سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۴
اعتراضيه جناب اينشتين!
004482.jpg
در لابه لاي نامه ها و مطالبي كه به صفحه فرهنگ و آموزش روزنامه مي رسد به يادداشت عجيبي برخورديم كه امضاي آلبرت اينشتين را داشت. اينشتين مرحوم را با روزنامه همشهري چه كار؟ اصلاً اينشتين فارسي نوشتن را كجا ياد گرفته است؟ يادمان افتاد كه ايشان در آن دنيا به سر مي برند و در آن دنيا، همه چيز امكان پذير است. نامه مرحوم اينشتين را بخوانيد تا متوجه شويد چه چيزي حساسيت و اعتراض ايشان را برانگيخته است.
اينجانب آلبرت اينشتين مرحوم هستم كه سال ها پيش دستم از دنياي شما كوتاه شده است. چندي پيش كه طبق معمول، روحم به همه جاي دنيا سرك مي كشيد، به شهري رسيدم كه نام آن «تهران» بود؛ يعني شهر شما. كنجكاوي هاي من در اين دنيا تمام نشده است و براي همين، به همه جا سر مي زنم تا ببينم چه بر سر يافته ها و نظريه هايم آمده است.
شهر شما، براي من جاي عجيبي بود، آدم هايي كه با شتاب به هر طرف مي روند، سر و صدا و بوق ماشين ها، دود و آلودگي، ساختمان هايي در اندازه هاي مختلف، خيابان هايي باريك، ولي پر از ماشين و آدم و خلاصه خيلي چيزهاي ديگر متعجبم كرد. اما تعجبم وقتي بيشتر شد كه ديدم عكس هاي من، آن هم نه يكي دو نوع، بلكه انواع عكس ها، از بچگي گرفته تا دم مرگ، در خيابان هاي تهران نصب شده است. عجب! اين مردم چه قدر مرا دوست دارند؟
شروع به فرضيه سازي كردم:
۱- همه يا بيشتر مردم اين شهر، فيزيكدان هستند و يا به فيزيك علاقه زيادي دارند؛
۲- مردم اين شهر، شيفته علم و دانش هستند و عكس من را به عنوان نمادي از اين علاقه، به در و ديوار زده اند؛
۳- احتمالاً همايشي، كنفرانسي يا سميناري درباره نظريه هاي من در اين شهر تشكيل شده است؛
۴- شايد هم دانشمندان، به يافته هاي جديدي براي نقد نظريه هاي من رسيده اند و مي خواهند عليه من تبليغ كنند.
و همين طور در حال فرضيه سازي بودم و به شدت غرق در اين انديشه كه چرا من تا اين حد در تهران محبوب شده ام؟
نوشته هايي در كنار عكس هايم بود: كنكور، كتاب هاي هدف دار، سؤال هاي طبقه بندي شده و... شما مي دانيد معني اينها چيست؟ من كه نفهميدم! آخر هرچه فكر مي كنم نمي دانم اين كنكور چه نسبتي با عكس كودكي من دارد؟ يا چه ارتباطي هست بين عكس  فارغ التحصيلي من با كتاب هاي خاص؟ باور كنيد من براي تحصيلاتم، نه كتاب هدف دار خوانده ام و نه سؤال طبقه بندي شده جواب داده ام و نه ...
من كه نمي دانم كنكور چيست و با آن چه مي كنند، ولي قسم مي خورم كه به خاطر علايق و انگيزه هاي شخصي ام، دنبال علم و پژوهش رفته ام. آخر كسي بگويد چرا عكس مرا همه جا زده اند؟ آيا شما خوشتان مي آيد كه عكس هايتان را به در و ديوار بزنند؟ آيا كسي در شهر شما نيست كه بپرسد اين بابا چه نسبتي با كنكور و كتاب هاي هدف دار و غيره دارد؟ حالا فرض كه من نيستم و دستم از دنيا كوتاه است، ولي بي انصاف ها، بالاخره در دنيا براي خودم كسي بودم و هنوز هم خيلي از اهل علم، فيزيك را با اسم من مي شناسند.
كسي به من بگويد آيا كنكور همان علم و پژوهش است؟ آيا كنكور مساوي فيزيك است؟ آيا كنكور، انگيزه هاي علمي مي آورد؟ آيا همه دانشمندان كنكوري اند؟ نمي دانم كنكور چيست، ولي بعيد مي دانم نسبتي با من و عكس هايم داشته باشد. در زمان ما كه از اين حرف ها نبود، ما كتاب داشتيم، ولي همه كتاب هايمان هدف دار بود. ما دنبال علم بوديم، سؤال توليد مي كرديم، يافته هايمان را طبقه بندي مي كرديم، مشاهده مي  كرديم، مي انديشيديم، مي خوانديم و مي نوشتيم. نكند كنكور رشته اي جديد در علم است؟ شايد هم كنكور به يافته هاي جديد علم فيزيك گفته مي شود. اما اگر چنين بود، بايد در كنار عكس هايم واژه هايي چون: علم، فيزيك، نظريه  نسبيت، قانون گرانش و امثال آن را مي ديدم؛ من كه نديدم و آخر هم سر در نياوردم كه كنكور چيست؟ اگر خوردني است، من ميل ندارم عكس هايم براي تبليغ خوردني ها مورد استفاده قرار گيرد، اگر پوشيدني است، فكر نمي كنم كت و شلوارهايي كه من آن زمان مي پوشيدم، الان به درد شما بخورد و خلاصه اگر كنكور نسبتي با من و عكس هايم ندارد، مراتب اعتراض خودم را اعلام مي كنم. اگرچه من مرده ام و در بين شما نيستم با اين همه، باز هم دوست ندارم مورد بي احترامي و تحقير واقع شوم. يكي از دوستان انديشمندم كه او هم مرحوم شده و گاهي در اين دنيا همديگر را مي بينيم، گفته است: «زوركي مي شود كسي را به دانشگاه فرستاد، اما به زور نمي توان او را به فكركردن واداشت.» نمي خواهم با عكس هاي من، زوركي براي كسي كاري بكنيد. اگر براي علم احترام قائليد، از من و عكس هايم مايه نگذاريد، بلكه به دنبال علم و پژوهش برويد. من، آلبرت اينشتين، فرمولي براي زندگي ام داشته ام: اگر A را موفقيت در زندگي بگيريم، آن گاه A مساوي است با X به علاوه Y به علاوه Z ؛ X كار، Y تفريح و سرگرمي و Z لب فروبستن است.
من با علم و براي علم زيسته ام و از شما نه به خاطر خودم، بلكه به خاطر جايگاه علمي ام، توقع احترام و رعايت   شأن و منزلت دارم. لطفاً از عكس هاي من در جايگاه و شأن خود استفاده كنيد.
ارادتمند: اينشتين مرحوم

گفت وگو با دكتر فرزاد فخيمي - بخش پاياني
مهارت هاي رفع تعارض
004479.jpg
علي اصغر محمدي
ديروز بخش اول گفت وگوي همشهري با دكتر فرزاد فخيمي، دكتراي علوم اداري از دانشگاه سوربن، محقق و عضو هيأت علمي دانشگاه را در همين صفحه خوانديد. امروز در بخش پاياني اين گفت وگو روش هاي حل تعارض و مهارتهاي مربوط به از بين بردن اين معضل مورد بحث قرار مي گيرد.
* چه روش هايي براي حل تعارض وجود دارد؟
- افراد در تلاش براي مديريت و رفع تعارض مراوده اي داراي سليقه هاي خاص بوده و راه هاي مختلفي به كار مي برند. پنج سبك و روش براي حل تعارض وجود دارد كه مورد تاييد و توافق دانشمندان مديريت است. اين پنج روش عبارتست از: روش احتراز، روش فشار، روش توافق، روش تشريك مساعي و روش سازش. اين پنج سبك راه حل تعارض در دو بعد مراعات خود و همچنين مراعات ديگران عمل مي كند.
- روش احتراز؛ اين روش شامل رفتار عدم همكاري و عدم طلبكاري و يا ادعاست. مردم اين روش را براي دور ماندن از تعارض و بي تفاوتي و خنثي بودن مورد استفاده قرار مي دهند. اين روش امكان دارد منجر به تصميمي شود كه تعارض را به حال خود بگذارد تا راه حل آن پيدا شود.
- روش فشار؛ روش و يا سبك فشار شامل اعمال رفتار توام با ادعا و طلبكاري و عدم همكاري مي شود و در واقع با روش «برد- باخت» در تعارض تطابق دارد و افراد پيرو اين سبك سعي در تحليل نظر خود بدون توجه به اهداف ديگران را دارند كه شامل جنبه هاي اجبار و تسلط مي شود.
- روش توافق؛ اين روش معرف رفتار همكاري غيرطلبكارانه و گوياي رفتاري سالم، فاقد خودخواهي و تشويق همكاري با ديگران و يا تسليم در برابر خواست آنهاست. مديران پيرو اين روش توسط كاركنان مثبت ارزشيابي مي شوند ولي گاهي به اشتباه نيز بر چسب ضعيف و تسليم بر آنها زده مي شود.
- روش تشريك مساعي؛ اين روش شامل رفتار همكاري و طلبكاري مي شود و بر روش «برد- برد» در حل تعارض بين افراد تاكيد دارد. روش تشريك مساعي معرف تمايل رسيدن به حداكثر نتايج براي طرفين تعارض به صورت توامان است. افرادي كه اين روش را به كار مي برند داراي خصوصياتي هستند از جمله اين كه تعارض به نظر آنها امري طبيعي است و در صورت برخورد صحيح موجب خلاقيت مي شود. همچنين آنها اعتقاد دارند در اين روش افراد به يكديگر اعتماد و اطمينان نشان مي دهند، افراد در صورت رسيدن به راه حل توام با رضايت، خود را به انجام دادن آن ملزم مي دانند، افراد پيرو اين روش اغلب داراي پويايي زياد بوده و ديگران آنها را به ديده تحسين نگاه مي كنند.
- روش سازش؛ اين روش شامل رفتارهايي در سطح متوسط همكاري و طلبكاري است و براساس «دادوستد» برقرار مي شود، خصوصاً شامل يك سري از امتيازات است كه به طور وسيع براي حل تعارض به كار برده مي شود.
* حل مؤثر تعارض به چه مهارت هايي نياز دارد و چگونه بايد اين مهارت را توسعه داد؟
- حل مؤثر تعارض نياز به مهارت هايي دارد كه عبارتند از: سبك هاي مؤثر در حل تعارض، انتخاب، اجتناب از تعارض هاي جزيي و كم اهميت، ارزيابي افرادي كه در تعارض نقش بازي مي كنند و شناخت منشاء تعارض.
- سبك هاي مؤثر در حل تعارض؛ اغلب افراد داراي توانايي تغيير پاسخ خود به تعارض با شرايط موقعيت هستند، ولي بيشتر سبك مرحج خود را براي حل تعارض مي پسندند. فرد ممكن است سبك مورد نظر خود را با توجه به وضعيت خاصي كه تعارض در آن واقع شده است تغيير دهد، اگرچه سبك مورد نظر فرد نهايتاً روش احتمالي و نحوه رفتار و انتخاب راه برخورد با تعارض را به او ديكته مي كند.
- انتخاب؛ براي تعارض هايي كه بايد حل شوند دقت كافي لازم است. پاره اي از تعارض ممكن است اساساً ارزش تلاش و كوشش نداشته باشند. بعضي ديگر ممكن است غيرقابل مديريت باشند.
- اجتناب از تعارض هاي جزيي و كم اهميت؛ با اجتناب از تعارض هاي جزيي، مي تواند اثر بخشي مديريت كلي و همچنين مهارت هاي مديريت تعارض را بهبود بخشيد. مدير بايد تعارض هاي حاد و عميق را مورد توجه قرار دهد و كوشش و انرژي خود را براي تعارض هايي كه از نظر وي واجد شرايط هستند ذخيره كند.
- ارزيابي افرادي كه در تعارض نقش بازي مي كنند؛ اگر تصميم به مديريت يك موقعيت تعارض باشد، شناخت افرادي كه بايد با آنها مذاكره كرد واجد اهميت زياد است، از جمله اين كه چه كسي درگير تعارض است، منافع هر طرف چيست، ارزش هاي فردي، افرادي كه در تعارض نقش دارند چيست، بدين وسيله شانس موفقيت در مديريت تعارض چنان چه موقعيت آن از ديدگاه افراد ديگر درگير تعارض بررسي شود به نحو زيادي اضافه خواهد شد.
- شناخت منشاء تعارض با تعارض خود به خود به وجود نمي آيد بلكه ناشي از شرايط، عوامل و موقعيت هاي خاصي است كه به ايجاد و بروز آن شكل مي دهد و بررسي براي حل تعارض با توجه به اين علل انجام مي شود. منشاء تعارض مي تواند به سه دسته جداگانه: مشكلات و ارتباطات، اختلافات ساختاري و تفاوت هاي فردي، تقسيم مي شود.
* و سخن آخر درباره تعارض.
- تعارض در حوزه تعاملات رفتاري قراردارد و از شيوه هاي رفتار افراد متأثر است. بايد دانست كه افراد همواره در دنياي خاص خود زندگي مي كنند كه اين «دنياي خاص» تابعي از «محيط» و «شخصيت» و عوامل متشكله آن است. افراد در دنياي خاص خود رفتارهاي خاص بروز مي دهند كه اغلب موجب اصطكاك و بروز تعارض بين آنها مي شود. هر فردي رفتار خود را عادي و ضابطه و معيار اندازه گيري منطقي مي داند و رفتار ديگري را غيرعادي مي بيند و به اين دليل است كه محققان علوم انساني عقيده دارند كه غيرعادي ترين پديده در جهان عادي بودن است و چون عادي بودن به ندرت امكان وجودي دارد بنابر اين وجود تعارض به صورت بالقوه و بالفعل بين افراد امري اجتناب ناپذير است كه فقط و فقط با درك آن و مديريت صحيح در مسير سازندگي هدايت مي شود.

نكته ها
چند سفارش خودماني به سبك و سياق كتاب هاي موفقيت
يك وقت خودت را زمين نزني!
اصغرنديري
* ببين! يك جورهايي توانايي ها عين مشكلات است!
* كلاً كوتوله ها به جاي فرار، قدم هاي كوچك برمي دارند، اشتباه!
* گاهي خودت را از الك عبور بده.
* ببين! اعصاب سالم براي سلامتي مفيد است. اگر نتواني بر اعصابت مسلط باشي به جاي فرار، عقب گرد مي كني و به دروازه خودي گل مي زني. اعتراف كن آدم ناشي! ناشي گري بس است، كمي تمرين كن. به هر بهانه اي كه شده به يكي سلام كن. يك دسته گل باش.
* اگر زمستان بود، كمي زير برف بمان، خورشيد خودش در مي آيد. آن وقت ويتامين مي گيري و روشن مي شوي.
* امتحان خيلي سخت است، نيست!
هر چه بيشتر بداني، بيشتر سئوال و جواب مي شوي. اما بهتر است كه بداني تا نداني آن وقت دلت خنك و بزرگ تر مي شود. براي تحمل خوب است.
* همه ديروزي ها گفتند: عاقبت جوينده يابنده است. بعضي امروزي ها يافتند. اما صدايش را در نياوردند! من نمي خواهم گنج را پنهان كنم. نقشه روي هر دلي مي تواند نقش بسته باشد. از مارها نترس!
نگو كه قصه ات يك داستان خيلي تكراري است. هر تكرار براي خودش تازگي هايي دارد. پنجره را باز كن تا هواي نوزاد چهارچنگولي بخزد تو. هواي تازه خيلي حرف ها دارد. نگذار پشت شيشه لكنت بخشكد.
* اين جدول زنده بودن هر چه قدر هم پيچيده و يا حتي بدون شرح باشد، تو مي تواني آن را حل كني. فقط كمي فكر كن. با من حرف بزن. بگو كه حرف اولش شروع دو حرف شين و قاف است.
* اگر مي گويي بوي كاهگل مي آيد. ملالي نيست. گاهي بوي كهنگي دست آدم را گرفته، به طرف چيزهاي نو مي برد. بله! آن وقت مي بيني كه يك قدم آن ورتر از زمان خودت هستي. ولي نكند حالا ديگر كت خودت را پشت و رو بپوشي و با پاچه شلوارت اثر پيتزا را از روي لب ها پاك كني.
* گفتم برو عقب يا جلوتر، اما نگفتم كه اين همه، تا از آن طرف پشت بام شيرجه بزني تو كوچه.بسيار خوب! فيلم را برگردان عقب تر. حالا دوباره وسط بام ايستاده اي. از نو شروع كن. سه، دو، يك. حركت . بگو سيب تا دنيا تمام سيب هاي معماي خودش را با شكوفه  جواب بر سر تو بريزد.
* بله! حالا مي بينم كه با اين لبخند خيلي هم فوتوژنيك هستي. ديدي آخر تو هم يك چيزي مي شوي. ته دلم يك كسي دست هايش را دور دهان حلقه كرده بود و مي گفت كه تو بي عيبي. آخرش هستي!
حالا فقط چي! هر چهار طرف را برانداز كن و راهنما بزن. يك چراغ قوه هم براي روزهاي مبادا (و نه شب ها) داشته باشي. آخر ممكن است به عده اي برخورد كني كه حتي در روز روشن هم تو را نبينند. نخوري به ديوار، به همان روز كورها!
* خلاصه، هر چه قدر سعي كني، كم است. بايد تلاش كرد و دويد و زمين خورد. ببين، يك وقت خودت را عمداً زمين نزني.
... اين داستان هر روزه نام و ننگ است. هر كسي زمين خورد و بلند شد، بزرگ شده است.

فرهنگ
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |