شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۶۴
يك هفته گذشت تا بفهميم ...
مميز هنوز زنده است
ماهور نبوي نژاد
گزارش اول
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
006675.jpg
006672.jpg
ياد
امروز، ساعت 15:30، در مسجد نور واقع در ميدان فاطمي تهران، مراسم يادبود مرتضي مميز برگزار مي شود. فردا هم حدود ساعت 10 صبح، از سوي پرديس  هنرهاي زيباي دانشگاه تهران، مراسمي براي مميز در مسجد دانشگاه تهران برگزار مي شود. فرهنگستان هنر هم اعلام كرده كه تاريخ و محل مراسم بزرگداشت اين هنرمند فقيد و عضو پيوسته اش را متعاقبا اعلام خواهد كرد.
مرتضي مميز در هر اثري كه منتشر مي كرد، حرف تازه اي براي گفتن داشت و تمامي آثارش از بداعت و تازگي خاصي برخوردار هستند . نوآوري و خلاقيت اولين ويژگي ست كه مصطفي اسداللهي – رئيس هيات مديره انجمن طراحان گرافيك- براي آثار مميز برمي شمرد. او كه در صحبت هايش پيوسته بر پيشگام و پيشرو بودن پدر گرافيك نوين ايران تاكيد مي كند، درباره ساير ويژگي هاي كار او مي گويد: مميز گرافيك با اصول و مباني صحيح و علمي را پايه گذاري كرد. سادگي خاص، محتواگرايي به معناي درست و كامل و استفاده صحيح از عناصر تصويري از ويژگي هاي ممتاز آثار هميشه ماندگار مميز است .
اسداللهي كه خودش از شاگردان مميز بوده، بي وقفه از كارهاي استاد مي گويد؛ اينكه تحول در طراحي نشانه و نزديك شدن نشانه ها به دنياي واقعي از آثار مميز شروع شده و به فرم و شيوه امروزي رسيده. به اعتقاد او يكي از نمونه هاي بارز استفاده هنرمندانه و خلاق از تصويرسازي در آثار گرافيك، دوراني ست كه پير گرافيك، مسئوليت هنري كتاب هفته را بر عهده داشت و آثار ماندگاري در سال هاي اول انتشار كتاب هفته برجاي گذاشت.
اسداللهي در صحبت هايش مي خواهد گوشه اي از همه فعاليت هاي مميز را بگويد و گريز مي زند به طراحي پوستر: استاد مميز در طراحي پوستر آغازگر راه و فضاي تازه اي بود. استفاده صحيح از خوشنويسي و خط فارسي نمونه اي از ابداعات مميز در اين حوزه است .
همچنان كه مصطفي اسداللهي – استاد گرافيك دانشگاه تهران – هزاران تلاش و فعاليت مرتضي مميز را وصف مي كند، چيزهاي ديگري هم براي مرور وجود دارد؛ مرتضي مميز تنها گرافيست نبود، مولف هم بود و علاوه بر هزاران طرح، از او بيش از 150 مقاله و نقد هنري، 14 جلد كتاب در زمينه گرافيك و 25 مقاله درباره هنرمندان بر جاي مانده است.
او كه متولد 1315 در تهران بود و در سال 1342 در رشته نقاشي از دانشكده هنرهاي زيبا فارغ التحصيل شد، بيش از نيم قرن در حوزه گرافيك فعاليت كرد و به قول خودش، نه پدر گرافيك ايران و نه پدر گرافيك نوين در ايران، بلكه يك تلاشگر بود.در طول اين سال ها علاوه بر نمايشگاه هاي انفرادي، در چندين نمايشگاه مهم چون گالري آرت نيويورك در سال 1965، بي  ينال پوستر ورشو در لهستان و نمايشگاه آسيايي تصويرگران كتاب كودك در سال 1370 در تهران شركت كرد.بي ينال گرافيك نيز در سال 1368 به همت مرتضي مميز بنيانگذاري شد كه اسداللهي درباره اين دو سالانه و نقش مميز مي گويد: استاد مميز با اين حركت، گرافيك و هنر ايران را به خارج از مرزهاي كشور معرفي كرد و موفقيت اين بي ينال مديون چهره بين المللي مميز و همت و تلاش وي است. مميز كه عضو مجمع جهاني طراحان گرافيك بود از امتيازاتش در اين مجمع استفاده كرد تا دوسالانه گرافيك در سطح بالايي برگزار شود. او حتي بسياري از برنامه هاي بي ينال سال آينده را قبل از مرگش هدايت كرد .
انجمن گرافيك ايران نيز در سال 1376 به همت مرتضي مميز پايه گذاري شد و به گفته اسدالهي اين انجمن در طول 8 سال فعاليت خود توانست به يكي از قدرتمند ترين و محكم ترين انجمن هاي صنفي تبديل شود و از سال 1376 كه به رياست مرتضي مميز و با 50نفر عضو كار خود را آغاز كرد تا به حال كه بيش از 500نفر عضو دارد، به فعاليتش ادامه مي دهد.
از ديگر جاهايي كه مرتضي مميز، پيشقدم و پيش رو بود، رشته گرافيك است. مرتضي مميز در سال 1348 باني اين رشته در دانشكده  هنرهاي زيباي دانشگاه تهران شد و تا چند ماه پيش از آنكه مريض شود و هفته پيش كه سفر كند، در اين رشته تدريس مي كرد.
اسدالهي كه خودش شاگرد مميز بود، درباره معلمي استادش مي گويد: مميز براي شاگردانش علاوه بر درس، از لحاظ رفتار و كردار هم معلم بزرگي بود؛ شاگردانش را در زندگي كمك و همراهي مي كرد. عنوان پدر گرافيك نوين در ايران براي او هم جنبه معنوي و هم علمي دارد. مرتضي مميز يك دوست خوب، همكاري صميمي و معلمي به تمام معنا بود .

يادداشت اول
از آقاي ... / ...
سيد محمد سادات اخوي
يك
چهارم شهريور ، روز بزرگي ست... نه چون روز تولد من است؛ چون آدم هاي بزرگي مانند مرتضا مميز متولد شده اند.
دو
نسل من، از خيلي جهت ها خوشبخت تر از نسل امروزند. ما كساني مانند مهدي آذريزدي را داريم كه مجموعه هشت جلدي اش- قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب- راز نوجواني همه ماست... و بيش از اين، تصويرهاي كتاب هايش، كه عجيب توانستند باورهاي ما را تصويري كنند؛ مجموعه  اي شايسته با تصويرهايي در اوج كه نشان دادند اگر تمام اركان يك اثر را درست بچينيم، مي توانيم ادبيات ، مفاهيم قرآني و هر چه را كه لازم باشد، به خوبي بر جان مخاطبان كودك و نوجوان مان بنشانيم؛ طوري كه تا ميانسالي هم قصه خر برفت و خر برفت مولانا را با چهره ابلهانه و موهاي سيخ- سيخ شخصيت اولش به ياد آورند... .
... يا وقتي مي خواهند به اين فكر كنند كه اشك كودكي حلوا فروش ، ديگ رحمت حق را به جوش مي آورد تصوير ايستاي كودكي را به ياد آورند كه مقابل شيخ احمد خضري ايستاده و سر تا پا نياز است... .
... يا وقتي ماجراي دو غلام را كه يكي زيرآب زن بود و ديگري مهربان، به ياد مي آورند، نتوانند از اين بگذرند كه تصويرگر قصه، نه تصويرگري، بلكه تصويربرداري كرده و خواننده، نه اثري گرافيكي ، بلكه پلاني را مي بيند كه از بالا گرفته شده... .
... يا وقتي به اختلاف مضحك چهار مرد  ترك، عرب، فارس و رومي  فكر مي كنند-كه هر كدام به زبان خود مي گفتند: انگور و فكر مي كردند كه چهار چيز را مي گويند(!)- چگونه مي توانند فراموش كنند كه تصويرگرش با رعايت تفاوت پوشش هر چهار شخصيت، قامت شان را كنار هم كشيده و در لباس هر چهار نفر، وصله هاي مشابه گذاشته؟... .
... يا توفان نوح را در برگي به تصوير كشيده كه دو- سوم اش موج هاي عذاب و جنازه هاي مردم گناه كار است... .
... يا هود نبي را چنان در حلقه مردم نشان داده كه بي داستان هم بفهمي، مردي تنها و در هجوم مردم است... .
... يا تصوير انداخته شدن يوسف را به چاه، به گونه اي مجسم كرده كه خواننده نيز با ريسمان او، به چاه افتد... .
... و محمد(ص) را در پس گلدسته اي پنهان كرده كه فضاي آسمانش پر از شهادتين است؛ تا هم خاتم بودن او را نشان دهد و هم نماد مشهور اسلام- اذان- را تاكيد كند... .
... و حالا كه مرتضا مميز بزرگ نيست، بايد خاطره اش را در برگ هاي جلدهاي چهارم و پنجم قصه هاي خوب، براي بچه هاي خوب بكارم.
سه
سال 1381(كاظمين، سامراء، نجف و كربلا)؛ هرجا مي رويم، انگار خادمان حرم ها، فقط سه اسكناس ايراني را مي شناسند: 50 توماني، پانصد توماني نارنجي رنگ و 1000 توماني سبز رنگ!
مدام با ته لهجه هاي بومي عراقي مي گويند: حجي!... حرم ببوس و پول بده! ... و پول مي دهي، اما نمي تواني جز پانصدي و هزاري، پولي بدهي؛ چون نمي گيرند !... به راهنما كه معلم زبان انگليسي در دبيرستان هاي عراق است و مطالعات شرق شناسانه دارد مي گويم: ابو محمد!... چرا فقط پونصد و هزار؟! .
خيلي جدي مي گويد: بارايي اين كي زيبا... زيبا... .
حق دارد؛ مي دانم كه مبلغ و زيبايي مقارن شده اند و تصويرهاي مميز ، متمايز شده اند.
چهار
ما بچه  هاي عصر گرافيك مدرن، مي بينيم و حس مي كنيم كه ريشه در برگ ديروز و شاخه در آسمان امروز داشتن، بسيار دشوار است و گاهي كه اثري را با پيشاني نوشت پست مدرن مي بينيم،  ترديد آميز مي خوانيم: پست مدرن ... و آهي به ياد تصويرهاي ماندگار فرشيد مثقالي ها، قباد شيواها و مرتضا مميزها مي كشيم؛ آثار اصيلي كه روح ايراني شان، خط مميز شان است... .
حالا دوباره به عنوان نگاه كنيد!... خدا نكند كه با فقدان مميز ، فقط سه نقطه  ها باقي بمانند.

...ور نشاني مختصر داري، بگو
اميرحسين مدرس
سخن گفتن از تلاش  هاي 50-40 ساله مرحوم استاد مميز و شكل  گيري گرافيك نوين در اين مرز و بوم و دين او بر گردن فرهنگ تصويري ما (به تعبير استاد آغداشلو)، وظيفه اي سترگ براي خبرگان و استادان اين هنر شگفت است و نسل من و پس از من، مشتاق شنيدن – يا خواندن – اين همه سخن شنيدني و خواندني ست.من، استاد را هرگز از نزديك نديدم. در مقاطع مختلف زماني، عكس  هايي از او در نشريات يا بولتن  ها مي  ديدم و در تمام اين ديدارهاي يك  طرفه تصويري، در حالي كه خيره مي  شدم به آن شمايل منحصربه  فرد و در حالي كه جذبه آن چشم  هاي عجيب و غريب، يقه نگاه مرا رها نمي  كرد، يك خاطره شيرين و مهم زندگي خودم را مرور و بازچشايي مي  كردم! همان كه بهانه اين يادداشت مختصر شد:
سال  ها پيش از آنكه من و همين محمدرضا زائري (كه اكنون سردبير روزنامه همشهري ست) در دوره راهنمايي همكلاس شويم و فعاليت  هاي فرهنگي - هنري دانش  آموز را با هم بياغازيم، با آثار استاد مميز آشنا شدم. مثل همه بچه  ها، خواندن و نوشتن را در دوره ابتدايي بلد شده بودم و كتاب داستان جزو لاينفك زندگي كودكانه  ام شده بود. هفته  اي يك زنگ كلاس دوم ابتدايي اختصاص به كتابخانه داشت؛ كتابخانه دبستان معرفت. كتاب  هايي همچون بستور، حياط پشتي مدرسه عدل آفاق، توكايي در قفس، داستان  هاي سندباد و ... قصه  هاي خوب، براي بچه  هاي خوب كه عمر نويسنده  اش (استاد مهدي آذريزدي) دراز باد؛ تصاويري كه از آنها به اسطوره ياد مي  كنم.
تصويرگري  هاي استاد مميز را در اين مجموعه اخير ديدم و پيش از خواندن كتاب، مجذوب تصاوير شدم؛ شداد و بهشت رويايي  اش و پايي كه بر ركاب مانده، ابراهيم (ع) و آتش و گلستان، حكايت جابلقا و جابلسا، سليمان (ع) و عصاي بلندي كه با تكيه بر همان جان سپرد و ... . تمامي اين تصاوير بر ذهن كودكانه  ام، همچون نقشي باستاني بر سنگ حك شد تا امروز به اينها بيفزايم آن امضاي جاودان را كه تا چند سال پس از ديدنش، آن را تميز مي  خواندم! بس كه تميز بود و متمايز! و در عين مدرن بودن، سنتي نيز. انگار نقش و كتيبه  اي بر كاشي  هاي عمارت  هاي اصفهان.
آثار استاد مميز، جلوه  اي از سيرت و صورت او بود توامان. بعدها كه تصوير خود استاد را ديدم، اين را فهميدم. به قول سعدي: ان آثارنا تدل علينا / فانظروا بعدنا الي آثار... براستي آثار ما دليلي بر وجود خود ماست، پس بعد از ما آثارمان را ببينيد . به عنوان يك علاقه  مند پيگير هنر، خوشحالم كه آثار استاد مميز، در زمان حياتش نيز دلالت خوبي بر وجود نازنينش داشت و نكته ديگر اينكه همه ما آدم  ها كه بر ساحل نشسته، شاد و خندانيم، در اين جهان پهناور به دنبال نشانه  ايم؛ نشانه  هايي كه انسان بودن را يادآورمان شود و هر آنچه به روح و تكامل  مان مربوط است. در اين ميان، هنرمندان، جست  وجوگرترين  اند و خود، خالق نشانه و در حقيقت، آينه  اي براي انعكاس نشانه  هاي هستي، كه فرمود: و بالنجم هم يهتدون... و با ستارگان، راه را مي  يابند (قرآن كريم) و اين كهكشان روشن، هنرمند را نيز دربرمي  گيرد. چنين نيست؟

ايرانشهر
آرمانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |