فرشاد كوشا
... من هنوز زبون فرشته ها رو ياد نگرفتم و لهجه آشتي كردن با خدا رو. دلم مي خواد امروزم به يكي از روزهاي پراميد خدا سلام كنم تو اين ماه مبارك و پشت يك تخته سنگ به بزرگي خجالت خودم پنهان بشم؛ سلام بنده اي كه يك سال از نعمت هاي مولاش استفاده كرد، ولي تا حالا يك بار هم اونطوري كه دل خدا بخواد، ازش تشكر نكرد؛ سلام وحشتزده يك آدمي كه توجاده لغزنده زندگي با سرعت هواي نفس، تاختن گرفت و حيا نكرد از دره هاي عميق گناه...
سرتاسر خيابان وليعصر(عج) در خواب شبانگاهي فرو رفته است. انگار كه گرد مرگ پاشيده اند به پياده روهاي اين خيابان كه اگر دم غروب بخواهي از آن عبور كني، جاي سوزن انداختن نيست و دست كم دو ساعتي وقتت را در ترافيك آن مي گذراني، ولي حالا مي تواني خيلي راحت عرض خيابان را قدم بزني و با چشمان كاملا بسته، آنقدر مطمئن كه حتي يك ماشين هم عبور نمي كند.
... چطور به رمضان سلام كنم، در حالي كه دخل ثواب من با خرج روزهاي عمرم جور درنمي ياد؟ چطوري بگم تو بهار قرآني، ولي آخه من يه دفعه هم لاي اين قرآن رو باز نكردم كه ببينم توي مدينه سينه محمد چه عطري از گل هاي محمديه، اما دلم مي خواد به خودم نهيب بزنم؛ به رمضان سلام كنم. هنوزم ته جيب حيثيت من چند تا حديث، محض آبروي مسلموني پيدا مي شه؛ حديثي كه مي گه رمضان ماه خداست و خدا تو اين ماه، مهربونه. به لباس پاره پاره اعمال من نگاه نمي كنه، حيا مي كنه يادش بياره كه من همون خليفه و جانشيني هستم كه بارها بخشنامه هاي دينش رو دور انداختم... .
سوز باد پائيزي صورتت را نوازش مي كند. بخصوص كه اينجا در جام جم هوا خنك تر هم هست. اما در استوديو پخش شبكه اول آنقدر شور و شوق و گرما مي بيني كه سرماي بيرون از ياد مي رود. انگار نه انگار كه ساعت حدود سه و نيم نيمه شب است. هر كسي سرش به كار خود و دنبال جمع وجور كردن كارهاست تا هر چه زودتر برنامه شروع شود. آن گوشه روي ميز، ظرف هاي غذا را گذاشته اند و يك پارچ آب و يك فلاسك چاي. سحري خوردن اين شكلي هم صفايي دارد، گرچه هيچ وقت به پاي سحري كنار خانواده نمي رسد.
... خدا اون مهربونيه كه من بارها تو مسابقه با نفس باختم، ولي به من گفت، بلند شو يك بار ديگه تلاش كن. رمضان! ماه خوب خدا! دروازه توبه! دست منو مي گيري؟ يه دست لباس خوب رفتار و كردار برام مي خري؟ منو مي بري پيرايشگاه دعا كه منم بشم شكل مقربين خدا؟ دست منم بگير، يك عكس يادگاري بندازم با فرشته ها. مي خوايم بريم در خونه امام رضا، مي خوايم بريم يه يادي كنيم از شب هاي مناجات و دعا...
چند سالي بيشتر نيست كه از حضور تلويزيون پاي سفره هاي سحري مي گذرد. قبل از آن اغلب مردم سر سفره سحري راديو روشن مي كردند و دعاي سحر مي خواندند و وقت اذان صبح را مي فهميدند. هنوز هم كه هنوز است خيلي از مادربزرگ ها و پدربزرگ ها دعاي سحر تلويزيون را قبول ندارند و فقط با راديو مانوسند. شايد هم دليل اين انس و الفت با راديو، پايين بودن سطح كيفي برنامه هاي سحري باشد؛ برنامه هايي كه چند سالي ست پا گرفته و كم كم حضور راديو را كمرنگ تر مي كند. اين اتفاق امسال با برنامه حريم آفتاب شكل ديگري به خود گرفت. حضور فرزاد جمشيدي در اين برنامه به عنوان مجري، رنگ و بوي ديگري به اين برنامه بخشيد و حال هواي برنامه را از خشكي و سردي معمولي چنين برنامه هايي به در آورد.
... ديشب غايب بودم. به خاطر دل مريضم. آقا اجازه، سقف اميد خونمون ريخته بود. آقا اجازه، قلبم بيمار بود. خدايا خودت بيا اين غيبت منو موجه كن. نگذار يه يا علي بگم. دل خودت مي شكنه ها. خدايا بيا به همه بگو ته اين غار گلوي من، هنوزم چند تا نقل ونبات محمدي پيدا مي شه كه آبروي دل من باشه. خدايا امشب دست منو مي گيري كه تو شب نوزدهم، اسم منو كنار اين همه قدم نوراني ثبت كني. دستم رو مي گيري، بگذاري تو دست سقاخونه طلايي، مس دل منو كيميا كني. دستم رو بلند كن اي خدا، ببر در خونه امام رضا(ع) تا دعاي سحر رو با مردم كشورم بخونم، بگم: اللهم اني اسئلك من بهائك بابهاه...
خسته نباشيدي مي گويم به تهيه كننده برنامه حريم آفتاب ، محمد باقر فاضل كه در حال خوردن سحري ست: برنامه زنده، خسته كننده است؟ جواب مي دهد: نه كشنده است. تازه الان برنامه روي روال افتاده. شب اول كه هنوز مشخص نشده بود ماه رمضان هست يا نه، خيلي سخت بود .آن طرف ناظر پخش نواري را عقب، جلو مي كند و تنظيماتش را درست مي كند و آماده پخش: آيت الله استادي را هم پشت اذان مي ريم . فرزاد جمشيدي در فرصت پيش آمده نفسي تازه مي كند، خودكاري از جيبش بيرون مي آورد و با خود مرور مي كند صحبت هايش را. چهار، سه، دو، يك، الله اكبر، الله اكبر. اذان كه مي گويند كمي از شلوغي اوليه كاسته مي شود و آرام آرام برنامه رو به پايان مي رود.
تازه فرصتي پيدا مي كنيم براي گپ زدن با جمشيدي؛ صبح به خيري مي گويم و از او مي پرسم، چرا شما سحري نخورديد؟ بيشتر، سحري را از مطالب و صحبت هايي كه گفته مي شود تناول مي كنيم، چون هم كار برنامه خيلي سنگين است و هم معنويت برنامه آنقدر زياد است كه كمتر مي رسيم سحري نان بخوريم و بيشتر به سحري جان مي پردازيم. البته غذاي مختصري در حد شير و خرما و چاي و... در طول برنامه مي خورم . جمشيدي درباره ساعت حضورش در برنامه مي گويد: حدود ساعت 2:30 صبح اينجا هستم؛ يعني يك ساعت قبل از شروع برنامه. با تهيه كننده، مدير توليد و دستيار تهيه صحبت مي كنيم تا ببينيم پلاتوهاي برنامه چقدر است و چقدر وقت داريم براي صحبت كردن. از طرف ديگر، موضوع صحبت كارشناس برنامه را مشخص مي كنيم تا من هم در همان زمينه صحبت كنم و ارتباط موضوعي داشته باشد . نويسندگي، تحقيق و اجراي حريم آفتاب بر عهده جمشيدي ست و كارشناسي برنامه را دكتر شاه حسيني انجام مي دهد. عليرضا برازش، مدير شبكه اول هم نظارت كلي بر محتواي حريم آفتاب دارد، اما به غير از اينها، افراد زيادي تمام شب را بيدار هستند تا اسباب رضايت مخاطبان را فراهم كنند.
|
|
فرزاد جمشيدي هم با لحن زيبا و جذابش و با تركيبات بديع و شيرين، مرتب سفره هاي سحري مردم را گلباران مي كند و به قول خودش نقل و نبات محمدي پخش مي كند: كار نويسندگي را مقدم بر كار اجرا شروع كردم. من قبل از آنكه وارد راديو و تلويزيون شوم، از حدود سال 67 كارنويسندگي را آغاز كردم. با مطبوعات در زمينه نقد فيلم، تئاتر و موسيقي همكاري كردم و فكر مي كنم اجرا با تحقيق و پژوهش و نويسندگي ارتباط محكمي دارد؛ همان چيزهايي كه متاسفانه امروزه در زمينه اجراي تلويزيوني و راديويي مرده است . جمشيدي از وضعيت اجرا، چندان راضي نيست و آن را بي رمق مي بيند: ما مجري در تلويزيون نداريم و عمدتا بحث تريبون داري ست. يعني كسي بياييد اعلام برنامه اي بكند و برود. مجري كه به موضوعات وقوف داشته باشد، خيلي كم است. مجري بايد كارشناس و عالم و عامل به مطالبي كه مي گويد باشد. چرا كه مردم قاضيان و داوران بسيار منصفي هستند و جنس كار ما را حتي در نگاهمان متوجه مي شوند. من هيچ وقت گفته يكي از مجريان قديمي را از ياد نمي برم كه مي گفت، مردم در شش ماه اول، كارتان را مي بينند و بعداز آن خودتان را. اين حرف خيلي دقيقي ست؛ اگر ما بيسواد يا كم سواد يا خداي ناكرده پررو باشيم، متاسفانه يا خوشبختانه خيلي سريع روي آنتن لو مي رود. من براي هر اجرايي مثلا برنامه سحر، بالغ بر هشت ساعت مطالعه مي كنم و دلم مي خواسته كه در اجراي برنامه سحر متفاوت باشم . جمشيدي درباره جنس حرف زدن و نوع صحبت كردنش معتقداست كه اكتسابي نيست: اينها به محيطي كه فرد در آن تربيت شده، برمي گردد. من شايد در حالت عادي هم همين گونه حرف مي زنم و در اجرا چيزي عوض نمي شود . اما اصرار مي كنم كه تفاوت اودر اجرا با ديگران روشن است و مثالي مي زنم از گزارش هايي كه از مكه و مدينه مي فرستاد.
بارها گفته ام آنتني كه در اختيار من قرار مي گيرد، حق الناس است و من بايد به اين حق الناس خوب عمل كنم.تلويزيون بزرگترين منت را بر سر من گذاشته كه در چنين شب هاي مقدسي يا از مكان هاي مقدس مثل مكه و مدينه مي توانم با مردم صحبت كنم. اگر وقت بگيريم، يك مجري در تلويزيون خيلي بيشتر از يك رئيس جمهور فرصت صحبت كردن دارد. در موقعيت ها و زمان ها و مكان هاي زيبا و جذاب كه حتي يك خطيب برجسته هم اين فرصت را ممكن است نداشته باشد. در سفر مكه بالغ بر 48 جلد كتاب با خود برده بودم. قبلا كه خودم گزارش هاي ديگران را نگاه مي كردم، مي ديدم كه دوستان مثلا عنوان مي كنند كه جايتان اينجا خيلي خالي ست و نمي دانيد اينجا چه حال وهوايي دارد، اما اين مغاير است با فرمايش امام صادق (ع) كه بارها درباره حج صحبت مي كردند. كسي سئوال كرد كه آيا گفتني هاي حج تمام نمي شود و ايشان فرمودند، اگر تمام كائنات درباره حج صحبت كنند باز هم حج، گفتني هاي بسيار دارد. گمان مي كنم مادامي كه يك مجري به اقيانوس و درياي كرانه ناپيداي تحقيق و پژوهش متصل است، حرف جديد براي گفتن بسيار دارد . اين طرز فكر جمشيدي ست كه نگاه و ديد او به مخاطب را هم تغيير مي دهد. تحقيق كردن نوعي احترام به مخاطب است. مثلا من در همين برنامه سحر، حديثي را مي خوانم و مي گويم آن را در تحف العقول صفحه 22 يا در مستدرك الوسايل، جلد اول، صفحه 10 خواندم. چرا كه در زمينه هاي مذهبي حرف زدن زياد شده و قال الصادق و قال الباقر گفتن آسان است.
من روز دوم يا سوم ماه مبارك رمضان امسال حديثي خواندم و منبع آن را هم ذكر كردم. چند روز بعد از مركز پژوهش هاي صدا و سيما در قم تماس گرفتند و گفتند لحظه اي كه شما منبع حديث را اعلام كرديد ما گفتيم شما را امتحان كنيم و ببينيم كه منبع حديث را درست ذكر كرد ه ايد يا خير؟ كه متوجه شديم صحيح بوده و مي خواهيم از شما تشكر كنيم. اين احترام گذاشتن به مخاطب است و منتي ندارد. همه دوستان مجري بايد با مطالعه و تحقيق براي مردم صحبت كنند، چون مردم ما اهل ظرايف كلامي و معاني هستند و بايد با احترام بيشتر با آنها صحبت كرد .
ساعت هايي ما كه خواب هستيم آدم هاي زيادي در تكاپوي تهيه و تدارك برنامه هستند. اذان صبح را گفته اند اما حريم آفتاب همچنان ادامه دارد.
نوع اجراي جمشيدي به گونه اي ست كه از دل برمي آيد و بر دل مي نشيند. وقتي كه از حس و حال او در اين شب ها و هنگام اجراي برنامه سحر مي پرسم، مي گويد: شب سوم يا چهارم اجرا بود كه از دفتر آقاي مهندس ضرغامي تلفن زدند. خيلي عجيب بود، چون عمدتا مسئوليت ها تنفيذ مي شود و اگر قرار باشد حرفي از مدير ارشدي به يك مجري برسد از چند كانال عبور مي كند. براي من خيلي موجب تعجب و شگفتي و دلگرمي بود كه از دفتر رئيس سازمان تماس گرفتند و گفتند آقاي جمشيدي لحظه دعاي سحر مردم را با حرف هايي كه پيوستگي با دل دارد آشنا كنيد. من هم شعري خواندم: اومدم آشتي كنم وقتشه حالا آخدا/ رو تو برنگردون از من جون مولا آخدا احساس مي كنم مردم ما دوست دارند با خداي خودشان با واژه هاي ساده تري حرف بزنند و هر موقع ما اين را تست زديم موفق بوديم.
اگر آرايه هاي كلامي كمتر باشد - نه اينكه ادبيات ما از آنها تهي باشد، ولي حس و حال خاصي بر آن حكمفرما باشد- مطمئنا موفق هستيم. باور كنيد خيلي از پلاتوهايي را كه نوشتم براي اجرا گريه مي كردم و احساس مي كنم اگر سوزي در اجرا وجود دارد به بيننده منتقل مي شود، چون حرف راست است، اما اگر غير از اين باشد هر چقدر هم كه حديث بخوانيم، آهش در مردم نمي گيرد . ياد شبي مي افتم كه جمشيدي با لهجه مشهدي و با چشماني باراني مي خواند كه مويي كه سر تا به پا غرق گنايم / بچه محله امام رضايم و به او هم يادآوري مي كنم آن شب و آن لحظه را.
برنامه حريم آفتاب اولين برنامه اي بود كه كشف كرد دعاي سحر روايت شده از امام رضا (ع) است و ما كه ساكن و همشهري و هم محله امام رضا هستيم، چقدر خوب است كه اين لحظه ها دست توسل مردم را به دامان امام رضا (ع) وصل كنيم و خيلي ساده و روان بدون هيچ آداب و ترتيبي كه هر چه از دل تنگ آدم برمي آيد، به خدا بگويد .
عنوان برنامه هم شايد به همين دليل حريم آفتاب است كه از طرفي امام رضا (ع) آفتاب دل مومنان است و از طرف ديگر پايان برنامه با نزديك شدن آفتاب و طلوع خورشيد همراه است: من يك بار در همين برنامه گفتم كه ما افتخار مي كنيم در مملكتي زندگي مي كنيم كه هر روز خورشيد از دست امام رضا (ع) طلوع مي كند و هر غروب در دست امام حسين (ع) غروب مي كند. خانمي با برنامه تماس گرفته بود و از اين تعبير خوشش آمده بود. من گفتم كه چشم مردم به اين گنبد خورشيدي ست و خيلي ها با اميد بدان مي نگرند .
نكته اي كه در اجراي فرزاد به چشم مي خورد استفاده از تركيبات بديع و آرايه هاي ادبي و تزئين كلام با شعر و كلمات موزون و گاهي سجع آرايي جملات است و شايد براي خيلي ها جاي سئوال است كه او چگونه بدون متن و از حفظ براحتي برنامه را اجرا مي كند و در دام تكرار هم نمي افتد.
چيزي نزديك به 65 64 جلد كتاب فقط ويژه ماه مبارك رمضان امسال خريداري كردم. آنچه كه احساس كردم دلپسند است، از شيخ جعفر شوشتري و حاج علي اكبر نهاوندي و مرحوم آيت الله بروجردي تا شعر خوبي از فريدون مشيري و غزل هاي زيبايي از شعراي معاصر مثل قيصر امين پور، (گاهي شعرهاي خودم)، تمام اين مطالب را جمع آوري كرده ام در مجلدي كه چكيده تحقيقات ماه مبارك رمضان است. مثلا شما مي پرسيد كه در روز پانزدهم رمضان چه اتفاقاتي افتاده است. در اين تحقيقات مي توانيد پيدا كنيد كه روز پانزدهم مصادف است با حركت حضرت مسلم از سوي امام حسين (ع) به طرف كوفه. امروز شيخ طوسي به دنيا آمده و اتفاقاتي از اين دست. مطمئنا براي مردم ما دلپسند است و فكر مي كنم مردم ما قابل احترامند و بايد با آنها اينگونه صحبت كرد. مثلا من براي روز ولادت امام حسن (ع) ضرب المثلي عربي گفتم كه معني آن اين است كه امام حسن مجتبي (ع) وقتي بيرون مي آمدند، آنقدر جماعت اطراف ايشان زياد بود كه عرب مي گويد اگر سوزن مي انداختي پايين نمي آمد، مگر روي سر انسان. براي مردم جالب است كه چنين چيزي را از امام حسن (ع) بدانند. من غصه مي خورم كه هر موقع از امام حسن (ع) صحبت مي شود، فقط قبرستان بقيع را نشان مي دهيم و چهار تا كبوتر. واقعا شأن امام حسن اين نيست. كدام بزرگمردي ست كه بتواند در زندگي اش سه بار اموال خود را با ايتام و تهيدستان تقسيم كند؟ كدام جوانمردي ست كه 25 بار پياده به حج رفته باشد. كدام آدمي ست كه وقتي غذا مي خورد و سگي جلو مي آيد از غذايش به آن سگ بدهد؟ تا به حال در مورد ائمه اينطور عاشقانه صحبت كرده ايم كه مردم را عاشق كنيم؟ ماه رمضان همچنان كه طبق اسم خود از رمض (سوزاندن) گرفته شده، وظيفه ما در تلويزيون اين است كه مردم را عاشق رمضان كنيم .
حريم آفتاب علاوه بر دعاي سحر و برنامه هاي معمول، از سخنراني كارشناسان ديني و علما هم بهره مي گيرد و تقسيم بندي موضوعي براي شب هاي ماه مبارك رمضان انجام داده است كه از جمله درباره قرآن، دعا و فوايد و آثار آن، طرز دعا كردن، نيايش هاي امام سجاد (ع) و لطيفه ها و نكات نغز اخلاقي در آن صحبت مي شود. بالغ بر 30 جلد كتاب حكايات و قصه ها در مورد توبه، دعا، قرائت قرآن و موضوعاتي از اين دست تهيه كرديم.
نوآوري هاي فرزاد جمشيدي در اجراي برنامه به جذابيت بخش هاي ديگر هم مي افزايد. او به رسم مجريان ديگر نمي گويد تا اذان صبح به افق تهران 5 دقيقه باقي ست، چرا كه معتقد است رمضان ميهماني خداست نه پادگان و براي اين ميهماني بايد از ادبيات ديگري استفاده كرد. نام شما مومنين در حافظه تابناك فرشته ها باقي ست، تا اذان صبح به افق تهران 5 دقيقه باقي ست يا مثلا يك بار گفتم پاشيم سجاده هامون رو آماده كنيم، لباس هاي عيدمون رو بپوشيم. خدايا شكرت كه ما به نوزدهمين، دهمين، يازدهمين روز ماه رمضان رسيديم و به ملك الموت اجازه دادي ما يك روز ديگر از اين بهشت را ببينيم. حتي براي لحظه اذان شعر گفتم؛ گاه وصال است اي حق پرستان / اذان صبح است به افق تهران يا روي نياز خود به در كبريا كنيد / وقت اذان رسيده مرا هم دعا كنيد يا در كار عبادت شو، روز رمضان آمد / چون با افق تهران هنگام اذان آمد .
تيتراژ پاياني حريم آفتاب از موسيقي فيلم خيلي دور، خيلي نزديك ساخته محمد رضا عليقلي بهره مي گيرد. آنجا كه دكتر عالم، سفري آغاز مي كند به دل كوير و خبر ندارد دست تقدير قرار است او را به كجا بكشاند و چه به او نشان دهد. گويي رمضان نيز سفري ست به كوير بي انتهاي لطف الهي. آنجا كه شياطين دست بسته اند و فرشتگان بال گشاده و دروازه هاي رحمت خدايي گشوده و خوان نعمت حضرتش گسترده. دريغ اگر در درياي پرخروش رحمتش غرق نشويم و دست كم تني به آب نزنيم.
خانه تكاني در اجرا
روي ميزش كتاب هاي مختلفي به چشم مي خورد. اولين آن كه حتما ديوان خواجه شيراز است، اما جالب تر آنجاست كه دلاويزترين فريدون مشيري هم زيردستش است و كلي كتاب ديگر. فرزاد جمشيدي آنقدر دلنشين و دوست داشتني و البته مسلط اجرا مي كند كه باور كردنش سخت است. بدون هيچ متن و نوشته اي، مسلسل وار و پشت سر هم جلو مي رود و حتي براي لحظه اي مكث نمي كند، انگار كه كلمات را بلعيده و هضم كرده و حالا مي خواهد قطره اي از درياي واژگان را تحويل مخاطب دهد. او در ماه مبارك رمضان بنابه چند اجرايي كه دارد، كمتر استراحت مي كند و بيشتر وقتش را به مطالعه و تحقيق و پژوهش مي پردازد؛ چيزي كه از نظر او مشكل فعلي اجراست.
جمشيدي معتقداست كه بايد در اجرا، خانه تكاني كنيم. هم شأن نويسندگان سازمان بايد ارتقا پيدا كند و هم مجريان بايد خود را نيازمند به تحقيق بدانند. مرگ مجري زماني ست كه او به گونه اي صحبت و اجرا كند كه يك فرد عادي در خيابان هم بتواند. مجريان ما عمدتا 50-40 كلمه در دست دارند كه اگر آنها را از گفتن اين كلمات منع كنند، فلج مي شوند؛ سري به اتاق فرمان بزنيم ، در خدمتتون هستيم ، برمي گرديم و تركيباتي از اين دست كه از 50-40 سال پيش بوده و الان بايد به عنوان كلمات ارزشمند بايگاني شوند. ما بايد به سراغ جملات جديدتري برويم، كما اينكه خيلي ها سراغ كارهاي نو رفتند و موفق شدند. مثلا راهنمايي و رانندگي انيميشن را امتحان كرد و موفق شد. آنها كه در زيست شناسي كار مي كنند معتقدند اگر انسان از عينك يا كلاهي به طور متناوب استفاده كند و هميشه روي صورت وسر فرد باشد، بدن انسان نسبت به عينك و كلاه سازش حسي پيدا مي كند و بعد از مدتي فرد احساس نمي كند كه كلاه روي سرش يا عينك روي صورتش است.
مردم ما هم به واژه هاي مجريان سازش پيدا كرده اند. واژه هايي كه ديگر هيچ گوش و دلي را نمي لرزاند. همين نگاه انتقادي جمشيد ي ست كه موجب اجراي متفاوت او از ديگران است. اجرايي كه بي اغراق هر گوش و دلي را مي لرزاند و هر چشمي را باراني مي كند. فرزاد جمشيدي، مجري را رگ حيات برنامه مي داند، چرا كه بارها ديده ايم برنامه اي با يك مجري ارتقا پيدا كرده و با مجري ديگري زمين خورده، اما در يادگيري ها لحظه آخر به مجري فكر مي كنند. گرچه اراده مسئولان سازمان بر تحقيق و پژوهش است و هر بار مجري مطالعه و تحقيق كرده، توسط مسئولان تشويق شده، اما متاسفانه فرهنگ غلطي جا افتاده كه نوعي ناهنجاري ست و آن اين است كه اجرا تبديل شده به تريبون داري و اعلام برنامه. به همين دليل، اگر كسي موجي ايجاد كند و به مردم بگويد تا به حال به نام اجرا نان و پنير مي خورديد، اما غذاهاي ديگري هم هست، به چشم مي آيد. بايد ذائقه مردم را عوض كرد. مردم تا كنون از اجرا فقط نان و پنيرش را ديده اند، در حالي كه اين حرفه چلوكباب سلطاني هم دارد.