|
|
|
|
|
|
دانش آموزان قديمي ترين دبيرستان قزوين گردهم آمدند
مدرسه اي كه مي رفتيم
|
|
مريم پاپي
تنگ تر نشستند، خنده شان گرفت، بلند خنديدند، جابه جا شدند، گذر زمان را حس كردند، مسن تر، چاق تر، سپيدموتر و جاافتاده تر شده بودند، عادات و اخلاق دوران دور، شوخ طبعي ها، گوشه گيري ها، تكيه كلام ها و ... همان بود. خودشان بودند كه روي نيمكت ها جا نمي شدند.
چهره هاي آشنايي كه اسم هاي يكديگر را در گذر
سال ها فراموش كرده بودند، روبه روي يكديگر ايستادند، به هم لبخند زدند، دست دادند و از اينكه نام دوستان خود را از ياد برده بودند شرمنده شدند و باز هم به گذر سالها انديشيدند. به محض شنيدن اين جمله، همه گوينده آن را شناختند: مبصر! اسم اين فتنه گرها رو به من بده! هيچ چيز تغيير نكرده بود و در عين حال همه چيز عوض شده بود. مدرسه آنقدر دلتنگشان بود كه براي ورودشان فرش قرمزي گستراند، حياطش را چراغان كرد و آماده پذيرايي از مردان جوان، ميانسال و كهنسالي شد كه خاطرات روزگار دانش آموزي خود را آنجا جا گذاشته بودند. محصلان سال هاي 1380- 1328 بر اساس دوره هاي چهار ساله اي كه در دبيرستان پاسداران قزوين درس خوانده بودند، كلاس بندي شدند. از پيرمردهاي 80 70 ساله گرفته تا جوان ترها، همه ساعتي با همكلاسي هاي خود در هواي همان كلاس هاي قديمي نفس كشيدند.
ميرسعيد داوري با يادآوري دوراني كه در اين كلاس ها درس مي خواندند، فضا را چنين توصيف مي كرد: كلاس درس شلوغ بود، بوهاي مختلفي از چوب و نيمكت ها و گرد و غبار معلق در هواي كلاس گرفته تا عطر لباس خشكشويي رفته بعضي از همكلاسي ها و جوهر خودكار تمام شده بعضي ديگر به مشام مي رسيد. شاگردها يكي يكي روي نيمكت هاي چوبي نشستند و كتاب و دفترهايشان را بيرون آورده و روي ميز گذاشتند. معلم با تأني در كلاس را باز كرد، دانش آموزان همگي از جابرخاستند و با اشاره معلم دوباره نشستند؛ درس آغاز شد .
كيان جوادي كه بين سالهاي 1364 تا 1366 در دبيرستان پاسداران درس خوانده است، مي گفت: آن روز ديديم كه بسياري از دوستان و معلمان خود را از دست داده ايم و ياد روزهايي كه جاي همكلاسي هاي شهيدمان در كلاس گل مي گذاشتيم، افتاديم .
به باور او اطلاع رساني وسيع در سطح كشور و از طريق اينترنت مي توانست خيلي ها را كه در آن جمع حضور نداشتند به اين كانون گرم و صميمي بكشاند و كار ارزشمند دست اندركاران برپايي اين همايش را تكميل كند.
جوادي از منظر ديگري هم به اين همايش نگاه مي كند: بعضي ها خيلي دنبال همكلاسي هايشان مي گشتند، اما فقط تعداد كمي از آنها را پيدا مي كردند ولي بعضي ديگر... ، تفاوت بين نسل ها را هم مي شد در اين جمعي ديد؛ بعضي همچنان منسجم و يكپارچه و بعضي متفرق و پراكنده . من فكر مي كنم شرايط تاريخي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي كه بچه ها در آن رشد مي كنند، مي تواند در اين انسجام يا پراكندگي موثر باشد .
ميرسعيد داوري نيز كه اكنون 40 ساله شده است، ادامه مي داد: در آن بعد از ظهر گرم ساعات به كندي مي گذشت و بسياري از دانش آموزان منتظر صداي زنگي بودند كه دير يا زود به صدا در مي آمد. زنگ را نواختند و همه از كلاس بيرون آمدند .
... زنگ مدرسه خورد و دانش آموزان سابق به حياط آمدند تا براي متشكل شدن جمع فارغ التحصيلان تصميم گيري كنند.
اولين فراخوان را براي جمع كردن بچه هايي كه در شهرهاي مختلف و كشورهاي خارجي پراكنده شده بودند، از سال گذشته اعلام كرديم. هفته نامه ها و تلويزيون محلي نيز به كمك پلاكاردهاي سطح شهر آمدند و 600 فارغ التحصيل قديمي اين مدرسه را گردهم آوردند.
سرود يار دبستاني من از بلندگوي مدرسه پخش مي شد و محمد اسلامي نژاد، مدير و دبير سابق مدرسه كه از برنامه ريزان اين طرح بود، در جمع شاگردانش كه حالا مردان بزرگي شده بودند اشك شوق مي ريخت و مي گفت: دليل اصلي جمع كردن بچه ها دور هم اين بود كه خودمان دلتنگ آنها بوديم و مي خواستيم بچه ها را ببينيم .
اسلامي نژاد كه حدود 40 سال دبير و مدير دبيرستان پاسداران بوده، از دو احساس كاملا متفاوت مي گفت؛ خوشحالي و غم. خوشحالي ديدن عزيزان و غم از دست دادن دانش آموزان و معلماني كه شهيد شده اند يا ديگر در ميان ما نيستند .
كانت مي گويد كه مدرسه فضايي ست كه در آن انسان هاي رشد يافته و ارزشمند امروز، به كار تعليم و آماده كردن انسان هاي رشيد و كارآمد براي آينده مي پردازند. امروز اين جمله به عينيت رسيده است. اميدواريم با برنامه ريزي و طراحي مكانيسمي منسجم، زمينه تداوم اين ارتباط فراهم شود و شرايطي به وجود آيد كه دانش آموختگان ديروز دبيرستان، تابلوي زيبا و ارزشمندي را براي دانش آموزان امروز ترسيم كنند . اين گوشه اي از صحبت هايي ست كه فاضل - رئيس سازمان آموزش و پرورش استان قزوين - به دانش آموزان قديمي قزويني مي گفت.وي ادامه داد: بتازگي طرحي از سوي وزارت آموزش و پرورش مطرح شده كه به واسطه آن بايد مدارس خاصي در سراسر كشور به عنوان مدارس ماندگار معرفي شوند. دبيرستان پاسداران به دو دليل قدمت و تربيت شخصيت ها و چهره هاي ارزشمند علمي، فني، هنري، ملي و جهاني، مي تواند جزو مدارس ماندگار كشور باشد .
به گفته دكتر دبير سياقي- تاريخ دان و نويسنده كتاب مدرسه هاي نوين در شهر قزوين- كه او نيز فارغ التحصيل همين مدرسه است، مدرسه هاي اميد، ارامنه (رازي يا رفيعي) مدرسه روس ها كه زبان روسي، تاريخ و جغرافيا در آن تدريس مي شد، مدرسه اسلاميه و ... از مدارسي هستند كه با تعليمات نوين دانش آموزان در آن درس مي خواندند.
وي در سخنراني كه آن روز در جمع معلمان و شاگردان قديمي ارائه كرد، گفت: مدرسه پيغمبريه، مولاورديخان، پنجه علي، حيدريه، سردار، آقاسي، شعبان كردي، صالحيه، ملاحسن مجتهد، حاج علي، حاج ابراهيم، آخوند ملاخليلا، حاج ميرتقي و ... جزو اولين مدارس شهر قزوين هستند .
اين دانش آموز قديمي افزود: تعداد مدرسه هاي شهر قزوين اعم از دخترانه و پسرانه تا سال 1320 شمسي به حدود 30 مدرسه هم مي رسيد و 30 مدرسه ديگر در بخش هاي تابعه وجود داشت. تعداد مكتبخانه ها نيز تا سال 1315 شمسي، 19 مكتبخانه دخترانه و 42 مكتبخانه مختلط بود . برگزار كنندگان مراسم گردهمايي فارغ التحصيلان دبيرستان پاسداران قزوين هدف اول خود از اين اقدام را تازه شدن ديدارها و هدف ديگر كه مهمتر از اولي ست را، ايجاد بانك اطلاعاتي از فارغ التحصيلان دبيرستان عنوان كردند تا از اين طريق امكان استفاده از توانايي و مهارت اين فارغ التحصيلان در جهت توسعه شهر قزوين فراهم شود. پنج عضو اصلي و دو بازرس از اين پس به عنوان هيات رئيسه، مسئول برگزاري مراسم گردهمايي فارغ التحصيلان دبيرستان شده اند. كاش هيات رئيسه اي هم بود كه همه ما را براي چند ساعتي به مدرسه هايمان بازمي گرداند.
تاريخچه دبيرستان در شهر قزوين
قزوين پس از تهران و تبريز، سومين شهري ست كه از دوره مظفرالدين شاه از مدارسي با تعليمات نوين برخوردار شده است. دبيرستان پاسداران (محمدرضاشاه سابق) اين شهر ابتدا ضميمه دبيرستان اميد بود كه از سال 1328 در ساختمان جديد خود واقع در خيابان هلال احمر كنوني به فعاليت خود ادامه داد. دبيرستان پاسداران قديمي ترين دبيرستان قزوين و جزو اولين دبيرستان هاي كشور است. بنا بر تحقيقاتي كه معلمان قديمي اين دبيرستان انجام داده اند، پاسداران حتي پيش از سال 1328 نيز در مناطق ديگر شهر مستقر بوده و دانش آموز مي پذيرفته است. اكنون بسياري از پزشكان، مهندسان، مسئولان شهري قزوين و شماري از چهره هاي صاحب نام عرصه هاي علمي، هنري، فرهنگي و ادبي كشور از جمله فارغ التحصيلان اين دبيرستان هستند.
|
|
|
هويت و كاركردلباس
لباس را پرچم كشور وجود مي خوانند، جايگاه لباس در تاريخ بشريت تا آن حد جايگاه رفيعي ست كه گاه با كليت معناي تمدن بشري يكي پنداشته شده است؛ گويي با حذف لباس چيزي از تمدن انساني هم باقي نخواهد ماند.
در اين ميان هر ملت و هر قوميتي لباس خود را به مثابه نمود عيني تمدن خويش و جلوه تمام نماي فرهنگ خود عزيز مي دارد، يعني لباس نه تنها پرچم وجود و شخصيت فردي، بلكه بيرق هويت اعتقادي، قومي و ملي ست.
لباس بومي
يكي از سويه هاي مهم لباس، عناصر به كار رفته در لباس بومي ست كه جذابيت هاي خاص خود را دارد. كارشناسان در اين رابطه اعتقاد دارند كه لباس هاي بومي ايران داراي ويژگي هاي چند گانه اي هستند كه بايد اين خصلت در طراحي لباس هاي امروزي نيز مورد توجه قرار گيرد، به عنوان مثال برقع به عنوان يك عنصر از عناصر لباس جنوب ايران كاركردي چند وجهي را از خود بروز مي دهد. اين المان پيش از هر چيز حجاب زن جنوبي را كامل مي كند، پس فلسفه اي ديني و مذهبي در آن نهفته است، از سوي ديگر كاركردي بهداشتي دارد به اين معني كه جلو آفتاب سوختگي را گرفته و در نهايت خود عامل زيبايي ست، چنان كه برقع زنان و دختران نيز بخوبي از هم قابل تفكيك است.
لباس هاي زيباي زنان و مردان كرد هم دقيقا داراي ويژگي هاي چندوجهي هستند، به عنوان نمونه شلوار كردي مردانه علاوه بر رعايت موارد بهداشتي در طراحي آن به دليل پاچه تنگ و كمر گشاد، راه رفتن و دويدن در طبيعت خاص كوهستان را ساده مي كند. اين شكل خاص از طراحي باعث جلوگيري از نفوذ حشرات به درون لباس شده و در مقابل سرما و گرما نيز از خود مقاومت نشان مي دهد.
در لباس كردي علاوه بر توجه به عناصر اخلاقي، شرايط طبيعي، موارد بهداشتي و ... جنبه هايي غني از فرهنگ باستاني نيز مي توان يافت كه امروزه متاسفانه به دليل رشد بي رويه شهر نشيني و هجوم فرهنگ غربي، حضور اين عناصر در حال كمرنگ شدن است. در طراحي اصيل اين لباس پيراهن مردان مسن از پيراهن جوانان به شكل آشكاري قابل تفكيك است، مثلا پيراهن جوانان مثل كيمونوي ژاپني ست در حالي كه پيراهن مردان سالمند جلو بسته و داراي سه دكمه است.
سه دكمه در پيراهن و سه گره در شال كمر نشانه هايي از آئين ديرينه زرتشتي ست كه در آن لباس بخوبي مشهود است. لباس سر تا پا سپيد و گشاد مردان بلوچ هم حرف هايي براي گفتن دارد، چنان كه مي گويند اجتماعات مردانه اين قوم تنها اجتماع سراسر سپيد است.
روسري هاي زرد گل و ني زنان لر، كنياك سرخ زنان تركمن، قاسم آباد ي هاي شمال و ... كدام يك از اين طراحي ها زيبا نيستند؟ اما به ياد داشته باشيم كه اين لباس ها فقط براي زيبايي جان نگرفته اند، آنها مي توانند ايمن باشند، تن را سالم نگه دارند، نمودي از رعايت موازين اخلاقي باشند، با طبيعت كنار بيايند و ...
|
|
|
كارگران ساختماني، اميدوار به يك قانون
آرش اقبالي- در گذشته گروهي از كارگران ساختماني كه مشمول مقررات قانون تامين اجتماعي بوده اند، به لحاظ قانوني حق استفاده از مزاياي آن را داشتند، ولي مشمولان بيمه اجباري كارگران ساختماني مصوب
۴ مرداد ماه سال 52 منحصرا در مقابل حوادث ناشي از كار، بيمه بودند، بدين معنا كه چنانچه دچار حادثه مي شدند يا فوت مي كردند مورد حمايت قرار مي گرفتند، اما بر اساس قانون تامين اجتماعي مصوب 1354، اين افراد از شمول اين قانون خارج شدند و امكان برخورداري آنها از حمايت هاي تامين اجتماعي ممكن نبود، ولي امروز با ايجاد وزارت رفاه و تصويب قانون نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي، تعميم مقررات تامين اجتماعي براي استفاده يكسان اين قبيل بيمه شدگان، يكي از اهداف عمده اين وزارتخانه ا ست.
در همين رابطه مطوري - سرپرست معاونت حقوقي، امور مجلس و منابع انساني وزارت رفاه و تامين اجتماعي- مهمترين ويژگي لايحه پيشنهادي را چگونگي شناسايي اين گروه از بيمه شدگان به لحاظ امكان برقراري مستمري هاي فوت و از كارافتادگي غيرناشي از كار و استفاده از ساير كمك هاي مقرر قانوني برمي شمرد و مي گويد: در ماده يك لايحه پيشنهادي، دارندگان كارت مهارت فني از سازمان آموزش فني و حرفه اي كشور پس از نامنويسي و اخذ كد ملي نزد سازمان تامين اجتماعي بيمه خواهند شد.
او تصريح مي كند: پيش بيني اين تمهيدات در لايحه مذكور به اين دليل بوده است كه در گذشته در مواردي به لحاظ عدم رعايت مقررات مذكور، امكان شناسايي افراد بيمه شده و ارائه خدماتي براي سازمان تامين اجتماعي ميسر نبوده و در صورت گذشت چند سال از پرداخت حق بيمه، فرد بيمه شده يا بازماندگان وي به دليل فقدان يا نارسايي در شناسايي از مزاياي قانون تامين اجتماعي محروم مي شدند، اما در لايحه جديد اين اشكال برطرف شده و شناسايي بيمه شدگان با درنظر گرفتن تمهيداتي در ماده يك آن براي سازمان تامين اجتماعي امكانپذير بوده و امكانات لازم براي ارائه خدمات واقعي به بيمه شدگان ساختماني فراهم مي شود. مطوري در ادامه، درخصوص تفاوت هاي موجود در حمايت هاي قانوني موضوع اين لايحه با قانون مصوب سال 52 گفت: تفاوت زيادي بين خدمات اين لايحه با قانون سال 52 وجود دارد و اساسا اين دو با هم قابل مقايسه نيستند. در قانون سال 52 فرد فقط در زمان اشتغال، آن هم در مقابل حوادث ناشي از كار بيمه بوده و در دوران عدم اشتغال يا اتفاقات ديگر مورد حمايت قرار نمي گرفت.
او افزود: در قانون سال 52 اگر فرد در اثر حادثه ناشي از كار، از كار افتاده كلي شده يا فوت مي كرد، زير پوشش قرار مي گرفت، ولي اگر از كارافتاده يا فوت شده در اثر حوادث غيرناشي از كار يا بيماري دچار حادثه شد، شخص و خانواده اش از هيچ حمايتي برخوردار نمي شدند و از سوي ديگر اساسا در قانون سال 52، بازنشستگي فرد مطرح نبوده و سابقه بيمه اي براي وي به وجود نمي آمد. به گفته او در اين لايحه پيشنهادي تمامي حمايت هاي موضوع قانون تامين اجتماعي و ايجاد سابقه پرداخت حق بيمه همانند كارگر يا مهندس يك كارخانه و خانواده آنها براي يك كارگر ساختماني و خانواده او از جمله خدمات درماني، بازنشستگي، ازكارافتادگي و فوت در نظر گرفته شده است. مسئولان لايحه بيمه اجتماعي كارگران ساختماني مانند ساير بيمه شدگان تامين اجتماعي با پرداخت حق بيمه تعيين شده مي توانند از مزاياي قانون تامين اجتماعي برخوردار شوند. طبق ماده 8 اين لايحه، بيمه شدگان مشمول مقررات مي توانند سوابق بيمه اي خود را با تغيير وضعيت اشتغالشان از يك صندوق به صندوق ديگر انتقال دهند. اين فرصت در گذشته براي مشمولان قانون بيمه اجباري كارگران ساختمان وجود نداشته است.
|
|
|
دريچه
|
|
سنگ و شيشه
محمدسرابي- مزاحمت ايجاد كردن براي قطار، پيشينه تاريخي دارد. اولين خط قطار كه بين شاه عبدالعظيم و تهران به فرمان ناصرالدين شاه احداث شد، به دليل رقابت با درشكه چي هاي خطي اين مسير، مرتبا دچار مشكل مي شد. ضرب المثل چوب لاي چرخ گذاشتن از همين جا منشا مي گيرد. وقتي كه ماشين دودي حركت مي كرد، عده اي كه از ترس سلطان صاحبقران جرات حمله به آن را نداشتند و از طرف ديگر، مشتري هايشان را سوار بر قطار مي ديدند، چند چوب بلند را بين چرخ هاي قطار مي گذاشتند. به قطار آسيب شديدي نمي رسيد، ولي گير كردن و شكستن چوب ها، باعث خنده تماشاگران و وحشت مسافران مي شد.تعداد شيشه هاي شكسته شده قطارها بر اثر سنگ پراني را نمي توان با قاطعيت تعيين كرد، ولي بنابر آمار سالهاي 83-80، سالانه چيزي بيش از 3 هزار جام شيشه شكسته شده كه براي جبران اين خسارت در بعضي سالها هزينه اي معادل يكهزار و 500 ميليون ريال صرف مي شده است. ولي چرا كساني بايد با سنگ به جنگ با اين غول آهني بروند؟
همسايه ها
هيچ كس نيست كه مسافتي را تا محل ريل قطار بپيمايد و در آنجا منتظر رسيدن واگن ها بماند تا هدفي براي سنگ هايش پيدا كند. كساني كه سنگ پراني مي كنند، همه در حاشيه ريل زندگي يا كار مي كنند. رمضاني- از اعضاي دفتر پژوهش راه آهن- مي گويد: راه آهن در مجاورت مناطق مسكوني ساخته نشده است. تا به حال خطوط آهن هميشه با اصول خاصي دور از محل زندگي انسان ها كشيده مي شوند، ولي با افزايش جمعيت و گسترش سريع شهرها، خط آهن كم كم به محاصره مناطق حاشيه اي و روستاها درمي آيد. زمين هاي اطراف ريل به دليل سروصداي عبور قطار هميشه ارزانقيمت تر هستند و گروه هايي كه در آنها خانه سازي و سكونت مي كنند، مشاغلي با درآمدهاي پايين دارند .
خيلي از كودكاني كه به واگن ها سنگ مي زنند، تا به حال سوار قطار نشده اند. قطار با وجود حضور هر روزه در محله آنها، برايشان غريبه است و شايد به همين دليل برخوردهاي متفاوتي با اين غول آهني دارند؛ برخوردهايي كه گاهي اوقات حتي از حسادت سرچشمه مي گيرد؛ حسادت به آدم هايي كه مرتب با قطار به مسافرت مي روند. فقر و شرايط نامناسب زندگي كه مي تواند باعث رشد پرخاشگري شود، خود عامل ديگري براي افزايش اين رفتار است. اگر قطار به كسي خسارت وارد كند، بايد انتظار داشت كه اين حادثه در آينده دردسرساز شود. چوپانان و گله داراني هستند كه به تلافي كشته شدن گوسفندانشان در تصادف با قطار، سنگ هاي بزرگ، نخاله هاي ساختماني يا موانع ديگري را در مسير آن قرار مي دهند. بيكار بودن و نداشتن تفريح و سرگرمي نيز تاثيرگذار است. يك رديف از ريگ هاي كوچك روي ريل، صداي جالبي ايجاد مي كند، همين طور ميخ هايي كه روي ريل قرار داده مي شوند، پس از عبور واگن ها و تحمل چندين تن فشار، تبديل به چاقو مي شوند!
ايمن سازي
مانند ساير مشكلات اجتماعي با پديده سنگ پراني هم به دو شكل سخت افزاري و نرم افزاري برخورد مي شود. در روش اول بايد اطراف مسير حركت قطار را مسدود كرد. در استان تهران برخي نواحي مانند قرچك و ورامين با ديوارهاي بتني پيش ساخته مانند ديوارهاي اطراف بزرگراه ها محصور شده اند يا در نواحي ديگر مثل منطقه 17 با نرده كشي، فاصله اي را بين مسير عبور قطار تا مناطق اطراف ايجاد كرده اند. حريم قانوني ريل شامل 5/17 متر از دو طرف محور ريل است. براي عبور افراد پياده و خودروها از مسير قطار نيز پل هاي هوايي و تقاطع هاي زيرگذر و روگذر احداث شده است تا امكان تصادف و حوادث ناشي از آن را به حداقل برساند.در آينده با اجراي برنامه هاي افزايش خطوط راه آهن به درون شهرهاي جديد، اين بار ريل به ميان مناطق مسكوني خواهد رفت و براي مقابله با مسئله سنگ پراني، برخورد فرهنگي يا فرهنگسازي بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرد. راه آهن تاكنون روش هاي بسياري را براي تاثيرگذاري فرهنگي بر جمعيت كودكان كه مخاطب اصلي هستند، اجرا كرده كه از آن جمله: 1 سخنراني در مدارس حاشيه راه آهن. 2 - درج موضوع در كتب درسي ابتدايي. 3 فرستادن محصولات فرهنگي مانند پوستر و يك روزنامه ديواري به نام پيك راه آهن به مدارس حاشيه راه. 4 پخش فيلم هاي آموزشي و هشداردهنده ويدئويي در مدارس. 5 انجام مسابقات با موضوع مرتبط. 6 ارسال بروشورهاي آموزشي به در منازل. 7 - نصب تابلوهاي هشداردهنده. 8 - پخش تيزرهاي تلويزيوني. 9 تاسيس كارگاه فرهنگي راه آهن در مركز راه آهن تهران كه در آينده نزديك، سالانه 4 هزار دانش آموز حاشيه راه را پوشش خواهد داد. دانش آموزان مي توانند با سوار شدن به يك واگن مخصوص، سفري شبيه سازي شده را در طول مسير راه آهن ايران تجربه كنند و در كنار آن از ساير سرگرمي هايي كه آنها را با قطار آشنا مي كند، بهره بگيرند.
قوانين جنگي
برطبق قوانين بين المللي و كشوري در يك تصادف با قطار، روي ريل خارج از ايستگاه، لكوموتيوران مقصر نيست. يك قطار مسافربري با سرعت متوسط از لحظه اي كه لكوموتيوران اهرم ترمز را به كار مي اندازد تا توقف كامل، 700متر را طي مي كند و هر وسيله نقليه حتي تريلي هاي سنگين در مقابل ضربه يك لكوموتيو مقاومت نخواهند كرد.در برابر اين قدرت يك تكه سنگ كه برخلاف جهت حركت قطار و به طور افقي به شيشه برخورد مي كند، مي تواند براي مسافران خطرات جاني داشته باشد. برگشت سنگ پرتاب شده اي كه با بدنه فلزي واگن برخورد كرده است نيز همين خطر را براي كساني كه كنار ريل ايستاده اند، دارد.در كشوري مانند انگلستان كه سالهاي سال است عمده رفت و آمدهاي بين شهري با قطار انجام مي شود، حتي در شهرهاي كوچك، چندين نسل از مردم با قطار زندگي و بلكه همزيستي داشته اند. در ساير كشورها مانند روسيه، ايتاليا و ژاپن و هندوستان نيز راه آهن يك غول آهني غريبه نيست.در ايران بسياري از شهرهاي بزرگ در مسير قطار نيستند و كودكان زيادي هنوز سوار واگن ها نشده اند. با وجود كاهش قابل توجه آمار سنگ پراني در سالهاي اخير، هنوز هم قطار كه از نشانه هاي پيشرفت يك كشور محسوب مي شود، در ايران جاي خود را پيدا نكرده است.
|
|
|
دركوچه هاي شهر
نشاني در توفان
|
|
بيژن مشفق- بعيد است كه شما هم با مشكل پيدا كردن نشاني يا دادن نشاني در شهر عزيزمان روبه رو نشده باشيد. برخي اوقات اين عمل ساده به مشكل ترين كار دنيا تبديل مي شود. شكر خدا نشاني سازان اوليه اين شهر درندشت به كار خودشان مسلط بوده اند، طوري كه تا قيام قيامت دعاي ما بندگان خاكي را براي خودشان خريده اند. براي خالي نبودن عريضه به درگيري خيلي كوچك كه اين حقير با آن رو به رو هستم اشاره مي كنم.
نامگذاري خيابان هاي محله ما (كه مثلا با آخرين روش شهرسازي روز دنيا نامگذاري شده) در نوع خودش شاهكاري ست. خيابان ها با شماره نامگذاري شده اند. اول به نظر خيلي شيك است، اما اگر مثل من در خياباني ساكن باشيد كه هزار و يك مشكل دارد اين اعتقاد را نخواهيد داشت. شماره خيابان ما 210 است. در كنارش نام مبارك يك شهيد هم نوشته شده است. مسئله اين است كه نام خيابان كناري ما هم نام همين شهيد را دارد و اگر تعجب نمي كنيد با همان شماره 210. خودتان حدس بزنيد چه بلبشويي مي شود براي نشاني دادن و پيدا كردن. اهالي خيابان كناري براي دوري از اين وضع ناجور با خط مبارك خودشان كنار شماره 210 نوشته اند مميز يك تا شهروندان كمتر گيج شوند.
اما اگر فكر كرديد اين تنها مشكل خيابان دوست داشتني ماست سخت در اشتباهيد. وارد خيابان كه مي شويد پلاك ها ابتدا درست از شماره يك شروع مي شود. اول حسابي احساس امنيت مي كنيد، اما توفان ناگهان آغاز مي شود و با يك تصاعد هندسي و حسابي روي هم، شماره پلاك ها همين طور بالا مي پرد. مثلا بعد از پلاك 7 ، پلاك 14 مي آيد و بعد از 14 پلاك 25 و بعد هم 49 و همين طور برو تا آخر. اما اين توفان به همين جا ختم نمي شود. اوج شاهكار پلاك گذاري در خيابان ما مشترك بودن دو پلاك ساختمان با هم است. از بد حادثه يكي از اين پلاك هاي مشترك كه عدد محترم 57 باشد، ساختمان اين حقير و بقيه ساكنان ساختمان ما ست.
تعجب كه نمي كنيد؟ نبايد هم تعجب كنيد كه در يك خيابان و با فاصله 200 متر، دو پلاك با يك شماره است. حالا خودتان حدس بزنيد كه چه بر سر ساكنان ساختمان ما و آن خانه بيچاره در اين چند سال آمده است. از بسته هاي پستي كه اشتباه مي رود، از خواستگاري هايي كه اشتباه مي شود و ... . بگذاريد از ميان همه حوادث به دو اتفاقي كه براي خودم افتاده است اشاره كنم. يك شب ساعت يك نصفه شب در خانه مان را زدند. از خواب پريدم و براي اينكه بچه ها بيدار نشوند گوشي آيفون را برداشتم. يك آقا، محترمانه گفت: لطف كنيد تشريف بياوريد پايين .
- با كي كار داريد؟
-خيلي ببخشيد كه دير وقت مزاحم شدم. واحد 3 است ديگر؟
-بله!
-پس اگر زحمتي نيست تشريف بياوريد پايين.
آن آقا خيلي محترمانه صحبت مي كرد. گيج خواب رفتم دم در. مرد محترم با فاصله از در ايستاده بود.
-تشريف بياوريد جلوتر تا همسايه ها بيدار نشوند.
يكي - دو قدمي رفتم جلوتر. چشمتان روز بد نبيند. سه نفر قلچماق از پشت ديوار پريدند جلو و دست و پايم را گرفتند. همان آقاي محترم اين بار در حالي كه كف از دهانش بيرون مي آمد، داد زد: مرتيكه حالا چك بي محل مي كشي؟
تا بيايم بگويم پدر آمرزيده من اصلا دسته چك ندارم و اين خيابان دوست داشتني دو تا پلاك 57 دارد، يكي - دو مشت و لگد نوش جان كردم.
از ديگر كرامات اين اشتباه لپي، هنگام خبر كردن تاكسي تلفني ست، البته ما به دليل رعايت اقتصاد خانواده معمولا از اين ناپرهيزي ها نمي كنيم كه سوار تاكسي تلفني بشويم، اما ما هم بالاخره بعضي وقت ها مثل آدم ها مشكلي برايمان پيش مي آيد و مجبوريم از اين كارهاي ناجور بكنيم.
يك بار در زمان دانشجويي و وقت امتحانات، عهد و عيال لطف كرده بودند و رفته بودند خانه مادر خانم تا ما خير سرمان درس بخوانيم. در خانه نشسته بوديم كه تلفن زنگ زد و دايي بچه ها بي هوا گفت كه براي دخترم مشكلي پيش آمده. يعني يك چيزي كه نمي دانند چيست، رفته توي چشمش و حالا او را بردند بيمارستان، زودتر خودت را برسان.
درست است كه هميشه سعي مي كنيم از اين كارهاي بالاي شهري نكنيم، اما چاره اي نبود و قضيه مربوط به بچه بود و يك جورهايي دلمان با شرمندگي مثل سير و سركه مي جوشيد. مثلا عقلمان كار كرد و به آژانس محل زنگ زدم و تاكيد كردم كه يك مورد اورژانسي هست و زودتر يك ماشين بفرستيد. بنده خدا آقاي پشت تلفن هم گفت: حتما!
حالا ما را مي گويي منتظر تا مثل آدم هاي با كلاس آژانس بيايد. حتما حدس مي زنيد كه چه اتفاقي افتاد. همين طور نشستم، ولي بفهمي نفهمي كمي دلشوره داشتم. قبل از اينكه علف زير پايم سبز شود به آژانس زنگ زدم. هنوز خودم را درست و حسابي معرفي نكرده بودم كه آقاي محترم پشت گوشي گفت: آقا معلوم هست شما كجا هستيد؟ راننده ما يك ساعت دنبال خانه شما مي گردد. چرا نشاني اشتباه مي دهيد؟
تازه فهميدم چه شاهكاري زده ام. از خيرش گذشتم. زير لبي معذرت خواستم و بعد از خانه زدم بيرون و مثل آدم ها، راهم را گرفتم و رفتم بيمارستان.
نمي دانم شما ازاين نوع مشكلات داريد يا نه. اميدوارم كه نداشته باشيد، اما خب، اگر روزي خداي نكرده خواستيد تشريف بياوريد خانه ما، اين بريده روزنامه را در جيبتان بگذاريد تا گم نشويد. آه، راستي يادم رفت بگويم كه ما 57 اولي از 210 هستيم يا 57 دومي از 210 مميز يك يا 57 دومي از 210 يا... .
|
|
|