دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۷۲
به بهانه سفر يك هفته اي علي احمد سعيد (آدونيس)  به ايران
شهسوار شعر عرب
007059.jpg
عكس ها:محمد رضا شاهرخي نژاد
ماهور نبوي نژاد
مهم ترين اتفاق ادبي هفته گذشته ايران كه كم وبيش همه اهالي و علاقه مندان اين حوزه را به جنب وجوش واداشت، سفر علي احمد سعيد متخلص به آدونيس به اين مرز و بوم و حضورش در ميان اصحاب فرهنگ بود.
او در سفر كوتاه و فشرده اش به ايران ضمن ملاقات با دوستدارانش در برخي مكان هاي فرهنگي تهران، چون خانه هنرمندان، نشر ثالث، دانشكده زبان و ادبيات دانشگاه علامه طباطبايي به اصفهان و شيراز هم سفر كرد.
آدونيس، شاعر برجسته و نظريه پرداز فرهيخته شعر عرب، اين روزها 75 سالگي را پشت سر مي گذارد و در اين سن، چشم هايش نگاه عميقي دارد و طي اين چند روز هر بار كه از ميان شور و هياهوي دوستدارانش رد مي شد، چهره آرامش به لبخند ملايمي نيز مزين مي شد.
آدونيس كه علاوه بر 17 كتاب شعر بيش از 10 اثر پژوهشي را نيز در كارنامه خود دارد در سال 1930 در روستاي قصابين سوريه به دنيا آمد. از دوران نوجواني با راهنمايي هاي پدرش به شعر عرب گرايش پيدا كرد و تحصيلات خود را در رشته فلسفه ادامه داد. از دوران دانشجويي فعاليت سياسي را آغاز كرد كه در نهايت منجر به مهاجرتش به لبنان شد.
در بيروت تا حدودي حال و هواي سياسي او عوض شد و مجله موافق را تاسيس كرد.
او در نشستي كه با حضور مخاطبانش در نشر ثالث برگزار شد، در پاسخ به سئوال يكي از حضار درباره تعهد سياسي شعر گفت: من هميشه مخالف بودم كه شعر تعهد سياسي بپذيرد و تا آخرش هم مخالف اين امر خواهم بود. اين وظيفه شاعر است كه به عنوان شهروند در مبارزات سياسي و اجتماعي مردمش شركت كند. از سوي ديگر شعر ذاتا سياسي ست، ولي در معناي يوناني سياست؛ زيرا در اين معنا همه چيز سياسي مي شود، حتي عشق .
براي آدونيس كه از يك سو وامدار شعر عربي كهن است و از طرف ديگر از نوگرايان شعر عرب محسوب مي شود، شعر جايگاه والايي دارد: براي من شعر نمي تواند در حد يك ابزار در خدمت نظامي سياسي تنزل پيدا كند، چون مولد آرمان هاي بزرگ، شعرهاي بزرگ بوده است. اين سياست است كه بايد بخشي از شعر باشد و از ذهنيت شاعرانه كمك بگيرد و نه برعكس . علي احمد سعيد در سال 1986 بار ديگر كوچ كرد، ولي اين بار ديگر سرزمين هاي عربي را ترك كرد و مقيم فرانسه شد. بي ترديد اين مهاجرت در تغيير سبك  و نوشتار آدونيس بي تاثير نبوده است. هر چند خودش مي گويد: از نظر خودم شعر بعد از پاريس در استمرار شعر قبل از پاريس است. من در پاريس به طور طبيعي هواي آزادي را نفس مي كشم، چون هيچ قيدي وجود ندارد و مي توانيد هر چه مي خواهيد بنويسيد و منتشر كنيد و همين امر به من كمك كرد آزادانه تر كار خود را گسترش بدهم .
از ميان 17 كتاب شعري كه از سال 1957 ميلادي تاكنون از آدونيس منتشر شده است تنها كتاب ترانه هاي مهيار دمشقي كه سومين مجموعه  شعري آدونيس است و در سال 1961 منتشر شد، در سال 1377 با ترجمه كاظم برگ نيسي و به همت نشر كارنامه در ايران منتشر شد. او كه همراه با مترجم آثارش به فرانسه، ونوس فوري - قطا به ايران سفر كرده بود، نوشتن شعر يا داستان را ترجمه مي داند. ما همه مترجميم. هر كس دست به نوشتن مي زند، نگاه، جهان  جنبي و آفرينش خودش را ترجمه مي كند. اصلا فرهنگ ترجمه است. ترجمه به هر حال تخريب و خيانت است، چون موسيقي و روابط بين كلمات هر زبان قابل ترجمه نيست. در نتيجه اگر ترجمه آفرينش نباشد، هيچ چيز نيست .
007062.jpg
كاظم برگ نيسي در مقدمه كتاب ترانه هاي مهيار دمشقي درباره ساختار اشعار آدونيس مي گويد: شعر آدونيس در شكل و محتوا نمود دغدغه
جست و جوست. تا جايي كه به شكل مربوط مي شود، مي توان گفت كه او در تجربه هاي شعري خود از همه شاعران نوگرا دورتر رفته و در زمينه زبان و ريتم به آزمايش هاي گسترده و متنوعي دست زده است. او كوشيده است تا شعر را از الگوي تك ساختي بيرون آورد و شكل هاي گوناگوني را در يك شعر بيافريند، تا جايي كه به محتوا مربوط مي شود حركت در شعرهاي آدونيس حضوري تقريبا هميشگي دارد . با وجود مقدمه جامع و كامل برگ نيسي بر كتاب ترانه هاي مهيار دمشقي از طريق اين كتاب نمي توان به شناختي دقيق از شعر  آدونيس دست يافت، زيرا از بعد از ترانه هاي مهيار دمشقي تاكنون بيش از ده مجموعه شعر از آدونيس منتشر شده و زبان و گفتار شعري او طي 45 سالي كه از انتشار اين كتاب مي گذرد، دچار تغيير و تحول شده است. اين در حالي ست كه وقتي اين شاعر برجسته عرب به ايران سفر مي كند با استقبال گسترده علاقه مندانش رو به رو مي شود و در نشست هاي او سالن ها از جمعيت مشتاق پرمي شود؛ اتفاقي كه براي نشست هاي ادبي در ايران نادر است و جاي تعجب دارد. علي احمد سعيد تاكنون جايزه بزرگ شعر بلژيك و جايزه شعر ناظم حكمت را به ترتيب در سال هاي 1986 و 1995 ميلادي از آن خود كرده است. هنوز آنقدر پرشور است كه مي تواند كارنامه حرفه اي اش را پربارتر كند و بعد از سال ها نامزدي جايزه نوبل ادبيات، اين جايزه را به حق دريافت كند.

يادداشت اول
شومن ها در ايران
رسالت بوذري
كم و بيش ديالوگي در اين عالم شكل نخواهد گرفت. چه اين حكم كلي را بپذيريد و چه رد كنيد، معتقدم حتي در حوزه فرهنگ نيز به سختي بتوان سر يك ميز نشست و نظرات يكديگر را بدون كينه و غرض، شنيد. يكي از استادان فلسفه مي گفت، آن زمان كه هابرماس به ايران آمده بود، كسي پيدا نشد كه بتواند با او ديالوگي جدي برقرار كند. هابرماس به ايران آمد، گشتي در انجمن حكمت و فلسفه زد، بعد هم به گروه فلسفه  دانشگاه تهران رفت، آنجا لختي نشست، چاي نوشيد و بعد هم رفت. همين! بي جهت نبود او پس از اين سفر گفت، كه من در ايران به يك شومن تبديل شدم. به راستي كه او براي ما شومن بود. لذت برديم از اينكه در كنارش عكس يادگاري بگيريم و سپس به در كنار آدونيس بودن افتخار كنيم. براي او كف بزنيم، بي آنكه حتي برگي از آثارش را خوانده باشيم. اين رفتار عمومي ما ايرانيان با اهالي فرهنگ است. از فيلسوفان و ادبا و شعرا، چهره هايي مي سازيم براي حضور در جنگ هاي تلويزيوني، براي آنكه در مناسبت ها روي سن بيايند و لوح تقديري به ديگران تقديم كنند و اين دور باطل همچنان ادامه دارد. آدونيس كه يكي از بزرگترين شاعران عرب است و در كنار ادوارد سعيد به عنوان دو روشنفكر جهان عرب، مقبول ادبا و اهل شعر است، چند روز پيش به ايران آمد. اين حضور مي توانست حضوري جدي در كنار شعراي اين سرزمين - آنها كه براي شعر عرب و ترجمه آن ارج و قربي قائلند باشد، اما به راستي چه شد؟ آدونيس به دوره گردي تبديل شد كه تنها خاصيت آن براي ما فخرفروشي هاي روشنفكرانه بود. او را به روزنامه اي دعوت كرديم تا عكسش را با سيگار برگي بر لب، به نمايش گذاريم و اتفاقا در گزارش ديدار با او، پاورقي يكي از كتاب هايش را به عنوان شعر او به چاپ برسانيم. سپس او را به كافه اي بخوانيم و آدم هايي را در كنارش بنشانيم كه خيلي هايشان صفحه اي از اشعارش را ترجمه نكرده و يا حتي نخوانده اند و آن محفل را به ميهماني روشنفكرانه، مطابق ميل خودمان بدل كنيم و آنگاه آدونيس بي نوا انگشت حيرت به دهان گيرد كه من اينجا چه مي كنم؟ اين شكل از رفتار با اهالي فرهنگ، گونه اي ست كه ما باعث و باني آن بوده ايم. ماركس را از چاله  تاريخ بيرون مي كشيم و لوياتان را با قرائتي شخصي، دوباره مي خوانيم. براي نفي اقتدار مطلق، آدورنو را به كمك مي گيريم و هيدگر را با دواعي سياسي از عالم فلسفه و حتي تفكر حذف مي كنيم.
به جلد كتاب ها بيشتر از خود آنها علاقه نشان مي دهيم و به فيگور آدم ها بيشتر از تفكراتشان. اين رفتار وحشتناكي ست كه ما باعث و باني آن بوده ايم!

يادداشت دوم
پيوندهاي گسسته
ميثم قاسمي
۱ - غناي ادبيات فارسي از گذشته تاكنون به همراه عظمت و شوكت و اقتدار ايران باستان گاهي گروهي از ما را از عالم واقع دور مي كند. رودكي را آدم الشعرا مي خوانيم، يعني پيش از او شاعري نبوده است؛ البته شايد اين لقب در زبان فارسي پس از اسلام درست باشد، اما وقتي عبدالرحمن جامي را خاتم الشعرا مي گوييم، يعني هيچ شاعري پس از او نيامده است. بدين ترتيب تمامي شاعران پس از قرن نهم را ديگر شاعر محسوب نمي كنيم. اين اتفاق باعث مي شود ارتباطمان با دنياي معاصر قطع شود و همواره به مدح و ثناي گذشتگان بپردازيم و اجازه بدهيم نوستالژي تمام دنيا اطرافمان را فرا گيرد. اگر بگوييم شاعر همه در ذهنشان حافظ، سعدي و مولوي مي آيد و شايد بسياري از مردم ما نتوانند 10 شاعر زنده را در اين سرزمين نام ببرند. اين حالت آنچنان ادامه يافته كه ارتباط ما با دنياي پيرامون را قطع كرده است. انگار غناي ادبي براي فارسي زبانان دردسرساز شده است. درها را به روي خود بسته ايم؛ نه از جايي مي شنويم و نه به جايي مي گوييم. فكر مي كنيم ايران بهشت دنياست و ايراني هر چه مي گويد وحي منزل !
۲ شايد حدود يكصد سال است كه ترجمه آثار نويسندگان غيرايراني در ميان نويسندگان ما آغاز شده باشد. در اين ميان اغلب متون ترجمه شده نثر هستند و مربوط به اروپا. البته از آنجا كه كشورهاي آمريكاي لاتين با زبان هاي اروپايي سخن مي گويند برخي از آثار آنها نيز ترجمه شده است. ترجمه آثار آمريكاي لاتين دلايل سياسي نيز دارد. اما در ميان همين آثار محدود ترجمه شده جاي آثار عربي به شدت خالي ست. انگار پلي زده ايم كه آغازش ايران است و پايانش اروپا و هر چه كشور و فرهنگ در اين ميان است فاكتور گرفته شده اند. مي توانيم اشعار آرتور رمبو و فيليپ ژاكوته را به زبان فرانسه بخوانيم. اكتاويوپاز و پابلو نرودا را از حفظ هستيم، اما دريغ از يك خط شعر عرب. حتي اديبان و روشنفكران ما هم آشنايي چنداني با دنياي عرب ندارند و اين در حالي ست كه كشورهاي عرب زبان همسايه ما هستند و تحولات اين كشورها تاثير مستقيمي بر ايران مي گذارد. در حالي كه اتفاقات مهمي در محافل ادبي و روشنفكري جهان عرب رخ مي دهد، ما تقريبا از هيچ كدام خبر نداريم. تنها اگر نصر حامد ابوزيد به اعدام محكوم شود خبرش را مي شنويم و شايد رغبت كنيم كه كتابي از او بخوانيم، وگرنه نه روشنفكر عرب را مي شناسيم و نه شاعرش را.
ارتباط ما مغرورانه و بي دليل با دنياي اطرافمان قطع شده است؛ شايد سفر آدونيس آغازي باشد براي ايجاد پيوندها.

ايرانشهر
آرمانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |