بر منظري نشسته و چشمت به پنجره...
ديوارهاي بروني بناهاي ما نماي شهرمان را شكل مي دهند؛ اين شكل، چه زيبا و خوشايند باشد و چه نامطلوب و سرد و مبتذل جلوه كند، هميشه از طريق روزنه هايش با ما سخن مي گويد: پنجره را بايد ديد، در پناه ديوار شهر بايد زيست!
پنجره را اگر به معناي عام يا متداول بگيريم (يعني بين خودمان قرار بگذاريم كه مي خواهيم به مفهوم ها و رمز و رازهايي كه دارد ننگريم)، باز هم نياز به آن داريم كه بپسنديمش: مي خواهيم به ساد گي سخن بگوييم كه هر پنجره اي كه روي به كوچه و خيابان و ميدان شهر ما، روي ديوار گذارده مي شود، وجودش و شكلش و رنگ آميزي هايش، فقط به سازنده اش مربوط نمي شوند كه بتواند به هر بياني كه مي خواهد بسازدش زيرا در اين يادداشت ما، مقوله هاي حق شهروندي و حق بر شهر از يك سو و حق تفاوت از سوي ديگر وجود دارند و بيجا نيست يادآوري كنيم كه نبايد توقع داشت كه از طريق عيب جويي و تشويق، سخره كردن و تمجيد و تعريف كردن آنچه در ميدان معماري و شهرسازي ما مي گذرد، به دستاوردي مطلوب برسيم.
هر آئينه اگر حق بر شهر تعريف شود و با استناد و بر ضابطه هاي كمي ـ كيفي كه معين مي كنند كه هر يك از شهروندان، از كجا تا به كجا مجازند كه بر صحنه شهري رنگ بگذارند، در چه ابعاد و مقياس هايي مي توانند فضاي شهري متعلق به همگان را به ميل خود مصور كنند و در گوشه و كنارش ابزارهاي تفريحي يا عبرتي يا غم آور بگذارند، ما نياز پيدا نمي كرديم كه بر سر پنجره ـ كه گويي كوچك ترين عنصر معماري است ـ به گفت و شنود بنشينيم.
حق بر شهر ، تعريف حقوقي دارد و به تدوين مقررات متكي مي شود تا بتواند معين كند كه هر شهروند، حتي بيرون از محله اي كه در آن ساكن يا شاغل است، درباره هر كدام از ابزارها يا عناصر فضايي شهر خود، مي تواند اعلان و اعمال نظر كند. و بر مبناي همين نظام حقوقي ـ فضايي، معين مي شود كه كدام سازمان موظف به پاسخگويي و پيگيري نظرات ابراز شده از سوي شهروندان خواستار زيبايي معنوي و صوري شهر است.
و بيجا نيست به خودمان يادآور شويم كه هر آئينه در شهرهاي قديمي ما، بويژه تا پيش از اقدامات صفويه، فضايي زيبا و مطلوب به دست داده مي شد ـ حسينيه اي در افوجه نطنز يا مسجدي در محله سنگ سياه شيراز ساخته مي شد ـ مايه زيبايي شناختي اش را از ساكنان شهر مي گرفت و فرهنگ بومي شهريان بود كه در تعيين اندازه مكان ها و تناسبات فضاها و رنگ ديوارها و جنس سكوها مداخله مي كرد. همچنان كه در تعيين اندازه دهانه دكان هاي هر بازاري، چه در سمنان و چه در يزد، فقط صاحب مغازه نبود كه به تناسب زور سرمايه اش، بر تعيين شكل و رنگ حكم مي كرد.
و بيجا نيست يادآوري كنيم كه ذات سخنان هانري لوفور نظريه پرداز بزرگ معاصر درباب حقوق شهر و شهروندي گري، با آنچه در نهاد يادداشت هاي ابن اخوه درباب حقوق شهروندان در برابر بازاريان ـ اعم از نانوايان و رنگرزان و ديگر پيشه وران ـ مي خوانيم، همان سخني است كه در نهاد يادداشت هاي نخجواني در الدستور الكاتب في تعيين المراتب سده هشتم هجري مي يابيم و وجه كاربردي ـ كالبدي اش را، به قيد ارائه شاخص هاي اندازه اي يا حجمي و مقداري در جاي جاي شرحي در وقف نامه ربع رشيدي مي يابيم.
خواجه رشيدالدين فضل الله همداني برايمان گفته است و ما اين يادآوري در باب ذات حق شهروندي و حق بر شهر را به اين سبب داشتيم كه نمي خواهيم كساني كه بي دانش لازم به مديريت فضاي شهري مشغولند، بن مايه سخن مان را زاده از نظريه هاي بيگانگان قلمداد كنند و اين، به روزگاري است كه نمي توان ساكنان كره زمين را بيگانه يكديگر بخواني كه سونامي و خشكسالي و كاستي آب و نبود امنيت و واگيري و توسعه نظم يافته فساد، به سالهاي زندگي ما، بيگانگان سده هاي نوزدهم و بيستم ميلادي را در سالهاي سده بيست و يكم به يگانگي اصولي و پايدار فرا مي خوانند.
ما كه مي خواستيم از پنجره بگوييم و از نماي بناهاي شهرمان، نمي توانيم به مباني موضوع مان توجه نكنيم. پنجره را اما، به سخني معمارانه بايد ديد.
پنجره ، چه به نهايت كوچك و خشن ساخته شود تا سلول بازداشتگاهي را به عالم بيرون راه دهد و چه ايتاليايي ها پيش ساخته اش را به تمامي كشورهاي جهان ببرند…، در همه حال، جز رابطي ميان فضاي دروني و فضاي بيروني نيست و گفت و شنود ما نيز بر سر همين نكته است: از كجا تا كجاي فضاي دروني پشت پنجره، مال من يا تو است كه نياز به فضاي بيروني داريم؟
و از كجا تا كجاي فضاي بيروني، در آن سمت خارجي پنجره را حق داريم مال خودمان بدانيم؟
امروزه، پنجره را، معماران و ساختمان سازان عمران و معمار سنتي هاي هنوز فعال در شهرهاي ما، حسب ساده ترين و آسان ترين تعبير و تعريفي كه بتواني نزد آدميان بيابي، مي سازند.
اين ساده نگري و آسان خواهي اما، نبايد نفي معنا كند: پنجره، فقط فضاي دروني را به فضاي بيروني متصل نمي كند؛ اين دو را با يكديگر يگانه مي كند. ما بر درستي اين نقش پنجره ترديدي نداريم، اما درباب بعد يا ابعاد آن، دوست داريم با شهرونداني كه نماي بناهاي شهرمان را نمي پسندند، گفت و شنودي داشته باشيم.
در شكل دادن به شهرما، خيلي از عامل ها و پديده ها مداخله مي كنند؛ از ميان عامل ها اقتصاد ساختماني، تجاري ـ مالي ديدن معماري و سودجويي به بيشينه مقدار از عرصه و اعيان شهري را از ياد نمي بريم و از ميان پديده ها، نوگرايي و نوآوري در شكل و رنگ و اندازه و تناسبات و مواد اوليه ساختار پنجره را بايد به ميان آورد. نوگرايي و نوآوري مي توانند واژه تجدد را به ذهن بياورند و نه الزاما واژه مدرن را ـ كه اصولاً مقوله اي دگر است.
از تركيب پنجره ها و ديوار، شكل و هيبت اوليه نماهاي شهري زاده مي شوند و هنگامي كه حجم هاي نمايانگر نماها كنار يكديگر قرار مي گيرند، بزرگترين يا مهمترين عاملي مي شوند معرف هويت شهر.
در آغاز گفتيم كه ما ـ معماران و ساير شهروندان ـ آنچه در چهره شهر مي يابيم و مي بينيم را دوست نداريم.
گونه پنجره هايي كه در شهر ما رواج يافته اند، به صورت زيرند:
- پنجره هايي كه معمولا بلند هستند، جان پناه يا نرده فلزي دارند؛ چوبي اند و نسبت به سطح صاف ديوار عقب نشسته اند. اين پنجره ها، نگاه ناظر را دست كم به دو چيز جلب مي كنند: يكي اينكه نشانه اي از فضاي دروني به شمار مي آيند و ديگر اينكه از حضور يافتن ساكنان در كنار پنجره خبر مي دهند؛ چه بخواهيم و چه نخواهيم، جان پناه و نرده حفاظ، سخن از حضور دارند. اين پنجره ها معمولا روي نماهايي نصب مي شوند كه با حجم و حركت تناسب دارند.
- تعداد پرشماري پنجره بسيار ساده، چهارگوش و چهارگوش كمي بلند را روي نماهاي شهرمان مي بينيم كه به نظمي هندسي روي ديوارها و به تعداد طبقات ساختمان، به صورتي برابر، روي نماها كار گذارده شده اند. اينگونه پنجره كه يادآور آپارتمان سازي و رواج آن در تهران است، نمايانگر ساده ترين و خشك ترين تصويرهاي معماري شهر ما هستند. فقط شب ها كه چراغي پشت آنها روشن مي شود، سخني از حيات دارند؛ بي نظم گاه روشن و خاموشند و اجازه نمي دهند تا سخني شاداب از روحيه شهري زنده از شكل شان شنيده شوند.
اين پنجره ها و نماهاي بس ساده و فقير آنها، خشك ترين منظر را هنگامي به دست مي دهند كه از آهن ساخته شده باشند و يادآوري مي كنند كه مالك و سازنده آنها نه گرماي تهران و نه سرماي آن را شناخته است. در دو سمت كوچه و خيابان هاي زيادي از شهرمان، اين رده از بناها قطارگونه تكرار مي شوند و اين منحصر به خانه هاي بدساز نيست؛ ادارات دولتي نسبتا محقر و مدارس ما نيز به همين زبان و بيان رخ مي كنند.
- در حدود 30 سال پيش بود كه براي نخستين بار در طول تجربه هاي مدرن ما، پنجره به معنا و به هيبتي متفاوت با آنچه مي شناختيم در تهران ظاهر شد.
بانك ايرانيان (سابق) كه در تقاطع خيابان هاي ويلا و تخت جمشيد (اين دو نيز سابق) به بلندايي زياد ساخته شد و در هر چهار سمتش از اولين طبقه ها تا زير آخرين طبقه، همه جا شيشه بود، قطعات شيشه سبز فام، از طريق قاب هاي فلزي خاص كه قوي بود و تضمين كننده سلامتي بنا به هنگام زمين لرزه به ديوارهايي كه درون اين فضاي برج گونه ساخته شده بودند وصل مي شدند.
- روي اين ديوار هاي دروني، پنجره هايي كه ما متداول شان مي خوانيم قرار داشتند. نو بودن تجربه بانك ايرانيان سابق (بانك تجارت كنوني)، بازي با شيشه بود، به قصد دگرگون كردن اين زمينه ها: جاي آن در ساختمان، نقش آن در منظر شهري و كاربرد آن در ذخيره سازي دما و تنظيم شرايط مقبول محيطي.
آن بناي سي سال پيش را هنوز هم مي توانيم دوست داشتني بيابيم؛ بويژه اگر آن را با بناهاي بلند سامان بلوار كشاورز بسنجيم كه معنا و شكل و كاربرد پنجره در معماري را مخدوش مي كنند و سرآغاز راهي شده اند كه نمي خواهد غرب و شرق تهران را تميز دهد و ميزان نفوذ نور در طبقه اول و طبقه آخر را يكسان بخواهد و پس از آنكه نخواستيم كه جهت هاي شرق و غرب شهرمان را و ميزان نيازمان به ارتباط با هوا و دما و دورنماهاي شهرمان را بدانيم بود كه ـ ما، معماران و مهندسان و سرمايه گذاران و مديران فضاهاي شهر و آذين هايش ـ اجازه داديم جداره هاي شيشه اي ناسنجيده و نازيبا و خطر آفرين و نامناسب با روحيه شهري زيستنمان…، روي ساختمان هاي شهر كشيده شوند. ما معماران اجازه داديم كه هر كسي كه مالك و صاحب و مدير بود، به هر ترتيبي كه بخواهد و خود بپسندد، سطح بروني بناهايي كه فقط مال او و فقط مال ما نيستند را، به دلخواه خودش و در مرافقت با بازاري كه وي را هدايت مي كند، شكل دهد.
ديوارهاي بروني بناهاي ما نماي شهرمان را شكل مي دهند؛ اين شكل، چه زيبا و خوشايند باشد و چه نامطلوب و سرد و مبتذل جلوه كند، هميشه از طريق روزنه هايش با ما سخن مي گويد: پنجره را بايد ديد، در پناه ديوار شهر بايد زيست!
درآروزي آن كه ببيني شگفتي اي
بر منظري نشسته و چشمت به پنجره
ما هنوز ـ به شكر خداوندگار ـ مي توانيم گوشه اي از سخن حكيم ناصر خسرو را فهم كنيم.