محكم كردن كار و اجتناب از فوت آن است.
احتزام: كسي كه كمرش را با ريسمان ببندد.
حازم: آدم دور انديش كاردان.
حازم: كسي كه امروزش را اصلاح كند و براي فردايش چاره اي تدارك و مهيا كند.
حزم: پشتكار توأم با اعتماد به نفس است.
حزم: حفظ آن چيزي است كه به دشواري به دست آوردي و ترك چيزي است كه به آن اكتفا نمودي.
حازم: عاقلي است داراي قدرت شناخت (تميز دهنده) و صاحب تجربه و سبك.
حزم: مثل سيل شديدي است كه پستي و بلندي هاي زمين را در برمي گيرد.
حزم: زمين سنگلاخ بلندي است كه حيوانات و انسان ها نمي توانند از آن بالا روند مگر با تلاش و جهد بسيار.
حزم: نتيجه مديريت فكر و ذهن است.
موفقيت به حزم است و حزم به مديريت فكر و ذهن و ذهن به رازداري است.
رأي و نظر زياد است ولي حزم كم است.
حزم: يعني شك (الحزم مساده الظن)
حزم: دارايي است و سستي، نابودي و ناداري است.
حازم: من (حضرت علي) نزد مادرم حيدر ناميده شده ام و حيدر كسي است كه حازم خيرانديش است.
حزم: منتظر فرصت شدن و عجله هنگامي كه وسائل آن مهيا مي شود.
حازم: كسي است كه با روزگار خويش مدارا كند.
حزم: نگاه به عاقبت كار و مشورت با صاحبان عقل است.
حازم: كسي است كه از امكانات موجودش خوب استفاده كند و كار امروز را به فردا مگذارد.
حازم: كسي است كه تجربه ها را استوار سازد و سختي ها و گرفتاري ها او را صيقل دهد و پاك كند.
حازم ترين افراد كمترين درخواست را از مردم مي كند.
كسي كه حزمش كم باشد عزم و اراده اش ضعيف است.
آفت حزم از دست رفتن فرصت انجام كار است.
در اين زندگي است كه هنر را در جملات زير مي خواني و در كربلا اوج آن را مي بيني.
Art is, having a vision to see the world differently and skill to portrate it.
هنرمندي كه دورنماي خود را با خون خود به چه زيبايي بر پرده زمان و بوم دل هاي آزادگان عالم ترسيم كرد و آن را با صداي هل من ناصر ينصرني به گوش جان من و شما رساند. بله در اين زندگي خلاقيت به معني شناسايي نياز و رفع آن است، لذا اوج خلاقيت يعني شناسايي نيازهاي سطح بالاي انسان يعني نياز خودشكوفايي كه اوليا و انبيا بهتر از همه آنها را براي نوع بشر شناسايِي، معرفي و رفع نمودند.
در اين زندگي است كه پرده پندار دريده مي شود و دنيا و آخرت، عقل و دل، علم و عمل، ماده و معنا، روح و جسم با هم تنيده شده و به يك زبان مي گويند: سبحان الله والحمدلله و لااله الاالله و الله اكبر. آن وقت است كه كارت عار نمي شود و زبانت مار، حسادتت رقابت مي شود و رقابتت بي رحم نمي شود. آن وقت است كه تلاش مي كني تجارت بدون رضايت نكني و رضايت بدون تجارت به دست نياوري، آن وقت است كه واقعاً موتور توسعه مي شوي و كار و عبادتت يكي مي شود، قدرت فرصت ها را مي داني و نمازت نماز مي شود و سؤالت جواب.
منابع و مأخذ:
- ادوارد دو بونو، تفكر جانبي، ترجمه عباس بشارتيان، چاپ اول، تهران ۱۳۶۴
- صمد آقائي، جليل؛ بحثي پيرامون گستره كارآفريني و پارادايم جديد آن «كارآفريني اجتماعي» ؛ ويژه نامه مركز كارآفريني دانشگاه تهران به مناسبت جشنواره كارآفريني شيخ بهايي؛ ارديبهشت ۱۳۸۳
- صمد آقائي، جليل؛ سازمان هاي كارآفرين ؛ مركز آموزش مديريت دولتي؛ چاپ دوم ۱۳۸۲
- صمد آقائي، جليل؛ خلاقيت: جوهره كارآفريني؛ انتشارات دانشگاه تهران؛ ۱۳۸۳
- نبيئيان، محمدصادق؛ كارآفريني؛ مؤسسه كار و تأمين اجتماعي: ۱۳۷۱
- Boschee, j(۱۹۹۸) «what does it take to be a social entrepreneurs website /what dose.html/
- David C.Mc Cleggand ; Achieving society. D.Van Nistrand Co;1961
- Fowler Alan (۲۰۰۰) ; NGDOS as a moment in history: beyond aid to social entrepreneurship or civic innovation?; Third word quarterly, vol.21, no.4, pp.۶۳۷-۶۵۴.
- Jeffret R.Cornwall, Baron Perlman; organizational entrepreneurship; Irwin, ۱۹۸۹.
- J,Gregory Dees; ۱۹۹۸; » the meaning of social entrepreneurship «; comments and suggestions contributed from the social entrepreneurship founders working group; 6 pp.
- Sherill Johnson; » Literature review on social etrepreneurship «; research associate Canadian center for social entrepreneurship» ; now ۲۰۰۰.
- Thompson, John, Geoff Alvy and Annlees (۲۰۰۰); «social entrepreneurs anew look at the people and the potential» management decision, vol.38, no.5, pp ۳۳۸-۳۴۸.
- www.changmakers.net