چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۴
۲۶ مرداد سالروز بازگشت آزادگان
سند افتخار روزهاي رزم
002460.jpg
عباس اسدي
سيم هاي خاردار، كانال هاي حفر شده براي پناه گرفتن، ميدان هاي مين و ارتفاعات صعب العبور در بانه و مريوان، درياچه نمك، خرمشهر، آبادان، شلمچه، نفت شهر، جزاير مجنون، سه راه جفير، نهر جاسم، شهرك دوعيجي و كانال ماهي، سوسنگرد، دهلاويه، بستان، تنگه چزابه، مهران و دهلران واژه هاي آشنايي هستند كه زماني بهترين و خالص ترين انسان ها با آنها زندگي مي كردند، همان هايي كه فارغ از همه چيز و همه كس در جبهه هاي جنوب و غرب، در سنگرها، آرپي چي به دست و بي سيم بر دوش بر روي سيم هاي خاردار و ميدان هاي مين مي لغزيدند ، شيريني شهادت را مي چشيدند، جانبازي را مي آموختند و يا طعم تلخ اسارت را تجربه مي كردند. آنها چه زيبا و شجاعانه در شب ها ي عمليات براي از كار انداختن تيربار دشمن از همرزم خود پيشي مي جستند و عاقبت پس از رزمي جانانه با تني زخم خورده از جور دشمن به اسارت درمي آمدند و سپس در طول ساليان دراز اسارت، حماسه هاي به ياد ماندني مي آفريدند كه نقل هر يك از آنها انسان را به شگفتي وامي دارد به گونه اي كه زبان از تحسين مقاومت و ايثار آنان عاجز است، آنان امروز پس از آزادي در شهرها و ديار خود پراكنده اند، كسي از سرنوشت آنها خبري ندارد، اما همه معترفند كه آنها يادمان زنده پايداري و پايمردي، استقامت، ايثار، گذشت و مقاومت هستند، مقاومتي كه آنچنان شجاعانه و متهورانه بود كه به ناچار افسران بعثي همگي به عجز و ناتواني خود در مقابل فرزندان سخت كوش اين مرز و بوم معترف بودند.
آزادگان بي ترديد سند افتخار دوران شكوه ايثار و اخلاص و از خودگذشتگي هستند، ۲۶ مرداد بهانه اي است تا بار ديگر گوشه اي از رشادت ها و پايمردي هاي  آنها را بازتاب دهيم. گزارش پيش رو اشاره به بازخواني دوباره دوران دفاع مقدس و بازگشت آزادگان به ميهن اسلامي دارد.

و اما امروز
اين كه امروز آزادگان سرفراز اين ميهن كجايند، چه مي كنند و به آن روزها چگونه مي انديشند، بايد به سراغ آنها رفت و از آنها شنيد، سخني كه خميرمايه آن استقامت، پايداري، آزادگي و فرزانگي است. در اين ميان كمتر كسي را مي توان سراغ گرفت كه وقتي از جنگ، اسارت و آزادگي سخن گفته مي شود ناخودآگاه به ياد سيد علي اكبر ابوترابي نيفتد. او كه مونس و همدم آزادگان در اسارت بود. پس از سالها رنج و مشقت در غربت همراه كاروان آزادگان به ميهن بازگشت. در دوره پنجم مجلس از سوي مردم تهران به نمايندگي برگزيده شد و در نهايت به آرزوي ديرينه خود كه بازگشت به سوي معبود است پركشيد. براي يادآوري آن روزها كه آزادگان صبوري و استقامت را مي آموختند به سراغ يكي از آزادگاني رفتيم كه اكنون گرچه سال ها از آن ماجرا مي گذرد اما آنچنان با احساس از آن روزها مي گويد كه گويي ديروز چنين اتفاقي رخ داده است.
عباس رحيمي كه به عنوان بسيجي در جنگ شركت كرده بود مي گويد: يك روز ما را داخل حمام زنداني كردند. هوا بسيار گرم بود، عقربه هاي ساعت به كندي پيش مي رفت، نگراني و اضطراب از سرنوشت نامعلوم فضاي تنگ را تنگ تر ساخته بود، فشار گرسنگي و تشنگي نيز شرايط را هر لحظه سخت تر مي كرد كه ناگهان متوجه شديم عده اي   از سربازان عراقي تازه نفس را به آنجا آورده اند. گروه ويژه پذيرايي كه براي آنان نيز نوعي تشويقي و تفريح بود به جان بي رمق اسراي كت بسته افتادند. با هر سيلي كه بر رخ گرد و غبار گرفته آنان مي نواختند، قهقهه  هاي مستانه سر داده و جنگ رواني خويش را تشديد مي كردند و با آوردن تعدادي ديگر از ساير اتاق ها ۱۸ نفر شديم كه فضا را تنگ و تنگ تر كرده و گرماي هوا را شديدتر. با پاهاي برهنه و بدن هاي كتك خورده منتظر حادثه اي جديد بوديم كه ناگهان «ياسين» كه به عمرو عاص اردوگاه معروف بود با دو شيشه مهتابي وارد حمام شد و آنها را پرتاب كرد به سقف حمام، در نتيجه شيشه ها خرد شده و زير دست و پاي برهنه بچه ها قرار گرفت و از آن طرف نيز سربازاني كه از بيرون آورده بودند در ضرب و شتم مسابقه گذاشته و هركس اسيري را زير ضربات مشت و لگد خويش گرفت، با اين وجود هنوز عطش آنان فروكش نكرده، بعد از طي اين مراحل نوبت چوب و فلك رسيد، تا عقده هاي به جا مانده از صحنه عمليات وشكست ازرزمندگان در جبهه ها را به آن وسيله خالي كنند. لذا بچه ها مي بايست از روي شيشه هاي خرد شده مي گذشتند و به دار فلك بسته مي شدند. حال تصور كنيد در چنين شرايطي، چه چيزي مي تواند به انسان آرامش ببخشد و قلب مضطرب را مطمئن سازد تا به جايي رسد كه نه تنها از اين همه وحشيگري و نامردي ترس به خود راه ندهد، بلكه صبورانه تر از گذشته خود را سپر ديگر دوستان قرار داده و صحنه هاي به ياد ماندني و جاويد بيافريند. به جرأت مي توان گفت كه تنها داروي آرام بخش ما همان ذكر دعا و توسل به ائمه معصومين بود و اين را با چشم خود ديديم و در عمل تجربه كرديم و يا به تعبير ديگر لذت آن را چشيديم.
ياد آن چهره پرصلابت
هر چند قلم و كاغذ نمي تواند بيانگر صحنه هاي شيرين و ماندني دوران اسارت باشد و آنچه دوران اسارت را جذاب و دلپسند و قابل تحمل ساخته بود ياد و نام خدا بود اما اين دوران زماني جذاب تر مي شود كه از زبان شيواي آزادگان خاطرات و مطالب آن روزها بازگفته شود.
محمد سلماني يكي از آزادمرداني كه به مدت ۵ سال و سه ماه طعم تلخ اسارت در غربت را به عشق و اميد  رهايي از ظلم، چشيده است مي گويد: يادآوري خاطره بازگشت و بوسه بر خاك گرم وطن عزيز و استقبال پرشور مردم از ما هنوز برايم خوشايند است. از آن روزها همه ما علاوه براينكه از آزادي و ديدن خانواده و اقوام خوشحال بوديم، اما غم سنگين فقدان پدر پير ما، حضرت امام خميني(ره) بسيار سنگين بود. بنابراين در فقدان عزيز از دست رفته بايد جدي تر از گذشته از دستاوردهاي انقلاب پاسداري مي كرديم؛ چرا كه خطر دشمن جدي بود و حيات انقلاب به هوشياري رزمندگان، آزادگان، جانبازان و بسيجيان بستگي داشت.
وي ادامه مي دهد هر چند كه اكنون ۱۵ سال از آن روزها مي گذرد،  اما روحيه ايثار، فداكاري و شهادت طلبي كه در واقع موهبت الهي به ما بود نبايد از ميان برود. اگرچه اكنون جنگ به شكل سابق وجود ندارد، اما نبايد فراموش كنيم كه شرارت ها، كينه توزي ها و توطئه هاي دشمنان از بين نرفته است، اكنون بايد هوشيارتر باشيم تا تن به اسارت آنها ندهيم. چون در واقع اين اسارت كه همان اسارت فرهنگي است، مصيب بارتر از آن اسارت است.
محمد جواد خاكسار آزاده ديگري كه در دي ماه سال ۱۳۶۵ در جريان عمليات كربلاي چهار به اسارت درآمده است، در اين زمينه مي گويد: درواقع يكي از عواملي كه دل هاي ما را در آن شرايط سخت وحشت و مصيبت پراميد نگه مي داشت، ياد آن چهره و روحيه پرصلابت حضرت امام خميني (ره) بود. چون ما مي دانستيم كه آن بزرگوار هم به ياد ما بودند و همان گونه كه خودشان هم در فرمايشات خود اشاره اي داشتند، حال پدري كه فرزندانش از او دور شده بودند را داشتند.
اين آزاده مي افزايد: آزادگان تجربه مقدسي را پشت سر گذاشتند و از امتحان بزرگي سربلند بيرون آمدند، متأسفانه در حال حاضر بعضي آزادگان گمان مي كنند كه تكليف آنها به پايان رسيده و ديگر وظيفه اي ندارند، اما بايد گفت كه روحيه و تفكر آزادي هيچ وقت پايان نمي پذيرد.
او همچنين اضافه مي كند آزادگان با همه لطف و عنايتي كه در حق آنها ابراز مي شود و حق آنها هم هست، در مواردي گله و شكوه هايي هم دارند. مشكل اشتغال نيز هنوز در ميان تعدادي از آزادگان وجود دارد، كساني كه در آغاز بازگشت شان موفق به يافتن شغل دلخواه خود شدند بر اين باورند كه دوران اسارت امكان ادامه تحصيل را از آنها گرفته بود و طبيعي است كه آنها نمي توانستند در بدو ورود با ديگران كه امكان ادامه تحصيل داشتند رقابت كنند.
با اين وجود اخيراً با تشكيل معاونت رئيس جمهوري تحت عنوان بنياد شهيد و امور ايثارگران و جانبازان و آغاز به كار دولت جديد اين اميدواري وجود دارد كه زمينه و بستر اشتغال زايي آزادگان فراهم شود.
صادقيان آزاده ديگري است كه از روزهاي دشوار اسارت در خاك دشمن مي گويد: آنها اعتقادات ما را هدف گرفته بودند. چه اعتقادات ديني و چه غرور ملي و ميهني، به نماز خواندن بچه ها حساس بودند و حفظ شعائر ديني در اسارتگاه آنان را به خشم وامي داشت اما در ميان همان ها هم كساني بودند كه از مقاومت ايرانيان لذت مي بردند، اگر چه فرصت بروز نداشتند، اما چشم هايشان از آنچه در درونشان مي گذشت خبر مي داد و به اين اصل مي رسيديم كه وقتي براي حفظ ارزش هاي انساني مقاومت كني، در همه جا سربلند خواهي بود.
احمد فيضي ديزجي از آزادگان تهران با ذكر خاطره اي مي گويد: درست است كه ما در قلب دشمن بوديم، ولي دست از مبارزه با كافران برنمي داشتيم. وقتي اذيت مي كردند، همه جمع مي شديم و صلوات مي فرستاديم. رنگ دشمن از فريادهاي ما مي پريد و با وحشت از ما مي خواستند كه صلوات نفرستيم.
در اسارت، دوستانمان به مريضي هاي گوناگوني مبتلا مي شدند كه هيچ كس به آنها توجهي نمي كرد. يكي از دوستان به پا درد شديدي مبتلا شده بود كه اصلاً نمي توانست از جايي به جاي ديگر برود. اگر مي خواست به جايي برود، با كمك ۳-۴ نفر حركت مي كرد. وقتي او را به درمانگاه بردند، گفتند كه اينجا هيچ علاجي ندارد و بايد برود ايران و در آنجا روي پايش عمل جراحي شود.
يك شب كه درد او خيلي شديد شده بود، شروع كرد به گريه. ما كه چاره ديگري جز دلداري نداشتيم، او را دلداري مي داديم. با همان حالي كه داشت، خوابش برد. بعد از چند لحظه، يكدفعه از جايش برخاست و داد كشيد و دائماً مي گفت: «بگيريد! نگذاريد بروند!» بلند شد و با پاي خودش كه اصلاً باور نمي كرديم، دويد طرف پنجره. همه تعجب كرده بوديم. حلقه زديم دور او و از آن جريان پرسيديم. آن عزيز كه گويي طي خوابي كه ديده بود شفا يافته بود جريان ديدن معصومين(ع) را در خواب خود براي ما تعريف كرد.
صبح آن روز او خودش به تنهايي صف آمار رفت و عراقي ها از ديدن او بسيار بهت زده شده بودند!
جعفر مرادي يكي از آزادگان خاطره اش از دوران اسارت را چنين بيان مي كند: سال ۶۸ كمر درد شديدي گرفته بودم. طوري كه نه مي توانستم راه بروم و نه مي توانستم بنشينم، حتي غذا را هم در همان حالت درازكش مي خوردم.
كمبود دارو و نارسايي هاي پزشكي اردوگاه دست به دست هم داد و حدود يك ماه مرا زمين گير كرد. تا اين كه يك شب، حضرت امام خميني(ره) را در خواب ديدم. امام و چند نفر همراه او وارد آسايشگاه شدند. بچه ها سلام مي كردند و بلند مي شدند و امام با آنها دست مي داد و احوالپرسي مي كرد. به من كه رسيد، خواستم بلند شوم، نتوانستم. امام به من اشاره كرد كه بلند شوم. سلام كردم و يكي از برادران هم آسايشگاهي ام كه مردي مؤمن بود و بچه ها را دائماً به نماز و قرآن دعوت مي كرد، مرا به امام معرفي كرد و جريان حالم را گفت. امام رو كرد به يكي از همراهان، كيسه اي را از او گرفت، مقداري روغن به آن برادر هم آسايشگاهي ام داد و گفت كه آن را به بدن من بمالد. پس از اتمام كار، خداحافظي كرد و رفت.
صبح كه از خواب بيدار شدم، احساس كردم كه قدري بهتر شده ام. بعد از گذشت چند روز كاملاً خوب شدم و با همان برادر و دوست مؤمنم دو ركعت نماز شكر خوانديم. آنجا بود كه فهميدم روح حضرت امام(ره) با ما است.
جهانشير يوسفي يكي از آزادگان درباره دوران اسارت در اردوگاه دشمن بعثي خاطره خود را چنين بيان مي كند: دهه فجر در اردوگاه برنامه هايي مختص حال و هواي آنجا داشتيم. اما علي رغم محدوديت و موانعي كه وجود داشت، سعي مي كرديم به بهترين نحو اين ايام را برگزار كنيم و بزرگ بداريم. بچه ها تئاتري را تدارك ديده بودند تحت عنوان «شهادت» كه در آن پدري هر دو پسرش در جبهه ها به شهادت مي رسند و متعاقب آن حوادث و اتفاقاتي ديگر دامنگير اين خانواده مي شود كه بر روحيه و نگرش بچه ها بسيار مؤثر بود و حقيقتاً استفاده مي كرديم.
در همين زمينه يكي از بچه ها هم ابتكاري كرده بود و نقاشي از حضرت امام(ره) را كشيده و بالاي صحنه نصب كرده بود. در اثناي برگزاري نمايش، نگهباني كه براي آسايشگاه گذاشته بوديم تا آمدن سربازان عراقي را زير نظر داشته باشد، كلمه رمز را با صداي بلند فرياد كرد و در نتيجه مي بايست به سرعت وسايل و دكور طراحي و ساخته شده را جمع كنيم كه اين كار البته كمي طول كشيد. برادر عزيزي هم كه تصوير حضرت امام(ره) را كشيده بود، فوراً عكس امام را برداشت و آن را در ميان قرآن گذاشت، اما سرباز عراقي متوجه اين حركت شد. پس جلو آمد، قرآن را برداشت و آن اسير بزرگوارمان را كنار زد و شروع كرد به ورق زدن قرآن تا ببيند چه چيزي را در ميان آن گذاشته اند. تپش قلب بچه ها كاملاً احساس مي شد. رنگ ها برافروخته شده و لرزش بدن و لب هاي عده اي كاملاً مشهود بود. سرباز عراقي هم مشغول ورق زدن بود و داشت به انتهاي قرآن مي رسيد، ولي از كاغذ، نوشته يا هر چيز ديگري خبري نبود. ورق زدن سرباز عراقي تمام شد ولي چيزي به دست نياورد. پس با عصبانيت قرآن را كنار گذاشت و همگي شروع به ضرب و شتم بچه ها كردند و هنگامي كه خسته شدند، دست كشيدند و رفتند. آن برادرمان فوري به سراغ قرآن رفت و با حيرت شگفتي شروع به ورق زدن آن كرد. هنوز چند ورقي را رد نكرده بود كه تصوير حضرت امام(ره) معلوم شد و همه ناخودآگاه صلوات فرستادند و بدين شكل امداد الهي ديگري را تجربه كرديم و اشك شوق و اشتياق به رحمت الهي از ديده ها جاري ساختيم.
002415.jpg
صورت  ديگري از رنج
۱۵ سال است كه بر كناره اين چشمه نوش، درس صلابت و پايداري مي نوشيم و هنوز چشمه جاري و جوشان است. بار ديگر آن روزها را به خاطر مي آوريم و بر قدومشان درود مي فرستيم. ۱۵ سال از آن روزهاي خاطره انگيز و شاد مي گذرند، اما هنوز گويي زمان زيادي نگذشته است، هنوز عطر اثبات و اخلاص،  پايمردي و مقاومت در كوچه پس كوچه هاي محله هاي خاني آباد، جواديه، جوانمرد قصاب، مهرآباد، نظام آباد،  سبلان، آذري، راه آهن و شهرهاي مشهد، اصفهان، تبريز و شيراز ساري و جاري است. نه آنگونه كه آن روزها جاري بود. بلكه نوع ديگري از تلاش و تكاپو براي زندگي جريان دارد. مگر نه اينكه زندگي پستي و بلندي، اوج و حضيض، بالا و پايين، اسارت و آزادي، فقر و رفاه و عطوفت و غضب دارد و آزادگان كه امروز نمادهاي مقاومت و پايداري،  يادمان زنده استقامت و قهرمانان بي نام و نشان اين مرز و بومند، بي هيچ ادعايي كار و تلاش و فعاليت و رنج و حرارت را باز هم به جان مي خرند تا زندگي جريان داشته باشد،  چرا كه يك روي ديگر سكه زندگي رنج و روي ديگرش گنج است و آزادگان سرافراز اين دو را با هم تجربه و اندوخته سال هاي اسارت مي دانند.
تجربه هاي سخت
روزي كه در ميان بدرقه اهل محل راهي جبهه شد، چهره اش را به خاطر سپردم و روزي كه پس از سه سال اسارت در بند دشمن با آزادگي بازمي گشت، تماشايش كردم،  لاغر شده بود و گونه هايش فرورفته نشان مي داد. در چشمانش يك نيروي ناشناخته برق مي زد. او حالا مردي شده بود، سرشار از تجربه هاي سخت و جانكاه كه از بوته آزمايش سرافراز بيرون آمده بود سه سال آزگار آكنده از لحظه هاي سخت و دشوار به او درس بزرگي داده بود. وقتي بعدها پاي صحبتش نشستم با افتخار مي گفت: مي دانم آزادي چقدر ارزش دارد و چگونه بايد براي حفظ آزادي جنگيد و مبارزه كرد. در روزهاي اسارت، دشمن مي كوشيد اراده ما را در هم شكند و همه جور وعده و وعيد وجود داشت. آنها شلاق و شيريني را يك جا عرضه كرده بودند و تو بايد انتخاب مي كردي، اما تن هر يك از ما شب و روز آماج شلاق هاي دشمن بود. شلاق هاي گوناگون: تحميل، توهين، تحقير و انواع فشارهاي روحي و جسمي كه از خواسته هامان بگذريم و به ميهن خود نظام جمهوري اسلامي و مردم خيانت كنيم. مي دانستم روزهاي دشوار و تحمل ناپذير فشار و شكنجه دشمن مي گذرد، اما آنچه باقي مي ماند مهم است و امروز كه در هواي پاك وطن نفس مي كشم به آن روزهاي دشوار آزمايش مي انديشم. آري او يكي از آزادگان ميهن ماست و اكنون پس از ۱۵ سال از آن زمان هنوز طنين فريادهايش را در حالي كه بر دوش مردم محله ما قرار داشت مي شنوم. او با سربلندي مي گفت: هيچ كس نمي تواند آزادي را از ملت بگيرد و ما را در بند كند، چرا كه با آزادي خو گرفته ايم و زندگي مي كنيم.
آخر سخن
در پايان بايد بر اين نكته تأكيد كنيم كه نبايد فرياد هلهله و شادي و غريو بلند شكرگزاري آن همه ايراني در آن روز تاريخي يعني ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۶ در همان روز باقي بماند و اينك ما با نوشتن ياد و خاطره اي از آن روزها تنها در فكر يادآوري آن باشيم. اكنون بايد ببينيم همان آزادمرداني كه تفكر آزادگي را به مردم هديه كردند در كجاي چرخه اين نظام اسلامي جاي دارند؟ چگونه مي انديشند و چه مي كنند؟ آيا وظايف آنها محدود به همان چند سال اسارت بود و ديگر هيچ؟ چقدر از آنها در عرصه هاي بعد از جنگ و دوران سازندگي عمراني و فرهنگي استفاده كرده ايم؟ البته حضور آزادگان در مجالس چهارم، پنجم، ششم از همه مهم تر مجلس هفتم و نيز در سنگرهاي علم و دانش، در مقاطع مختلف دانشگاهي، در حوزه هاي علميه، در بخش هاي توليدي و كشاورزي و اقتصادي، در پست هاي مهم و كليدي وزارتخانه ها و ادارات دولتي و غيردولتي و ... خود دليلي بر توانمندي آنها بوده است. اما تأكيد مي شود، وظيفه خطير آنها حضور فعال در جبهه هاي فرهنگي است اگر چه در چند سال گذشته آنها در سنگرهاي فرهنگي نيز حضوري موفق داشتند ولي حضور آنها در شرايط كشور بيش از هر زماني احساس مي شود. به طور قطع و يقين آزادگان مي توانند با ابتكار، خلاقيت و مديريت كارآمد و تعهد و اخلاصي كه در آنها وجود دارد، در اين سنگرها نقش قابل توجه و در خور تحسيني ايفا كنند. مبادا فراموششان كنيم و خداي ناكرده آنها را به بوته فراموشي بسپاريم.

مقدمه اي بر توان بخشي حرفه اي معلولان
معلولان از طرد تا توان بخشي
002418.jpg
توان بخشي همانند ساير پديده ها در چند دهه گذشته دچار دگرگوني و تحول گشته، سير تحول خدمات توان بخشي از نظر تاريخي وابسته به نگاه كلي جامعه به معلولان بوده است. وجود معلول در جامعه به عنوان يك واقعيت انكارناپذير، جوامع بشري را بر آن داشته كه نسبت به تعيين جايگاه اين افراد در ساخت اجتماعي چاره انديشي نمايند.
براي درك جايگاه معلولان، بررسي سير تاريخي برخورد جوامع با پديده معلوليت به ما كمك خواهد كرد، تا به خدمات توان بخشي با نگاه جامع و واقع بينانه تر بنگريم. استفاده از تجربيات ساير كشورها ما را از طي نمودن راه هاي به بن بست رسيده مي رهاند و در راه رسيدن به هدف كه همان ارائه خدمات كارآمد به معلولان است ياري مي رساند. اين مقاله در پي آن است ضمن معرفي توان بخشي حرفه اي نگاه كلي نسبت به اين موضوع داشته باشد.

معلولان در گذر زمان
در طي قرون گذشته برخي افكار تعصب آميز، خرافات و نگرش افراد غيرمعلول، به ميزان قابل ملاحظه اي تعيين كننده كيفيت زندگي و سرنوشت افراد معلول بوده است، اين واكنش نسبت به اين افراد را مي توان به پنج مرحله تاريخي تقسيم نمود.
۱- حذف و طرد معلولين از جامعه
۲- نگهداري در نوانخانه ها، دوركردن آنان از معرض ديد مردم
۳- نگهداري معلولان در شبانه روزي ها براساس نوع معلوليت «خدمات مؤسسه اي»
۴- تشويق و حمايت معلولين در جهت زندگي در كنار خانواده و جامعه «خدمات تلفيقي»
۵- خودشكوفايي- حمايت از آنان در جهت دستيابي به نهايت توانايي هاي خود.
حذف و طرد معلولان جامعه
همان طور كه بيان شد نگرش افراد جامعه نسبت به معلولان در تعيين نحوه برخورد با آنان مؤثر بوده، بنابراين عواملي همچون عقايد خرافي، نژادپرستي و ترس از مواجه شدن با مشكل معلوليت بعضي از افراد يا جوامع را بر آن داشته كه به جاي حمايت از معلولان به حذف و طرد آنان مبادرت نمايند.
نگهداري در نوانخانه ها، دوركردن آنان از معرض ديد مردم
اولين نوانخانه در اوايل قرن شانزدهم در اروپا ايجاد گرديد. هدف از ايجاد آن، كمك به اقشار آسيب پذير من جمله معلولان بود كه در شرايط بد اقتصادي مي  زيستند. در آن دوران مؤسسات خيريه توانايي حمايت از اين گروه را نداشتند بنابراين نوانخانه ها با سرمايه دولت ايجاد شد تا اينكه جايگزين مراكز خيريه گردد. اگرچه نوانخانه ها گامي در جهت بهبود وضع معلولان بود، ولي از آنجا كه ارتباط آنان را با جامعه قطع مي نمود مورد قبول جوامع روبه پيشرفت قرار نگرفت.
گسترش دموكراسي، تأمين اجتماعي، رويكرد علمي و انساني در ارتباط با مسايل فقر، ساختار نوانخانه ها را در كشورهاي اروپايي و آمريكا در اواسط قرن نوزدهم دستخوش تغيير و تحول نموده و تا آنجا پيش رفت كه به برچيدن آن انجاميد.
نگهداري معلولان در شبانه روزي ها براساس معلوليت «خدمات مؤسسه اي»
همان طور كه بيان شد اداره وضعيت معلولان به شكل نوانخانه ها به علت وضعيت رقت بار آنان مورد پذيرش جامعه نبود، بنابراين با توسعه و رشد علوم اجتماعي، انساني و پزشكي، نگهداري گروهي آنها مطرود و جاي خود را به نگهداري براساس نوع معلوليت (ناشنوايان ، نابينايان، معلولين جسمي و حركتي و غيره) مطرح گرديد.
با سپري شدن زمان شرايط زندگي براي معلولان مناسب تر شد و آنان با خارج شدن از مراكز نگهداري فرصت ارتباط و زندگي كردن در كنار افراد عادي را پيدا كردند. اگرچه رويكرد خدمات مؤسسه اي در كشورهاي پيشرفته تبديل به خدمات تلفيق شده ولي رويكرد غالب كشورهاي در حال توسعه همان خدمات مؤسسه اي م ي باشد.
تشويق و حمايت معلولان در جهت زندگي در كنار خانواده و جامعه «خدمات تلفيقي»
روند تكاملي خدمات به سمت تلفيقي ثمره تغييرات تدريجي پاره اي عوامل از جمله موارد زير مي باشد:
- نوآوري در خدمات پزشكي
- كمبود امكانات و منابع مالي و هزينه هاي هنگفت روش هاي بازتواني در مؤسسات
- فقدان كارآيي لازم ساير راه حل هاي ارائه شده توان بخشي
- عكس العمل ميليون ها نفر عليه نگرش هاي حمايتي و سلطه جويانه
- گسترش مشاركت معلولين و خانواده هاي آنها در امور مربوط به افراد معلول
پس از جنگ جهاني دوم، ميليونها سرباز مجروح و معلول به خانه هاي خود بازگشتند و به زندگي عادي اجتماعي و خانوادگي ملحق شدند. تعدادي بيمارستان و مراكز شبانه روزي براي ارائه خدمات توان بخشي و كمك به معلولين داير شد اما چون تفكر نگهداري تمامي معلولين در مؤسسات عملي به نظر نمي رسيد، رويكرد تلفيقي و بازگشت به زندگي اجتماعي، به عنوان راه حل اصولي مطرح گرديد. از طرفي دهه ۱۹۵۰ آغاز تحولي بزرگ در علم روانپزشكي است، ساخت داروهاي جديد در زمينه درمان بيماران ذهني و رواني، زمينه ترخيص بسياري از بيماران و مراقبت از آنان را در جامعه فراهم نمود.
عواملي همچون آموزش افراد معلول براي بازتواني، نهضت عادي سازي خدمات معلولين و... به مؤسسه زاديي كمك نمودند. در اين دوره نقش توان بخشي از رويكرد كلينيكي و درماني صرف به آموزش خانواده و معلول معطوف گرديد.
خودشكوفايي-حمايت از آنان در جهت دستيابي به نهايت توانايي هاي خود
خود شكوفايي به اين معناست كه هر فرد معلول بتواند از عهده برآوردن نيازهاي خود برآيد و با دستيابي به يك نقش مثبت در زندگي اجتماعي، به صورتي مستقل، محترمانه و با كرامت زندگي كند. در واقع اين هدف مي تواند آرمان توان بخشي باشد.
در گذشته فرض بر اين بود كه با ارضاي نيازهاي مادي و فيزيولوژيك كه از طرق خدمات توان بخشي سنتي مهيا مي شد، افراد معلول به نهايت خواسته هاي خود دست خواهند يافت. در حالي كه اين تصور بسيار سطحي است و انسان داراي نيازهاي ديگر است كه بايد ارضاء شوند از جمله برخورداري از احترام و شأن اجتماعي، عزت نفس و... خود شكوفايي، در بالاترين مرتبه سلسله نيازهاي آدمي قرار دارد.
اگر در پي دستيابي معلول به عزت نفس باشيم و انتظار ايفاي نقش فعال در جامعه و خانواده از او داشته باشيم، ناگزير از فراهم ساختن امكانات، وسايل و فرصت هايي خواهيم بود.
تاريخچه توان بخشي در جهان
از بدو خلقت بشر، بيماري همواره همراه او بوده است، كه تلاش هاي درماني زيادي را به دنبال داشته است. اين دوره تاريخ را، پزشكي درماني(Curative Medicne) ناميده اند. پس از كشف ميكروب ها، باكتري ها و... توجه به علل اكثر بيماري هاي عفوني و كشف ميكروب هاي مختلف و توجه به موضوع واكسن ها و مصونيت هاي حاصله در اثر واكنش هاي گوناگون، بسياري از بيماري ها مثل، آبله، وبا، طاعون و امثال آنها درمان يا ريشه كن گرديد. اين دوره را دوره پيشگيري(Pteventive Medicne) ناميدند.
تا چند قرن، جهان همين دو دوره را مي شناخت، پس از جنگ جهاني اول و فراگيري فلج اطفال در آمريكا، به علت مواجه شدن ممالك دنيا بخصوص اروپا و آمريكا با تعداد زيادي معلول، دانشمندان و متخصصان را بر آن داشت كه فكري براي اين عده زياد معلولين بكنند. تا آنان را به زندگي اميدوار كرده، از نيروي انساني نهفته در فرد معلول به نفع جامعه و خود او استفاده نمايند.
پيشرو اين علم در آمريكا، پزشكي به نام ادوارد راسك بوده، كه اولين مركز توان بخشي را در بيمارستان بل ويو(Bell View) نيويورك تأسيس كرد. بدين ترتيب دوره جديدي در پزشكي به نام توان بخشي پزشكي آغاز گرديد.
تاريخچه توان بخشي در ايران
توان بخشي در كشور ما متكي بر قانوني است كه در سال ،۱۳۴۷ مورد تصويب و تأييد مسئولين قانونگذاري وقت، قرار گرفته است و دولت مكلف شد جهت تجديد فعاليت و حرفه آموزي و تقويت روحي كساني كه به علت نقص عضو و يا از دست دادن بخشي از توانايي خود قادر به انجام كار نيستند، انجمني به نام انجمن توان بخشي، وابسته به وزارت كار و امور اجتماعي ايجاد نمايد. پس از تشكيل وزارت رفاه اجتماعي سابق انجمن توان بخشي از وزارت كار و امور اجتماعي جدا شد و زير نظر وزارتخانه مذكور ولي مستقل و بر مبناي اساسنامه تصويبي خود فعاليت مي نمود تا اين كه در سال ،۱۳۵۵ با انحلال وزارت رفاه اجتماعي، انجمن توان بخشي زير نظر وزارت بهداري و بهزيستي قرار گرفت و تا اوايل سال ۱۳۵۸ زير نظر وزارتخانه مذكور به وظايف محوله اقدام مي نمود. در اوايل سال ،۱۳۵۸ با تشكيل سازمان بهزيستي كشور، انجمن توان بخشي از وزارت بهداري جدا و در سازمان بهزيستي كشور ادغام گرديد كه به صورت يك حوزه معاونت توان بخشي در سازمان مزبور فعاليت مي نمايد.
تاريخچه توان بخشي حرفه اي در ايران همزمان با مصوبات در برنامه پنجم عمراني كشور در سال ۱۳۴۷ در قالب انجمن توان بخش آغاز شد. برخي وظايف اين انجمن در ارتباط براي آشنايي خوانندگان ارايه مي گردد:
- فراهم آوردن امكانات لازم جهت درمان، تجديد فعاليت و آموزش حرف و مشاغل مناسب براي معلولان، هماهنگ ساختن كليه فعاليت هايي كه در جهت تأمين رفاه و اشتغال معلولان انجام مي گيرد.
- هدايت معلولين و كمك به آنها در جهت ايجاد شركت هاي تعاوني توليد و فراهم نمودن زمينه هاي لازم فعاليت اين شركت ها.
- تأسيس مراكز توان بخشي به منظور درمان، آموزش حرفه اي و آماده كردن معلولان براي بازگشت به فعاليت اجتماعي.
اما تاريخچه توان بخشي حرفه اي در سطح بين المللي در ۲۲ ژوئن ۱۹۵۵ در كنفرانس بين المللي كار به اتفاق آرا توان بخشي حرفه اي معلولين را مورد تصويب قرار داد. در اصول اين توصيه نامه بين المللي كار راجع به توان بخشي حرفه اي آمده است كه:
- براي اشخاص بايد فرصتي برابر با افراد ناتوان در نظر گرفته شود تا شغلي متناسب با توانايي كه دارند احراز نمايند.
- به اشخاص ناتوان بايد فرصت داده شود به شغلي مناسب تر و كارفرمايي كه فرد انتخاب مي كنند دست يابند.
- بايد به توانايي ها و ظرفيت شغلي اشخاص ناتوان تاكيد و توجه شود و نه به توانايي آنان تعاريف و مفاهيم
توان بخشي: مفهوم اصلي واژه توان بخشي، بازگردانيدن توانايي ها، حفظ شان و منزلت فرد معلول و تعيين جايگاه قانوني اوست. اما توان بخشي اصطلاحي عبارت است از فرآيندي متشكل از اقدامات هدفمند در جهت قادرسازي شخص معلول، به منظور دست يابي به سطح نهايي توانايي و عملكرد جسمي، حسي، ذهني، رواني، اجتماعي و حفظ اين توانايي ها.
تعريف سازمان جهاني بهداشت در سال ۱۹۶۹: توان بخشي مجموعه اي از خدمات و اقدامات هماهنگ پزشكي، اجتماعي، آموزشي و حرفه اي در جهت آموزش و بازتواني فرد معلول، به منظور ارتقاء سطح كارآيي او در بالاترين حد ممكن مي باشد.
تعريف سازمان جهاني معلولين در سال ۱۹۸۱: برابرسازي فرصت ها، فرآيندي است كه طي آن سيستم هاي عمومي جامعه، از جمله محيط فيزيكي، مسكن، حمل و نقل، خدمات بهداشتي و اجتماعي فرصت هاي آموزش و اشتغال، امكانات فرهنگي و اجتماعي مانند امكانات ورزشي و تفريحات سالم، براي تمام افراد، قابل دستيابي و استفاده مي شود.
تعريف توان بخشي حرفه اي: براساس تعريف سازمان بين المللي كار، توان بخشي حرفه اي فرآيندي از خدمات مستمر و هماهنگ توان بخشي است كه در ابعاد ارزشيابي و راهنمايي حرفه اي آموزش حرفه  اي، كاريابي و اشتغال در جهت قادرسازي فرد معلول براي دستيابي و ابقاء در شغل مناسب ارايه مي شود.
مراحل توان بخشي حرفه اي
الف) ارزشيابي و راهنمايي حرفه اي عبارت است از بررسي چگونگي استفاده از حداكثر توانايي جسمي و ذهني افراد معلول براي آموزش حرفه اي، به صورتي كه علايق فرد معلول در نظر گرفته شود و در عين حال، بر سلامتي و معلوليت وي خللي وارد نشده و ميزان بازدهي او نسبت به افراد غيرمعلول در همان حرفه، كاهش نداشته باشد.
راهنمايي حرفه اي انتخاب حرفه مناسب را با توجه به ويژگي هاي فرد معلول و فرصت هاي آموزشي موجود در جامعه را براي معلولان مهيا مي كند. براي انجام اين كار اصولي بايد در نظر گرفته شود كه به برخي از آنان اشاره مي شود:
- مصاحبه يا مشاوره حرفه اي تا حصول نتيجه مطلوب
- بررسي سوابق شغلي فرد معلول
- بررسي سوابق علمي، آموزش، تجربي و آموزش هاي علمي قبل از معلوليت
- انجام معاينات پزشكي به طور دقيق
- انجام آزمون هاي مناسب براي تعيين ظرفيت و آمادگي فرد معلول
- جمع آوري اطلاعات شخصي و خانوادگي فرد معلول
- جمع آوري اطلاعات مربوط به فرصت هاي شغلي و امكانات اقتصادي
ب) آموزش حرفه اي:
آموزش فني و حرفه اي، بايد به گونه اي براي معلولين طراحي شود كه به اشتغال فرد معلول منجر گردد. براي آموزش فني و حرفه اي، شيوه هاي مختلفي متداول است يكي از آنان روش تلفيقي است.براي انجام آموزش به روش تلفيقي چند نكته بايد در نظر گرفته شود:
- كليه امكانات و فضاي آموزش متناسب با شرايط معلول منطبق باشد.
- مربي آموزش از مهارت هاي ارتباط با فرد معلول و از صبر و شكيبايي برخوردار باشد
- كارآموزان هم دوره معلول كاملاً توجيه شوند تا برخورد مناسب و همكاري لازم داشته باشند.
ج) كاريابي و اشتغال:
با توجه به ارزشيابي در مرحله اول بعضي از معلولان براي احراز شغل دچار مشكل مي شود. با اين وجود موفقيت كارياب به چند اصل عمده بستگي دارد. وضعيت بازار كار، مناسب بودن كيفيت و كميت آموزش فرد معلول، خصوصيات فردي و عملي كارياب از جهت توان ايجاد رابطه، آگاهي از وضعيت بازار كار، آشنايي با معلوليت ها، ميزان نفوذ كارياب در جامعه، تأمين امنيت حقوق كارفرمايان، استفاده از تسهيلات قانوني در جهت آموزش و اشتغال معلولان و نوع و شدت معلوليت.
د) پيگيري:
قرار گرفتن در محيط هاي جديد شغلي كه مستلزم گسترش روابط اجتماعي، تعامل و ارتباط متقابل بين همكاران، آشنايي با نظم و مقررات اداري است تا مدتي براي افراد معلول دشوار است. حضور در محيط كار مي تواند عامل حمايت كننده اي براي معلول تلقي شود. كارياب، هنگام آموزش فني و حرفه اي معلول را تحت نظارت دارد و نقاط قوت و ضعف او را در انجام حرفه مي شناسد. او بايد كارفرما را با مسايل معلول آشنا كند و مطمئن شود كه معلول در همان رشته اي كه آموزش ديده كار مي كند و امور ديگري كه احتمال دارد تأثير منفي بر معلوليت داشته باشد، به او محول نمي شود. كارفرما و كارگر معلول اگر در مواجهه با مشكلاتي كه ويژه مراحل اوليه شروع كار است، نتوانند به توافق برسند، بايد تشويق شوند كه قبل از هر گونه تصميمي، كارياب را در جريان امر قرار دهند و با همكاري او براي رفع مشكلات اقدام نمايند. احتمال دارد شخص معلول در ارتباط با ساير كارگران دچار اشكال شود، يكي از وظايف كارياب تصحيح اين ارتباطات است.
سيدامير ميرخندان

نگاه امروز
پايان اسارت
انتظار و روزشماري اسرا براي پايان جنگ و اسارت و بازگشت به ميهن يك امر طبيعي بود. دلبستگي به مواضع حق و عادلانه ميهن از يك سو و شرايط مرارت آور و طاقت فرساي اردوگاه ها و رفتار غيرانساني مأموران بعثي از سوي ديگر همه و همه براين انتظار مي افزود.
اما در اين ميان آنچه از اصل پايان جنگ و اتمام اسارت در نزد آزادگان اهميت بيشتري داشت نحوه و كيفيت پايان جنگ و اسارت بود. رزمندگاني كه پس از پشت سر گذاشتن خطوط آتش و خون سال ها رنج و مشقت اسارت را كشيده بودند به چيزي كمتر از پيروزي ايران بر دشمن بعثي راضي نبودند و در طول سال هاي اسارت بارها اين موضوع عنوان مي شد و به شيوه هاي مختلف در پيام ها و دست نوشته هاي اسرا منعكس شد كه ايران و مسئولان كشور روي مقاومت و ايستادگي اسرا به عنوان يك اصل در معادلات و تصميم گيري ها حساب كنند.
از سوي ديگر، اخبار كم و بيش ناخوشايندي كه در ماه هاي پاياني به پذيرش قطعنامه از جبهه مي رسيد و توسط دشمن آب و تاب داده مي شد، اسرا را در يك حالت نگراني و دلشوره زيادي قرار داده بود. اعلام پذيرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ايران بلافاصله توسط رسانه هاي عراقي منتشر شد و اسرا با حالتي آكنده از ترديد، ناباوري و بهت با آن روبه رو بودند كه بحث هاي زيادي پيرامون درستي يا نادرستي خبر جريان يافت. لحن اطلاعيه راديوي عراق حاكي از آن بود كه عراق نيز با ناباوري و ترديد به موضوع مي نگرد يا تعمد داشت اينگونه وانمود كند كه اين اعلام از سوي ايران يك تاكتيك است و اين خود بر اضطراب و نگراني اسرا مي افزود. خبر آنقدر غيرمنتظره و بي مقدمه بود و آن قدر دور از انتظار و با ناباوري و حدس و گمان ها همراه بود كه كسي به خود اجازه نمي داد در امتداد اين خبر به پايان اسارت و بازگشت به وطن بينديشد و سرشار از شادي و شعف شود.
حوادث متعاقب پذيرش قطعنامه و تحركات دشمن بعثي و عمليات گسترده منافقين با عنوان «فروغ جاويدان» از يك سو بيانگر توطئه هاي نهفته دشمن بود كه نشان مي داد با پذيرش قطعنامه آنان در بن بست قرار گرفته اند و از سوي ديگر انعكاس يك جانبه اخبار توسط رسانه هاي عراق بر حالت اضطراب و نگراني اسرا دامن مي زد.
با اين وجود اعلان رسمي آتش بس در واقع به عنوان خط پاياني تلقي شد كه به مجموعه نگراني و نيز روزهاي اسارت يك جا پايان مي داد و شور و شعف را به اردوي خانواده هايي بازگرداند كه سال ها اگر چه با اشتياق دلبندان خود را براي دفاع راهي جبهه ها كرده بودند اما اكنون روزهاي انتظار به سر رسيده بود و خورشيد مهر و عطوفت و پيروزي گرمابخش محفل همه آن ها شده بود.

زندگي
ادبيات
انديشه
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |