|
|
|
|
|
سومين گنبد تاريخي جهان منتظر است
شگفتي معماري و طبيعت
|
|
اعظم راستي
زنجان را همگي مي شناسيم. بارها در راه سفر به تبريز و اروميه از آن عبور كرده ايم، اما كمتر پيش آمده كه آن را به عنوان مقصد سفر خودمان انتخاب كنيم.
شايد دليل اصلي آن هم اين باشد كه جاذبه هاي تاريخي، فرهنگي و طبيعي اين استان را كمتر مي شناسيم. بد نيست بدانيد آخرين اتفاق مهم در حوزه ميراث فرهنگي كشورمان، ثبت جهاني گنبدسلطانيه در استان زنجان بود، شايد كسب آگاهي از اين مكان تاريخي، شما را براي آشنايي بيشتر با زنجان يا مسافرت به آن ترغيب كند.
زنجان در يك نگاه
استان زنجان در شمال غرب فلات مركزي ايران قرار دارد و از قديم به سبب قرار گرفتن در حاشيه جاده ابريشم و در راه تجاري مسير هند و چين به اروپا، از اهميت خاصي برخوردار بوده است.
به گفته مورخان، موسس اين شهر اردشير بابكان است و در ابتدا اين شهر را با نام (شهين) منسوب به شاه مي ناميده اند، اما بعدها نام آن به شهر زنديگان و زنگان يعني اهل كتاب زند تغيير يافت و پس از تسلط اعراب، به زنجان تبديل شد. استان زنجان زيستگاه ايل خمسه يعني ايل هاي شاهسون، اصانلو، مقدم، بيات و خدابنده بوده و فراموش نكنيد به سبب گستردگي ايل هاي مقيم در زنجان اين سرزمين به نام ولايت خمسه نيز شهره است.
از جمله رودهاي مهم در استان زنجان مي توان به قزل اوزن، ابهررود، زنجانرود، خارارود و سجاس رود اشاره كرد كه منطقه حاصلخيزي را براي كشاورزي مردم اين استان فراهم كرده است.
زبان مردم زنجان، تركي آذري است و به همين دليل فرهنگ مردم اين منطقه با فرهنگ مردم آذربايجان مشترك است. عاشيق ها و باياتي ها نوازندگان و خوانندگان در اين وادي بسيارند.
عاشيق ها، همان نوازندگان دوره گرد هستند كه در مجالس جشن عروسي و آئين هاي مختلف به هنرنمايي مي پردازند و افسانه هاي پرشور حماسي و عاشقانه هاي سوزناك را براي مردم مي سرايند. به اشعار عاشيق ها كه متناسب با هر شرايط و در مراسم مختلف سروده مي شوند، باياتي مي گويند.
يكي از مراسم مردم زنجان قودوقودو است.
زماني كه بارندگي بيش از حد، زيان هاي جبران ناپذيري را براي محصول كشاورزان دربرداشت، مراسم قودوقودو توسط جمعي از جوانان زنجاني برگزار مي شد.
اين جوانان هنگام غروب، عروسي را كه نماد خورشيد بود، مي آراستند و در روستا به راه مي افتادند و همراه با زخمه هاي ساز و بالابان، باياته مي خواندند، شادي مي كردند و خوردني جمع مي كردند و سروده هاي مربوط به قودوقودو را مي خواندند.
از ديگر مراسم مرسوم در استان زنجان، مراسم وصف الحال يا منجيق است. اين مراسم در آغاز سال نو و براي پيش بيني آينده اجرا مي شود. وصف الحال را غالبا زنان و بويژه نوعروسان و دختران اجرا مي كنند. در اين مراسم، زنان و دختران در محلي جمع مي شوند، يك باديه آب در وسط مي گذارند و از هر كس شيئي را مي گيرند و در آن مي اندازند، دختري كه در سر باديه نشسته است، يك به يك آن اشيا را درمي آورد و وصف الحال مي گويد. به اين صورت طالع بيني انجام مي گيرد كه بيشتر جنبه سرگرمي دارد.
آثار و جاذبه هاي گردشگري زنجان
گبند سلطانيه، سومين گنبد تاريخي جهان كه اخيرا به ثبت در آثار جهاني رسيد، در 35كيلومتري شرق زنجان واقع شده است. اين بنا پس از كليساي سانتا
دل فيوره در ايتاليا و مسجد اياصوفيا در تركيه، سومين گنبد تاريخي جهان محسوب مي شود.
شهر سلطانيه با حدود 720 سال قدمت توسط ارغون خان ايلخان مغول بنيان نهاده شد و پس از مرگش، سلطان محمدخدابنده ملقب به الجاتيو كار او را دنبال و ساختمان هاي بسياري را در آن بنا كرده.
در واقع سرسبزي چمن سلطانيه عامل جذب ايلخانان مغول و ايجاد شهر سلطانيه در زنجان بود. گنبد سلطانيه در واقع مسجدي است كه سه طبقه دارد و ساخت آن 10 سال به طول انجاميده است. از پلكان مارپيچ آن به سمت طبقه سوم ، چرخش و حركتي را احساس مي كنيد كه بي اختيار رقص سماع دراويش را به ياد شما مي آورد و وقتي در ايوان هاي آن به دور بنا مي چرخيد، تزئينات سقف ها و ايوان هاي آن شما را مجذوب مي كند.
پنجره هاي بنا در سقف و ديواره ها به عنوان زمان سنج عمل مي كرده اند؛ چرا كه لحظاتي كه آفتاب از نوك گنبد به كف برخورد داشته، زمان اذان ظهر بوده است. از جمله ويژگي هاي اختصاصي گنبد سلطانيه، سيستم دوجداره بودن آن است كه در دنيا كم نظير است. عده اي عقيده دارند كه مقبره الجاتيو داخل اين گنبد قرار دارد، اما اين موضوع به طور كامل تاييد نشده است، چرا كه ايلخانان مغول عموما جاي مقبره هايشان را مخفي نگه مي داشتند.
برخي سردابه بنا را محل قبر الجاتيو مي دانند، چرا كه نوع طراحي آن مطابق با مذهب شمن پرستي مغولي ست. طرح سردابه بنا، بسيار پيچيده است و شامل هفت واحد حجمي ست كه با يكديگر ارتباط فضايي ندارند. باتوجه به فلسفه و عقايد شمن پرستي و تاكيد آن بر وجود ارواح خبيثه و انواع جادو، براي جلوگيري از ورود مزاحمت ارواح به حريم قبرها، قرار دادن محافظان و تعبيه مكان هايي براي آنها ضروري بوده است.
غار كتله خور
اگر به جاذبه هاي طبيعي بخصوص بازديد از غارها علاقه منديد، حتما بازديد از غار زيبا و شگفت انگيز كتله خور را در برنامه مسافرتي خود به زنجان جاي دهيد.
غار كتله خور در نزديكي گرماب و در 140كيلومتري شهر زنجان قرار دارد، يكي از ويژگي هاي اين غار ستون ها و قنديل هاي رنگارنگي است كه اشكال و طرح هاي مختلفي را مجسم مي كنند و به طور واقع يك موزه طبيعي از مجسمه ها ست كه در اثر فرسايش آب وخاك در دل زمين و در طول ساليان سال به وجود آمد ه اند.
سنگ هايي كه به اشكال مختلف مانند:شير، پاي فيل، قلعه، نخل سوخته، مريم مقدس، صورت جادوگر و... پديد آمده اند و تصاويري بسيار زيبا را براي بينندگان به وجود آورده اند.
نام كتله خور از دو بخش كتل به معناي پستي و بلندي و خور به معناي خوب تشكيل شده است و در مجموع پستي و بلندي هاي خوب و زيبا معنا شده كه به واقع ويژگي اصلي اين غار محسوب مي شود. اين غار هفت طبقه است و بازديدكنندگان عموما از طبقه هفتم ديدن مي كنند و طبقات ديگر زيرزمين قرار دارد و از طبقات سوم به بعد آب در دهانه آن جاري ست.
بخش عمومي مسير اين غار فضاي بزرگ و سهل الوصولي ست كه غار نوردي را براي هر گروه سني ميسر كرده است، ولي در عين حال مسيرهاي بسياري نيز براي غارنوردان حرفه ايي در آن وجود دارد كه هنوز كشف نشده اند.
تسهيلات اقامتي و پذيرايي مناسبي در اطراف غار كتله خور ايجاد شده است كه در مجموع فضاي تفريحي مناسبي را براي گردشگران به همراه دارد.
بقعه چلپي اوغلي
چلپي اوغلي، از شاگردان مولانا و از بزرگان تصوف است. اين بقعه كه شامل خانقاه و مقبره وي است در سال 728 در نزديكي گنبد سلطانيه و به دستور سلطان محمد خدابنده (الجاتيو) بنا شده است.
نكته جالب و جذاب اين بقعه، طرح معماري آن است كه از عقايد و مراتب صوفيه الهام گرفته و هر يك از فضاها براي هدف و عملكرد خاصي طراحي شده است. واحد اول در قسمت ورودي بقعه به مرتبه فقرا اختصاص داشته و طالبان جنت در قسمت دوم اين ورودي جاي مي گرفته اند.
حجره هاي انفرادي صحن مركزي با درهاي كوتاه، محل رياضت مريدان را با توجه به مراتب آنها تشكيل مي داده اند. ساختمان بقعه چلپي اوغلي مانند گنبد سلطانيه به شكل هشت ضلعي است و آرامگاه سلطان چلپي و مريدان او در محل سماع درويشان بوده است.
نكته ديگر در خصوص اين بقعه، جاي گيري قبرها در صحن محل سماع است كه حلقه ذكر صوفيه را تداعي مي كند.
بناي رختشويخانه
يكي از بناهاي منحصر به فرد زنجان كه نمونه آن با اين عملكرد در هيچ كجاي ايران وجود ندارد، بناي رختشويخانه است.
اين بنا در بافت تاريخي شهر و در منطقه پرتراكم مسكوني در 1347 هجري قمري توسط رئيس بلديه شهر در كنار يك قنات احداث شد.
اين مكان محل شست وشوي عمومي بوده و به شكلي بسيار پيشرفته در زمان خود، نيازهاي بهداشتي شهر را تامين مي كرده است. استفاده از رختشويخانه مختص به خانم ها بوده تا براحتي بتوانند به شست وشوي لباس ها بپردازند، سربسته بودن اين فضا نيز مشكلات گرما و سرما را براي آنها رفع مي كرده است.
اين بنا به همت اداره كل ميراث فرهنگي و گردشگري زنجان به موزه مردم شناسي تبديل شده و لباس هاي سنتي مردم زنجان و فعاليت هايي كه در گذشته در اين بنا صورت مي گرفته به نمايش گذاشته شده است.
|
|
|
سفر به بيجارگروس
شلاله بيد و سنگفرش خيابان
محمدمطلق- وقتي خواسته باشي از زنجان به كردستان بروي، بايد راهت را كج كني سمت جاده غربي اين شهر كه لابه لاي تپه ماهورهاي ملايم امتداد پيدا مي كند تا ساعتي ديگر برسي به بام ايران، تبريز كوچك، شهر بيدها و شهر فرش هاي آهنين؛ يعني بيجارگروس؛ دروازه كردستان كه پيش از اين به دروازه تبريز نيز شهرت داشته؛ انبار غله ايران و شهر مردان و زنان تيزهوش و آداب دان.
مي گويند ناصرالدين شاه وقتي همراه با اميرنظام گروسي به بيجار آمد، مي خواست موضوعي را به اطلاع عموم برساند كه صبح تمامي مردم از آن با خبر بودند، شاه به جارچيان دستور داد كه جار بي جار. وقتي همه فهميده اند، نيازي به جار زدن نيست و همان زمان بود كه نام زرين كمر به بيجار تغيير يافت، اما عده اي ديگر وجه تسميه اين شهر را برگرفته از بيدزار مي دانند. شهري كه گيسوان بيدهايش مثل شلالي به خيابان ها مي ريزد. بيجار گروس علاوه بر زنجان با شهرهاي همدان، قروه، ديواندره و تكاب نيز همسايه است و پيش از آنكه ديواندره شهرستان شود با سنندج هم همسايه بوده است. اين موقعيت ويژه جغرافيايي در ميان استان هاي زنجان، همدان، آذربايجان غربي و كردستان باعث شده تا بيجار به شاهراه فرهنگي منطقه تبديل شود، به گونه اي كه مظاهر فرهنگ آذري و كردي را به يك ميزان مي توان آنجا جست و جو كرد.
گردشگري
گروس يكي از قديمي ترين مناطق صاحب تمدن و فرهنگ ايران است، ناحيه اي كه پيش از اين وسعتي چشمگير داشته و رفته رفته كوچك و كوچكتر شده است تا آنجا كه در زمان هخامنشيان يكي از 24 ساتراپ كشور بوده و دامنه وسعتش بخشي از جنوب آذربايجان تا عراق را شامل مي شده است قلعه قم چقا (تاج بزرگ قوم) با قدمت 7هزارساله در دل كوه هاي اطراف بيجار با كتيبه هايي به خط هراتيك اين ادعا را ثابت مي كند كه گروس 3هزار سال پيش از دولت آشور داراي تمدن بوده است. اين قلعه مثل كاخي كنده شده در دل كوه كه از سوي زرتشتيان و پس از آن از طرف اسماعيلي ها دستكاري شده، چشمان هر بيننده اي را خيره مي كند و بي درنگ به تحسين وا مي دارد. اما آثار ثبت شده و ثبت نشده باستاني اين شهر تنها به قم چقا ختم نمي شود، قلعه گبر هم مي تواند نفس تماشاگر را حبس كند و دلش را بلرزاند، وقتي كه از سينه كش كوه ، ديوارهاي مورب ساروج قزل اوزن يا طلاي شناور را نگاه مي كند. اين رودخانه شاخه اصلي سپيدرود است كه از كوه هاي هزار كانيان سرچشمه مي گيرد. قلعه قزل قلعه، پل قديمي صلوات آباد، مقبره امامزاده عقيل، مقبره امامزاده حمزه عرب بر بلنداي كوه سر به فلك كشيده حمزه، مسجد خسرو آباد، بناي سنگي اوچ گنبد، تيمچه حاج شهبازخان، تيمچه اميرتومان متعلق به دوره صفويه، زيارتگاه پنجه علي، تپه نجف آباد، مقبره آيت الله فاضل گروسي، امامزاده مسيب سيدلشكر، مقبره صاحبه، گنبد پيرصالح، مقبره سيد خضر و بازار تاريخي و بزرگ بيجار هر يك گوشه اي از فرهنگ و تاريخ اين شهر را روايت مي كنند. منطقه گروس با مركزيت شهرستان بيجار بارها و بارها در جنگ هاي تاريخي به ويرانه تبديل شده و البته گوشه اي از اين برخوردها در فرهنگ، زبان و آثار باستاني آن ديار نيز ضبط و ثبت شده است. واژه هاي يوناني به جا مانده در گويش گروسي كه شاخه اي از زبان كردي يا بهتر آنكه بگوييم زبان اوستايي است، خبر از حضور يونانيان در اين منطقه به هنگام لشكركشي اسكندر مي دهد، قلعه چنگيز يا چنگيز قلعه در 5كيلومتري بيجار يادآور حمله مغول و ويرانه هاي آن زمان است و...
فرهنگ
مردم بيجار، كرد زبان و شيعه مذهب هستند، آنها اهل كارند و كار نكردن را عيب بزرگي مي دانند. آمارهاي رسمي نشان مي دهد كه۷۰درصد زنان اين شهرستان معلمند و مشاركت در حوزه هاي مختلف اجتماعي براي آنها صفتي ذاتي است. مردان نيز اغلب گرايش هاي فرهنگي دارند و از اين حيث يكي از فرهيخته ترين مردمان كرد به حساب مي آيند.
از نظر بافت جمعيتي تا سالهاي 1355 بخشي از جمعيت بيجار را يهوديان و مسيحيان تشكيل مي دادند كه پس از آن همه مهاجرت كردند. گردشگران سفارش مي كنند براي سفر به گروس ماه محرم را انتخاب كنيد؛ ماهي كه جاذبه هاي مراسم ويژه مذهبي اين شهرستان، خبرنگاران چهارگوشه جهان را به خود فرا مي خواند. اگر به بيجار نرفته ايد همين امروز به فكر بستن چمدان هايتان باشيد.
|
|
|
سفر
سفر به سرزميني از جنس كوير
يوسف بهمن آبادي- سفر آغاز مي شود به سوي بيهق؛ آنجا كه نامش را سبزوار نهاده اند.
جاده اي از تهران كه راهي طولاني را در دل كوير مي پيمايد؛ جاده اي كه اطرافش را اغلب، زمين هايي از خاك و شن ، به همراه خارهايي از جنس بيابان شكل مي دهند. جاده به سمت مشرق كشيده شده است و اگر هنگام طلوع، بر اين مسير ره گزيني، گوشه هاي خورشيد طلايي را از پشت كوه ها مي بيني كه چگونه خود را مي نماياند كه در نهايت زيبايي ست، زلالي صبح را در اينجا مي فهمي كه چگونه خورشيد مي آيد آرام آرام، تا برعالم، نور گستراند. به 70كيلومتري سبزوار كه مي رسيد، تابلويي، تو را از دور به خود جلب مي كند؛ تابلويي كه تو را به ياد استاد معلم شهيدي مي اندازد كه لحظه لحظه نفس كشيدن هايش را براي گسترش آزادي، عرفان و برابري درخاك اين مرز و بوم به كار گرفت. كوير مزينان؛ به زادگاه معلم شهيد انقلاب دكتر علي شريعتي خوش آمديد . جاده اي باريك در سمت راست، تو را به مزينان هدايت مي كند. شش كيلومتري مي شود كه تو به ساختمان هاي مزينان برسي. برخي خانه ها آجري ست و برخي ديگر نيز ساخته شده از خشت و گل. وارد كه مي شوي نهر آبي از وسط آن مي گذرد و كناره هاي اين نهر را، درختاني از توت و بيد سايه گسترانده است. برخي اهالي روستا را در بازار مي بيني كه به گفت وگو با هم نشسته اند. تا آخر خيابان كه مي روي ميداني ست كه در دو شاخه شرق و غرب آن، دو راه است كه يكي به صحرا و كشتزار ختم مي شود و راه ديگر آن به كاروانسراي شاه عباسي. منظره تاريخي زيبايي ست؛ از معتبرترين و كامل ترين منزلگاه هاي عهد صفوي ست كه بر جاي مانده. ديوارهاي گلي بلند، اطراف آن را در بر گرفته اند، كتيبه اي هم بر آن حك شده است با در چوبي بزرگ.
خاطره هاي تاريخي ات تجديد مي شود و بر مي گردي. دوباره در جاده چند كيلومتر آنطرف تر خانه هايي ساخته شده از گل، ذهنت را به سرزميني محروم هدايت مي كند. شنيده بودي يا اينكه در كتابي، آتشكده آذر برزين مهر را خوانده بودي و اينجاست كه مسيرت را كج مي كني به راست . جاده اي خاكي! بايد روستاي مهر را بگذراني و جاده اي خاكي را پشت سر بگذاري؛ جاده اي كه تو را به آتشكده مي برد. در دل كوه هاي ريوند، برقله اي، بازمانده هاي چهار طاقي سنگي پولك مانند، در پيش چشمانت از دور هويدا مي شود. به ياد ساسانيان مي افتي؛ آنها كه آتشكده آذر برزين مهر را براي كشاورزان آفريدند تا پرستشگاهي شود براي اين قشر. كشاورزان زرتشت در پناه آتش استوار شده با پيه چارپايان به نياش و راز و نياز مي پرداخته اند. آذر برزين مهر را با تمام هويت يك سرزمين به خاطره مي سپاري و بعد، راهي ديگر آغاز مي كني در جاده اتوبان. خانه هاي گلي با سقف هاي گنبدي باز چشمانت را در خود به فكر فرو مي برند كه اطرافت را گرفته اند، مي روي به جلو، ميله اي مرتفع از دورها، در سمت راست جاده چشمانت را به خيره وا مي دارند. مناره است ، نه كوره آجرپزي. نزديك تر كه مي شوي، نقش هاي لوزي شكل بر مناره واضح تر مي شوند؛ لوزي هايي كه ساخته شده اند از آجر. 20متر ارتفاع دارد، اين مناره اسمش مناره خسرو جرد است كه معماران دوران سلجوقي به ساخت آن همت ورزيده اند. معماري زيبا كه در نوع خود شاهكاري است. اطراف آن ، دور تا دور، زمين هاي كشاورزي است كه در آن گندم و جو مي كارند. بر مي گردي براي رفتن به سبزوار. چند آبادي را پشت سر مي گذاري تا كه به ميداني مي رسي. هفت مجسمه انسان در وسط اين ميدان، حكايت از شاهكاري ديگر است؛ شاهكاري كه هويت تاريخي يك سرزمين را به يادت مي آورد، قيام سربداران و اين هفت مجسمه نماد هفت انساني است كه در برابر تهاجم تجاوز آميز مغولان به قيام خونيني برخاستند و خود را به چوبه دار سپردند، اما تسليم ذلت و زور ماموران مغول نشدند. جلوتر تابلويي با عبارت
به شهر سربداران خوش آمديد در ميدان سربداران نصب شده و اين نمودي است بر اين واقعيت، پارك سي هزار متري كه شكلي مستطيل دارد پيشخوان اين شهر است و اگر خسته باش مي تواني با پتويي كه با خود حمل مي كني، استراحت لذتبخشي داشته باشد، بعدازظهر، مسافران جاي جاي اين پارك را، پناه آرامش خود درآورده اند. شهر، حال و هواي شاعران و ادبا را دارد. اگر تجربه تاريخ آنها را در كتاب ها داشته باشي، نامداراني چون بقراط ، ملاهادي اسرار سبزواري ، ابن ابي الطبيب ، حاج ابراهيم شريعتمدار ، حكيم سبزواري ، ملا واعظ كاشفي و... در گوشه و كنار اين شهر آرميده اند. روستاهاي سبزوار را اغلب، آرامگاه هاي امامزادها يي مزين كرده اند. در شهر نيز، بقعه هاي امامزاده ها را مي تواني ببيني؛ نظير امامزاده يحيي در شهرسبزوار. مسجد جامع سبزوار به قدمت آخرين امير سربه داري مانده كه در اثر حمله حمزه بن آذرك خارجي و نيز زلزله هاي پي در پي روبه ويراني گذاشته است كه با اندك تغييراتي دوباره ، ساخته شده و موقتا از آن استفاده مي شود. لوح هاي مربوط به توشيح تهماسب ميرزاي دوم صفوي در مورد بخشودگي ماليات اهل سبزوار به خاطر مصائب و مشكلاتي كه بر آنان وارد شده است، به چشم مي آيد و سنگ لوح ديگري كه حاكي از تقديم پيشكش به هنگام ورود به مسجد ازطرف حاكم سبزوار است. (به نقل از كتاب، فرهنگ اماكن و جغرافياي تاريخي بيهق، سبزوار، نوشته محمود محمدي) به گشت و گذار در خيابان بيهق كه مي رسي، بازار را مي بيني و مغازه هاي كوچك و بزرگ، نظرت را به خود جلب مي كنند. اينجا همه چيز مي تواني بيابي. مردمان مهاجر از روستاهاي اطراف به شهر آمده اند. لباس هايشان از جنس كوير است و افتادگي. تقريبا محله پايين شهر است. وارد خيابان آهنگرها كه مي شوي، بازار قروشمارها از نگاهت مي گذرد و در آن زن ها و مردهايي ديده مي شوند كه بساطي جلو خويش پهن كرده و به فروش وسايلي مي پردازند كه خودشان ساخته اند. آنها از نسل كولي هاي هندي (نژادي به نام زط هستند) كه در روزگار عباسي در مسير بصره براي بازرگانان ايجاد زحمت مي كردند و در روزگار معتصم به هزيمت رفتند و به شمال خراسان و طبرستان كوچانده شده بودند. آنها توليد كننده اند و فروشنده كالاهاي خود. بازارهاي ديگري هم هستند كه كالاهايي از يك نوع به فروش مي رسانند. شهر برايت خاطره اي مي شود تشكيل شده از مردماني كويري و سخت و ميهمان نواز. شاعران و ادبايي كه تو را به هيبت و شكوه ايران راسخ مي سازند و آثار تاريخي و مذهبي كه هويت اين سرزمين را شكل داده اند.
|
|
|
گزارش كوتاه
رقص آهك در رود افشان
آخرين روز تعطيلات را از دست ندهيد
در دل كوه هاي سر به فلك كشيده البرز مركزي، در فاصله اي نه چندان دور از شهر تهران، يك غار آهكي وجود دارد كه اتفاقا به دليل افزايش تردد گردشگران در اين منطقه، بتازگي برق كشي هم شده است؛ غاري زيبا با طول تقريبي 550 متر (البته مسير اصلي قابل تفرج براي عموم).
اگر مي خواهيد از تهران به رودافشان برسيد، در جاده دماوند به سمت فيروزكوه حركت كنيد. بعد از طي مسيري حدود 103 كيلومتر كه بيش از 5/1 تا 2 ساعت طول نمي كشد، در فاصله 62 كيلومتري شهر فيروزكوه، به جاده اي فرعي مي رسيد كه به طرف روستايي به نام سيدآباد مي رود. بعد از حدود 45 دقيقه حركت در اين مسير، به جاده ديگري مي رسيد كه مستقيم شما را به سمت روستايي به نام رودافشان مي برد. البته از اينجا به بعد مسير جاده خاكي است و بهتر است كمي آرام تر برانيد. روستاي رودافشان با اين حال كه در مجاورت رودخانه پرآب و زلالي واقع شده، تقريبا خالي از سكنه است. اهالي اين روستا، همگي يا به تهران يا به شهرهاي اطراف كوچ كرده اند. بنابراين اگر چيزي احتياج داريد، بهتر است قبل از ورود به جاده فرعي آن را تهيه كنيد و به اميد روستاي رودافشان نمانيد كه اينجا حتي آب خوردن هم وجود ندارد. رودخانه اي كه در دل دره اي با شيب تند واقع است، دليچاي نام دارد؛ رودي با آب زلال كه آب درياچه تار و هوير را پس از طي مسيري نه چندان طولاني به حبله رود مي رساند. درياچه تار و هوير در يكي از ارتفاعات قله دماوند واقع است كه اخيرا هم توسط يكي از شركت هاي خصوصي به منظور پرورش ماهي و ارائه تورهاي ماهيگيري به اجاره درآمده است. پس از عبور از آب رودخانه بايد از كوهي با شيب نسبتا تند بالا برويد. نگران نباشيد، بيش از 30-20 دقيقه راه نيست. پس از طي اين مسير، آرام آرام دهانه بزرگ غار را مي توانيد مشاهده كنيد؛ دهانه اي بزرگ كه مي گويند يكي از بزرگترين دهانه ها در خاورميانه است.
تا اينجا شما حدود 200 متر بالاتر از بستر رودخانه قرار داريد. البته اگر بخواهيد ارتفاع غار از سطح دريا را بدانيد، حدودا غار در ارتفاع يكهزار و 800 متري واقع شده است. البته بازهم مي گويند، در گذشته هاي دور، دهانه غار و رود در يك سطح قرار داشته اند كه آب رود به داخل غار وارد مي شده و علت گستردگي و ارتفاع زياد غار را هم ورود آب رودخانه مي دانند كه به مرور زمان، رود بستر خود را فرسايش داده و به عمق 200 متري رفته است و البته اين فرسايش همچنان ادامه دارد.
دهانه غار قوسي شكل است، 12 متر ارتفاع دارد و 40 متر طول. بنابراين برعكس اكثر غارها، براحتي و بدون اينكه نيازي باشد كوچكترين انعطافي داشته باشيد، مي توانيد وارد غار شويد. در بدو ورود، همه چيز همانگونه اي است كه توقع داريد؛ غاري آهكي با استالاگميت و
استالاگتيت ها يا همان چكيده ها و چكنده هاي رنگارنگ و زيبا. اين بافت هاي آهكي در اثر نفوذ آب بارش ها در زمين و رسيدن به قسمت هاي آهكي با شسته شدن توسط آب باراني كه در بيشتر مواقع كمي اسيدي است و رسوب مجدد در اثر در مجاورت هوا قرار گرفتن، به وجود آمده اند. تمام فضاي ورودي و اوليه غار پوشيده از بافت هاي درهم تنيده آهكي است. با طي مسيري كوتاه به اولين تالار غار مي رسيد؛ فضايي باز به وسعت 8 هزار متر مربع با سقفي بلند كه آدم را ياد سالن هاي اپرا مي اندازد. اينجا همه چيز محكم سر جايش چسبيده و هيچ گونه ترك و شكافي ديده نمي شود. به نظر مي رسد غار عمر چنداني نداشته باشد و هنوز مشمول قانون فرسايش هم نشده است. در مسير مستقيم از دالان روبه رو از تالار اول غار خارج مي شويد. دوباره وارد راهرويي تاريك مي شويد كه شما را به تالار دوم مي رساند. در تمام مسير، آواي طنين قطراتي كه از سقف وديواره ها به زمين مي چكد، ريتم يكنواختي به گام هاي شما مي بخشد. البته اگر تعداد نفرات گروهتان كم باشد و شانس بياوريد و غار خلوت باشد كه معمولا در تعطيلات آخر هفته ، اين مسئله دور از ذهن به نظر مي رسد، با گذر از يك ديواره و با ورود به تالار دوم غار، چشم انداز و بافت ديواره ها و سقف، كاملا تغيير مي كند. ديگر از چكيده ها و چكنده ها خبري نيست. تالاري با وسعت 300 متر مربع با ديواره هايي تراشيده و خالي از سكنه و بازهم دالان و تالار سوم، اين تالار به بزرگي و ارتفاع دو تالار ديگر نيست، ولي شايد بتوان نيمي از زيبايي غار رودافشان را در اين تالار و دخمه اي كه بعد از آن وجود دارد، خلاصه كرد.
وسعت اين تالار به 200 مترمربع هم نمي رسيد، ارتفاعش هم نهايتا 15 متر است، اما زيبايي اش واقعا محصوركننده است. سراسر سقف و ديواره ها، پوشيده از استالاگميت ها و استالاگتيت هايي است با بافت هاي متنوع نيزه اي، گل كلمي و چند وجهي كه از گوشه گوشه آن، آبشار جاري است.
اگر در مسيري كه طي كرديد كمي به اطرافتان دقيق شده باشيد، قطعا آثار وجود انسان را در اطرافتان مي بينيد. ايوان هاي سنگچين و خرده سفال هايي كه در گوشه و كنار مسير پراكنده اند. اينجا مطمئنا روزگاري مامن انسان هاي غارنشين بوده است.
در ادامه مسير به پلكاني آهني مي رسيد كه شما را به دخمه انتهايي غار مي رساند. اتاقكي 25-24 متري كه حوض آبي در وسطش قرار دارد. نام اين دخمه، آناهيتاست (آناهيتا در ايران باستان، الهه باروري و آبياري بوده است) و بعد از دخمه، تقريبا غار به پايان مي رسد، البته بعد از طي دالاني تقريبا خطرناك، در اين مسير پرتگاه هايي وجود دارد كه دقت زيادي براي عبور از آنها بايد صرف شود، اما با گذر از اين پرتگاه ها به پايان غار مي رسيد. غار رودافشان پس از طي مسافتي حدود نيم كيلومتر به پايان مي رسد. تالار غار رودافشان، 9 هزار مترمربع وسعت دارد و حفره اي رو به گسترش است. اين ساختار ويژه و پديده فرونشستي است كه در حال طي كردن سير تكامل است. بنابراين غار رودافشان را مي توان از جمله بافت هاي جوان زمين شناختي كشور به شمار آورد.
|
|
|