پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۶۹
جهانشهر
Front Page

نگاهي نو به آنچه زلزله با خود به همراه مي آورد
تصويري از كشمير
سينا خاكياني
006912.jpg
بيش از 3 ماه از زلزله مرگبار هند و پاكستان گذشته است. اين زلزله روز هشتم اكتبر منطقه وسيعي از كشمير را لرزاند، جان 74 هزار نفر را گرفت و بيش از 3 ميليون نفر را بي خانمان كرد. بلافاصله بعد از وقوع اين فاجعه، سيل كمك هاي انسان دوستانه به سمت پاكستان روانه شد به طوري كه شوكت عزيز نخست وزير پاكستان- در كنفرانسي بعد از زلزله ميزان كمك هاي وعده داده شده را بيش از حدنياز خواند.
اما بعداز گذشت كمتر از يك ماه، كوفي عنان دبيركل سازمان ملل- اعلام كرد كه ميزان تعهد كشورهاي جهان براي كمك به آسيب ديدگان اين زلزله تنها 12 درصد رقم درخواستي اين سازمان بوده است. اين موضوع اعتراض پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان- را هم درپي داشت. او با اشاره به كمك هاي ارسالي براي آسيب ديدگان سونامي و توفان هاي كاترينا و ريتا در آمريكا گفت: از آنجايي كه كشمير منطقه اي توريستي نيست و جهانگردان خارجي چنداني ندارد، كشورهاي غربي چشم هايشان را روي نياز زلزله زدگان اين منطقه بسته اند .
006909.jpg
مقامات سازمان ملل هشدار داده اند كه حدود 350 هزار نفر از زلزله زدگان كشمير از سرپناه اوليه محرومند و با فرا رسيدن فصل زمستان، در مناطق كوهستاني كشمير بيم آن مي رود كه هزاران نفر ديگر در اثر كمبود امكانات اوليه، جان خود را از دست بدهند. يان ايگلند رئيس ستاد امداد رساني اضطراري سازمان ملل- مي گويد: تعداد كل چادرهاي مناسب براي زمستان در تمام دنيا آنقدر نيست كه نياز تمام آسيب ديدگان زلزله كشمير را تامين كند .
علاوه بر كمبود امكانات، صعب العبور بودن مناطق كوهستاني كشمير هم در روند كند كمك رساني به زلزله زدگان بي تاثير نبوده است. براثر زلزله بسياري از راه هاي ارتباطي به شهرها و روستاهاي واقع در مناطق كوهستاني كشمير و بخصوص روستاهاي واقع در دره نيلوم كه در مرز بين دو كشمير واقع شده اند، از بين رفته و اين مسئله نگراني هاي فراواني را در مورد آغاز موج جديدي از مرگ و مير در اين منطقه ايجاد كرده است.
عامر احمد خان خبرنگار بي.بي.سي- يكي از معدود كساني ست كه به اين منطقه وارد شده و آنچه مي خوانيد يادداشت هاي او بعد از ديدار از اين مناطق است.


وسايل كار
006921.jpg
گلنواز- آرايشگر جوان شهر ناصري- واقع در دره نيلوم است. بعد از زلزله مرگبار منطقه كشمير، او مشكل چندان زيادي براي شروع مجدد كارش نداشته است. هرچند او كمي عبوس و بداخلاق بود و به نظر نمي رسيد كه چندان تمايلي به صحبت كردن داشته باشد، اما فرصتي پيش آمد تا با او كه در كيوسكش مشغول به كار بود صحبت كنم: دو هفته طول كشيد تا دو نفر از اعضاي خانواده و يكي از همكارانم را دفن كنم .
او به توده اي از سنگ و آجر كه در سمت ديگر خيابان به چشم مي خورد اشاره كرد وگفت: آنجا كيوسك قبلي من بود. 10روز طول كشيد تا توانستم وسايل اصلي مورد نيازم را از زير توده سنگ وخاك بيرون بياورم . او همان طور كه مشغول اصلاح اولين مشتري در كيوسك جديدش بود ادامه داد: يك روز تمام، پاي پياده تا مظفرآباد- كه پايتخت كشمير تحت كنترل پاكستان است- راه رفتم تا توانستم كمي از وسايل كارم مثل قيچي، شانه، تيغ، خميراصلاح، حوله، صابون و چند آينه كوچك را بخرم . تمام خريدهاي گلنواز روي هم 4دلار برايش خرج برداشته بود. اين سرمايه گذاري بود كه او اميد داشت با بيستمين مشتري اش آن را به سوددهي برساند.
او قصد دارد صندلي هايش  را كه از زير آوار بيرون شان آورده تعمير كند. خرابي صندلي ها را مي شد براحتي از روي حالت چهره مشتري هايش تشخيص داد. يكي از صندلي ها مخصوص مشتريان خودش بود و آن ديگري را براي شاگردش كنار گذاشته بود.
اگر گلنواز بتواند به كارش ادامه بدهد شايد بتواند گذشته تلخش را فراموش كند و به زندگي عادي اش برگردد. اما هنوز هيچ چيز مشخص نيست.

شكلات
006924.jpg
كمي آن طرف تر از پايگاه نظامي در دهاني، ارتش، سه چادر بزرگ برپا كرده است. اين سه چادر با رنگ هاي كرم و قهوه اي شان كه بيشتر آدم را به ياد جنگ مي اندازند، مدرسه موقتي بچه هاي اين منطقه است. تقريبا 40 پسر و 60 دختر در اين مدرسه در كنار هم درس مي خوانند و دو معلم نجات يافته از زلزله سعي مي كنند به همه آنها كه سن و سال هاي مختلفي دارند، آموزش بدهند.
وقتي از ميان خرابه ها و ويراني ها گذشتم و به اين مدرسه پارچه اي رسيدم، يك بسته شكلات همراهم بود. وارد اولين چادر شدم. 29 دختر و پسر كشميري در آن كلاس تاريك مشغول درس خواندن بودند و من خوشحال شدم كه در بسته شكلاتم دقيقا 35 تكه شكلات باقي مانده بود. جلو همه بچه ها بسته شكلاتم را به نصرت شهين، معلم كلاس دادم و به او گفتم كه شكلات ها را بين بچه ها قسمت كند، اما او بلافاصله بسته را از من گرفت و زير شالش پنهان كرد. در آن لحظه فكر كردم كه شايد بخواهد در موقعيت ديگري آنها را به بچه ها بدهد، اما به هر حال اين كار او سوءظن من را بيدار كرده بود.
وقتي با او صحبت كردم گفت: من اينجا 97 شاگرد دارم. تنها معلم اين منطقه هستم و چون چادري براي سكونت ندارم، من و خانواده ام مجبوريم شب ها، سرماي هوا را تحمل كنيم و واقعا شب ها در كوهستان هاي كشمير سرد و طاقت فرساست.
اما عصر همان روز بود كه فهميدم نه تنها او تنها معلم اين مدرسه نيست، بلكه خانواده اش هم سرپناهي براي سپري كردن شب هاي سرد اين منطقه دارند. حرف هاي او دروغ بود. صبح روز بعد دختربچه كوچكي كه از شاگردان اين مدرسه بود، پيش من آمد و گفت شكلات هايي كه برايشان آورده بودم به دست شان نرسيده است.
آنچه نصرت شهين انجام داد، به هيچ وجه رفتار طبيعي مردم اين منطقه، قبل از زلزله نبوده است. آنچه من ديدم رفتاري كاملا جديد بود.


مردان مسلح
006927.jpg
بعد از اينكه چند عكس از مدرسه و آن حوالي انداختم، تصميم گرفتم كه به ناصري كه چند كيلومتر تا آنجا فاصله داشت برگردم. بنابراين كوله بارم را جمع كردم و پياده  در جاده به راه افتادم.
چند دقيقه اي نگذشته بود كه يك تويوتاي بزرگ كنارم ايستاد. اين خودرو يكي از معدود خودروهايي بود كه به جز جيپ هاي نظامي، در آن منطقه رفت و آمد مي كرد و مسافران حتي روي سقفش هم نشسته بودند. علي راننده اين تويوتا به من گفت كه 6هزار و 500 دلار خرج كرده كه قسمت عقب اتومبيلش را تغيير دهد و بتواند مسافران بيشتري را سوار كند.
اين موضوع چندان به نظرم عجيب نيامد، چراكه تعداد كم خودروهاي مسافربر و تعداد بالاي مسافران، آنها را به چنين كارهايي واداشته بود، اما عجايب بيشتري در راه بود.
تقريبا پنج دقيقه طول كشيد تا توانستم از ميان آن همه مسافر عبور كرده و جايي براي نشستن پيدا كنم. اما درست وقتي كه فكر مي كردم همه چيز تمام شده و راه خواهيم افتاد، اتفاق جديدي رخ داد. مردي قصد داشت به زور سوار اين تاكسي بزرگ و شلوغ شود كه راننده او را بيرون انداخت. آن دو با هم درگير شدند. مسافر ناخوانده كشيده اي به راننده زد. علي، راننده تويوتا كه صورتش سرخ شده بود، از زير پيراهنش هفت تيري درآورد و به سمت مرد گرفت.
آنجا آنقدر تنگ بود كه من در آن شرايط حتي نمي توانستم دوربينم را بيرون بياورم.
راننده كه حسابي از كوره در رفته بود فرياد مي زد: ارتش به ما اجازه داده است كه به هر كسي كه بدرفتاري كند شليك كنيم. ما به شما خدمت مي كنيم و آنوقت شما ما را كتك مي زنيد؟ .
در آن شرايط حتما ترس ، وحشت و بيش از همه تعجب در چهره من پيدا بود كه مسافر كناري، دستم را گرفت و سعي كرد آرامم كند. با خودم عهد بستم كه ديگر سوار چنين ماشيني نشوم.

وداع
006930.jpg
در ناصري به مردي برخورد كردم كه حاج حبيب الله نام داشت و از اهالي روستاهاي اطراف اين شهر بود، او به همراه زن، دو دختر، دو پسر و برادرش قصد عزيمت به پاتيكا را داشت. پاتيكا اولين شهر در نوار مرزي بين دو كشمير، بعد از مظفرآباد است. پسر اين خانواده به هنگام زلزله در اين شهر جان باخته بوده و آنها چون تمام راه ها به سمت روستايشان در آن زمان بسته بود، بناچار و به طور موقت در همانجا او را به خاك سپرده بودند، به اميد اينكه يك روز جسد پسرشان را به زادگاه اصلي اش برگردانند و در آنجا دفن كنند. اما تقريبا دو ماه از وقوع زلزله گذشته و هنوز وضعيت راه ها مشخص نشده بود.
وقتي از حبيب الله علت سفرش را پرسيدم گفت: ما براي آخرين وداع با پسرمان عازم اين سفر شده ايم تا به او بگوييم كه همانجا، آرامگاه هميشگي اش خواهد بود .
كاملا مشخص بود كه زن حبيب الله كه ميانسال مي نمود، طاقت اين سفر طولاني را نخواهد داشت. آنها هيچ غذايي با خود به همراه نداشتند و به نظر هم نمي رسيد كه بتوانند در طول راه چيزي براي خوردن پيدا كنند. اما وقتي به او گفتم كه مي توانستيد در خانه بمانيد و براي پسرتان دعا كنيد، بسادگي گفت: بايد بروم، بايد برم. او پسرم بود و بعداز چند لحظه افزود: شما حتما آدم هاي زيادي را در ارتش مي شناسيد. اگر آنها را ديديد، از طرف من از آنها تشكر كنيد. اگر آنها راه جديدي از روستاي ما به جاده اصلي نساخته بودند، من هرگز نمي توانستم براي آخرين بار با پسرم وداع كنم .


دروغ
006933.jpg
بعدازظهر بود كه به دهاني برگشتم. ديگر چيز خاصي براي ديدن در ناصري نبود و به همين خاطر تصميم به برگشت به دهاني گرفته بودم، وقتي به آنجا رسيدم پسر بچه كوچكي به سمت من دويد و با حالتي حاكي از خجالت به مدرسه پارچه اي شان اشاره كرد. او يكي از همان بچه هايي بود كه صبح همان روز از او عكس گرفته بودم، وقتي به مدرسه رسيدم تنها يكي از چادرها برپا بود و آن دوتاي ديگر كمي آنطرف تر جمع شده بودند. بچه هاي مدرسه در اطراف چادرها ايستاده بودند و با هيجان با هم حرف مي زدند، وقتي بيشتر به اطراف دقت كردم متوجه شدم كه به جز چادرهاي مدرسه، چندين و چند چادر ديگر هم از هم پاشيده شده بودند. طولي نكشيد كه فهميدم علت اين موضوع، اشتباه خلبان يكي از هلي كوپترهاي ارتش بوده كه در نزديكي اين چادرها فرود آمده و باد تند ايجاد شده در اثر چرخش ملخ هاي آن، چادرها را از جا كنده بود. وقتي محلي ها متوجه حضور من در آنجا شدند به سمت من دويدند و فرياد زدند: بچه ها زخمي شده اند! چند نفر به درون رودخانه پرتاب شده اند! كاري بكنيد! گزارش بدهيد! عكس بگيريد كه مردم اينجا دارند مي ميرند! و هياهو در گوش من ادامه داشت.زني كه داشت وسايلش را جمع آوري مي كرد، گفت: ما دوباره نابود شديم! كنار من چند كودك مشغول بازي بودند. انگار نه انگار كه آنجا اتفاقي افتاده است. از آنها گذشتم و آن طرف تر، دو پسر جوان را ديدم كه كريكت بازي مي كردند. دورتر هم دو افسر ارتش ديده مي شدند كه باهم گرم صحبت بودند كمي طول كشيد تا فهميدم هيچ بچه اي به رودخانه نيفتاده و تقريبا هيچ كس به طور جدي مجروح نشده بود. تنها چند سنگ به درون رودخانه افتاده، يك پيرمرد دچار شكستگي مختصر شده و صورت يك پسربچه زخمي شده بود.
تا غروب همان روز چادر مدرسه دوباره برپا شد.


انگلستان در برابر پاكستان
006936.jpg
لطيف به دفترچه امتيازها نگاه مي كرد. وقتي هلي كوپتر ارتش به اشتباه وارد منطقه مسكوني شد، مسابقه آنها نيمه كاره ماند و حالا آرام آرام بچه هاي هر دو تيم در حال برگشتن به زمين مسابقه بودند. زمين مسابقه آنها، باند فرود هلي كوپترها بود كه آنها از گوشه اي از آن به عنوان زمين بازي كريكت استفاده مي كردند.
به من گفتند كه اين كار هر روز آنهاست. آنها نه مدرسه اي داشتند، نه وسيله اي براي سفر، براي همين معمولا دور هم جمع مي شدند و بازي مي كردند. آنها معمولا اسمي براي تيم هاي شان انتخاب نمي كردند، اما آن روز يكي از تيم ها انگلستان بود و ديگري پاكستان.
لطيف گفت: ما اينجا راديو نداريم و به همين خاطر نمي توانيم به مسابقه گوش بدهيم. براي همين تصميم گرفتيم كه دو تيم تشكيل داده و با هم مسابقه بدهيم. تيم من انگلستان است، چون پوست سفيدتري دارم! .
گويا يكي از بچه هاي آنجا از طرفداران پروپاقرص كريكت بود. ديگران تعريف كردند كه او يك روز تمام و بعد از اينكه زلزله خانه شان را ويران كرده بود، در ميان آوار به دنبال چوب بازي اش مي گشته است. بچه ها بعد از زلزله پاي پياده تا مظفرآباد رفته بودند تا بتوانند چند توپ تنيس براي بازي شان پيدا كنند. آنها شش توپ خريده بودند كه دوتاي شان تا آن روز به رودخانه افتاده و گم شده بود. آنها اميدوارند تا قبل از اينكه مابقي توپ هاي شان گم نشده، راه هاي اصلي به سمت شهر باز شوند.
تخم مرغ
006939.jpg
حاج عبدالرشيد به من گفت: مي تواني يك مرغ يا حداقل چند تا مرغ به من بدهي؟ .
و من با تعجب علت اين سئوالش را پرسيدم. او جواب داد: اگر تو يك مرغ يا خروس يا چند تا تخم مرغ داشته باشي، مي تواني هر چه كه احتياج داشته باشي از اين ارتش بگيري و با دست به پايگاه نظامي ارتش اشاره كرد.
ديگر هيچ چيز برايم باقي نمانده است. نه مرغي، نه دامي. هيچ چيزي ندارم كه به آنها بدهم و به خاطر همين آنها هم چيزي به من نمي دهند . او اين جمله ها را با تاكيد بيشتري گفت و مي خواست مطمئن شود كه من آنچه مي گويد را يادداشت مي كنم.
چند روز بعد فهميدم باند فرود هلي كوپترهاي ارتش بخشي از زمين هاي حاج عبدالرشيد بوده است. زمين هاي او كمك بزرگي براي امدادرسانان به زلزله زدگان بودند و هلي كوپتر هاي ارتش با فرود بر زمين هاي او توانسته بودند 20 هزار نفر از آسيب ديدگان روستاهاي اطراف را نجات دهند. او انتظار داشت كه ارتش كمك هاي بيشتري به او بكند، اما گويا نظاميان از اين موضوع سر باز زده بودند و حالا فصل برداشت محصول هم تمام شده بود.
من در همان مسيري بودم كه چند ماه قبل از وقوع زلزله كشمير از آنجا عبور كرده بودم، اما آنچه اين بار مي ديدم، كشمير چند ماه قبل نبود. آن روزها وقتي كنار جاده مي ايستادم تا شير يا چاي گرمي بنوشم يا غذايي بخورم، محال بود كه مغازه دارها پولي بابت آنچه خورده بودم، از من بگيرند.

پيشخوان
عرب نيوز
006915.jpg
روزنامه انگليسي زبان عرب نيوز موضوع حضور اولين شاهد در محاكمه صدام حسين را براي عنوان يكي از مهم ترين اخبار و عكس اول خود برگزيده است. اولين شاهد كه در محاكمه صدام حسين حضور يافته، در اظهاراتي از دستگيري، شكنجه و قتل مردان و زنان در روستاي دجيل به دست نيروهاي ديكتاتور سابق عراق سخن گفته است.
واشنگتن تايمز
006945.jpg
واشنگتن تايمز ضمن اختصاص تصوير زيبايي از پياده روي خانوادگي در واشنگتن و درج ادعاهاي دونالد رامسفلد -وزير دفاع ايالات متحده آمريكا- مبني بر تلاش آمريكا براي كسب پيروزي در جنگ قطعي در عراق،  يكي از اخبار صفحه اول خود را به سفر كاندوليزا رايس به برلين اختصاص داده است. اين سفر رايس به برلين در حالي انجام شده است كه انتظار مي رفت، اخبار حاكي از وجود شكنجه گاه هاي آمريكايي در شرق اروپا سفر اروپايي وزير امورخارجه آمريكا را تحت تاثير قرار دهد.
ال گرافيكو
006918.jpg
روزنامه اسپانيايي ال گرافيكو تصاوير اصلي صفحه اول خود را به مربياني كه در آينده به احتمال زياد سكان مربيگري رئال مادريد را عهده دار خواهند بود، اختصاص داده است. از جمله نكات جالب توجهي كه مي توان به آن اشاره كرد، عدم تمايل اين افراد براي تصدي سمت سرمربيگري رئال مادريد است، اين در حالي ست كه افرادي نظير خوزه مورينيو، آرسن ونگر، فابيوكاپلو و سون گوران اريكسون اكنون مربيگري تيم هاي بزرگي را عهده دار هستند و حاضر نيستند با پذيرش مربيگري تيم بحران زده رئال مادريد، آينده خود را با خطر مواجه كنند.
فيگارو
006942.jpg
روزنامه فيگارو خبر و عكس اول خود را به جلسه حزب حاكم فرانسه( ائتلاف براي جنبش مردمي) اختصاص داده است. اين حزب براي حضور قدرتمندانه در انتخابات سال 2007 به تدوين خط مشي سياسي جديدي پرداخته كه قرار است بزودي و پس از تشكيل جلسات رسمي حزب اعلام شود. اين در حالي ست كه دومينيك دوويلپن نخست وزير و نيكولا ساركوزي وزير كشور هر دو از گزينه هاي اصلي براي رقابت در انتخابات رياست جمهوري سال 2007 محسوب مي شوند.

شهرهاي جهان
سائوپائولو - برزيل
آرش نهاوندي
سائوپائولو لفظي كه در زبان پرتغالي براي عنوان يكي از قديسان مسيحي به كار مي  رود پايتخت ايالتي به همين نام در جنوب شرقي برزيل است.
اين شهر در 400 كيلومتري ريودوژانيرو و 1030 كيلومتري برازيليا ، پايتخت فدرال برزيل واقع شده است.سائوپائولو وسعتي بالغ بر يكهزار و 575 كيلومتر مربع دارد و جمعيت آن در حدود 10 ميليون نفر است. براساس اين آمار، سائوپائولو بزرگترين شهر برزيل و دومين شهر بزرگ جهان محسوب مي  شود.البته بايد توجه داشت كه در صورت احتساب جمعيت سائوپائولوي بزرگ، جمعيت اين شهر به 18 ميليون نفر مي  رسد. اين آمار براساس قوانين مربوط به جمعيت انساني در برزيل ارائه شده است، اما براساس قوانين بين  المللي و با لحاظ كردن مناطق حومه سائوپائولو نظير كامپيناس و بايشادا سانتيستا ، جمعيت اين شهر به 24ميليون نفر مي  رسد، البته اين در صورتي خواهد بود كه شهرهاي بزرگ اقماري مانند سوروكوبا و سائوخوسه دوس كامپوس به حساب نيايند.
مهمترين  ها
سائوپائولو يكي از بزرگترين مراكز تجاري جهان است. اين ابرشهر همچنين از مراكز بزرگ تجمع فرهنگي محسوب مي  شود. از اين جهت مي  توان آن را با نيويورك نيز مقايسه كرد. در واقع حضور ايتاليايي  ها، پرتغالي  ها، آلمان  ها، اعراب و ژاپني  ها در اين شهر، تاثيرات ژرفي را بر زندگي اجتماعي مردم شهر بر جاي گذاشته است.سائوپائولو همچنين به خاطر تنوع مواد غذايي و دارا بودن انواع و اقسام رستوران  ها در سطح جهان شهرت دارد. از رستوران فرانسوي گرفته تا رستوران  هاي چيني تا مراكز طبخ غذاي آماده، همگي در خدمت برآورده ساختن ذائقه و سلايق گوناگون مردم اين ابرشهر هستند.از ديگر جاذبه  هاي فرهنگي شهر دو موزه بزرگ هنري، دانشگاه سائوپائولو و سالن بزرگ اركستر شهر را مي  توان نام برد.
اين ابرشهر داراي يك پيست مجهز و مدرن مخصوص برگزاري مسابقات اتومبيلراني فرمول يك نيز هست. دو فرودگاه گوارولهوس (مختص پروازهاي داخلي و خارجي) و كونگونهاس (پروازهاي خارجي) ارتباط شهر را از طريق هوا با ساير كشورها و مناطق برزيل برقرار مي  كند.
تاريخ
شهر سائوپائولو توسط مبلغان مذهبي فرقه ژزوئيت كه داراي اصليتي پرتغالي بودند، در تاريخ 25ژانويه سال 1554 بنا شد. هدف از بناي اوليه شهر نيز ساخت مدرسه  اي مذهبي تحت عنوان كولژيو دوسائوپائولو دو پيراتينينگا بود تا از طريق آن بوميان برزيلي را به آيين مسيحيت دعوت كنند. سائوپائولو در منطقه كوهستاني سرادوماركليفس و در نزديكي بندرگاه سانتوس واقع شده است. اين شهر جديد درواقع به منزله دروازه ورودي فلات بزرگي بود كه امروزه تحت عنوان استان سائوپائولو ناميده مي  شود.اين شهر تازه  تاسيس در ابتدا با الهام از نام مدرسه مبلغان مذهبي ژزوئيت، سائوپائولو دوپيراتينينگا ناميده شد، البته تا سال 1711 رسما نام شهر به آن اطلاق نشد و پس از آن بود كه به سبب موقعيت استثنايي سائوپائولو- كه در نزديكي بندر سانتوس واقع شده است- اين شهر اهميتي ويژه يافت. علاوه بر آن صادرات قهوه كه در سال  هاي پاياني سده نوزدهم به اوج خود رسيد، وضعيت اقتصاد اين شهر را به كلي دگرگون كرد.
در سال 1881 و با رونق گرفتن تجارت قهوه در برزيل و بويژه نواحي اطراف سائوپائولو، موجي از مهاجران ايتاليايي، ژاپني و از ساير قوميت  ها به اين شهر آمدند تا در مزارع قهوه استان سائوپائولو كار كنند. در اوايل قرن بيستم و با رشد و گسترش صنايع در سائوپائولو بسياري از مهاجران ديگر به اين شهر روي آوردند. ساخت دانشگاه حقوق سائوپائولو را نيز مي  توان از رويدادهاي مهم تاريخي اين شهر دانست. اين بنا كه در ابتدا از آن به عنوان دير (راهبان تارك دنيا) استفاده مي  شد، در ماه مارس 1828 - اندك زماني پس از تاسيس امپراتوري برزيل تغيير كاربري داده و بدل به دانشگاه حقوق شد كه به ادعاي بسياري از كارشناسان، اولين موسسه  اي ست كه در برزيل با رويكرد كاملا علمي و فرهنگي تاسيس شده است.اين دانشگاه درست مقارن با عصري تاسيس شد كه در جامعه برزيل نياز مبرمي به سياستمداران و حقوق  دانان احساس مي  شد.
اقتصاد
سائوپائولو امروزه مركز تجاري صنعتي برزيل است. از همين رو بود كه آلمان  ها از سال  ها قبل، اين شهر را به عنوان يكي از پايگاه  هاي اقتصادي خارجي خود برگزيده بودند. همين عامل سبب شده تا امروزه سائوپائولو ميزبان بسياري از كمپاني  ها و شركت  هاي آلماني باشد، درواقع سائوپائولو بيش از هر شهر ديگري در سراسر جهان، پذيراي شعب مختلف شركت  هاي آلماني ست. بورس اين شهر نيز از پررونق  ترين بازارهاي معاملات سهام در سراسر جهان است.خيابان پائوليستا يكي از عمده  ترين مراكز تجمع دفاتر تجاري در سائوپائولوست. سنترو ولهو - مركز قديمي شهر نيز از ساير مناطق اقتصادي شهر محسوب مي  شود.ساير مناطق تجاري شهر نيز خيابان بريني و محله  هاي ايتاييم بي  بي، ويلا اولمپيا، چاكارا و سانتو آنتونيو نام دارند.در سائوپائولو نيز به مانند ساير شهرهاي در حال توسعه، 18 درصد از جمعيت زير خط فقر زندگي مي  كنند.
سياست
سائوپائولو از جمله شهرهايي ست كه به دليل دارابودن جمعيت بسيار زياد، نقش مهمي در عرصه كلان سياسي برزيل ايفا مي  كند.در واقع نفوذ استان و شهر سائوپائولو در سياستگذاري  هاي كلان بيش از هر استان ديگري در برزيل است، از همين روست كه بسياري از سياستمداران برزيلي، دفتر شهردار سائوپائولو را تحت عنوان سكوي پرتابي براي دستيابي به مناصب حكومتي در سطح ملي توصيف مي  كنند.شهردار كنوني سائوپائولو عضو حزب دموكراسي اجتماعي برزيل (PSDB) است و دوران تصدي وي در مقام شهرداري در
سي و يكم دسامبر سال 2008 به پايان مي  رسد.

|  ايرانشهر  |   جهانشهر  |   دخل و خرج  |   در شهر  |   زيبـاشـهر  |   طهرانشهر  |
|  شهر آرا  |   مهمانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |