پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۸۴
آسياي مركزي و ايالات متحده
004065.jpg
اجلاس سران كشورهاي آسياي ميانه
نويسنده: چارلز ويليام ماينز -مترجم: حامد ياري
تحولات سالهاي اخير در جمهوري هاي جداشده از شوروي سابق و بروز انقلاب هاي رنگين در اين جمهوري ها و حمايت هاي آشكار و پنهان ايالات متحده از اين تحولات حاكي از نگاه ويژه و حساس واشنگتن به اين نقطه از كره خاكي است.
حاكمان كاخ سفيد با سرلوحه قراردادن تئوري Heart land مكيندر دريافته اند كه با تسلط به اين ناحيه مي توانند راه خود را براي بست هژموني مورد نظر نظريه پردازان محافظه كار واشنگتن هموار سازند. نويسنده اين مقاله كه در حال حاضر رياست بنياد اوراسيا را در آمريكا برعهده دارد و در فاصله سال هاي ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۷ سردبيري نشريه فارين پاسي را نيز برعهده داشته است، تلاش نموده تا در اين نوشتار به بيان دلايل لزوم توجه ايالات متحده به اين منطقه، راه هاي مقابله با مشكلات موجود در اين منطقه و چگونگي بهره برداري از فرصت هاي موجود در اين منطقه توسط دولتمردان كشورش بپردازد.

تا پيش از وقايع ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ كشورهاي آسياي مركزي (قزاقستان- قرقيزستان- تاجيكستان- تركمنستان و ازبكستان) از اهميت چنداني در چشم انداز سياست خارجي ايالات متحده برخوردار نبودند، و اين مناطق جزو اولويتهاي نخست سياست خارجي ايالات متحده به حساب نمي آمد، اما امروزه بنابر شرايطي كه اين كشورها دارند از قبيل محصوربودن در خشكي، فقير بودن، غير دموكراتيك بودن، نوع سيستم هاي حكومتي و همچنين مسلمان بودن اكثريت جمعيت آنها جزو سياست خارجي ايالات متحده قرار گرفته اند و آمريكا يك بار ديگر خود را متعهد به حضور در منطقه اي مي داند كه مقامات رسمي اش اطلاعات زيادي راجع به آنها ندارند و تقريباً هيچ كدام از آنها توانايي صحبت به زبان هاي حساس اين منطقه را نيز ندارند.
اما جالب است كه بدانيد با اين كه بين ايالات متحده آمريكا و منطقه آسياي مركزي از لحاظ جغرافيايي فاصله زيادي وجود دارد و اين دو منطقه از لحاظ شرايط اجتماعي و اقليمي، تفاوت هاي زيادي با يكديگر دارند، اما حداقل دوبار در طول تاريخ سرنوشت اين دو منطقه بر يكديگر تأثير گذاشته است. دفعه نخست زماني بود كه در جريان جنگ هاي داخلي آمريكا، جنوبي ها تحت محاصره اقتصادي شديدي از طرف شمالي ها بودند كه اين جريان دستاوردهاي مثبت و غيرقابل انتظاري براي توليدكنندگان پارچه و منسوجات در روسيه داشت، چرا كه روس ها دريافتند كه پس از اين نمي توانند زياد روي خريد پنبه از كشاورزان آمريكايي جهت تأمين نيازهاي رو به گسترش كارخانجات خود حساب كنند، بنابر اين مقامات روس كه از لحاظ اقتصادي در مخمصه گير كرده بودند تصميم گرفتند كه اين كمبود را از طريق فشار بر مناطق واقع در مرزهاي جنوبي امپراطوري روسيه جبران كنند، سرزمين هاي مورد نظر روس ها مناطق آسياي مركزي بود كه مستعد رشد پنبه بوده و توانايي تأمين نياز و كمك به روند صنعتي شدن روسيه مدرن را نيز داشتند.
يك قرن بعد سرنوشت آسياي مركزي و ايالات متحده براي بار دوم و در دوره جنگ سرد با يكديگر تلاقي پيدا كرد و آن هم زماني بود كه سياستمداران آمريكايي دريافتند كه مسكو سياست هاي پرتاب موشكي و آزمايشگاه هاي موشكي خود را به دور از چشم هاي كنجكاو آنها در اراضي آسياي مركزي مستقر كرده است. اين مسأله باعث برانگيخته شدن مجدد حس علاقه مندي آمريكايي ها به سرنوشت اين منطقه و در دستور كار قراردادن اوضاع اين منطقه در برنامه ريزي هايشان شد.در آن دوران ايالات متحده به منظور زير نظر قراردادن فعاليت هاي موشكي شوروي در آسياي مركزي در صدد برآمد تا از ايران و پاكستان به عنوان دو پايگاه كه بيشترين قرابت جغرافيايي را با منطقه داشتند استفاده نمايد، به همين علت آمريكا امكانات نظامي خود را در اين دو كشور گسترش بخشيد و از اين طريق به رصد فعاليت هاي شوروي در مناطق مورد نظر خود پرداخت.
البته در راستاي نفوذ به اين مناطق آمريكا اقدامات ديگري نيز در دستور كار خود داشت، به عنوان نمونه حمايت از نيروهاي راديكال اسلامي در افغانستان در زمان اشغال اين كشور توسط اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي علاوه بر ابعاد نظامي آن، به اين دليل نيز بود كه آمريكا قصد داشت از اين طريق ايدئولوژي اسلامي مورد نظر خود را به داخل مناطق آسياي مركزي كه تحت سلطه رژيم كمونيستي بودند گسترش دهد و از اين طريق ضربه ديگري نيز به شوروي وارد آورد.
بعد از فروپاشي شوروي نيز به نظر مي رسيد استراتژي آمريكا در منطقه كمك به دولت هاي تازه تأسيس در آسياي مركزي به منظور دادن حس خود باوري و ثبات به آنها در جهت جلوگيري از هرگونه تأثيرپذيري و احياي مجدد نفوذ روسيه در اين كشورها باشد.اما پس از وقوع، وقايع ۱۱ سپتامبر به طور ناگهاني منطقه آسياي مركزي و ايالات متحده براي هميشه و بيش از گذشته از لحاظ تأثيرگذاري بر يكديگر به هم نزديك شدند.
آمريكا، پس از وقوع حوادث ۱۱ سپتامبر نگراني خود را از تحولاتي كه در يكي از دورافتاده ترين و بي قدرت ترين نواحي كره خاكي در حال رخ دادن بود ابراز كرد.
در همين راستا بسياري نيز معتقد هستند كه حضور نظامي و سياسي آمريكا در اين منطقه براي سال هاي طولاني ادامه خواهد داشت و به قول يكي از مقامات دولت بوش ايالات متحده آمريكا تا زماني كه كار تمام نشود در اين منطقه حضور خواهد داشت، چرا كه از نظر آنها اين منطقه جايي است كه در آن مي توان شرايط پرورش و رشد تروريزم را از ريشه خشكاند.با توجه به گفته اين مقام آمريكايي به سادگي مي توان دلايل علاقه دايمي و هميشگي آمريكا به منطقه آسياي مركزي را متوجه شد.
در حال حاضر ايالات متحده حضور خود را به عنوان تضمين كننده امنيت منطقه، حضوري مفيد مي داند، اما دولتمردان واشنگتن براي موفق شدن در منطقه نياز به يك دوره فشرده براي درك واقعيت هاي اين منطقه پيچيده و ناآرام دارند.
شرايط منطقه از لحاظ جغرافيايي و اقتصادي
كشورهاي منطقه آسياي مركزي در محدوده اي واقع شده اند كه ميزان مساحت آن يك چهارم مساحت كل روسيه است، بزرگترين كشور اين منطقه يعني قزاقستان مساحتي ۴ برابر ايالت تگزاس دارد، تركمنستان و ازبكستان نيز هر كدام مساحتي معادل كاليفرنيا دارند، كشورهاي ديگر اين منطقه يعني قرقيزستان و تاجيكستان نيز به ترتيب مساحتي معادل وسيكانسين و داكوتاي جنوبي دارند.
اما مسأله اي كه اين منطقه را مهم جلوه مي دهد جداي از وسعت جغرافيايي آن مباحث مربوط به جمعيت اين منطقه و جمعيت شناختي منطقه است.ميزان رشد جمعيت در اين منطقه ۲۰ در هزار است، در حالي كه اين مقدار در روسيه به ۹ در هزار مي رسد، از سوي ديگر جمعيت ۵۰ ميليوني اين منطقه به سرعت در حال زياد شدن است در صورتي كه جمعيت ۱۵۰ ميليوني روسيه در حال كاهش است.اما از نظر اقتصادي دوره پس از حاكميت كمونيست ها و رواج اقتصاد بازار آزاد چندان سودي به حال اين منطقه نداشته و براساس آمارهاي بانك جهاني اين منطقه در شرايطي دشوارتر از زمان حاكميت شوروي قرار دارد، تمامي پنج كشور منطقه در حال حاضر دچار افت شديد در استانداردهاي آموزشي و بهداشتي شده اند، همچنين كليه اين كشورها به استثناي قزاقستان غني از نفت مبتلا به كاهش بي سابقه توليد ناخالص داخلي شده اند.
GDP امروز تاجيكستان تنها معادل ۳۸ درصد آن چيزي است كه در سال ۱۹۹۰ بود و GDP قرقيزستان نيز سه برابر كمتر از ميزان مشابه خود در سال ۱۹۹۰ است.با وجود اين چشم انداز ناميد كننده است كه برخي حضور آمريكا در منطقه را پرتويي از يك نور اميدبخش پيش بيني نشده مي دانند.
در حال حاضر آمريكا ۳۰۰۰ نفر از پرسنل خود را در قرقيزستان و ۱۰۰۰ نفر را در ازبكستان نگهداري مي كند. ايالات متحده همچنين ۵۸۰ ميليون دلار در سال مالي ۲۰۰۲ به اين منطقه كمك مالي كرد، كه اين ميزان تقريباً بيش از دو برابر سال گذشته بود، علاوه بر اين دولت ايالات متحده روابط ديپلماتيك خود با كشورهاي منطقه را از طريق به كارگيري ديپلمات هاي ارشد خود در اين منطقه و افزايش ميزان و سطح ملاقات هاي اعضاي كابينه و كنگره آمريكا از منطقه افزايش داده است.
گفته مي شود كه ايالات متحده قصد دارد با اين اقدامات خود حس اعتماد و امنيت بيشتري را به حاكمان محلي به منظور قبول مخاطرات بيشتر در راه اصلاحات در كشورهاي خود القاء نمايد و به آنها بفهماند كه در راه پيشبرد اصلاحات دولت ايالات متحده نيز همراه و پشتيبان آنها است.در اين شرايط آن چه كه به طور عيني باعث تغيير يا بهبود شرايط منطقه مي شود، تغيير در ميزان شدت فقر در منطقه است.در حال حاضر بيش از دو سوم مردم تاجيك با درآمدي كمتر از ۲ دلار در روز زندگي مي كنند، در قرقيزستان تقريباً نيمي از جمعيت در اين سطح زندگي مي كنند، يك سوم جمعيت ازبكستان نيز پايين تر از ميزان رسمي اعلام شده براي خط فقر زندگي مي كنند، البته ممكن است برخي به اين نكته اشاره كنند كه وضعيت روسيه از اوضاع اين كشورها بهتر نيست، اما در جواب اين عده بايد گفت كه ولاديمير پوتين به اميد اصلاحات اقتصادي كه در كشورش در حال انجام شدن است نگاه اميدواري به آينده  دارد، اما در منطقه آسياي مركزي دلايل كمتري براي خوش بيني در اين زمينه وجود دارد.
004062.jpg
تا پيش از وقايع ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ كشورهاي آسياي مركزي (قزاقستان،قرقيزستان، تاجيكستان، تركمنستان و ازبكستان) از اهميت چنداني در چشم انداز سياست خارجي ايالات متحده برخوردار نبودند، و اين مناطق جزو اولويتهاي نخست سياست خارجي ايالات متحده به حساب نمي آمد، اما امروزه بنابر شرايطي كه اين كشورها دارند از قبيل محصور بودن در خشكي، فقير بودن،غير دموكراتيك بودن، نوع سيستم هاي حكومتي و همچنين مسلمان بودن اكثريت جمعيت آنها جزو سياست خارجي ايالات متحده قرار گرفته اند و آمريكا يك بار ديگر خود را متعهد به حضور در منطقه اي مي داند كه مقامات رسمي اش اطلاعات زيادي راجع به آنها ندارند و تقريباً هيچ كدام از آنها توانايي صحبت به زبان هاي حساس اين منطقه را نيز ندارند
از بد به بدتر
دولت هاي آسياي مركزي در برابر اين پشت صحنه بي حفاظ با پنج چالش بنيادين رو به رو هستند: هويت، توسعه، آب، مرزها و امنيت.موارد فوق، مشكلاتي هستند كه علاوه بر كشورهاي منطقه، ايالات متحده نيز به عنوان قدرت برتر نظامي در منطقه مجبور به دست و پنجه نرم كردن با آنها مي باشد.
آسياي مركزي امروزه در فرآيند مطرح كردن هويت جديدي براي خود است كه حدود آن هنوز مشخص نيست، مردم اين ناحيه حاكميت شوروي را پس از يك مقاومت تلخ كه دهه ها به طول كشيد پذيرفتند.در حال حاضر نيز برخي نيروهاي مذهبي كه مسئولين محلي و غرب را به وحشت انداخته اند، ريشه هاي خود را در مقاومت هاي قبلي خود در برابر قدرت شوروي سابق جستجو مي كنند. از سوي ديگر موج اسلام گرايي جديد در منطقه پيروان زيادي كه تاكنون به اجبار در الحاد و سكولاريسم مي زيسته اند در حال اضافه شدن است، پيرواني كه آهسته آهسته به ريشه هاي مذهبي خويش باز مي گردند، در نواحي مذكور مساجد به سرعت در حال قد علم كردن هستند، گرچه بسياري از بانيان اين مساجد خيّرين سرمايه دار خارجي هستند، اما در نهايت اين مؤمنين محلي هستند كه به مساجد رفت و آمد مي كنند و آنها را از حضور خود پر مي سازند، همگي اين عوامل و تغييرات سبب شده كه حاكمان اين كشورها كه عمدتاً، حاكمان بجامانده از دوران حاكميت شوروي سابق هستند از اين تحولات به وحشت بيفتند و در صدد سركوب كردن اين حركت ها باشند. اما انتخاب خط مشي سركوب باعث شده كه اسلام سياسي طغيان گر به صورت زيرزميني رشد يافته و آن را تبديل به قدرتي حقيقي و خانمان برانداز كند كه مهار آن از هر زمان ديگري دشوارتر شده است.رهبران غربي نيز كه به نوبه خود از روند رو به رشد اسلام گرايي راديكال در اين منطقه به وحشت افتاده اند، اميدهاي خود مبني بر جايگزيني اسلامي سكولار (مانند تركيه) را به جاي سكولاريسم الحادي شوروي برباد رفته مي بينند.
دولت هاي غربي همچنين بلافاصله پس از فروپاشي شوروي در نظر داشتند با اعطاي نقش كليدي به تركيه، اين كشور را تبديل به مهره اي تأثيرگذار بر حاكمان اين منطقه كنند و از اين طريق الگوي مورد پسند خود را در اين منطقه پياده نمايند، كه در نهايت اين طور نشد و طرح غربي ها در اين زمينه به زمين خورد.
دلايل شكست اين طرح نيز در اين نكته نهفته بود كه تركيه ظرفيت ها و منابع لازم را براي ايفاي نقش در نظر گرفته شده را در اختيار نداشت و كشورهاي منطقه نيز به چشم يك الگو به آن نگاه نمي كردند، چرا كه به نظر آنها تركيه كشوري است كه خود محتاج و وابسته به حمايت هاي مالي عظيم ديگران است.با همه اين اوصاف امروزه موضوع اصلي در آسياي مركزي چگونگي مهار خيزش اسلام گرايان است و اين نكته اي است كه نه مسئولين محلي و نه قدرت هاي خارجي راه حلي براي آن ندارند، همچنين براي بازيگران منطقه چشم انداز اين مسأله كه با وجود موج اسلام گرايي در منطقه نظم جديد به چه مدلي شبيه خواهد بود نيز وجود ندارد.اما در گير و دار اين اتفاقات ايالات متحده به جاي نقش آفريني در روند استقرار دولت ائتلافي در تاجيكستان و تأثيرگذاري در روند صلح در اين كشور سفير خود را به دلايل امنيتي به طور موقت به يكي از كشورهاي همسايه انتقال داد و ساير دول غربي نيز رويه اي تقريباً مشابه رويه دولت ايالات متحده را در پيش گرفته و هيچ گونه تلاشي براي همكاري با دولت ائتلاف جديد از خود نشان ندادند، در حالي كه هنوز گروههاي غيردولتي فعال در منطقه تاجيكستان را كشوري مي دانند كه در ميان كشورهاي منطقه آسياي مركزي از بازترين فضاي سياسي برخوردار است، تاجيكستان مي تواند الگوي خوبي براي توسعه سياسي در منطقه باشد و توجه به آن كمك قابل توجهي خواهد بود به دول غربي به منظور تبيين درك صحيح آنها از اسلام.
آينده سياسي آسياي مركزي در حال حاضر در گرو توسعه اقتصادي اين منطقه است، غربي ها بيش از ده سال است كه سعي خود را براي پاشيدن بذرهاي بازار آزاد در اين سرزمين انجام داده اند، كارشناسان غربي نيز به رهبران محلي وعده  داده اند كه اگر اصلاحات لازم در اين كشورها صورت پذيرد سرمايه هاي، سرمايه گذاران غربي به سوي اين منطقه سرازير خواهد شد.اما انتظار براي سرمايه گذاري عمده توسط غربي ها در منطقه آسياي مركزي در حال حاضر بسيار اندك است، دور از دسترس بودن منطقه، بازار چند تكه و غير منسجم و آينده نامطمئن از دلايل عدم تمايل به سرمايه گذاري در اين منطقه توسط غربي ها است.
البته قزاقستان غني از نفت و تركمنستان سرشار از گاز از اين قاعده مستثني هستند منابع زير زميني اندكي نيز در قرقيزستان، تاجيكستان كه يكي از دو كشور كاملاً محصور در خشكي در جهان است وجود دارد. (كشور ديگر ليختن اشتاين است) كشورهاي منطقه اميد آن دارند كه اقتصاد بازار آزاد هر چه زودتر جاي خود را به يارانه هايي دهد كه زماني مسكو به منطقه سرازير مي كرد و مرهمي باشد بر اقتصاد بيمار اين كشورها كه در اين ميان كشورهاي قرقيزستان و تاجيكستان بيشترين تمايل را نشان داده اند. (قرقيزستان تاكنون تلاش هاي زيادي براي پيوستن به WTO انجام داده و سعي كرده تا اولين كشور منطقه باشد كه به سازمان تجارت جهاني مي پيوندد، اما حقيقت آن است كه اين كشور تاكنون عايدي چنداني از تلاش هاي خود در جهت احراز شرايط عضويت در WTO نصيبش نشده است).اما در ميان كشورهاي منطقه ازبكستان شرايط دشوارتري دارد، اين كشور اگر چه بيشترين ميزان جمعيت در ميان پنج كشور منطقه را دارد اما ميزان سرمايه گذاري خارجي در آنجا از روند خوبي برخوردار نيست، حتي اگر اصلاحات مورد نظر غربي ها در آنجا انجام شود، مگر آنكه اين كشور راهي براي برون رفتن از حالت انزواي جغرافيايي غيرمعمول خود پيدا كند.
بنابراين و بر طبق موارد فوق الذكر محصوربودن منطقه و دور از دسترس بودن آن خود تبديل به عاملي در جهت كندشدن روند توسعه اقتصادي اين كشورها شده است، از اين رو نمي توان اميد داشت كه اتخاذ هر چه بيشتر سياست هاي اقتصادي ليبرال به تنهايي بتواند ضعف هاي اين منطقه از لحاظ عدم فراهم بودن فرصت هاي لازم براي سرمايه گذاري را جبران كند.علاوه بر مشكلات مذكور جمعيت جوان اين كشورها نيز به دليل آينده نامعلومي كه انتظارشان را مي كشند در وضعيت مبهمي به سر مي برند، از همين رو آنها يا دست به مهاجرت به كشورهاي پيشرفته مي زنند و يا اين كه به سمت باندها و گروه هاي فعال در زمينه جنايات سازمان يافته شده مواد مخدر مي روند.
آب راه را نشان مي دهد
در حال حاضر هيچ راه گريزي براي بيرون رفتن كشورهاي منطقه آسياي مركزي از مردابي كه در آن قرار گرفته اند، به جز دو روش، وجود ندارد.
راه اول، روشي است كه در آن يك قدرت خارجي يا مؤسسه اي بين المللي يارانه هايي را كه زماني مسكو به اين منطقه اختصاص مي داد مجدداً برقرار كند، البته به نظر مي رسد كه اين روش بيش از اندازه غيرواقعي و ناممكن باشد.راه ديگر نيز كه بيشتر جنبه سياسي آن پررنگ است، گشودن مرزهاي اين كشورها به روي مسائلي است كه باعث توسعه و پيشرفت اقتصادي در منطقه مي شود.
چنين همكاري هايي به خصوص در بخش هايي خاص مثل بحث كمبود جدي منابع آبي، لازم و ضروري مي باشد، چرا كه وضعيت سيستم مديريت منابع آبي در اين منطقه پس از فروپاشي شوروي از گذشته هم بدتر شده است، دليل آن نيز پنج تكه شدن يك سيستم واحد و يكپارچه است كه در گذشته وضعيت آب در منطقه را مديريت مي كرده است.
مشكل ديگر اين منطقه طراحان و ايده پردازان حكومت كمونيستي شوروي بودند، چرا كه آنها به منطقه آسياي مركزي به چشم يك كل واحد مي نگريستند در يك تصميم به ظاهر منطقي ارجحيت كمي براي سرمايه گذاري در بخش كشاورزي تاجيكستان و قرقيزستان قايل شدند، چرا كه از نظر آنها با وجود اين كه آب زيادي در اين منطقه جريان دارد، زمين اين منطقه براي كشاورزي نامرغوب است.
اما در مقابل، تصميم گيرندگان شوروي سابق، منطقه سفلي در آسياي مركزي يعني جايي كه زمين هاي آن قابليت هاي لازم براي كشت محصول را دارد براي توسعه كشاورزي مناسب ديدند، اين منطقه منطقه اي  است كه با وجود زمين مستعد كشاورزي از كمبود منابع آبي رنج مي برد.
امروزه دولت هاي تاجيكستان و قرقيزستان كه منابع آبي منطقه از اراضي آنها جريان پيدا مي كند و بخش عمده اين منابع در اختيار آنها است، به نوعي خود را پاسدار و نگهبان اين آب مي دانند، آبي كه براي همسايگان آنها از نقشي حياتي برخوردار است، از اين رو بارها به تاجيكستان و قرقيزستان توصيه شده كه براي استفاده از منابع اندك آبي منطقه ساز و كاري برقرار شود تا همسايگان آنها نيز بتوانند به نحو مطلوب از منابع موجود آبي منطقه استفاده كنند و تنها منافع خود را مد نظر قرار ندهند.اما در مقابل، ديدگاه اين دو كشور در اين زمينه بر اين استدلال استوار بود كه كشورهاي مجاور آنها به دليل اين كه تا پيش از فروپاشي شوروي همواره آب را بدون پرداخت بهاي لازمه آن به دست مي آورند، اكنون نمي دانند كه اوضاع كنوني با گذشته تفاوت كرده و آنها بايد بهاي آب مورد نياز خود را بپردازند. از ديگر سو عوامل ديگري از قبيل مستعمل بودن تجهيزات بهره برداري از آب در منطقه و نياز به بازسازي آنها، هدررفتن منابع آبي از طريق مختلف و تبخير بيش از معمول آب در اين منطقه از ديگر عواملي هستند كه به بحران آب به اين منطقه دامن زده اند، البته اين نكته را نيز بايد متذكر شد كه بنابر آمار مندرج در گزارش هاي منتشر شده از سوي گروه بحران هاي بين المللي مصرف آب در اين منطقه با رشدي ۱۵۰ درصدي مواجه شده است.
همچنين در حالي كه ساكنين منطقه حاكمان خود را به منظور افزايش سطح زمين هاي كشاورزي در كشورهايشان تحت فشار قرار داده اند، خود اين مسئله به عنوان عاملي در جهت افزايش ميزان مصرف آب در اين منطقه مطرح شده است. در فاصله سال هاي ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ ميلادي دولت هاي منطقه با استفاده از نظام آبياري شبكه اي به ميزان ۷۰درصد بر مساحت زمين هاي زير كشت خود اضافه كردند، اما در همين اثنا مدعي ديگري نيز براي دسترسي به آب هاي منطقه پيدا شد. مدعي جديد افغان ها بودند، افغانستان تا پيش از اين تاريخ هرگز آب بيشتري نسبت به سهم خود از سيستم آب رساني رودخانه اي كه اين كشور را از بقيه مناطق آسياي مركزي جدا مي كرد، طلب نكرده بود، اما با بازگشت آرامش به اين كشور، افغان ها به دليل رونق گرفتن مسائل اقتصادي و كشاورزي در كشورشان و نياز بيشتر به آب، سهم بيشتري از منابع آبي مشترك در اين منطقه را خواهان هستند.با به وجود آمدن شرايط جديد و تمركز كشورها بر روي مسئله ميزان استفاده از منابع آبي موجود مشكلات جديدي علاوه بر مشكلات قبلي در اين منطقه رخ نموده است به عنوان مثال تركمنستان به ميزان آب مصرفي خود از آمودريا افزوده است، كه در نتيجه اين اقدام چند استان در ازبكستان در سال هاي اخير آبي دريافت نكرده اند، در واقع شرايط به وجود آمده بين اين دو كشور به نوعي يادآور رابطه بين عراق و كويت مي باشد كه در آن يك همسايه قدرتمند شمالي (عراق) ادعا مي كرد كه همسايه ضعيف ترش در جنوب (كويت) به طرز غيرمنصفانه اي او را از منابع طبيعي اش محروم مي كند.البته در منطقه آسياي مركزي تحت تدابير برنامه توسعه سازمان ملل متحد قدم هايي براي رفع اختلافات برداشته شده، اما اين اقدامات به دليل بدگماني هاي موجود در ميان كشورهاي منطقه و وجود برخي دلايل امنيتي تاكنون پيشرفت خوبي نداشته است.مشكلات مرزي از ديگر مسائل موجود در منطقه آسياي مركزي است. اختلاف  هاي مرزي در منطقه آسياي مركزي پيچيدگي هاي خاص خود را دارد كه نمونه آن را در هيچ جاي ديگر از دنيا نمي توان يافت.
اراضي آسياي مركزي زماني منطقه اي بدون مرز بود كه خطوط جغرافيايي نامفهومي كه توسط سردمداران مسكو طراحي شده بود بخش هاي مختلف اين منطقه را به ظاهر از يكديگر تفكيك مي كرد، خطوطي كه امروز، مردماني را كه زماني يكديگر را برادر هم مي دانستند از هم جدا كرده است و قطعاتي از يك كشور را در داخل خاك كشور ديگر محصور كرده است. كشورهايي كه در آنها و تحت سياست هاي ناسيوناليستي شوروي يك گروه اقليت مي توانست خود را به اكثريت مردم آن جمهوري پيوند دهد و يا حتي در مواردي مشاغل كليدي و حساس را نيز در جمهوري مورد نظر به دست آورد.
به عنوان مثال در زمان شوروي، وجود اقوام تاجيك و ازبك در داخل خاك قرقيزستان و در دست داشتن مشاغل كليدي توسط اين دو قوم، هيچ منافاتي با حاكميت قرقيزستان نداشت و به طور كلي مي توان گفت كه جدايي جغرافيايي اين اقوام از سرزمين مادريشان نه در زمان حكومت كمونيست ها هيچ خللي در روند عادي زندگي آنها وارد نمي كرد، چرا كه مرزهاي آن دوره تنها مرزهايي نمادين بودند و از اعتبار ويژه اي برخوردار نبودند.
اما پس از فروپاشي حكومت شوروي طولي نكشيد كه قرقيزستان تازه استقلال يافته و تضعيف شده كه از اين پس مجبور بود روي پاي خود بايستد با هفت گروه قومي مختلف در درون مرزهاي خود كه وابستگي هايي هم به كشورهاي همسايه داشتند، روبرو شد.
از اين ميان ۵ گروه قومي با ازبكستان و ۲ گروه نيز با تاجيكستان در ارتباط بودند. بزرگترين گروه قومي نيز اقوام سوخ بودند كه وابستگي هايي به ازبكستان دارند و جمعيتي بالغ بر ۴۰ هزار نفر را شامل مي شوند. نكته قابل توجه آن است كه برخي از اين اقليت ها با اينكه در خاك كشور ديگري هستند، اما بيشتر از اين كه تابع قوانين كشوري باشند كه در آن ساكن هستند، از مواضع حكومت سرزمين مادري خود حمايت مي كنند.
مشكل بزرگتري كه گروه هاي قومي باقيمانده از كشورهاي همسايه در درون جمهوري هاي سابق شوروي به وجود آورده اند مختل كردن روندي است كه اين كشورها قصد دارند طي آن يك حس وفاداري مشترك نسبت به آرمان هاي كشورشان را در ميان شهروندان خود به وجود آورند، به عنوان نمونه اگر ازبكستان را در نظر بگيريم مي بينيم كه تعداد زيادي تاجيك در شهرهاي مهم آن زندگي مي كنند، از سوي ديگر دولت مركزي ازبكستان بسيار علاقمند است كه وفاداري به آرمان هاي اين كشور در ميان تمام ساكنين ازبكستان و ازبك هاي موجود در مناطق ديگر را به وجود آورد.اما اگر حاكمان تاشكند بخواهند كه اين حس را در ميان ازبك هايي كه در كشور همسايه آنها يعني قرقيزستان ساكن هستند نيز برانگيخته كنند، آن گاه چه عكس العملي مي توانند در مورد تاجيك هاي ساكن كشور خودشان (ازبكستان) كه تمايل به پيروي از حكومت تاجيكستان دارند نشان بدهند؟آيا به اين ترتيب تاجيك هاي مقيم ازبكستان نيز حق خواهند داشت تا رابطه خاص و ويژه خود را با هم نژادهاي خود و سرزمين اجداديشان حفظ كنند و از منافع آنها حمايت كنند؟تا به اين جاي قضيه شايد اين امكان وجود داشت كه به نوعي بتوان مشكل مرزهاي نامشخص را در اين ناحيه حل كرد، اما مشكلات مرزي در اين نقطه از جهان به همين جا ختم نمي شود.
مشكل ديگري كه به نوعي مرزبندي هاي جغرافيايي در اين منطقه مربوط مي شود وجود مناطق هم از لحاظ اقتصادي كه مربوط به يك كشور مي باشند در داخل محدوده جغرافيايي جمهوري ديگر است، اين مشكل در اين منطقه به حدي جدي به نظر مي رسد كه حاكمان منطقه را ناچار به چاره انديشي در اين زمينه كرده است.
به عنوان مثال جمهوري ازبكستان در زمان حاكميت شوروي منابعي از انرژي را در كشورهاي همسايه طي قراردادهايي اجاره كرده است، اما امروزه كشورهايي كه اين مناطق را به ازبكستان اجاره داده اند و در حقيقت مالك اصلي آن هستند، احساس مي كنند كه حاكمان تاشكند اجاره بهاي واقعي اين مناطق را نمي پردازند. البته با همه اين اوصاف و با وجود طيف متنوع اختلافات در اين منطقه هنوز اختلافات به حدي نرسيده كه اين كشورها به جنگ رو در رو با يكديگر كشيده شوند، البته دليل اين امر را مي توان حضور نيروهاي خارجي در منطقه دانست كه توانسته اند تاكنون از بروز جنگ و خونريزي در منطقه جلوگيري كنند.اما لازم است به اين نكته نيز اشاره شود كه تا كنون ازبكستان كه تنها ارتش مهم منطقه را در اختيار دارد، هر از گاهي از فشار نيروهاي نظامي خود عليه همسايگانش استفاده كرده، البته اين اعمال فشار به گونه اي نبوده كه باعث بروز جنگ شود.
با همه اين اوصاف شرايط منطقه به گونه اي است كه زمينه هاي بروز جنگ هميشه در منطقه وجود دارد، به عنوان نمونه مي توان به تنشي كه در سال ۲۰۰۳ در نواحي مرزي ميان تاجيكستان و قرقيزستان رخ داد اشاره كرد.
ممكن است كه تصميم گيرندگان سياسي در واشنگتن هنوز از بازگشت مسكو به منطقه آسياي مركزي نگران باشند، اما رهبران كشورهاي آسياي مركزي بيشتر نگران نفوذ باقيمانده هاي طالبان و افكار آنها به درون كشورهاي خود هستند. با فرض بر اين كه وعده هاي غرب براي حل مشكلات افغانستان تحقق يابد و در صورت حل اين معضل، روند بهبود امنيت در منطقه آسيا مركزي پيشرفت قابل ملاحظه اي خواهد داشت و استمرار چنين روندي در آينده باعث خواهد شد كه مخالفت هايي كه پيش از اين با مباحثي چون پلوراليسم، مرزهاي آزاد و رژيم هاي تجاري آسان تر مي شد را خنثي كند، اما با اين وجود مسئله افغانستان همچنان عاملي جدي و تأثيرگذار بر امنيت منطقه آسياي مركزي باقي خواهد ماند.همچنين به نظر مي رسد كه اگر حضور نيروهاي آمريكايي در منطقه بيش از مدت پيش بيني شده ادامه داشته باشد، تقريباً به وجود آمدن تنش ميان قدرت هاي بزرگ منطقه در زمينه اين حضور اجتناب ناپذير خواهد بود، نمونه اين تنش نيز شكاف عميقي است كه ميان آمريكا و روسيه در زمينه حضور نيروهاي ايالات متحده در منطقه از مدت ها پيش به وجود آمده است.اما نگراني جدي تر در زمينه حضور نظامي آمريكا در آسياي مركزي از جانب چين است. از نقطه نظر پكن حضور آمريكا در اين منطقه مي تواند به نوعي محاصره چين تلقي شود، چرا كه ايالات متحده با توجه به حساسيتي كه در مورد چين دارد تا كنون در ژاپن و كره جنوبي پايگاه هاي نظامي داشته است.
منبع: فارين افيرز

سياست
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
ايران
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  ايران  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |