يكشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
سياست
Front Page

بازخواني جنگ ايدئولوژيك آمريكا با جمهوري اسلامي ايران
نبرد در عمق
000042.jpg
جعفر فاطمي
«ژان بودريار» دانشمند معاصر، معتقد است:« در عصر حاضر بين نشانه ها و واقعيت ها هيچ رابطه اي وجود ندارد، بلكه اين نشانه ها و بازنمايي هاست كه به رغم واقعي و عيني نبودن، اما توسط رسانه ها به عنوان واقعيات وانمود مي شود.»
چنين نظريه اي حداقل درباره «ابرقدرت آمريكا» قابل توجه است. سردمداران ايالات متحده صرفاً  با اتكا به ابزار رسانه ها همواره سعي كرده اند به جهانيان بقبولانند كه قدرت بلامنازع دنيا هستند و همگان بايد از اين قدرت جهاني حرف شنوي داشته باشند.
آيا اين به اصطلاح «وانمودگي قدرت» با واقعيت منطبق است؟ يعني آيا واقعاً رژيم واشنگتن داراي قدرت بي بديل و شكست ناپذير است يا چنين چيزي فقط يك تصوير ذهني مي باشد؟ به رغم انگاره سازي رسانه ها و سينماي هاليوود، اين قدرت به ظاهر تك تاز دنيا، از يك سو در مهار مشكلات اقتصادي، اجتماعي و اخلاقي در داخل كشورش عاجز است و از سوي ديگر توان رويارويي با قدرت هاي قديمي يا نوظهور و يا جنبش هاي ايدئولوژيك در ساير نقاط جهان را ندارد.
درصدد كتمان هرگونه قدرت آمريكا نيستيم، اما تصويري كه رسانه، سينما، كتاب و سياستمداران رجز خوان آمريكايي در اين زمينه در ذهن ها ترسيم كرده اند، فقط كمي از واقعيت است و در واقع مخلوطي از امور واقعي و غيرواقعي مي باشد.
آمريكايي ها همواره سعي كرده اند با ارائه نمايش «وانمودگي» ، امري غيرواقعي به نام قدرت بي رقيب بودن خود را يك واقعيت جلوه دهند يا مخاطب را به گونه اي در اين باره دچار توهم و خيال پردازي نمايند.
* * *
كاخ سفيد، ايران اسلامي را از جمله كانون هاي توليد خطر براي منافع خودش مي داند و از اين رو استراتژيست هاي رژيم واشنگتن در كنار طراحي براي مهار تحولات در بالكان، آسياي شرقي،خاورميانه و شاخ آفريقا به نفع اهداف خود، هيچ گاه از جمهوري اسلامي ايران غافل نبوده اند.
آمريكا مي داند با وقوع انقلاب اسلامي در ايران و ظهور «اسلام سياسي» در عرصه جهان، سطح آگاهي جهانيان درباره غيرواقعي نشان دادن قدرت كاخ سفيد افزايش يافته و چه بسا بسياري از دولت ها، اينك از مقابله با آمريكا واهمه اي نداشته باشند.
تجربه شكل گيري نظام دينمدار و مردم سالار جمهوري اسلامي ايران، واشنگتن را از اين واقعيت ترسانده كه امتزاج اسلام سياسي و قدرت نظامي (نيروهاي مسلح) در يك كشور، استعداد رشد و امكان مانورهاي ضد استكباري را نيز در ميان افراد آن جامعه افزايش خواهد داد.
مروري بر اظهارات و نگراني هاي برخي عوامل موثر در دولت آمريكا نيز نشان مي دهد آنها از اين كه «بنيادگرايي اسلامي» و «فناوري مدرن» در يك تقاطعي به هم دست بدهند، وحشت زده اند.
علت آن كه ايران اسلامي براي گردانندگان كاخ سفيد به يك كابوس آزاردهنده و دائمي تبديل شده، اين است كه آنها مي دانند امتزاج سه عامل قدرت در ايران يعني «ايدئولوژي، نفت، موقعيت ژئوپلتيك» ، منافع اقتصادي و اقتدار سياسي شان را به خطر انداخته و آثار عمليات وانمودگي آنها را از بين خواهد برد.
با اين وصف طبيعي است كه جدال آمريكا با ايران را داراي فاز عقيدتي و نظامي بدانيم. به عبارت روشن تر خصومت  آمريكايي ها با ما در عمق، تمدني و ايدئولوژيك و در سطح، نظامي است.
* * *
افزايش تمايل آمريكا به «وانمودگي قدرت بلامنازع» در عصر حاضر بيشتر بدان علت است كه آنها تصور مي كنند براي مهار كانون هاي توليد خطر و بويژه جلوگيري از توسعه الگوي ايران نياز به امكان قدرت نمايي و ارعاب دارند.
رژيم  واشنگتن در قبال ايران اسلامي، پس از آزمودن انواع راههاي براندازي، بالاخره در اوايل دهه ۷۰ و همزمان با فضاي پس از جنگ، روي راهبرد «فروپاشي از درون» متمركز شد كه لازمه اجراي اين پروژه داشتن «ياران بومي» بود.
آمريكا ابتدا روي اپوزيسيون خارجه نشين حساب ويژ ه اي باز كرد، اما به تدريج تلاش مرموز خود را به داخل كشور معطوف كرد تا در بحبوحه درگيري بين دو جناح سياسي عمده، به جانبداري از يك جناح وارد صحنه شود و از اين طريق به يارگيري بپردازد تا تشكيلات نانوشته اي تحت عنوان «ياران بومي» را با هدف اجراي پروژه فروپاشي نظام جمهوري اسلامي از درون سامان ببخشد.
كاخ سفيد در آغاز دهه دوم انقلاب دريافته بود كه نظام حاكم بر ايران، از وضعيت مستقر (Stable) برخوردار شده است و اين استواري حول محور اصول گرايي يا مبناگرايي شكل گرفته است. يعني جمهوري اسلامي ايران اگر تن به تغييرات و تحولات بدهد، بر اساس مباني ثابت عمل خواهد كرد كه آن مباني برگرفته از اسلام و آرمان هاي امام خميني(ره) است و در فرآيند متحول شدن روش ها، دستخوش تغيير نخواهد شد.
آمريكا با علم به وضعيت Stability (تثبيت شده) نظام جمهوري اسلامي ايران، تاكتيك خود را براساس استراتژي «اخلال در همگرايي» تعريف كرد و از آن پس تلاش اپوزيسيون خارجه نشين و عناصر موسوم به ياران بومي آمريكا- كه از جمله پايگاه هاي مطبوعاتي آمريكا را در داخل كشور راه اندازي و اداره مي كردند- با اين هدف سازماندهي شد تا ضمن نقش آفريني در دعواي بين جناح ها، به تدريج ساختار سياسي نظام را از يك رژيم «وفاق گرا» به رژيم «منازعه گرا» تغيير دهند.
چنين راهبردي بود كه به دامن زدن نوعي پلوراليسم (به رسميت شناختن هر انديشه اي، ولو معارض با دين و انقلاب) انجاميد و پس از باز شدن اين مسير، ترويج سكولاريزم به معناي وسترنيزاسيون (غربي كردن) و متنفر ساختن افراد از هنجارها و باورهاي بومي در دستور كار عوامل برانداز قرار گرفت.
پيگيري سياست ايجاد نزاع در سطح عالي مديريت نظام و تبديل جمهوري اسلامي ايران به يك رژيم منازعه گرا بود كه در كنار گفتمان مسلط (جمهوري اسلامي)، به تبليغ دو گفتمان «جمهوري مشروطه اسلامي» و «جمهوري مطلق» نيز پرداخته شد تا زمينه تقويت مدل سوم (جمهوري مطلق) به معني دين زدايي از سياست و حاكم شدن سكولارها فراهم گردد. انديشه اي كه به عنوان «جمهوري دينداران» تئوريزه شده بود تا با روي كار آمدن حاكماني فاقد غيرت ديني و واجد تمايل به غرب در كشور، بستر استقرار مجدد نظام سلطه بر اين سرزمين بدون هر گونه جنگ و خونريزي آماده شود.
* * *
جنگ ايدئولوژيك و تمدني آمريكا با ايران اسلامي (نبرد در عمق)، طي يك دهه اخير با شدت هر چه تمام جريان داشت و دشمنان در نهايت تحركات و تحريكات شان آرزو داشتند تا «حاكميت دوگانه» در ايران به يك واقعيت عيني تبديل شود، اما رهنمودهاي رهبر بيداردل، مقاومت و روشنگري اصول گرايان و نيز هوشياري اصلاح طلبان با محوريت خاتمي سبب شد تا اينك تصويري واقعي- نه مبتني بر وانمودگي- از نظام جمهوري اسلامي ايران به عنوان يك رژيم وفاق گرا جلوه گر شود.
جمهوري اسلامي ايران نشان داد كه در رويارويي با شيطان بزرگ، توان زيادي براي عبور از بحران هاي مهلك را دارد و اينك مي توان از همه عناصر داخلي- كه ناآگاهانه به پروژه آمريكايي منازعه گرايي در ايران اسلامي ياري رسانده بودند- دعوت كرد تا استعداد و توانمندي خود را در دور جديد مديريت اجرايي كشور، در جهت تحقق آرمان هاي دلپذيري همچون عدالت و مبارزه با فقر و فساد و تبعيض صرف كنند.

سنجش نگرش دانشجويان در خصوص فعاليت هاي هسته اي ايران

ياسر مرادي
سياست بهره گيري از فناوري صلح آميز هسته اي از جمله سياست هايي است كه دولت جمهوري اسلامي ايران طي سالهاي اخير با پشتوانه عزم و اراده ملت ايران، به آن پرداخته است.
امروزه بهره گيري از انرژي هسته اي، صرفاً نمي تواند جنبه هاي علمي و يا اقتصادي محض داشته باشد. اين فناوري امروزه علاوه بر جنبه هاي مذكور، در زمينه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و حتي فرهنگي مؤثر و ذي مدخل است. اين اهميت فراگير باعث شده است كه بهره گيري از اين فناوري با حساسيت سازمان هاي بين المللي و قدرت هاي جهاني مواجه شود. در اين راستا و در طي سالهاي اخير قدرت هاي جهاني و سازمان هاي بين المللي با تأثيرپذيري از اراده اين قدرت ها، سعي در محدود نمودن فعاليت صلح آميز هسته اي ايران داشته و از همه اهرم هاي فشار در جهت متوقف نمودن اين فعاليت ها استفاده نموده اند.در مقابل، ايران به عنوان يك كشور آزاد و مستقل حق خود مي داند براي عقب نماندن از قافله رشد و توسعه جهاني و تحكيم  پايه هاي علمي، صنعتي، اقتصادي و... خود از اين فناوري بهره مند گردد.
به نظر مي رسد، بهره گيري از اين فناوري صرفاً معطوف به تصميمات متخذه از سوي دولت جمهوري اسلامي ايران نبوده، بلكه برآيند خواست و اراده ملت ايران است كه خود را محق مي داند، از ظرفيت ها و توانايي هاي موجود به نحو احسن استفاده نموده و در مسير توسعه همه جانبه از آن بهره مند گردد.
تجلي اين خواست و اراده در قالب افكار عمومي، مي تواند پشتوانه محكم و مؤثري براي ادامه سياست هاي دولت جمهوري اسلامي ايران در به كارگيري فناوري هسته اي باشد.در اين ميان، نظرات دانشجويان به عنوان قشري مرجع و مؤثر در جامعه و نيز پشتوانه علمي و مديريتي كشور مي تواند تأثير قابل توجهي در شكل گيري افكار عمومي داشته باشد.
تحقيق حاضر با هدف سنجش نگرش دانشجويان در خصوص فعاليت هاي هسته اي ايران و مسائل پيراموني آن به اجرا گذاشته شده و تلاش نموده است، افكار دانشجويان در مورد لزوم تداوم فعاليت هاي صلح آميز هسته اي ايران، نحوه ادامه همكاري با سازمان هاي بين المللي و كشورهاي ديگر در زمينه اين فعاليت ها و... را احصاء نمايد.روش تحقيق در اين طرح، پيمايشي و از نوع توصيفي بوده است.جامعه آماري اين طرح، دانشجويان دانشگاه هاي دولتي شهر تهران در كليه مقاطع و گروه هاي تحصيلي بوده است. حجم نمونه آماري در اين طرح ۵۰۰ نفر تعيين شده است. براي نمونه گيري از روش مختلط با استفاده از شيوه هاي چند مرحله اي و سهميه اي بهره گيري شده است.
نتايج تحقيق بيانگر آن است كه؛ اكثريت قريب به اتفاق دانشجويان(حدود ۹۲%)، در اختيار داشتن دانش هسته اي را حق مسلم ايران مي دانند.
همچنين بالغ بر ۷۷% دانشجويان اعتقاد دارند، غني سازي اورانيوم مي تواند منجر به ارتقاء جايگاه منطقه اي و جهاني ايران شود.
پيرامون لزوم تداوم فعاليت هاي هسته اي صلح آميز، غالب دانشجويان(بالغ بر ۷۰%) معتقدند فرآيند اعتمادسازي در خصوص مسائل هسته اي ايران نبايد منجر به توقف اين فعاليت ها شود.
همچنين در حالي كه قريب به ۷۰% پاسخگويان اعتقاد دارند، آمريكا در پرونده هسته اي ايران به دنبال بهانه جويي براي جلوگيري از پيشرفت  علمي ايران است، همين درصد از دانشجويان معتقدند ايران حتي با ارجاع پرونده هسته اي به شوراي امنيت سازمان ملل، بايد فعاليت صلح آميز هسته اي خود را ادامه دهد. و حتي قريب به ۶۰% پاسخگويان رها كردن فعاليت هاي صلح آميز هسته اي را خيانت به ملت ارزيابي نموده اند.
نظرات فوق بيانگر آن است كه اغلب دانشجويان، فعاليت هاي هسته اي ايران را داراي اهميتي فوق العاده و بي بديل ارزيابي نموده و هر گونه وضعيت و شرايطي را براي توقف اين فعاليت ها غيرقابل پذيرش مي دانند.
در همين رابطه و در خصوص مذاكرات فيمابين ايران و اروپا، اغلب دانشجويان(۷۰%) معتقد هستند، دولت ايران نبايد براي ادامه فعاليت هاي خود به اروپايي باج بدهد.
همچنين حدود۶۰% پاسخگويان اعتقاد دارند، عقب نشيني ايران در برابر اروپا منجر به زياده طلبي آنها نسبت به ايران شده است. در حالي كه حدود همين درصد از دانشجويان تصور مي كنند، ايران مي تواند از طريق تداوم مذاكرات خود با اروپا، از حق خود در استفاده صلح آميز از فناوري هسته اي دفاع كند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   علم  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |