دوشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۴
سياست
Front Page

اعتراض محرومان «ابرباثبات» اروپا را تهديد مي كند
عصيان بينوايان
003537.jpg
نيلوفر قديري
دو ماه پيش مردم فرانسه، اين كشور «ابر باثبات» اروپا، بر صفحه تلويزيون هاي خود با چشماني حيرت زده شاهد هرج و مرج در نيواورلئان آمريكا بودند.
هرج و مرج و آشوب فقرا و رنگين پوستان آمريكا در نيواورلئان كه بعد از توفان كاترينا صورت گرفت، محصول قرن ها برده داري، فقر و انزواي نژادي بود كه چندين نسل را از امكانات زندگي محروم كرده بود. اما فرانسه با نوع جديدي از اين مشكل روبه روست.
جوانان ساكن ساختمان هاي كثيف و بي روح اطراف پاريس دو هفته است كه شب ها را در خيابان ها مي گذرانند.
غروب ها جوانان محروم در دسته هاي ۳۰ و ۴۰ نفري به مراكز خريد هجوم مي آورند، شيشه ها را خُرد مي كنند و موجب وحشت كارمندان و رهگذران مي شوند.
آنها كه با شاهكار ادبيات فرانسه و رنج «بينوايان» هوگو آشنايند اكنون از خود مي پرسند ميراث داران انقلاب بزرگي كه آرمان باشكوه عدالت اجتماعي و سياسي را به تاريخ و فرهنگ انسان هديه كرد، چگونه اين مفهوم بي بديل و فاخر را فراموش كردند.

يك جوان ۱۹ساله مراكشي كه پاي ثابت دسته هاي مهاجم است مي گويد: «پليس خودش شروع كرد.» جوان ديگري كه پدر و مادرش متولد هائيتي هستند مي گويد:«اين روزها شبيه ماه مه ۱۹۶۸ است.»
البته اين تشبيه دقيق نيست. در آن زمان دانشجويان فرانسوي تحت تأثير فلسفه اگزيستانسياليسم به خيابان ها ريختند و خواستار اصلاح نظام دانشگاهي اين كشور و پايان دادن به «حكومت پليسي» شدند. اما اكنون فرانسه در آستانه يك شورش نژادي تمام عيار است. هر شب هزاران جوان خشمگين و سرخورده به خيابان ها مي ريزند و همه چيز را به آتش مي كشند. آنها كه از تبعيض، بيكاري و فقر به تنگ آمده اند در واقع زندگي خودشان را به آتش مي كشند. اين اعتراض آتشين همچون يك كمان سراسر حومه پاريس را در بر گرفته و تا چند كيلومتري قلب پاريس هم رسيده است. در يكي از اين شهرك ها، اين جوانان ۲۲ اتوبوس را به آتش كشيدند، در شهري ديگر به اتوبوس  در حال حركت حمله بردند و بنزين بر روي مسافران ريختند، بعد آتش را روشن كردند. در اثر اين آتش سوزي يك زن معلول به شدت مجروح شد. آنها به مدارس، مراكز خريد و شركت ها و مراكز تجاري حمله مي كنند و شهر به شهر گروه هاي مشابهي را با خود همراه مي كنند. هزاران نيروي پليس و آتش نشان براي خاموش كردن آتش اين آشوب بسيج شده اند، اما نتوانسته اند كاري كنند. تاكنون نزديك به ۸۰۰ نفر دستگير شده اند. در يكي از اين شهرك هاي حومه پاريس معترضان به سوي پليس آتش گشودند و ۱۰مأمور را مجروح كردند. شب بعد هم كه يكي از خط مرزهاي اين گونه آشوب ها شكسته شد يك كوكتل مولوتوف به سوي يك خودرو در نزديكي محله معروف دلارپابيكا در پاريس پرتاب شد. اين معترضين آشوب گر اكثراً عرب يا سياهپوست هستند. اما آنان فرانسوي هايي هستند كه در اين محلات متولد شده و رشد كرده اند، محلاتي كه اكنون يكي پس از ديگري به آتش كشيده مي شود. رهبران فرانسه تلاش كرده اند ميان محكوم كردن خشونت ها و وانمود كردن به درك انگيزه هاي پشت آن،خطي متعادل ر ا در پيش بگيرند، اما هنوز نتوانسته اند نظم را در اين خيابان ها برقرار كنند. طي سالها فرانسه چشم هايش را به روي كمبودهاي اين محله ها بسته بود. اما هفته گذشته مجبور شد كه اين بي تفاوتي  را كنار بگذارد. بروز هر مورد خشونت و درگيري دولت را بيشتر تكان مي دهد و الگوي برابري اجتماعي اين كشور را بيشتر زير سؤال مي برد. يك مقام فرانسوي كه دبير امور اجتماعي حزب سوسياليست اين كشور است، شرايط كنوني را به آتش در جنگل تشبيه مي كند كه با وزش باد روز به روز شعله ورتر مي شود. با گسترش آتش آشوب ها به شهرهاي ليون، مارسي و رون سراسر فرانسه در معرض خطر قرار دارد.
حومه پاريس كه بيشتر طبقه متوسط در آن ساكن هستند محل اسكان مهاجران عرب از شمال آفريقاست كه در دهه ۱۹۵۰ به فرانسه آمده اند. اكنون فرزندان و نوه هاي آنها در كنار مهاجران عرب و جنوب آسيايي زندگي مي كنند كه به تازگي به فرانسه آمده اند. اين خانواده ها تلاش مي كنند تا عزت خود را حفظ كنند، ولي از سوي ديگر بهترين طعمه براي دلالان مواد مخدري هستند كه تنها فرصت شغلي جوانان اين خانواده ها به حساب مي آيند. نرخ بيكاري در اين مناطق دست كم دو برابر متوسط ملي يعني رقم ۸/۹ درصد است. در بعضي محله ها رقم بيكاري از ۴۰ درصد فراتر مي رود. اين نمونه فرانسوي شرايط اجتماعي است كه شهرهاي اروپايي از آمستردام تا لندن و مادريد را دربرگرفته است.
003540.jpg
* فقر، سرنوشت محتوم بسياري از جوانان منزوي شده از جامعه است كه مي گويند به خاطر مذهب يا قوميت شان از داشتن شغل محروم هستند
* فرانسه سالها چشم هايش را بر روي فقر و محروميت ساكنان اين محله ها بسته بود اما اكنون نه تنها فرانسويان كه همه اروپا به تبعيض و محروميت اين محله ها اذعان دارند

مشكل اصلي همان معضلي است كه فرانسوي ها با ادب خاص خود آن را «انزواي اجتماعي» مي خوانند. شهروندان شهرهاي اطراف پاريس خود را محروم از شغل، تحصيل، مسكن و در نهايت محروم از زندگي سياسي مي بينند. در فرانسه تقريباً پنج ميليون مسلمان زندگي مي كنند اما در پارلمان اين كشور حتي يك عضو مسلمان وجود ندارد.
فقر، سرنوشت محتوم بسياري از اين جوانان منزوي شده از جامعه است كه مي گويند به خاطر مذهب يا قوميت شان از شغل محروم هستند.
تبعيض چه در زمينه هاي نژادي و چه مذهبي، هيچ گاه با تعاريف خود فرانسوي ها  از جمهوريت منحصر به فرد خودشان نمي خواند. اما شاهدان اين دو هفته آشوب خياباني به خوبي اين تعارض را حس كرده اند. اين جوانان، فرزندان متولد شده در فرانسه اي هستند كه احساس مي كنند واقعاً فرانسوي به حساب نمي آيند. وقتي به دنبال كار مي روند، كاري پيدا نمي كنند، وقتي درخواست مسكن مي كنند، پاسخي نمي بينند.
جرقه اين آشوب هاي خياباني، مرگ دو نوجوان در ۲۷ اكتبر (۵ آبان) در شهر «كليشي سوبو» بود كه اكثريت جمعيت آن را مهاجران و فرزندان نسل بعد از آن تشكيل مي دهند.«بونا ترائوره» ۱۵ساله مالايي و زيد بنا ۱۷ساله كه والدينش تونسي هستند به همراه يك نوجوان ديگر از بيم پليس در يك ايستگاه فشار قوي برق پناه گرفتند. در اثر اين كار اين دو نفر دچار برق گرفتگي شده و كشته شدند. بلافاصله شايعات گسترده اي درباره مرگ اين دو نوجوان منتشر شد و پليس به عنوان مسئول اين فاجعه شناخته شد. با اين حال يك تحقيق رسمي نشان داد كه پليس اين سه نوجوان را اصلاً مورد تعقيب قرار نداده و آنها خود وارد اين ايستگاه برق شدند. عصر همان روز يك گروه از جوانان خشمگين در مقابل محل وقوع حادثه تجمع كردند و آتش زدن خودروها و شكستن شيشه  مغازه ها شروع شد. با حضور پليس آتش بيشتر شد. روز بعد تظاهراتي آرام به ياد اين دو نوجوان برگزار شد كه در آن شركت كنندگان تي شرت هايي با اين نوشته  پوشيده بودند كه«مرگ بي هيچ دليلي ».
در پايان اين تظاهرات ميان جوانان و پليس ضد شورش درگيري درگرفت، ناتواني دولت فرانسه در كنترل اين ناآرامي ها به اندازه وقوع اين خشونت ها حيرت همه را برانگيخت. بعد از آن كه دو قطار هدف حمله جوانان قرار گرفت، دولت مجبور شد حركت قطار از پاريس به فرودگاه شارل دوگل را متوقف كند. سياستمداران حيران  به نظر مي رسند و شهروندان فرانسوي اصلاً انتظار ديدن چنين وقايعي را نداشتند. ماه گذشته نظرسنجي كه در سراسر فرانسه انجام شد نشان داد كه ۷۶ درصد از مردم اطمينان و اعتمادي به رهبران سياسي اشان ندارند. اين شورش ها شرايط رهبران سياسي فرانسه را متزلزل تر كرده است.
در كانون اين ماجرا، نيكولا ساركوزي قرار دارد كه رهبر حزب حاكم اتحاد براي جنبش مردمي و رقيب اصلي دومينك دوويلپن نخست وزير در به دست آوردن نامزدي حزب حاكم در انتخابات رياست جمهوري ۲۰۰۷ فرانسه است. مبارزه موسوم به«قانون و نظم»ساركوزي براي سركوب جرم و جنايت و مواد مخدر در مناطق مهاجرنشين واكنش هاي منفي به همراه داشته است. او كه همواره از « واكنش سخت»حمايت مي كند، چندي پيش اعلام كرد عوامل جنايتكار بايد ريشه كن شوند. چند روز پيش از شروع اين ناآرامي ها، در يكي از شهرهاي حومه پاريس مردم به سوي او سنگ پرتاب كردند.
از زمان وقوع اين ناآرامي ها ساركوزي بارها از موضع خود دفاع كرده است، اما با شدت گرفتن بحران، او و سياست هايش با انتقادات شديدي از درون دولت روبه رو شدند. يكي از مقامات دولتي ساركوزي را كه پدرش از مجارستان به فرانسه مهاجرت كرده، به استفاده از عبارات جنگي متهم كرد. در بعضي محله ها، سخنان ساركوزي بهانه اي شد براي آشوب بيشتر.
اما دوويلپن با گذشت چند روز از وقوع آشوب ها، حرفي نزد. با گسترش درگيري ها او در پارلمان حاضر شد تا به پرسش ها پاسخ دهد. ساركوزي سكوت اختيار كرده بود. كلام ويلپن محترمانه تر از ساركوزي بود. او به سنا گفت: «دولت جمهوري خواه تسليم نمي شود، نظم و عدالت حرف آخر را در كشور ما مي زند.»با گذشت يك هفته از شروع آشوب ها ويلپن با گروهي از جوانان محلات معترض اطراف پاريس ديدار كرد و وعده داد تا پايان ماه طرحي براي بهبود شرايط زندگي در اين محلات ارائه كند. بعد از او هم ژاك شيراك رئيس جمهور درخواست آرامش كرد. دولت نشست هاي بحران برگزار كرد تا نشان دهد كنترل اوضاع را در دست دارد؛ اما با اين كار فقط ناكارآمدي خود را نشان داد.
003543.jpg
اين واكنش ضعيف از نظر ساكنان اين محلات،خود ريشه ناآرامي هاست و نشان مي دهد طبقه حاكم در فرانسه، ارتباطي با عامه مردم ندارد. جوانان مهاجر ناراضي سالهاست تلاش مي كنند كه توجه دولت را جلب كنند. اما فرانسه همچنان بر اين باور است كه تازه واردها بعد از ورود به كشور ديگر رسماً فرانسوي هستند و نيازي به مراقبت ويژه ندارند. يك تحليل گر فرانسوي در اين باره مي گويد، شكاف ميان دولت و مردم رو به افزايش است.
يكي از رهبران سوسياليست فرانسه در اين باره در گفتگو با روزنامه  گاردين گفته است: «اين بحران سراسري است. ما با يك مشكل ساختاري روبه رو هستيم كه در ۲۵ سال گذشته نه چپ ها و نه راست ها با آن روبه رو نبوده اند.»
او و عده اي ديگر در فرانسه بر اين اعتقاد هستند كه الگوي جمهوري در فرانسه نياز به تجديد نظر دارد. يكي از اصول اين جمهوري  آن است كه همه در برابر دولت برابر و يكسان هستند. همه شهروندان فرانسوي بدون توجه به اين كه از كجا آمده اند، در يك نكته با هم برابرند و آن فرانسوي بودنشان است. اين اصل از دل آرمان هاي انقلاب سال ۱۷۸۹ بيرون آمد. اما در عمل دچار عقب  گردهايي شد. مثلاً آمارگيري بر اساس قوميت يا مذهب در فرانسه ممنوع است. هيچ كس نمي داند چه تعداد از شهروندان فرانسوي عرب يا آفريقايي تبار هستند، عملكرد آنها در مدرسه در مقايسه با شاگردان سفيدپوست چگونه است و يا درصد بيكاران يا زندانيان اين گروه چه مقدار است. سال گذشته ساركوزي اعلام كرد بايد اقدامي قاطع در زمينه تحصيل و شغل اين مهاجران صورت گيرد؛ اما اين درخواست ساركوزي با واكنش منفي شيراك و رهبران چپ گراي فرانسه روبه رو شد و او را به تبليغ ضدجمهوريت وضد فرانسه متهم كردند. فرانسه درباره موج اوليه مهاجران از اروپا و از كشورهايي چون لهستان، اسپانيا، ايتاليا و پرتغال اين سياست را به كار مي برد. اما آن مهاجران سفيدپوست و كاتوليك بودند و وقتي به فرانسه مهاجرت كردند كه اين كشور به نيروي كار احتياج داشت. اين سياست براي مهاجران بعد از جنگ از شمال آفريقا جواب نمي دهد. نشانه آن هم همين ناآرامي هاي روزهاي اخير در شهرهاي فرانسه است.

نگاه امروز
نسل بي هويت

عباس لقماني
در ميان فرياد هزاران دانشجوي خشمگين، صداي بم گلوله توجه كسي را جلب نكرد.
دانشجوي جوان بنو اونه زورگ در حالي كه خون از گردنش جاري بود به خاك افتاد.
همه چيز با ورود شاه و ملكه ايران به برلين در تابستان سال ۱۹۶۷ ميلادي آغاز شد. موجي كه از برلين برخاسته بود به زودي مرزهاي اروپا را درنورديد.
در ماه مه سال ۱۹۶۸ ژنرال پير فرانسوي و يكي از فاتحان جنگ دوم شارل دوگل نيز فداي اين موج شد. نهضت دانشجويي دهه ۶۰ ميلادي آغازگر تحولي اساسي در همه اروپا شد و نسل معروف به ۶۸ خود را از نسل هاي پيشين متمايز كرد.
آنان كه پس از جنگ دوم جهاني به دنيا آمده بودند، دنياي سنتي پدرانشان را زيرورو كردند. اپوزيسيون خياباني و بيرون از پارلمان به زودي در دسته بندي هاي سياسي تازه تبلور يافت و حكومت هاي سنتي اروپا را مجبور كرد آنان را جدي گرفته و راه را براي دخالت آنان در سياست بگشايند. امثال يوشكا فيشر و كورت بنديت كه در آلمان و فرانسه از سردمداران اپوزيسيون خياباني بودند به پارلمان ها راه يافتند و به زودي جايگزين سياستمداران قديمي شدند. روژه دبره كه همرزم چه گوارا بود نيز از اين قاعده مستثني نبود.
اين نسل كه سياست را محور همه تحولات جامعه  مي پنداشت به زودي در دل نظام هاي پارلماني آرام گرفت. اگر صداي فريادي شنيده  مي شد، اين صدا از پشت تريبون مجلس برمي خاست.
آنچه ولي اكنون و به خصوص در هفته گذشته در فرانسه جريان دارد هيچ سنخيتي با فريادهاي خشمگين دانشجويان دهه ۶۰ ميلادي كه ايده آل هاي ارزشمند تري از نسل كنوني داشتند، ندارد.
سياست، امروز در جامعه مصرفي غرب و بخصوص نسل جوان جايگاهي ندارد و جاي خود را به يك جامعه مصرفي داده است.
آنچه براي جوانان دهه شصت ميلادي ضدارزش به حساب مي آمد اكنون به ارزش تبديل شده است و جوان امروز اروپايي كه همه چيز را از اين منظر مي نگرد بخصوص اگر هويتي جهان سومي هم داشته باشد، خواهان سهم خود است. جامعه اي كه در آن مصرف گرايي به ارزش تبديل شده باشد بايد خود را آماده چنين برخوردهايي نيز بكند.
فرياد جوانان فرانسوي و شايد در آينده اي نه چندان دور هلندي، بلژيكي، انگليسي و آلماني تبلور نسلي است كه هويت خود را از دست داده است.
اروپاي دور خود ديوار كشيده اكنون شاهد هجوم هزاران انسان جهان سومي است كه در جست وجوي زندگي بهتر به آب و آتش مي زنند تا خود را به سرزمين موعود برسانند.
از سوي ديگر نسل دوم و سوم جهان سومي هايي كه پدرانشان جواني و نشاط خود را فداي پيشرفت صنعتي اروپا كردند و اكنون به شهروندان درجه دوم و سوم اروپا تبديل شده اند در كشورهايي كه به دنيا آمده اند، اميدي به بهتر زيستن ندارند.
آنچه در روزهاي گذشته در فرانسه اتفاق افتاد، فرياد نسلي است كه هرچند شناسنامه فرانسوي دارد ولي اميد به آينده بهتر را در اين مهد فرهنگي اروپا از دست داده است. آنان نه سياسي فكر مي كنند و نه همانند دانشجويان دهه ۶۰ ميلادي داراي ايدئولوژي هستند.
جوانان بيكاري كه فقط در جست وجوي كار و زندگي كردن همانند جوانان ديگر فرانسوي هستند. اين فرياد اكنون در درون دولت ها نيز شنيده شده است و دولت فرانسه سعي دارد با توجه بيشتر به اين نسل آنان را آرام كند.
اروپا ولي روزهاي پرهيجاني را پيش رو دارد و اين آتش زير خاكستر شايد جرقه اش دامنگير كشورهاي ديگري نيز بشود.
نسل بي هويت جهان سومي ها در اروپا اكنون در دوردستها نوري را ديده است كه شايد به آنان هويت بخشد، نوري كه برخاسته از اسلام است.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |