مسعودسعادتمند - همايش بين المللي «هايدگر و آينده فلسفه در غرب و شرق» روز شنبه ۵ آذر در مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران برگزار شد.در اين همايش كه از ۳۰/۹ صبح آغاز شد و تا ۱۸ عصر ادامه داشت، هفت نفر به ايراد سخن پرداختند. شهرام پازوكي، رضا داوري اردكاني، بيژن عبدالكريمي و سيد فريد اوليايي افراد ايراني حاضر در اين همايش بودند، به همراه جورج پتيسون، ماورتيسيو پاگانو، ديترتومه و سيمون كريچلي (كه مقاله او توسط اوليايي قرائت شد). گزارش حاضر چكيده و بررسي مقالات ارائه شده در اين همايش است.شايان ذكر است، گزارشگر براي آشنايي بيشتر خوانندگان با احوال و آراء فكري هايدگر، در خلال گزارش، به ارائه توضيحاتي در اين زمينه پرداخته است. اين يادداشت ها بلافاصله پس از سر عنوان ها آمده است.
هايدگر در قرن بيستم
دكتر «غلامرضا اعواني» ، رئيس مؤسسه پژوهش حكمت و فلسفه ايران، در مراسم افتتاحيه اين همايش گفت: «هايدگر بدون شك يكي از بزرگترين فيلسوفان معاصر در قرن بيستم است. عده اي او را بزرگترين فيلسوف در قرن بيستم مي دانند و عده اي او را در كنار «ويتگنشتاين» قرار مي دهند.
از اين رو، براي ما چند سؤال مطرح مي شود: «اين كه هايدگر چه به ما مي آموزد يا ما چه مي توانيم از او بياموزيم؟ اصلاً در ايران وقتي با او آشنا شديم از او چه ياد گرفتيم؟ وضعيت هايدگرشناسي در ايران چگونه است؟»
وي در ادامه خاطرنشان كرد: «دلالت بر عمق يك فيلسوف است كه از او تفسيرهاي گوناگون به عمل مي آيد. اين مسأله در مورد هايدگر نيز صورت گرفته است، به نحوي كه بعضي او را فيلسوف عارف متاله مي دانند.»
اعواني گفت: «در غرب به هايدگر ظلمي نيز روا شده است و بعضي مسائل سياسي نيز درباره او نيز به وجود آمده است و سعي كرده اند شخصيت او را لكه دار كنند. متأسفانه در ايران نيز وضع مشابهي پيش آمده و گاهي هايدگر از جنبه فلسفي خارج شده است. لذا بايد چنين كنفرانس هايي برگزار شود تا تا چنين ابهاماتي برطرف شود.»
وي با اشاره به اينكه عظمت يك فيلسوف به طيف مسايلي است كه به آن مي پردازد و از اين حيث هايدگر بي نظير است، گفت: «ما مي توانيم مسائل بسياري را از او ياد بگيريم، مثل سير مابعدالطبيعه در غرب و تفسيري كه از فيلسوفان بزرگ كرده است كه حتي با فلاسفه ديگري كه در اين زمينه كار كرده اند قابل مقايسه نيست. مثلاً درباره كانت، هگل، نيچه و افلاطون صحبت كرده است، هر چند من با بعضي از عقايد او درباره افلاطون موافق نيستم.»
اعواني در پايان تأكيد كرد: «هايدگر نه تنها درباره گذشته فلسفه بلكه درباره ماهيت زبان و ارتباط زبان با فكر ما نيز صحبت كرده است.»
هايدگر فيلسوفي سيستم ساز نيست كه به شيوه اسپينوزا، شوپنهاور، لايب نيتس، كانت و هگل طرحي كامل و دايره وار از جهان هستي عرضه كند ودفتر فلسفه را با خود تمام شده و بسته انگارد؛ اما اين به معناي لفاظي و پريشان گويي نيست. تفكر هايدگر سيستم ساز نيست، اما قوياً متمركز و سيستماتيك است. اگر روشمندي و مؤلفه هاي مشتركي كه در اغلب آثار او ملاحظه مي شود به درستي درك نگردد، مشكل بتوان دركي از مضمون هيچ كدام از آثار او وقتي جدا از جهان كلي هايدگر مطالعه شوند حاصل كرد، خواه آنچه را فهميده ايم بپذيريم خواه نپذيريم.
پرسش، به نزد هايدگر، صرفاً جست وجوي مجهولي كه بايد معلوم شود نيست. پرسش گشاينده افق هاي تازه است. پرسش قفل نيست بلكه گشودگي و راه اندازي است. هر پرسشي به ما مي گويد كه از كدام راه بايد رفت. پرسش چون نوري است كه تفكر را از گمگشتگي و ضلالت مي رهاند: «پرسش پارسايي تفكر است.» پرسش دقيقاً مفهومي هرمنوتيكي دارد، به اين معنا كه پرسش كليدي است براي گشودگي آنچه ذاتاً خود را نهان مي كند، نه مجهولي كه پرسنده انتظار دارند مخاطب آن را معلوم كند.
آينده فلسفي غرب
بخش نخست اين همايش با سخنراني «جورج پتيسون»، استاد كالج كريستا چرچ دانشگاه آكسفورد آغاز شد.وي كه يكي از منتقدان سرسخت هايدگر است درباره «فراسوي حدود و آينده فلسفي غرب در بحران كنوني» سخن گفت.
وي با طرح اين پرسش اصلي كه جهان معاصر چگونه مي تواند راهي صحيح براي زيستن توأم با آرامش داشته باشد، گفت: «ما نياز داريم تا بنيان هاي اين امر را بازشناسيم و با فلسفه ورزي آزادانديشانه راهي براي اين امر بيابيم.»
وي با اشاره به انديشه هايدگر گفت: «ما همواره در بر شمردن برون خويشي ها ابتدا آينده را آورده ايم. چنين كرده ايم تا نشان دهيم كه آينده در وحدت زمانبندي اصيل و سرآغازين اولويت دارد.»
پيتسون در پايان يادآور شد: «زمان بندي اصيل و سرآغازين خود را بر حسب آينده اصيل مي زماند و به چنان طريقي چنين مي كند كه سابق بر هر چيز در بوده آينده مندش حال را برمي انگيزد.»
به نزد نيچه، تكليف اصلي فلسفه نه گفتن و بت شكستن است و به نزد هايدگر، ذلت انسان در قيام ترس آگاهانه فراروي عدم است. انساني كه با ذات خود از در وفاق در آمده با درك عميق تناهي و سپنجي بودن خود و با گسليدن از هر تمسك فريبنده اي به غايت تنهايي، يعني به دازاين محض، مي رسد. انسان اصيل هيچ چيز ندارد جز خود عريان و اصيلش. فلسفه عزيمت در راهي پرمهالك است كه مسافر آن همين خود تنهاست. فلسفه، به تعبير كارل ياسپرس، هيچ قدرتي جز خود ندارد. فلسفه صرفاً بر انديشه انساني متكي است و از همين رو، داراي اصيل ترين و لايزال ترين قدرت است. فلسفه متكي بر حكومت توتاليتر و فلسفه وابسته به هر نوع مرجعيتي سواي انديشه آغازگر، ضد فلسفه و دوام آن بسته دوام نقطه اتكاي آن است. كمتر كسي چون هايدگر به اين خود بنيادي فلسفي و خود مرجعي تفكر ژرفا بخشيده است. قدرت فلسفه دقيقاً از آن روست كه بسته هيچ قدرتي جز خود نيست. فلسفه در مثل به ورزش كشتي مي ماند كه هيچ وسيله اي ندارد جز بدن عرياني كه در گذر قرن ها چيزي بر آن افزوده نشده است. از همين رو، طبق آموزه هاي خود هايدگر، بي حقيقتي، به ويژه اگر خود فيلسوف فاعل آن باشد، ضد فلسفه است.
|
|
غفلت در جهان مدرن
سخنران بعدي اين مراسم «ماريتسيو پاگونو» ، استاد دانشگاه تريستا ايتاليا، بود كه با موضوع «تفكر در مورد حدود و آينده فلسفي غرب» سخن گفت.
وي به توضيح پيرامون چالش هاي تفكر فلسفي غرب در عصر حاضر پرداخت و با اشاره به جايگاه اين تفكر به ذكر دلايل رونق يا بي رونقي اين تفكر اشاره كرد.
پاگانو ضمن يادآوري اين موضوع كه انديشه فلسفي غرب در حال حاضر دچار نوعي رخوت است، خاطرنشان كرد كه اين تفكر اگرچه پيشگام است اما راهكارهاي مشخصي براي آينده زندگي انساني ارائه نمي كند.
وي به جايگاه انسان كامل يا انسان غافل در انديشه فلسفي غرب اشاره كرد و گفت: «ما بايد راهي براي غفلت انسان در جهان مدرن پيدا كنيم.»
هايدگر مدعي است كه بنياد هستي ما در ترس آگاهي فراروي عدم است و از اين رو، در نسبت با آنچه موجود نيست، يعني وجود، است. گريز از ترس آگاهي در ساحت عدم به معناي كتمان ذات خود ماست. به اين قرار فلسفه يا تفكر هايدگر مدعي نوعي آزادي است كه شايد همه جذابيت فلسفه وي بسته آن باشد. اين آزادي نه آزادي دموكراتيك است و نه آزادي فردي واحد. اين آزادي اصلاً به آن معنا نيست كه يك ديكتاتور يا همه يا گروهي از مردم با واسطه يا بي واسطه در اين يا آن عمل و رفتار آزاد باشند. اين آزادي اساساً آزادي در... نيست بلكه آزادي از... است. از اين رو، شايد بتوان گفت كه اين نوع آزادي از انگيزش هاي پنهان انديشه هايدگر است، اما در «نامه اي در باب اومانيسم» و در «در باب ذات حقيقت» است كه هايدگر تا حدي به صراحت مدعي اين نوع آزاديخواهي، كه به معناي درست تر، خلاصي طلبي، چيرگي و فراگذار است، مي گردد.
بدين سان نخستن گام در مهلكه تفكر فلسفي نه امري است كه عقل بر وضوح و تمايز آن صحه بگذارد (دكارت) و نه كلي است كه در مفهومي معقول به عقل فردي يا جمعي بگنجد (هگل)، بلكه حال يا يافت حاليه اي است كه در ترس آگاهي آشكار مي شود: من خود را پرتاب شده در نوعي بودگي مي يابم. به زبان ساده، من در اين جا و در اين زمان در اين جهان پرتاب شده ام.
هايدگر و اصالت جهان
سخنراني بعدي اين مراسم با عنوان «هايدگر و مسأله اصالت در جهان كنوني» بود كه اختصاص داشت به مقاله «سيمون كريچلي» ، از مدرسه نوين پژوهش اجتماعي در نيويورك، كه توسط سيد فريد اوليايي قرائت شد.
وي در اين مقاله به تفسير هايدگر از زبان، آزادي، و رفتار و فعل انسان و تعامل او با اشيا و موجودات اشاره كرد و يادآور شد: «اين موارد در انديشه هايدگر در استعلا بنياد دارد.»
كريچلي به تعبير هايدگر در باب استعلا اشاره كرد و خاطرنشان كرد كه «دمي نيست كه حيثيت استعلايي ما يكسره نابود شود و هيچ انساني نيست كه اگزيستانس نداشته باشد.» وي با اشاره به مفهوم اصالت در جهان معاصر گفت: «اصالتي كه هايدگر از آن سخن مي گويد همبسته با استعلايي است كه هادي و حاكم آن خود هستي است.»
«چه خوانده مي شود تفكر؟» سلسله درس گفتارهاي هايدگر در دو نيم سال تحصيلي زمستاني و تابستاني (۲-۱۹۵۱) در دانشگاه فرايبورگ است. وي در پاره اي از اين درس گفتار مي گويد: «شايد تفكر نيز چيزي باشد درست شبيه ساختن جعبه. در هر حال، تفكر كاري دستي است. تفكر با دست نسبتي خاص دارد. مطابق تصور معمول، دست به ارگانيسم بدن ما تعلق دارد. اما ذات دست خود هرگز نمي گذارد تا همچون يكي از اعضاي بدن كه كارش گرفتن است متعين گردد و توضيح داده شود. به عنوان مثال، ميمون نيز عضوي گيرنده دار، اما ميمون دست ندارد. ميان دست و هر عضو گيرنده اي از قبيل پنجه و چنگ و چنگال تفاوتي بي پايان است. بي پايان به آن معني كه ميان دست و هر عضو گيرنده اي ورطه ذات فاصله مي اندازد. تنها آن موجودي كه سخن مي گويد، يعني تنها آن موجودي كه فكر مي كند، مي تواند دست داشته باشد و در كاربرد و عمل كار دستي فرا آورد... كار دست تنها گرفتن و چنگ زدن يا كشيدن و هل دادن نيست. كار دست همه سر بسته تفكر است. هم از اين رو، تفكر خود ساده ترين و از اين رو، دشوارترين كار دستي انسان است مشروط بر آن كه در زمان خاص خود انجام شود.» پس تفكر فداي هستي است از آن رو كه هستي در مقام انديشيدني ترين و به يادآوردني ترين نيازمند آن است كه مورد تفكر قرار گيرد، يعني در حضور آيد. هستي، كه امروزه به واقعيت امر واقع تعبير مي شود، به نزد هايدگر، حضور امر حاضر يا، به تعبير يونيان، ظهور وجود است.
پايان فلسفه، پايان هستي
همچنين سخنران بعدي اين مراسم رضا داوري اردكاني، رئيس فرهنگستان علوم بود.
وي كه تحت عنوان «هايدگر و پايان فلسفه» سخن مي گفت، گفت: «هايدگر از جمله فيلسوفاني است كه اهل تتبع به ساحت فكري او راه ندارد. درباره بعضي از فيلسوفان كه افلاطون هم در صدر آنهاست، نمي توان تتبع كرد بلكه بايد يك نوع ديالوگ با او برقرار كرد. هايدگر در زمره اين نوع فلاسفه است.»
وي در ادامه خاطر نشان كرد: «معني پايان يافتن فلسفه وقتي معلوم مي شود كه با آن مواجه شويم و با آن ديالوگ برقرار كنيم. در همين زمينه آگوست كنت نيز معتقد است، عصر متافيزيك تمام شده و دوره، دوره علم است و دوران جديد صورت علم است و علم جاي فلسفه را گرفته است.»
هايدگر مي گويد فلسفه جاي خود را به علم و تكنولوژي داده است.
داوري با اشاره به نظر هايدگر در باره پايان متافيزيك و مابعدالطبيعه اظهار داشت: «شايد در هيچ اثري از آثار هايدگر از سال ۱۹۲۱ تا آخر عمرش اثري وجود ندارد كه اشاره اي به تاريخ فلسفه و هستي نكرده باشد.»
وي در ادامه گفت: «هايدگر معتقد است بدون بداهت حس درمي يابيم كه فلسفه هست و هيچ وقت فلسفه به اين وسعت و پراكندگي نبوده است. وقتي دفتر فلسفه در يونان بسته شد، فلسفه به اسكندريه آمد و از آنجا به ايران و سپس به اروپا بازگشت كه مقصودم فلسفه به معني بحث در پرسش از وجود و بحث در عوارض ذاتي وجود است.»
داوري با اشاره به اين نكته كه هايدگر هرگز سخن از پايان تفكر نگفته، تصريح كرد:«پايان تفكر يعني پايان بشر. هايدگر ميان فلسفه و تفكر تفاوت قائل مي شود.»وي افزود: «هايدگر فلسفه را صورتي از تفكر مي داند. تفكر در نظر او، كار پيامبران، سياستمداران و شاعران است. فلسفه يكي از انحاء تفكر است. پايان فلسفه به معني تمام شدن يكي از دوران هاي متافيزيك است. اگر تفكر تمام شود، بشر نابود مي شود.»
ادامه دارد