پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۵۸
در شهر
Front Page

كاهش هشت پله اي حجم دولت ايران در سال 2005
هشت پايي كه چيز را مي بلعد
006210.jpg
رويا راوري
سياست كوچك سازي دولت تنها به گزينه تعديل نيروي انساني خلاصه شده است. تبعات منفي اين امر باعث شده مديران دولتي هيچ وقت نتوانند تجربه مديريت بدون بحران را به دست آورند. همين امر ضرورت مديراني كه به مديريت اطلاعات مجهز باشند را در شرايط فعلي جامعه ملزم و پررنگ تر كرده است.
مديران در شرايطي در راس قرار مي گيرند كه بايد يك سيستم را از بحران و دوران ركود نجات دهند. در واقع اين مديريت هاي بحران زده به تعديل نيرو به جاي كاهش هزينه ها منجر مي شود.
از سويي دولت با وعده همكاري با بخش خصوصي در پي گسترش اين بخش است. از سوي ديگر بخش خصوصي همواره در چارچوب تعريف شده اي، وابسته به دولت پيش مي رود.
مسلما با اين عوامل كاهش حجم دولت در روند سياست كوچك سازي، غيرممكن و دست نيافتني جلوه مي كند.
همچنين باوجود آماري همچون بيش از 90درصد از مديران كشور، مديريت بحران را گذرانده اند نمي توان به دولتي فكر كرد كه در جايگاه نظارت و برنامه ريزي ايستاده و در جريان جهاني شدن همپاي ساير كشورهاي توسعه يافته پيش مي رود. وقتي صحبت از جهاني شدن و جهاني سازي مي شود بحث مديريت، نيروي انساني، مواداوليه، پول و بخصوص وقت(تايم) ارجحيت پيدا مي كند، چرا كه تنها با اولويت اين پنج عنصر مي توان بر توليد، بهره وري و مديريت اثرگذار بود.
جهاني سازي، افق نگاه همه كشورها
نگاه كشورها در روند توسعه يافتگي بايد نگاهي جهاني باشد. قرار گرفتن در جريان جهاني سازي به مديريت جهاني، نيروي جهاني و مواداوليه جهاني كه تحت يك مديريت است، نياز دارد.
حال وقتي صحبت از حجم دولت ها مي شود و ايران در رتبه چهل و چهارمين دولت حجيم قرار مي گيرد، مي توان عارضه اقتصاد انحصاري(تماما در دست دولت) و افزايش نيروي انساني بيكار را حدس زد.
دولت با در دست داشتن بيش از 85 درصداز فعاليت هاي اقتصادي و طرح هاي عمراني جايي براي كاهش حجم خود ندارد. بنابراين هزينه هايش تنها صرف تعديل نيرو مي شود. علي اكبر جلالي- محقق در فن آوري اطلاعات و استاد دانشگاه علم و صنعت- معتقد است: سياست كوچك كردن دولت در جامعه ما به طور علمي پيش نمي رود. بودجه هاي دولت صرفه جويي نمي شود. تنها فكر ما، فكر كوچك سازي  دولت است، چرا كه تاكنون كاهش چشمگيري در هزينه ها گزارش نشده است.
متغيرهاي دولت هاي حجيم
به دولتي حجيم مي گويند كه بخش عمده اي از خدمات و سرويسي كه به مردم مي دهد از طريق دولت، با سرعت كم و كيفيت پايين ارائه شود. به همين دليل درآمدهاي ملي كشور به جاي اينكه در چرخه اقتصادي قرارگيرد(بتواند اشتغال ايجاد كند) و باعث افزايش درآمد ناخالص ملي (GBP) شود عموما صرف حقوق كاركنان دولت يا هزينه هايي مي شود كه بهره وري متناسبي ندارند.
ايران و هشت پله ترقي
در سال هاي اخير با استفاده از ابزار فن آوري اطلاعات و بخصوص با به كارگيري دولت الكترونيك، سعي شده تا حجم دولت هم از نظر تعداد نيروي انساني و هم ازجهت افزايش سطح كيفيت، خدمات و سرويس ارتقا پيدا كند. در اين راستا با مطالعه فاكتورهاي مختلفي از جمله ميزان مصرف كالاها و خدمات توسط دولت، پرداخت يارانه از سوي دولت، شركت هاي تحت اداره دولت و ميزان سرمايه گذاري توسط دولت، ايران از نظر حجم دولت نسبت به سال قبل هشت پله كاهش داشته است كه در ميان 127 كشور رتبه چهل و چهارمين دولت حجيم را به دست آورد. در اين مطالعه از سوي موسسه مطالعاتي فريزر در سال 2005، نمره ايران از نظر مصرف كالا وخدمات 4/5 ، از نظر پرداخت يارانه 5/8 ، از نظرتعداد شركت هاي تحت اداره 4 و از نظر ميزان سرمايه گذاري 8 گزارش شده است.
مديريت اطلاعات در كاهش حجم دولت
بسياري از كارشناسان IT معتقدند به كارگيري فن آوري اطلاعات تحت عنوان دولت الكترونيك تنها راه و ضروري ترين راهكار تعديل دولت است.
با اين وجود بسياري از مسئولان از آن استفاده نمي كنند و ضرورت به كارگيري آن را در سيستم ها نفهميده اند(احساس نكرده اند). به گفته شهرستاني، رئيس مجمع ناشران الكترونيك، اگر دولت بخواهد در اشل(چارچوب) وظايف خود قرار بگيرد، چاره اي جز تفكر و پياده سازي دولت الكترونيك ندارد. در واقع جامعه نياز به مديريت از طريق مديريت اطلاعات دارد. اگر تكنولوژي هاي نوين جامعه به بحث اتوماسيون رسيده، اما عمده فعاليت ها اثربخش نبوده است، مطمئنا كار اتوماسيون روي سيستم هاي غلط دستي اداري پياده سازي شده است.
وي مي گويد: ابتدا بايد فرآيندها را شناسايي كنيم و بعد به دنبال بهبود روش و اصلاح ساختار باشيم. معضل بسياري از مديران، به كار نبستن اتوماسيون اداري، آسان سازي و اقتصادي كردن امور است.
از سوي ديگر بخش خصوصي هم به هيچ عنوان با اين بدنه بزرگ(دولت) نمي تواند نسبت به اتفاقات پيرامون خود رفلكس و انعكاس مطلوبي داشته باشد.
دولت الكترونيك، انعكاسي مستقيم
در كاهش حجم دولت
دولت الكترونيك يعني ارائه خدمات و سرويس  هاي دولتي به جامعه در 24ساعت شبانه روز با كيفيت متناسب. دولت الكترونيك مي تواند از طريق شبكه هاي محلي، ملي يا بين المللي شكل بگيرد و هر كس در منزل شخصي از طريق درگاه دولت الكترونيك خدمات خود را دريافت كند و اگر نظراتي براي دولت داشته باشد ارائه دهد. دولت الكترونيك معمولا خدمات خود را از طريق پيشخوان دولت الكترونيك ارائه مي دهد تا اگر افرادي كه در منزل امكان وصل شدن به شبكه اينترنتي را ندارند، بتوانند از خدمات اين دولت با مراجعه به پيشخوان ها استفاده كنند.
بنابراين دولت الكترونيك نه تنها مي تواند خدمات خود را به اقصي نقاط كشور به آساني توسعه دهد، بلكه مي تواند در شفاف سازي و پاسخگويي به موقع و كاهش هزينه ها كمك كند. در واقع دولت الكترونيك روي كاهش حجم دولت تاثير مستقيمي دارد و مي تواند انعكاس سريع و پررنگي را روي اين محور از خود نشان دهد، چرا كه تجربه دولت الكترونيك در ساير كشورهاي دنيا نشان داده كه صرفه جويي در توسعه دولت الكترونيك است . تنها راه باقي مانده براي كوچك كردن دولت، استفاده از فن آوري اطلاعات و ارتباطات دولت الكترونيك است.

پذيرش دولت الكترونيك در روستاها
از فعاليت هاي در دست اقدام براي گسترش دولت الكترونيك، تاسيس 10هزار پيشخوان دولت در 10هزار روستاي كشور است كه تاكنون 2 هزار از اين روستاها داراي پيشخوان فعال شده اند.
افراد با استفاده از اين پيشخوان ها مي توانند بدون مراجعه به ادارات دولتي در شهرها كارهاي اداري خود را انجام دهند. در واقع روستاييان با مراجعه به دفاتر ICT روستايي كه پيشخوان دولت در آنجا قرار دارد، كارهاي اداري و دولتي خود را در همان روستا به طور غيرمستقيم انجام مي دهند.
افزايش پيشخوان هاي دولتي در روستاها نه تنها مي تواند از كاهش حجم ترافيكي در شهرها، كاهش ازدحام افراد در ادارات دولتي و بخصوص كاهش انگيزه مهاجرت روستاييان به شهرها بكاهد، بلكه تاثيري مستقيم در كاهش حجم دولت دارد.

ترس از نمره صفر
006177.jpg
زهره رجب نيا- روزهاي آخر ارديبهشت 1346 بود. امتحانات آخر سال نزديك مي شد و اداره امتحانات، روساي حوزه ها و ناظران امتحانات شهرستان ها را انتخاب مي كرد.
معاون اداره كل آموزش وپرورش اصفهان مرحوم ابراهيم هورفر و رئيس اداره امتحانات روان شاد ديباج بود. يك روز، نامه رسان اداره ابلاغ و دعوتي به دستم داد؛ در نامه اداري به سمت ناظر امتحانات نهايي ششم متوسطه اردستان انتخاب شده بودم و بنابر دعوتنامه لازم بود در جلسه هماهنگي امتحانات در اتاق آقاي هورفر حاضر شوم. در ساعت مقرر در محل دعوت با دوستاني كه در آن سال مسئوليت امتحانات را به عهده داشتند همراه شديم. ابتدا مرحوم ديباج دستورالعمل هاي وزارتي و وظايف و مسئوليت هاي هر كس را تشريح و ابلاغ كرد و آنگاه سخنان آقاي هورفر آغاز شد؛ سخنان عميق، آگاه كننده، آرام و موثري كه هنوز پس از ربع قرن گويي همين ديروز بود كه مي شنيدم: دوستان عزيزم، زحمت امتحانات نهايي امسال استان اصفهان با شماست. از نظر دقت و درستي امتحان كاملا مطمئن هستم، چون همه شما معلم هستيد و معلم هميشه قابل اعتماد است؛ فقط لازم است به آن دسته از دوستانم كه به شهرستان ها مي روند يادآور شوم كه تحت تاثير تنگ نظري هاي محلي قرار نگيرند و دستاويز دوستي ها و دشمني ها نشوند. شما به شهرستان ها اعزام مي شويد تا امتحاني برگزار كنيد كه حق دار به حق خود برسد و ناحق صاحب حقوق نشود.
جلسه امتحان را چنان منظم كنيد كه هر دانش آموز بتواند با آرامش كامل همه آنچه را كه مي داند به ياد آورد و بر كاغذ بنويسد. نكند به شهرستان برويد و جلسه امتحان را محل زورآزمايي خود با دانش آموزان كنيد و به قول معروف، زهرچشم بگيريد كه اگر قلم دانش آموزي شكست يا كاغذش تمام شد جرات نكند از شما كمك بخواهد. شما با خود، نظم فرهنگي به جلسه ببريد نه نظم پليسي؛ در نظم فرهنگي هر كس مي تواند بيشترين توانايي خود را در جهت سازندگي به كار برد و خود نيز در آرامش و هماهنگي باشد، اما در نظم پليسي هر كسي بايد در همان قالبي باشد كه برايش مي سازند .
سخنان آقاي هورفر در گوشم بود كه در جلسه امتحان زبان انگليسي در اردستان، داوطلبي يكباره آرامش و سكوت فضاي امتحان را شكست و گريه سر داد؛ گريه او شبيه مادران فرزند مرده دردآلود بود، به طوري كه داوطلبان و ممتحنان را سخت آشفته و دگرگون كرد واضطراب و هاله اي از غم و اضطراب بر جلسه حاكم شد، اما من مي دانستم كه ناله هاي اين دانش آموز از چيست و گريه اش از كجاست، چرا كه پيش از اين با موقعيت هر كدام از دانش آموزان آشنا شده بودم و از قرار معلوم اين سومين سالي بود كه اين دانش آموز در امتحان زبان انگليسي شركت مي كرد و پيش از آن، دو بار از اين درس مردود شده بود و اكنون نيز به همان سرنوشت دچار مي شد.طبق مقررات امتحانات، نمره صفر، رد كننده محسوب مي شد و اين پسر نمي توانست هيچ جمله اي را ترجمه كند و هيچ كلمه اي را درست بنويسد و هيچ قاعده دستوري را به كار بندد.
بدون درنگ به سوي او رفتم و با مهرباني او را به اتاق رئيس دبيرستان هدايت كردم و از خدمتگزار خواستم ليوان آبي به دستش بدهد. چند لحظه بعد كه آرام شد از او خواستم به جلسه امتحان بازگردد و به جاي ترجمه جمله ها از فارسي به انگليسي و انگليسي به فارسي، معني هر كلمه انگليسي را كه مي داند در زير آن به فارسي بنويسد و معادل هر واژه فارسي را به انگليسي بنويسد. به اين ترتيب داوطلب گريان ما آرام شد و به جلسه امتحان بازگشت. در آن سال اين داوطلب به جاي نمره صفر، نمره نيم گرفت و با رعايت ساير شرايط قبول شد و از سال بعد، شرط نداشتن نمره صفر از شرايط قبولي امتحانات نهايي كلاس ششم دبيرستان حذف و مشكل بسياري از داوطلبان اين دوره حل شد.خاطره بالا گوشه اي از تجربيات استاد اسفنديار معتمدي، يكي از فرهيختگان و پيشكسوتان فرهنگي كشور است كه سال هاي عمر خود را به تاليف و تدريس كتاب هاي درسي اختصاص داده است.
استاد معتمدي سال هاست كه علاوه بر تدريس، به كار تاليف، ترجمه و تحقيق مشغول بوده و حاصل كوشش هاي وي، اكنون متجاوز از 50 جلد كتاب در موضوع هاي فيزيك، آموزش علوم و تاريخ علم است كه نمونه اي از آن كتاب ها ابوريحان و ريحانه است كه به عنوان كتاب برگزيده سال 1383 از سوي وزارت آموزش وپرورش معرفي شد.

مدرسه
بهانه هاي كودكانه
كوشينا شهني- پسربچه با خوشحالي پله هاي خانه شان را دو تا يكي بالا آمد و پس از سلام شروع به گشتن كيفش كرد. همه وسايل كيف را توي هال خانه خالي كرد تا بالاخره به يك كاغذ سياه و سفيد كوچك رسيد و با شعف به مادرش داد و گفت: مامان، برنامه  رنگين كمان دعوت شديم؛ تا 5نفر مي تونيم با خودمان ببريم . پسربچه با انگشت هاي كوچكش شروع به شمردن كرد. خودم، شما، بابا، خاله و هادي. فقط مانده بود تاييد و رضايت مادر يا پدر براي همراهي اين اكيب 5 نفره؛ چشم هاي سياه و گردش را ملتمسانه به مادر دوخت: مامان مي تونيم بريم؟ . مادر هم كمي اين دست و آن دست كرد و بالاخره رفت طرف تلفن و با شماره اي كه روي كاغذ نوشته شده بود تماس گرفت. به او گفتند كه برنامه بچه هاست. خاله سارا و عمو مهرداد هستند و براي بچه ها برنامه اجرا مي كنند. مادر با خودش فكر كرد: خوب ارزش نفري 1500 تومان را دارد ، فقط كمي نگران اين بود كه برنامه تا ديروقت ادامه دارد و بچه بموقع نمي تواند بخوابد ولي با نگاه به چشمان پسرك تصميم گرفت كه او را همراهي كند. شروع برنامه ساعت 8 بود. بايد براي تهيه بليت 7:30 آنجا باشند. خدا را شكر بموقع رسيدند و بليت را تهيه  كردند. پسربچه به بليتش نگاه كرد و از مادر پرسيد: مامان شماره صندلي من كجاست؟ و مادر جواب داد: شماره ندارد؛ هر جا دلت خواست بنشين . پسربچه شروع به دويدن كرد تا به اولين صندلي خالي كه نزديك به سن بود رسيد و نشست. برنامه ساعت۰۴: 8 شروع شد. مجري بعد از سلام و احوالپرسي، مدت نه چندان كوتاهي سعي در آرام كردن بچه ها كرد. بچه ها ساكت...! بعد، از نوازنده ارگ كه روي سن بود كلي تعريف و تشكر كرد و خواننده را معرفي كرد: آقاي علي كاظميان. مادر كلي خوشحال شد چون پسرش از ترانه و سرودهاي كودكانه بسيار خوشش مي آمد. خواننده وارد سن شد و ارگ شروع به همكاري كرد اما مادر متعجب شد؛ ترانه ها كودكانه نبود بلكه...: سخته سخته خيلي سخته اين همه بار رو دوشم
تو ميگي اسيرمني نرسيده صدات به گوشم، بعد از اين هر جا كه رفتي اگه ديدي از دل سنگ داره چشمه اي مي جوشه... .
ترانه بعدي پشت سرقبلي بدون وقفه:
دو كبوتر وقتي كه دل به هم مي بازن عاشقونه(و قسمت جالب ترانه)
به جاي شعر و قصه هاي بچگونه بيا با هم بسازيم زندگي روعاشقونه .
خيلي جالب توجه است كه در برنامه بچه ها يك چنين ترانه اي خوانده شود. بعد خواننده سن را ترك كرده و جايش را به مجري داد و او هم داد سخن داد: من هم كمي خواندن بلدم ولي حرفه  اصلي من شعبده بازي ست. CDهاي آموزشي من را مي توانيد از ويدئو كلوپ ها تهيه كنيد؛ اين هم بخش تبليغات بدون هزينه. اينطور ادامه داد: 9-8 سالم بود كه با بچه هاي محل جمع مي شديم و از درد آپارتمان نشيني درددل مي كرديم... .
فهميدين بچه ها؟ و خودش جواب خودش را داد: به خدا اگه فهميده باشين .
به نظر مي آيد بچه هاي ما كمي نمي فهمند وگرنه حرف هاي اديبانه آقاي مجري براي پسر بچه 8ساله اي كه با مادرش در سالن حضور داشت حتما قابل فهم بوده است؛ احتمالا اشكال از بچه است. بالاخره راس ساعت۸:35 نوبت به بچه هاي طفلكي رسيد. خاله سارا با شور و هيجان بچه گانه وارد سن شد. پسربچه خوشحال از جايش بلند شد و با خاله سارا همراهي كرد. يك كه مي گم دست ها جلو، دو كه مي گم دست ها بالا... مي گم پروانه شو... مي گم رنگين كمون . بچه ها كه تا حالا فقط چيپس و پفك مي خوردند، سر و صدايي كردند و به وجد آمدند ولي خاله سارا بزودي سن را ترك كرد. ساعت 8:52 و كل برنامه خاله سارا 17دقيقه طول كشيد. بعد نوبت به برنامه ريزه بيزه رسيد؛ مرد كوچكي كه لباس و كيف بچه ها را به تن داشت. حركات طنز اين مرد كوچك همه سالن را شاد كرد و اين مرد كوچك توانست با بچه ها ارتباط برقرار كند؛ طوري كه در جدل كلامي بين مجري و ريزه بيزه بچه ها هم طرفدار ريزه بيزه بودند. در اين بين مسابقه پدرها هم بود؛ چند پدر انتخاب شدند. بچه ها از اينكه مي ديدند پدرانشان درون حلقه مي چرخند و ناموفقند، مي خنديدند و بالاخره نوبت به هنرنمايي آقاي مجري رسيد براي شعبده بازي؛ دوپسربچه را انتخاب كرد در جريان عمليات شعبده بازي به پسربچه روي سن گفت: ژست بگير بچه، ژست فيزيكي . بچه طفلكي كاملا بيگانه بود با فيزيك و مفهوم دستور مجري را نمي فهميد. بالاخره بعد از شعبده بازي باز هم نوبت خواننده شد.
تو مثل گلي، ناز و خوشگلي
با عشوه و ناز، دل رو مي بري... و ترانه بعدي:
تو از كجا شكفتي تو از كجاي قصه كه شب نيلوفري شد مثل... و حسن ختام يك ترانه بندري بود.
حالا بي قرارم... حالا چشم انتظارم
با پخش اين ترانه ها براي كودكان ديگر نبايد معترض بود به اينكه چرا بچه ها در برنامه هاي زنده ترانه هاي اونوري مي خوانند و بالاخره نوبت به بهترين و مناسب ترين قسمت برنامه رسيد. برنامه عمومهرداد ساعت 9:48 شروع شد. عمومهرداد اينطور شروع كرد: خب بچه ها مي خوايم با هم بازي كنيم؛ توي بازي ما، همه بچه ها برند ن و تو سوختي برو بيرون، نداريم. اول، بازي دست ها؛ بچه ها دست هاي ما حرف مي زنند . و با بازي ريتميك با صداي دست ها شروع كرد؛ از ريتم ساده شروع كرد تا به ريتم بسيار پيچيده رسيد و حس شنوايي بچه ها را تقويت مي كرد. او از پدر و مادرها خواست تا بچه شوند و فرزندانشان را در اين بازي همراهي كنند(از بچه ها نخواست كه برنامه بزرگترها را ببينند چون برنامه مال بچه ها بود). بعد از بازي دست ها، شعر توپ سفيدم را با همراهي همه اهالي سالن خواند و بعد السون و ولسون يه بازي به ما برسون . بازي اتل متل رسونده شد. اين بازي با چندين بچه كه روي سن رفتند اجرا شد؛ با حروف مختلف الفباي فارسي اتل متل را مي خواندند كه بسيار طنز و
هيجان انگيز بود. ولي متاسفانه خيلي زود، وقت تمام شد؛ ساعت 10:15 و عمو مهرداد با لطافت و زيبايي هرچه تمام تر حسن ختام زيبايي انتخاب كرد كه بعد از آن همه هيجان، آرامشي در دل ها افكند؛ دعاي فرج.

گزارش كوتاه
مهدكودك براي بزرگترها
006228.jpg
محمد مطلق - آمارهاي رسمي حاكي از آن است كه در كشورهاي توسعه يافته، 70 درصد كودكان به مهدكودك  مي روند، در حالي كه اين رقم در ايران به 7 درصد هم نمي رسد. آيا باز هم از توصيف چنين وضعيتي، همچون نتيجه گيري هاي ديگري كه معمولا از مقايسه كشور با ساير كشورهاي صنعتي و فراصنعتي به دست مي آيد، بايد نگران باشيم؟!
اگر شما هم جزو آن دسته از والديني هستيد كه اعتقاد داريد، مهدكودك رفتن مد شده و بايد هر چه سريع تر به فكر بچه هايتان باشيد تا آنها را مثل بچه هاي همسايه راهي مهدكودك كنيد، حق داريد از آمار بالا متاثر شويد، همچنان كه بسياري از مسئولان نيز تحت تاثير قرار گرفته  و قول داده اند طي برنامه چهارم توسعه رقم 7 درصدي را لااقل به 20 درصد برسانند. لطفا عجله نكنيد، گزارش كوتاه ما را بخوانيد و بعد تصميم بگيريد. از كجا معلوم، شايد حق با شما باشد.
چندي پيش محمد علي خباز معاون امور اجتماعي سازمان بهزيستي كشور - اعلام كرد: سازمان بهزيستي سعي دارد تا پايان برنامه چهارم توسعه درصد كودكاني كه تحت پوشش مهد كودك هستند را به 20 درصد افزايش دهد .
او همچنين به پرورش و تربيت كودكان اشاره مي كند و اينكه اگر بر اساس سند چشم انداز 20ساله برنامه ريزي نكنيم، براي مسئوليت هاي آينده كشور دچار مشكل خواهيم بود. جالب آنكه بدانيد اين اظهار نظر هنگام افتتاح مهدكودك الكترونيك اصفهان عنوان شده است.
با اين همه كارشناسان عرصه آموزش و تربيت با احتياط بيشتري حرف مي زنند و بسياري از آنها اعتقاد دارند، پيش از توسعه كمي مهدكودك ها بايد توصيف راهبردي از وضعيت جامعه ايران، خانواده ها و مناسبات اجتماعي ايران داشته باشيم تا بر اساس اين توصيف بتوانيم دقيق تر حركت كنيم. دكتر علي اكبراميني از جمله كارشناساني ست كه جامعه ما را با كشورهاي توسعه يافته مقايسه نمي كند، حتي در بسياري از موارد نيز مهدكودك را براي كودكان مضر مي داند: مهدكودك رفتن و اينكه تا چه اندازه مفيد خواهد بود به سن بچه ها مربوط مي شود. تجربه نشان مي دهد در سنين پايين تر، مهدكودك ها نه تنها تامين كننده انتظارات تربيتي و آموزشي نيستند، بلكه از نظر روحي مي توانند زيانبار هم باشند و هيچ دليل علمي وجود ندارد كه در سن 3 2 سالگي كودك را از مادر جدا كنيم .
البته در مورد سنين بالاتر و با نزديك  شدن به سال هاي پيش دبستان و مدرسه، مهدكودك ها مي توانند تاثيرات مثبتي از خود برجاي بگذارند، اما به شرط آنكه نكات مهمي را رعايت كنند؛ نكاتي كه در يك جمع بندي كلي مي توان آنها را به دو بخش متون آموزشي و فضا تقسيم بندي كرد. دكتر اميني مي گويد: در متون مهدكودك ها نبايد بيش از حد روي علم آموزي تاكيد شود، بلكه برعكس بايد تفريح در اولويت باشد. به نظر من يكي از مشكل سازترين متون كه در دروس مهدكودك ها پيش بيني مي شود زبان خارجي ست؛ حال چه عربي باشد، چه انگليسي. اين درس ها اگرچه براي بسياري از والدين هم جالب توجه است، اما در سال هاي بعد بشدت براي بچه ها مشكل ساز مي شود. فكر مي كنم كلاس سفالگري و گل بازي براي كودكان خيلي مفيدتر است تا كلاس زبان، البته مهدكودك هايي كه نظارت بيشتر و علمي تر روي آنها صورت مي گيرد، اين موارد را رعايت مي كنند، اما عمدتا ادبيات خاص كودك را مراعات نمي كنند و از ديد خود، سيستم آموزشي مهد را مي چينند .
در مورد فضاي مهدكودك ها چه شاخصه هايي مي توانند مهم باشند؟ اين موضوع البته براي والدين بايد داراي درجه اهميت بالايي بوده و آنها را در گزينش مهدكودك فرزندانشان با وسواس بيشتري مواجه كند. دكتر اميني در اين باره مي گويد:
ژان ژاك رسو در قراردادهاي اجتماعي مي نويسد كه نوجوان تا سن نوجواني بايد در دل طبيعت باشد. حال اين شرايط براي ما وجود ندارد، يعني نمي توانيم بچه هايمان را بفرستيم تا در دل طبيعت بزرگ شوند، اما مي توانيم طبيعت را به مهدكودك ها و مدارسمان بياوريم؛ موضوعي كه اصلا مورد توجه قرار نمي گيرد. ما عكس تئوري فوق حركت مي كنيم، مهدكودك هايمان عبارتند از: اتاقي كه حكم قفس را براي بچه ها دارد، قفسي به نام كلاس با يكسري متون خشك و زمخت. در چنين شرايطي بهتر است كه مادران به نحوي خود مراقب فرزندانشان باشند و به بهانه آموختن آينده بچه ها را با بحران مواجه نكنند .
پرسش ابتدايي همچنان بدون پاسخ مانده است؛ پرسشي كه در مقايسه كمي مهدكودك هاي ايران با مهدكودك  هاي كشورهاي توسعه يافته پيش روي ما قرار مي گيرد. آيا اساسا لزومي دارد كه خانواده ها را براي فرستادن فرزندانشان به مهدكودك ترغيب كنيم يا افراد را تشويق كنيم تا به واسطه سوابق مرتبط و غيرمرتبط در ليست متقاضيان تاسيس مهد قرار گيرند؟ پاسخ روشن است؛ خير . دكتر اميني مي گويد: شرايط زندگي ما با غرب متفاوت است، اينجا هنوز اكثريت مادران خانه دار هستند و هنور پدربزرگ ها و مادربزرگ ها در ميان خانواده ها حضور پررنگي دارند. ما هر گاه توانستيم فضايي به اندازه يك پارك را مهدكودك كنيم، آنوقت مي توانيم دست به مقايسه بزنيم يا در مورد مهدكودك  الكترونيك نظر دهيم. من فكر مي كنم هنوز نه چنين ضرورتي وجود دارد و نه چنان فضايي .
نتيجه نهايي اينكه تا حد امكان بايد خانواده ها را از فرستادن فرزندانشان به مهدكودك منصرف كنيم و آنجايي كه اجباري در ميان است، حساسيت ها و وسواس ها را به والدين گوشزد كنيم.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |
|  فرهنگ  |   شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |