امير بهادري نژاد
تيم ملي فوتبال ايران اين روزها مبتلا به يك بيماري مزمن شده كه اين ويروس(كه شايد ويروس بي انگيزگي باشد) همان تيم با طراوت جام ملتهاي آسيا در سال ۲۰۰۴ را به يك تيم سردرگم تبديل كرده در حالي كه بازيكنان همان هستند و مربي همان. اما آيا اين براي اولين بار است كه مربي تيم ملي با موجي منفي از انتقادات مواجه مي شود و آيا برانكو نيز مانند ساير مربيان قبلي تيم ملي اسير اين امواج ويرانگر خواهد شد؟
فوتبال و كلا ورزش ايران از ابتدا تاكنون همواره با موانع بسياري در راه پيشرفت مواجه بوده است كه اين موانع نقش ترمز را ايفا كرده اند. علاوه بر مشكلات فني، سخت افزاري و مديريتي كه حركت رو به جلو ورزش ايران را كند كرده، اختلافات داخلي نيز در ناكامي تيم هاي ورزشي ما موثر بوده است. طي ساليان گذشته سابقه نداشته كه تيم هاي ملي ورزشي ايران بدون هياهو به يك دوره مسابقه بين المللي اعزام بشوند و همواره منتقدان علاوه بر نقد به تخريب اين تيم ها و مربيان آنها پرداخته اند.
البته همانگونه كه بارها به آن اشاره شده، نقد لازمه پيشرفت است اما به شرطي كه پشت اين نقدها استدلال قوي وجود داشته باشد و نه اينكه اين نقدها وسيله اي براي رسيدن به اهداف غير ورزشي باشد.
نظر به اينكه فوتبال پرطرفدارترين رشته ورزشي در ايران به شمار مي آيد، طبيعي است كه افراد بسياري در جامعه درگير اين پديده باشند. به همين دليل است كه گفته مي شود در ايران ۷۰ ميليون كارشناس فوتبال وجود دارد چون تمامي افراد جامعه به گونه اي در مورد اين رشته ورزشي اظهار نظر مي كنند.
وجود چنين شرايطي باعث شده تا مربيگري تيم ملي فوتبال به يكي از دشوارترين و زيانبارترين مشاغل تبديل بشود. در جامعه ورزشي احساسي ايراني، همگان از تيم ملي كشورشان برد مي خواهند و به همين دليل مربي تيم ملي فرصتي براي آزمون و خطا را ندارد و همواره محكوم به پيروزي است. در تمام دنيا همواره رسم بر اين است، زماني كه تيم ملي نتيجه مي گيرد شدت انتقادات كاهش مي يابد و به عبارت ديگر، منتقدان در اين مدت به بازسازي خود براي روزهاي بحراني مي پردازند. اما در ايران همواره خلاف اين موضوع ثابت شده است. اگر اندكي به گذشته باز گرديم و عملكرد مربيان تيم ملي را طي چند سال اخير بررسي كنيم به اين نتيجه تلخ خواهيم رسيد كه در مقاطع زماني مختلف، موجي منفي عليه مربي تيم ملي به راه افتاده كه اين امواج منفي مقطعي بي ارتباط با نتايج به دست آمده بوده است.
براي اينكه اين موضوع براي خوانندگان محترم ملموس تر شود كافي است اندكي به گذشته بازگرديم.
پيش از آغاز رقابتهاي راهيابي به جام جهاني ۱۹۹۸ فرانسه هدايت تيم ملي فوتبال ايران بر عهده محمد مايلي كهن بود كه وي در يك مقطع زماني علي دايي را به تيم ملي دعوت نكرد. در پي انتشار اسامي تيم ملي كه دايي در آن غايب بود موج منفي گسترده اي عليه مايلي كهن آغاز شد كه حتي به اين موج منفي ابعاد جهاني داده شد و منتقدان مدعي شدند كه ايرانيان سراسر جهان خواهان تغيير تصميم مربي تيم ملي هستند. و يا زماني كه تيم ملي نتيجه نمي گرفت همين منتقدان مدعي شدند كه قوانين بسيار سختگيرانه مربي تيم ملي در اردوها باعث تحليل انگيزه و روحيه بازيكنان شده است.
البته اين پايان ماجرا نبود چون زماني كه مربي بزرگي بنام توميسلاو ايويچ در آستانه رقابتهاي جام جهاني ۱۹۹۸ هدايت تيم ايران را برعهده گرفت به اين نتيجه رسيد كه مهم ترين ضعف تيم ملي ايران قدرت بدني بازيكنان است به همين دليل تمام قدرت خود را روي تمرينات قدرتي متمركز كرد كه شكايت پنهاني برخي از بازيكنان ملي پوش از فشار شديد اين تمرينات باعث شد تا موج منفي عليه مربي تيم ملي آغاز شود.
دقيقا به ياد داريم كه در آن زمان منتقدان از طريق رسانه هاي گروهي فرياد مي زدند كه مگر تيم ملي قرار است بجاي شركت در رقابتهاي جام جهاني فوتبال در رقابتهاي جهاني بوكس شركت بكند كه با مديسن بال به تمرينات بدنسازي داخل سالن مي پردازد. به هرحال تداوم اين موج منفي در رسانه ها به نوعي تنش و منفي نگري را به اردوي تيم ملي و بازيكنان انتقال داد تا اينكه حادثه رم به وقوع پيوست و مقدمات بركناري ايويچ مهيا شد.
در آن زمان جلال طالبي به عنوان مربي ايراني روي نيمكت ذخيره ها نشست كه ظاهرا وي مورد قبول منتقدان بود اما پس از جام جهاني و به ويژه پس از شكست تيم ايران در جام ملتهاي آسيا در سال ۲۰۰۰ همين منتقداني كه مهر تاييد بر مربيگري طالبي مي زدند موجي تازه عليه وي به راه انداختند و تيم او را آلوده به پديده بازيكن سالاري دانستند. همچنين زماني كه منصور پورحيدري هدايت تيم ملي را بر عهده گرفت او را متهم به محافظه كاري كردند و استدلال منتقدان اين بود كه تساوي عددي بازيكنان استقلال و پرسپوليس در اردوي تيم ملي نشان دهنده محافظه كاري وي مي باشد. بعد از پورحيدري نوبت به بلاژويچ رسيد. با توجه به اينكه اين مربي از استعداد بالقوه اي براي درگير شدن با رسانه ها برخوردار بود به همين دليل منتقدان از اين ويژگي وي بيشترين بهره را بردند و از همان روز اول به تحريك وي پرداختند. در همان روزهاي نخست كه بلاژويچ به دلايل انضباطي خداداد را از تيم ملي كنار گذاشت موج منفي عليه او آغاز شد و روزي نبود كه مصاحبه هاي تند و بي پرواي خداداد عليه بلاژويچ در رسانه هاي گروهي منعكس نشود. اين موج منفي تا جايي پيش رفت كه باعث تحريك پرويز برومند و مهدي هاشمي نسب و در نهايت خروج آنها از اردوي تيم ملي شد.
پس از جدايي بلاژويچ از تيم ملي نوبت به برانكو رسيد تا او نيز اسير موج منفي منتقدان بشود. از قضا اين بار نيز خداداد عزيزي در برابر مربي تيم ملي قرار داده شد. زماني كه خداداد به تيم ملي دعوت نمي شد اغلب رسانه هاي گروهي هر روز تنها نقطه كور تيم ملي را غيبت خداداد اعلام مي كردند و حتي اين موضوع به كليه برنامه هاي ورزشي تلويزيون كشيده شد تا جايي كه حتي رئيس سازمان ورزش وقت نيز در برابر اين امواج منفي تسليم شد و او نيز سوار بر اين موج خواهان دعوت خداداد به تيم ملي شد.
در مقطع بعدي نوبت به وسيله قرار دادن ايمان مبعلي براي انتقاد از برانكو شد كه در يك اقدام هماهنگ ناگهان اغلب منتقدان در رسانه هاي همگاني به برانكو (به دليل استفاده نكردن از مبعلي در تركيب اصلي تيم ملي) حمله ور شدند. همچنين در مقطعي ديگر حضور نيافتن وحيد هاشميان در تيم ملي به ابزاري براي منتقدان جهت حمله به برانكو تبديل شد.
اخيرا هم غيبت رضا عنايتي در تيم ملي هياهوي بسياري براه انداخت و روزي نبود كه برانكو به واسطه دعوت نكردن اين بازيكن به تيم ملي مورد نكوهش واقع نشود. جالب اينكه اين انتقادات در شرايطي مطرح مي شود كه تا يكسال قبل همين منتقدان فرياد برانكو، برانكو را سر مي دادند و خواهان بازگشت وي به ايران و حضورش بجاي همايون شاهرخي به عنوان مربي تيم ملي بودند.
حالا هم كه تيم ملي به جام جهاني صعود كرده به نظر مي رسد موج منفي تازه اي عليه مربي تيم ملي براه افتاده و بعيد نيست كه ماجراي ايويچ براي برانكو تكرار بشود. اين موج جديد با مطرح كردن مواردي چون زيبا بازي نكردن تيم ملي آغاز شده و حالا نيز تئوري برخورداري از مربي ايراني در جام جهاني مطرح مي شود. به همين دليل چند هفته اي است كه در بيشتر برنامه هاي تلويزيون و برخي از مطبوعات هر روز و به عناوين مختلف به تقويت اين تئوري پرداخته مي شود و در حقيقت تنها هدفي كه مطرح كنندگان اين تئوري دنبال مي كنند اخراج برانكو است.
به نظر ما آنچه براي مردم و كشور ما اهميت دارد موفقيت و سربلندي تيم ملي در جام جهاني است و تفاوتي ندارد كه اين موفقيت با يك مربي خارجي بدست آيد يا مربي ايراني چون در نهايت اين موفقيت به پاي كشور ايران نوشته خواهد شد.
فراموش كرده ايم كه سال هاست كشورهاي غربي از مغزهاي دانشمندان و تاجران ايراني براي دستيابي به پيشرفت هاي علمي و اقتصادي استفاده مي كنند اما در نهايت هيچيك از اين موفقيت ها به پاي ايراني ها نوشته نمي شود و گفته مي شود كه فلان كشور در اين زمينه به موفقيت دست يافت.
متاسفانه سالهاست عادت كرده ايم كه به دليل اختلافات داخلي و بعضا سلايق شخصي از درون به تخريب تيم هاي ملي بپردازيم به گونه اي كه اختلافات داخلي به نخستين و جدي ترين رقيب تيم هاي ورزشي ايران تبديل شده است.
البته هدف از نگارش اين مطلب دفاع از برانكو نيست. بايد منصف بود و پذيرفت كه روند فعلي تيم ملي ايران اميدوار كننده نيست و تيم ملي به نوعي به بيماري بي انگيزه بودن مبتلا شده است. اما بر خلاف افرادي كه موج منفي عليه مربيان تيم ملي براه مي اندازد، معتقديم علاج تيم ملي پاك كردن صورت مسئله كه همان بركناري برانكو است نمي باشد، بلكه بايد به جاي تخريب و گسترش موج منفي راهكارهاي عملي و مناسب براي تيم ملي جهت خروج از اين بحران پيشنهاد داد.
اين امواج منفي به حدي مربي تيم ملي را تحت تاثير خود قرار داده كه وي مجبور است براي كاستن شدت انتقادات از اصولي كه به شدت به آن پايبند بود كوتاه بيايد و مثلا فلان بازيكن را به تيم ملي دعوت و يا بازيكن ديگري را علي رغم ميل باطني اش تعويض بكند.
تجربه نشان داده نتيجه ايجاد موج منفي عليه مربي تيم ملي در مقاطع زماني مختلف در نهايت به ضرر تيم ملي ما تمام شده است. تنها اميدواريم كه اين بار اين موج منفي جديد منتهي به ناكامي تيم ايران در بزرگترين رويداد فوتبال جهان نشود.