چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۴ - - ۳۸۱۷
راوي خاموش مي شود
رضا رهگذر، بعد از 24 سال برنامه راديويي هفتگي قصه ظهر جمعه را ترك كرد
002769.jpg
سال 1367- تهران - حوزه هنري- محمدرضا سرشار (چپ)و عاملي
سياوش بختياري
نسل ما به چيزهايي عادت كرده بود و از آنها خاطره داشت كه انگار دارند يكي پس از ديگري رنگ مي بازند.
يكي از اين عادات هميشگي، صداي گرم رضا رهگذر بود در برنامه قصه ظهر جمعه و اكنون رهگذر تصميم گرفته كه ديگر قصه نگويد؛ آن هم پس از 24سال.
آغاز راه
محمدرضا سرشار كه بعدها به رضا رهگذر معروف شد، در سال 32 در كازرون به دنيا آمده است. ديپلم رياضي اش را در همان شهر گرفته و بعد از سربازي براي تحصيل در رشته مهندسي صنايع دانشگاه علم و صنعت ايران به تهران آمده است. سرشار از سال 54تاكنون در تهران است. نخستين آثار قلمي او در سال 52 در يكي از مجلات هفتگي ادبي و اولين كتابش در سال 55 به چاپ رسيد و كلا تا پيش از انقلاب، چهار عنوان كتاب و چند داستان كوتاه از او منتشر شد. پس از انقلاب، 85 عنوان كتاب در قالب داستان، پژوهش ، نقد و مباحث نظري ادبي به شكل تاليف يا ترجمه براي كودكان و بزرگسالان از او منتشر شد. رهگذر چهار دوره رئيس هيات مديره انجمن قلم ايران بوده وهم اكنون سردبيري سروش نوجوان و ادبيات داستاني را برعهده دارد.
صداي آشنا
رضا رهگذر از 22 بهمن سال 60 ، سرپرست گروه قصه ظهر جمعه راديو سراسري شد. او يك سال سردبير بود و پس از آن، محمد ميركياني به سمت سردبيري رسيد و رهگذر، سرپرست و مجري ماند. در آغاز دهه 70 بود كه محمد حسين كيان پور، سر دبير برنامه شد و تا امسال به اين كار ادامه داد. برنامه قصه ظهر جمعه، سابقه اي به اندازه راديو دارد. اين برنامه در همان ماه آغاز تاسيس راديو ايران، در سال 1319، به وسيله فضل الله مهتدي (صبحي) بنيانگذاري شد كه پس از اخبار سراسري و تنها با يك هفته تاخير نسبت به آن، قديمي ترين و با دوام  ترين برنامه راديو است. صبحي به علت ابتلا به بيماري سرطان حنجره فوت كرد و پس از آن، افراد مختلفي چون علي جواهركلام، ايرج گلسرخي، حميد عاملي و مصطفي موسوي گرمارودي، هر يك، از چند ماه تا حداكثر پنج سال، گويندگي اين برنامه پرشنونده راديويي را برعهده داشتند، اما فضل الله مهتدي و محمدرضا سرشار هريك با حدود 24 سال گويندگي اين برنامه، ركورددار طول مدت اجراي قصه ظهر جمعه اند؛ ركوردي كه به نظر نمي رسد پس از اين نيز كسي توفيق شكستن يا حتي دستيابي به آن را پيدا كند.
رهگذر قطعا از اين همه سال كاري راديو، خاطرات فراواني دارد. او مي گويد: از سال 1360، قصه گويي برنامه ظهر جمعه راديو را به عهده گرفتم. تقريبا از يك سال اول برنامه، هم نويسنده وهم مجري برنامه بودم. بعد از آن، اگرچه تا نزديك به يك سال و نيم همچنان سر دبير برنامه بودم، اما عمده قصه هايش را آقاي محمدميركياني تامين مي كرد. از تابستان 63 هم از مسئوليت هايم در راديو استعفا دادم و دو، سه ماه بعدش به حوزه هنري آمدم كه ديگر عملا آقاي ميركياني هم سردبير و هم نويسنده اش بود و من فقط قصه ها را ويراستاري و اجرا مي كردم كه هنوز هم ادامه دارد. علت اينكه بيشتر قصه ها از قصه هاي عاميانه و قديمي انتخاب مي شوند، اين است كه متون كهن و ادبيات عاميانه، از غني ترين منابع براي اين كار است و دستيابي به آنهم به مراتب سهل تر از دستيابي به قصه هاي روز است.
جالب ترين و شيرين ترين خاطره ام از اين برنامه مربوط به همان سالهاي اوليه تصدي اين كار است كه تقريبا همه نامه هاي رسيده به برنامه  را خودم مي خواندم و جواب مي دادم.
مقدمتا بايد عرض كنم اينطور كه همه مي گويند، صدايم نسبت به سن و قيافه ام به مراتب پيرتر به نظر مي رسد. اغلب هم كساني كه مرا نديده اند، فكر مي كنند اين صدا بايد مربوط به يك آدم سالدار نسبتا چاق و توپر باشد. در آن زمان ها عده قابل توجهي از شنوندگان نوجوان برنامه، حتي آنهايي كه
۱۸ - 17 سال داشتند، مرا به جاي پدر خود قلمداد مي كردند(آن موقع من 29 سال داشتم) و مايل بودند، خصوصي ترين مشكلات و مسائل زندگي خود را با من در ميان بگذارند تا از اين طريق چاره جويي كنند يا احتمالا بنده با تذكر بعضي مسائل در مقدمه برنامه، به حل مشكلات آنها كمك كنم. هنوز يادم هست نامه آن دختر 17ساله مسعوديه اي را كه بشدت مورد استثمار پدر بي رحمش واقع شده و از بنده به عنوان پدر بزرگوارش ياري مي طلبيد. احساس مي كردم كه اين برنامه، جدا از جنبه سرگرمي و آموزندگي اش، تبديل به رشته اي نامرئي شده كه قلب هاي بسياري را در دورترين نقاط كشور و حتي خارج از كشور به هم پيوند مي دهد؛ انگار يك خانواده بزرگ و همدل! و نمي دانيد چه حس خوشي داشتم از اين حالت!
برنامه قصه ظهر جمعه در دهه 60 ، يكي از پــــرشــنونده ترين برنامه هاي راديو بود و حتي شنوندگان آن از برنامه طنز صبح جمعه با شما نيز بيشتر بودند. برخي از مسئولان سياسي كشور نيز از مخاطبان ثابت قصه هاي رهگذر بودند و او يك بار به خاطر اجراي داستاني به نام دوستان هديه اي از مقام معظم رهبري دريافت كرد.
پايان يك راه
محمدرضا سرشار پس از 24 سال تصميم گرفته است كه ديگر گوينده نباشد. او در اين باره مي گويد: به هر حال هر درودي، بدرودي در پي دارد و هر آغازي، مقدمه يك انجام است. مي  توان كاري را چندان ادامه داد تا زندگي كه ما را از عرصه آن كار خارج كند، يا آنكه داوطلبانه، در دوره اختيار و اقتدار، از آن كار كنار كشيد. گمان مي كنم صورت دوم، زيباتر و با شكوه تر باشد. از اينكه بگذريم، اگر بنا باشد هر كس هر جايي را كه هست، دو دستي بچسبد و تا آخرين نفس حفظ كند، هرگز جا براي جوانان و عرصه براي بروز استعدادهاي آنان باز نمي شود ( و من اميدوارم مسئولان صدا، براي ادامه اين برنامه، واقعا يك جوان مستعد را انتخاب كنند، نه اينكه شخصي هم سن و سال يا احتمالا مسن تر از من  را به اين كار بگمارند . اما در اين تصميم شايد از نظر بسياري شگفت، سن و سال نيز بي تاثير نبوده است: هم اكنون در ششمين دهه از عمر (53سالگي) سخت احساس مي كنم كه مجال زيادي باقي نيست و در مقابل، كارهاي ناتمام و زمين مانده لازم، بسيار. از خداوند متعال استدعا دارم اين توفيق را به من ارزاني كند تا بتوانم در اين فرصت اندك باقيمانده به اين آرزو جامه عمل بپوشانم. با اين همه، شادمان و شاكرم كه امانتي را كه 24 سال پيش تحويل گرفتم، اگر نگويم بهتر از روز نخست، دست كم به همان صورت ، به صاحبان آن تحويل مي دهم. در پايان، از همه عزيزاني كه طي ساليان متمادي اشتغال من به اين كار، تلفني، با نامه يا حضوري، به اين خدمتگزار كوچكشان اظهار محبت مي كردند و مي كنند، صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم حالا و هميشه مرا از دعاي خير فراموش نكنند. به عنوان حسن ختام و هم يادكردي از يكي ديگر از گويندگان پيشين اين برنامه،مايلم آخرين جمله اي را كه او در بستر احتضار، خطاب به شنوندگان برنامه ا ش گفت، به دوستداران فعلي اين برنامه، خاصه جوانان بگويم: خداوند شما را به سلامت بدارد .
صداي گرم سرشار از پشت سيم تلفن هم شنيدني است. وقتي بخشي از اطلاعات اين گزارش را به ما مي دهد در آخر از او مي پرسم آيا اين برنامه باز هم پخش مي شود؟ كه مي گويد: اطلاع خاصي ندارم. اما برنامه اي كه عمرش به اندازه خود راديو است، قطعا باز هم پخش خواهد شد . در هر صورت جمعه اين هفته، براي آخرين بار صداي رضا رهگذر از راديو در قالب برنامه قصه ظهر جمعه پخش خواهد شد. وقتي به سايت اينترنتي او سري مي زنم، چندين و چند نوشته از آدم هاي سرشناس و مردم عادي مي بينم درباره اين برنامه و توقف پخش آن. از آن ميان دو مطلب زير جالب تر به نظررسيدند.
اولي گفته: سلام. دوست داشتم فقط خدا قوت بگويم به كسي كه با داستان هايي كه مي خواند بسياري از تخيلات كودكي مرا رقم مي زد. بچه كه بودم خيلي داستان مي خواندم، اما قصه ظهر جمعه چيز ديگري بود. يادم مي آيد سال 1367 يك ظهر جمعه كه قصه را گوش مي كرديم، هواپيماهاي عراقي آمدند و شهر را بمباران كردند. آن موقع ما اراك بوديم و برق قطع شد. من و خواهرم فكر مي كنم نيم ساعتي به خاطر از دست دادن برنامه گريه كرديم تا آخر، خوابمان برد .
دومي هم گفته: سلام آقاي رهگذر. خاطرات سالهاي اول قصه ظهر جمعه را هيچ گاه ازياد نخواهم برد.
باباي من يك مرد روستايي بود و هميشه از من مي خواست كه درس بخوانم. او هيچ گاه نمي دانست كه روز جمعه براي استراحت است و به همين دليل هم نمي گذاشت كه قصه ظهر جمعه را گوش كنم.
خدا اموات همه را بيامرزد، مادربزرگي داشتم كه من را برمي داشت و به منزلشان مي برد تا آن قصه هاي شنيدني را گوش كنم. راستي آقاي رهگذر مي دانيد كه من چقدر به خاطر آن قصه هاي جذاب كتك خوردم؟ امروز 32 سال سن دارم ولي دخترم هيچ گاه راديو گوش نمي كند. برايتان آرزوي نيكبختي مي كنم.

جايزه هايي براي رهگذر
محمدرضا سرشار (رضا رهگذر) تاكنون براي قصه هايش، جايزه هاي زيادي گرفته است. بعضي از 23 عنوان جايزه اي كه در وب سايت اختصاصي او آمده، عبارتند از: كتاب برگزيده سال 1361 براي مجموعه داستان  جايزه ، كتاب برگزيده سال 1361 براي مقطع سني كودك براي كتاب تشنه ديدار ، لوح زرين و ديپلم افتخار از نخستين جشنواره كودك ونوجوان كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان براي همين كتاب، كتاب برگزيده براي نوجوانان توسط شوراي كودك براي كتاب هستم اگر مي روم ، لوح زرين و ديپلم افتخار از نخستين جشنواره كتاب كودك ونوجوان كانون پرورش فكري براي رمان مهاجر كوچك ، جايزه مشترك مجله هاي كيهان بچه ها و سروش نوجوان براي رمان مهاجر كوچك ، لوح زرين دستخط امام(ره) و جايزه دوم جشنواره كتاب بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس و جايزه هاي ديگر.

ذهن زيبا
انسان خوشبخت نمي شود، اگر براي خوشبختي ديگران نكوشد.
دوسن پير

اگر مي خواهي خوشبخت باشي، براي خوشبختي ديگران بكوش، زيرا آن شادي كه ما به ديگران مي دهيم به دل ما بر مي گردد.
بتهوون

از صبح تا شب
حميدرضا پورنصيري
امروز پيشنهاد مي كنم تكرار ماموران پرونده هاي راكد و قل سوم را ببينيد كه اولي ساعت 13:40 از شبكه 3 پخش مي شود و دومي ساعت 15:10 از شبكه يك. ساعت 19 هم مجموعه بازرس فويل از شبكه تهران نمايش داده مي شود كه مجموعه اي پليسي ساخت كشور انگلستان است و به نظر مي رسد جزو برنامه هايي باشد كه ارزش ديدن دارند. شبي از شب ها هم ساعت 20:15 از شبكه۳پخش مي شود و اگر ساعت 21 از ديدن شب هاي برره صرفنظر كنيد، مي توانيد مجموعه تا غروب را از شبكه۲ تماشا كنيد. فصل زرد هم ساعت 22:10 از شبكه يك پخش مي شود كه چندان پيشنهاد نمي كنم تماشايش كنيد، مخصوصا اگر تحمل ديالوگ هاي افسانه اي شخصيت هاي داستان را نداريد.
طرفداران تله تئاتر هم مي توانند از اين هفته، چهارشنبه شب ها ساعت 10 شب، راهي به سوي كعبه را از شبكه۴ تماشا كنند كه كارگردانش تاجبخش فنائيان است و در آن ثريا قاسمي، شهره سلطاني و هرمز هدايت بازي مي كنند. در حالي كه يك ربع زودتر
ـ يعني ساعت 21:45 ـ مجموعه سكانس برتر از همين شبكه براي طرفداران جدي سينما نمايش داده مي شود. طرفداران فوتبال هم براي اينكه سر آسوده بر بالين بگذارند، مي توانند ساعت 23:15 به جاي پخش مستقيم بازي هاي ليگ قهرمانان اروپا، جنگ فوتبال آسيا را نگاه كنند كه از شبكه 3 پخش مي شود. در ضمن ساعت 22:30 هم زمان پخش فيلم سينمايي شبكه تهران است كه هنوز مشخص نيست چه فيلمي براي اين هفته در نظر گرفته شده است.
چند سالي هست كه تلويزيون، برنامه هاي ويژه ماه رمضان را جدي تر گرفته و تقريبا تمام شبكه ها براي اين روزها برنامه هاي ويژه اي را تهيه مي كنند. از برنامه هاي مذهبي و ويژه برنامه هاي هنگام سحر و افطار كه بگذريم، مهمترين و جذاب ترين بخش اين برنامه ها همان سريال هاي 28-27 قسمتي ست كه هرشب بعد از افطار به نوبت از شبكه هاي مختلف پخش مي شوند.
در شماره بعد درباره اين سريال ها خواهم نوشت.

خبرسازان
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
دخل و خرج
در شهر
علمي
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |