ما ... خدا و اهل بيت
ما مردمان خوب ... ما مردمان خواب ...
|
|
سيد محمد سادات اخوي
يك
اگر چه حال ام خوب است، اما حال ام خوب نيست... نمي دانم توانسته ام براي سفري كه در انتظار همه ماست، آماده شوم يا نه. نمي دانم خدا، گناهان ام را بخشيده يا نه... و نمي دانم آيا در سال هاي كودكي-كه همه چيز، خالص تر، پاك تر و شريف تر بود- توانسته ام آن قدر خوب باشم كه هنگام رفتن از دنيا، خوبي هاي كودكي را سرمايه كنم و با دلي مطمئن بروم يا نه. اگر ترديدها بگذارند و بتوانم از ميان سيم خاردار يك دندگي بيرون بروم و يك بار ديگر، خود ام را خوب ببينم، يقين دارم مي توانم با خدا آشتي كنم. مگر نه اين است كه خود ش بارها و بارها از راه قلب ام مرا صدا كرده است؟!... مگر نه اين است كه هر بار، پس از مدت ها قهر و دوري، تا صدايش كرده ام، فرشته را سراسيمه، براي من فرستاده تا احساس تنهايي نكنم؟!... مگر بارها نگفته كه هر گناهكار و خطاكاري را مي بخشم، اما از كسي كه از بخشش من نااميد شود، نمي گذرم؟!... خدايا!... من كه جز اميد به خوبي ات، چيزي ندارم. من كه جز مهرباني ات، اميدي ندارم؛ پس مبادا مرا نبخشيده، به آغوش مرگ بسپاري. مبادا ماه مهرباني ات تمام شود و دست ام به رشته توبه نرسد... مبادا آن قدر دل ام سياه شده باشد كه از بخشش تو نااميد شوم و شب هاي احيا را با نااميدي ام از دست بدهم.
دو
ارتباط ما با اهل بيت ، دو سويي است، با اين تفاوت كه نمي شود اصول برخورد آنان را با خودمان مقايسه كنيم. ما، با كوچك ترين بي مهري، حاضر نمي شويم دوستي مان را با آدم هاي اطراف مان ادامه دهيم. بخشيدن ، در ميان ما، شرايطي دارد. تا شخص مقابل مان، كار اش را جبران نكند، تا پوزشي درست و حسابي نخواهد، او را نمي بخشيم و اگر پس از پوزش، دوباره تكرار كند، نمي توانيم دوباره عذرش را بپذيريم و پرونده دوستي اش را براي هميشه مي بنديم... اما خدا، مهري در قلب اهل بيت گذاشته كه انگار نه مي خواهند و نه مي توانند آدم ها را فراموش كنند. هر سال، هر قدر هم كه بد شده باشيم، باز سيدالشهدا، حسين بن علي(ع) ، يك شب پيش از ماه محرم، خانه قلب مان را در مي زند و نمي گذارد خواب بمانيم و ورود محرم را نفهميم. هر كس، يك جور آشفته امام حسين(ع) مي شود...؛ يكي پول مي دهد، يكي نذري مي پزد، يكي شعر مي سرايد، يكي گريه مي كند و يكي مي گرياند... و خلاصه، همه ما- حتا كساني از ما كه در روزهاي پيش از محرم، سايه هم را با تير تهمت، مي زنيم- در ماه محرم، بي خيال مي شويم و زير خيمه هاي محبت اهل بيت، جمع مي شويم و عزاداري مي كنيم.
سه
راه هاي ارتباط پيامبران با خدا، گوناگون است و يكي از اين راه ها، خواب است. بسياري از الهام هاي غيبي، در خواب به رسولان رسيده است؛ مانند خوابي كه حضرت ابراهيم(ع) درباره قرباني كردن اسماعيل بزرگوار ديد. عارفان شيعي و غيرشيعي نيز بر شهود در خواب تاكيد كرده اند، اما نه رسولان و نه عارفان، هرگز گمان نمي كردند كه در عصر آخرالزمان ، سرگشتگي آدم هاي معتقد، آن قدر زياد شود كه مجلس هاي ديني و ذهن دين داران شان، پر از نقل خواب و خيال شود. يا برخي از آدم ها، براي رونق دكان خرافه گويي و محفل بي رونق شان، از تعريف كردن خواب استفاده كنند... و افسوس كه وقتي به شنوندگان اين آدم ها نگاه مي كنيم، مي بينيم متاسفانه آن قدر اهل انديشيدن نيستند كه بدانند خدا و اهل بيت، هر اشاره اي را به هر كسي نمي گويند و اگر هم بگويند، كم مي شود اجازه نقل اش را بدهند... و از اين گذشته، وقتي قرآن و روايت هاي مطمئن ديني را داريم و مي توانيم با رعايت مسائل ديني، از خداوند، نيروي فرقان(تشخيص درست از نادرست) را بگيريم، چه نيازي ست كه مدام دنبال خواب اين و آن بدويم؟!
چهار
خواب، حجت نيست و در بخش كمي از خواب ها، به الهام هايي غيبي برمي خوريم كه معلوم است خداوند به ذهن فرد بخشيده است. اين خواب ها هم در حقيقت، خواب نيستند، عين بيداري اند؛ نشانه شان هم اين است كه هيچ كدام از چيزهايي را كه مي بينيم، از پيش نمي دانسته ايم. جاهايي را مي بينيم كه نمي شناخته ايم. گاهي رخدادهاي آينده را مي بينيم و گاهي پيشاپيش، از خبري آگاه مي شويم...؛ به هر حال خوب است همان گونه كه از بيماري رواني خواب زدگي بيزاريم، اين را هم قبول كنيم كه به هر حال در دنيا، چيزهاي روحي فراواني هست كه ما نمي شناسيم. نه عاقلانه است كه ريز و درشت زندگي مان را با خواب و تعبير خواب هم آهنگ كنيم و نه عاقلانه است كه خواب ديدن را تمسخر كنيم و از بيخ، منكر رابطه هاي پنهان روياها با روح مان شويم.
پنج
گاهي لازم نيست براي شروعي دوباره راه زيادي برويم. همين كه اطراف مان را خوب ببينيم، كافي ست. خيلي از وقت ها لازم نيست براي رسيدن به خدا، خود مان را ببنديم به انبوه دعاها يا مدام با نذر و ذكرهاي پيچيده، چيزي را به خود مان اضافه كنيم. گاهي براي اوج گرفتن لازم مي شود بارهايي را كم كنيم. آدمي كه زود جوش مي آورد، آدمي كه خيرش به همه عالم مي رسد و خانواده خودش لنگ اند، كسي كه مي تواند به آدمي نيازمند، تخفيفي ويژه بدهد و نمي دهد، آدمي كه قلم اش آبروي كسي را در روزنامه اي مي برد، كسي كه براي خوش آيند مديرش حاضر مي شود فضيلت هايي دروغي را براي او بسازد و بگويد، مداحي كه مي تواند با مطالعه منظم، با آبرو و تاريخ اهل بيت بازي نكند و مطالعه نمي كند، شاعري كه در وصف همه مفهوم هاي عالم شعر مي گويد و يك بيت براي خدا و اهل بيت ندارد و... همه و همه، گرفتاراند... و گرفتاريم . اين گرفتاري و ناتواني عبادت هاي ما را در گرفتن دست مان، حافظ بزرگ، خوب فهميده بود كه مي گفت: ما بدان مقصد عالي نتوانيم رسيد/ هم مگر پيش نهد لطف شما، گامي چند . مي دانم كه آخر آخر ش هم بايد عاطل و باطل در صحراي قيامت بنشينيم تا شايد يكي از اهل بيت، (و چه به تر كه كريم شان، امام حسن بن علي(ع) باشد) از كنار ما بگذرد و با لبخندي سراسر تاسف، دست ماي خجالت زده را بگيرد و پيش خدا ، ضمانت ما را بكند...؛ البته اگر آن موقع هم خودمان روي مان بشود دست مان را دراز كنيم.
شش
... ولي نترسيد!... يا به تر بگويم: نترسيم.... دست كم دل من كه عجيب گرم است. وقتي دعاي جوشن كبير(نگهبان بزرگ) و اسم هاي خدا را كه در اين دعا ثبت شده مي خوانم، مي دانم كه با همه دوري از خدا، مي شود باز هم اميد داشت: كريم(بخشنده)، تَواب(بسيار توبه پذير)، عَفُو(كه گذشته ها را هم مي بخشد)، غافِرَالخَطايا(اشتباه هاي كوچك را هم مي بخشد) و... و بيش از همه، اين خطاب را دوست دارم و حسابي به من شهامت مي دهد كه هر وقت گناهي كردم، معطل نكنم و زود برگردم: يا مَن سَبَقَت رَحمَتُه، غَضَبَه!(خدايا!... مي دانم كه هميشه نازك دلي ات از خشم ات بيش تر است...)
|