سهيلا نياكان
ظاهراً هرگاه بحث مديريت هنري مي شود، نگاه ها به سمت مديران در حوزه هاي كلان هنرهاي تجسمي متوجه مي شود، اما مديريت ساخت يك انيميشن در استوديويي كوچك اما تأثيرگذار خود حكايت ديگري دارد كه دور از مقوله مديريت هنري در ديگر عرصه هاي هنري نيست.
از اين رو با نورالدين زرين كلك براي ادامه بحث «مديريت هنري» به گفت وگو نشسته ايم.
دكتر زرين كلك داراي دكتراي داروسازي از دانشگاه تهران، كارگرداني انيميشن از آكادمي سلطنتي بلژيك و كارگرداني فيلم عروسكي از استوديوي Jiri Trunka پراك است.
تأليف و تصويرسازي كتابها و مجلات درسي و داستاني، طراحي، فيلمنامه نويسي و كارگرداني فيلم هاي انيميشن، گرافيك (كتاب، بروشور، پوستر و ...) پزشكي، دارويي و فرهنگي، تأسيس اولين مدرسه انيميشن فوق ديپلم، تأسيس اولين دوره دانشگاهي كارشناسي ارشد انيميشن (دانشگاه فارابي)، عضويت انجمن بين المللي كارگردانان انيميشن- آسيفا، عضويت هيأت مديره آسيفاي بين الملل، تأسيس آسيفاي ايران، عضويت هيأت مديره خانه سينما و رئيس هيأت مديره آسيفاي بين الملل از جمله فعاليت هاي استاد زرين كلك است.
* به نظر شما آيا هنر و هنرمند مديريت پذير است؟
- گمان مي كنم اگر ما با دنياي معاصر همگام باشيم و از ديدگاههاي سنتي خود به دنيا نگاه نكنيم، مديريت هنري و نيز مديريت علمي را با اهميت درمي يابيم. اين مسأله زماني براي من ثابت شد كه در رشته پزشكي فارغ التحصيل شده بودم و در بيمارستانها كار مي كردم. به اعتقاد من بايد با نگرش نوين، علمي و كاربردي روزگار خودمان به مقوله هنر نيز نگاه كنيم.
حال در اينجا بحث بر سر اين است كه ما مديريت را از چه نوعي بپنداريم كه تداخل آن با هنر، معقول و قابل قبول باشد. زماني كه من در بيمارستان مشغول فعاليت بودم، همه رؤساي بخشهاي بيمارستاني كه بيمارستان را اداره مي كردند، پزشك بودند. شايد آن موقع ما نمي دانستيم عيب از كجاي كار است ولي اغلب مشكلاتي پيش مي آمد كه قابل حل نبود. بعدها علم مديريت بيمارستان كه ابتدا از دانشگاههاي آمريكا شروع شد، به دروس تحصيلي اضافه شد و نامش را مديريت درماني (بيمارستاني) گذاشتند. از آن به بعد كساني كه مديريت بيمارستان را برعهده داشتند، ضرورتاً پزشك نبودند و مدير بودند؛ بسياري از بيمارستانها هم به دست آنها آباد و مشكلاتشان برطرف شد. اما دانش اين مديران نسبت به كارشان، دانش تخصصي بود. يعني آنها به درد مديريت صنعتي و مديريت هاي امور اجرايي و يا شهري نمي خوردند، بلكه به درد مديريت بيمارستان مي خوردند. چون بخشي و يا همه دروسي كه مي خواندند، در ارتباط با مسائل مديريت درماني، پزشكي و بهداشتي بود. بنابراين از دو نوع تخصص برخوردار مي شدند: اول، مديريت و دوم، مديريتي كه در همان جاي خاص لازم است.
فكر مي كنم در بخش مديريت هنري نيز بايد اين اتفاق بيفتد. چون تا به حال مديراني كه براي انجام امور هنري انتخاب مي شدند، فقط يك مدير بودند و اين نوع مديريت به درد همه جا مي خورد و شايد بهتر است بگويم به درد هيچ جا نمي خورد. عملاً هم اثبات شد كه اين مديريت ها، مديريت كارآمدي نبودند و يا اساساً درس مديريت نخوانده بودند، اكنون نيز چنين روندي طي مي شود. براي مثال در وزارتخانه هايي همچون آموزش و پرورش و ارشاد كه بخشهاي تخصصي - هنري در آنها وجود دارد، مديران از داشتن دو وجهي كه به آن اشاره شد برخوردار نيستند و اگر شما يك نمونه معرفي كنيد، من تسليم خواهم شد. يعني مديري در اين بخشها مديريت نمي كند كه هم درس مديريت و هم درس مديريت هنري خوانده باشد. اصولاً تا زماني كه شما كارشناس آن تخصص نباشيد و ندانيد با هنرمند، اتفاقات و جريان هاي هنري چگونه برخورد كنيد، طبيعتاً مديريت شما، مديريت ناقص، عام و از نوعي است كه در كارخانه و كارگاه و امور شهري هم مي توان آن را به كار برد؛ در حالي كه تجربه به ما نشان داده كه اين گونه مديران نتوانسته اند در حل مشكلات مملكت به خوبي عمل كنند.
* با اين حساب كه شما مي فرماييد و با توجه به كمبود بحث آموزش مديريت هنري ما نبايد نمونه هاي موفق مديريت هنري داشته باشيم.
- اجازه بدهيد در زمينه مديريت فرهنگي و هنري از دو نفر مثال بياورم كه از اين تعريف ما مستثني هستند. دو مديري كه هيچ كدام نه درس مديريت هنري خوانده و نه آن را تجربه كرده بودند؛ شايد در عمل و به سبب اين كه در آن كرسي مديريت نشسته اند، تجربياتي آموخته باشند كه اين تجربيات پس از ۱۵-۱۰ سال تازه مي تواند يك نوع بلوغ مديريتي و كارآمد داشته باشد؛ البته اگر استعداد حس وطن دوستي، دلسوزي و ساير شرايط را هم داشته باشند. به هر حال برخي نمونه ها در اين دوران و لااقل در حوزه اي كه من مي شناسم، پيدا شدند كه در عمل نشان دادند اين نوع مديريت را مي شناسند. يكي از آنها آقاي محمد بهشتي است كه بنياد سينمايي فارابي را تأسيس كرد و در جاهاي مختلف شاهد بودم توانست مديريت را در حوزه هنر درك كند و تا جايي كه مقدور بود، كارهاي مهمي انجام مي داد. اما گمان مي كنم ايشان هم در حوزه فعاليت خودش به هر حال محدوديت هايي داشته است.
مدير بعدي، آقاي سميع آذر است كه وقتي رياست موزه هنرهاي معاصر تهران و مركز هنرهاي تجسمي را برعهده داشت، در عمل نشان داد با اين حوزه آشناست و درك مديريتي درستي از موضوع دارد. مديريت ايشان از نوع مديريت هنري بود، يعني مديريتي كه در آن هم مديريت و هم شناخت فضاي فرهنگي و هنري وجود داشت و چنانچه تعبير آقاي محمد بهشتي را به كار ببرم(۱)؛ همان مديريت باغباني را كه يا آكادميك درسش را خوانده بود و يا به طور فطري و هوشمندانه آن را مي شناخت، به كار مي برد. آنچه آقاي سميع آذر نشان داد، نمونه هايش را قبلاً در مديريت افرادي نظير فيروز شيروانلو و ارجمند در كانون ديده ايم. آنها مديريتي از نوع باغباني را در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان اعمال مي كردند. در عمل ديديم كه همكاري اين دو نفر، مؤسسه اي را به وجود آورد كه مديريت باغباني از تأسيس شروع شد و توانست در مدت كوتاهي به درجاتي از توانمندي برسد كه اسباب اعجاب را بوجود آورد. شايد اين يكي از جهش هاي فرهنگي بود كه در دوران زندگي من اتفاق افتاد. به طور كلي من سه دوره مختلف را تجربه كرده ام. دوره خلأ فرهنگي كه پيش از دهه چهل داشتيم، دوران شكوفايي فرهنگي كه از دهه چهل آغاز شد و سپس دوران تعطيلي در ابتداي انقلاب. البته دوران فعلي هم كه مبحث جداگانه اي است و ما اكنون اين بحث را به راه انداخته ايم به خاطر كمبود و مشكلاتي كه مي بينيم. اين كه شما به فكر افتاده ايد موضوع را بررسي كنيد، لااقل اين اميدواري را ايجاد مي كند كه كساني هستند كه براي اين كاستي دل مي سوزانند.
|
|
مديريت هنري مديريت خاصي است كه احتياج به علم مديريت دارد و اين علم كامل نيست مگر آن كه مدير از وجه اخص آن مديريت، اطلاع داشته باشد. به عبارتي اگر مدير در فضاي فرهنگي بخواهد مديريت كند بايد با افرادش رفتار فرهنگي داشته باشد.
* رابطه مدير هنري و هنرمندان را در اين روش چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- به هر حال اين نوع مديريت، مديريت خاصي است كه احتياج به علم مديريت دارد و اين علم كامل نيست مگر آن كه مدير از وجه اخص آن مديريت، اطلاع داشته باشد. به عبارتي اگر مدير در فضاي فرهنگي بخواهد مديريت كند بايد با افرادش رفتار فرهنگي داشته باشد. با اضافه حقوق، پاداش آخر سال، مرخصي و... ارضا نمي شود. هنرمند وقتي كه حاصل كارش را بر روي پيشخوان كتابفروشي ها، در مجامع فرهنگي و هنري و يا در نمايشگاهها مي بيند، ارضا مي شود و اين گونه پاداش اصلي اش را به شكل نهايي دريافت مي كند. مدير فرهنگي كسي است كه بتواند اين حس را درك كند و اين باغ را آن طور بپروراند كه هر گياهي قادر باشد متناسب با آب و هوا، آفتاب و سايه لازم به حيات خود ادامه دهد.
دريغ است كه پس از چهل سال در شرايطي قرار بگيريم كه كيلومترمان را صفر كنيم و همه چيز را از نو بسازيم.
انيميشن ايران زماني جزء پيشروان انيميشن در دنيا بود و ما در همه محافل قدر مي ديديم و بر صدر مي نشستيم. در اغلب محافل هنري، جشنواره ها و نمايشگاه هاي هنري حضور موفق داشتيم. اكنون بايد پس از گذشت سالها ديگر در اين «هنر- صنعت» يكي از پيشرفته ترين كشورها باشيم. در حال حاضر، كشورهايي هستند كه ده تا بيست سال پس از ما انيميشن را شروع كردند اما كارمان به جايي رسيده كه خود ما مشتري خريد آثار كم كيفيت آنها هستيم. در حالي كه ما نه تنها از نظر منابع فرهنگي، داستاني و ادبي از آن كشورها قوي تريم بلكه به لحاظ استعداد و نيروي انساني هيچ كم نداريم. من به دليل شغل و ارتباطاتي كه از طريق آسيفاي (۲) جهاني با كشورهاي دنيا دارم، معتقدم پس از اين همه سال و اين همه شكست، وقت آن است كه به خود آئيم و خودمان را پيدا كنيم. بايد بياموزيم و اگر هم خود نمي دانيم از مديريت هاي لايق دعوت كنيم تا به ما بياموزند. در واقع ما تاكنون آنچه در توان داشته ايم خرج كرديم. اگر كمبودي وجود دارد، تنها در مديريت كشور است.
* بارها با اين سؤال مواجه شدم كه چگونه كمبودهاي خود را در زمينه تأثير مديريت هنري در عرصه گسترش هنر جبران بكنيم. شما در بحث جهاني آيا نمونه موفقي سراغ داريد؟
- اجازه بدهيد مثالي از كشور چين بياورم. اين كشور اكنون به سرعت جاي خود را در صنعت باز مي كند و به جبران پنجاه، شصت سال گذشته اش، بعد از انقلاب كمونيستي مي پردازد تا خود را به كشورهاي مقدم در صنعت يعني ژاپن و كره جنوبي برساند. سابقه چين در انيميشن طولاني است. اما آنها هم يك وقفه بلند مدت تحت نام انقلاب فرهنگي در اين زمينه داشته اند و به همين دليل بازارها از انيميشن هاي چيني كمتر خريد مي كنند. چيني ها وقتي متوجه عقب افتادگي خود شدند، شروع به يافتن راه حل كردند و از متدها و روش هاي مختلفي بهره گرفتند. يكي از روش هايشان، اين است كه از اهل فن دعوت مي كنند تا رموز كار را به آنها بياموزند. من اين موضوع را در جشنواره اي كه اخيراً دعوت شده بودم، مشاهده كردم. مديران طراز اول هنري چين با اعضاي هيأت داوران بين المللي مذاكرات خيلي جدي و مفصلي در ارتباط با اين سؤال كه چه كنيم تا انيميشن مان پيشرفت كند، مطرح كردند. تنها با من چند جلسه مشورتي معاون وزير فرهنگشان برگزار كرد و با دقت به پيشنهادات من گوش داد و يادداشت كرد.
* مي خواهم بين مديريت هنري به طور كلان و تخصص شما در حوزه هنر انيميشن ارتباطي برقرار كنيد تا درباره چالشهاي مديريت هنري در ايران بيشتر بحث شود.
- آنچه گفتم بيشتر در حوزه تخصصي اي است كه من خود مي شناسم. به هر حال سؤالات شما در حد جامعي است كه به مديريت هنري و مسايل مربوط به آن ارتباط پيدا مي كند. من درس مديريت نخواندم، اما در حوزه فعاليتم فرصت هايي بوده كه ناچار به مديريت بوده ام. از طرفي كارگرداني يك فيلم خود به خود نوعي مديريت است. در اين زمينه شما بايد بتوانيد يك تيم را هماهنگ با يكديگر حركت دهيد تا به هدف برسيد. اين نوع مديريت ها تجربي بوده اند و من سعي مي كنم وارد حوزه هاي تخصصي مديريت نشوم. چون علم آن را ندارم. به علم احترام مي گذارم و فكر مي كنم كسي كه علم آن را ندارد بهتر است، ساكت بماند. حال هم اگر در اين بحث شركت كرده ام مديريت را در حد تجربه هاي شخصي بازگو مي كنم.
* نوع مديريت در علم حوزه انيميشن چقدر موجب رشد و ركود آن شده است؟
- اگر به صورت تقويمي به موضوع نگاه كنيم، نقطه اوج بلوغ انيميشن ايران در بدو تولد، مربوط به سالهاي پيش از انقلاب بود. اين هنر، دوره كودكي خوبي را گذرانده است اما از وقتي به نوجواني رسيده متوقف شد و نتوانست به رشد خود ادامه دهد تا جايي كه فقط تبديل به يك اسم شد سپس از دهه هفتاد به تدريج فعاليت هاي آموزشي با مديريت ها و فضاي متفاوت كم و بيش از سر گرفته شد. در تلويزيون به اين فكر افتادند كه انيميشن هم جايي دارد و مؤسسه صبا را ساختند. اما مؤسسه صبا حقيقتاً مديريت لازم را فراهم نياورد؛ اگرچه سرپرستان آن، نيت خوبي داشت. اكنون مديريت اين مؤسسه تغيير يافته و شايد مدير جديد به گونه اي بهتر عمل كند.
از سوي ديگر ورود دنيا به مرحله اي از تكامل انقلابي در هنر انيميشن بسيار اثرگذار بوده است كه آن هم انقلاب كامپيوتري و ديجيتال است. مي توان گفت سينما يك بار ديگر از نو متولد شده؛ منتها اين بار از پدري به نام سينما و مادري به نام انيميشن. اين فرزند اكنون فرزند برومندي شده كه تمام پرده هاي سينماي دنيا را در اختيار گرفته است؛ فيلم هايي بسيار عجيب و غريب و گاهي مخرب و بدآموز ولي پرهيجان و حادثه. كامپيوتر و ديجيتال در صنعت سينما چنان امكاناتي را فراهم كرده اند كه قبلاً قابل تصور نبود. حال در چنين انقلابي ما بايد ببينيم كجا قرار گرفته ايم. ما فقط اين مسئله را بررسي نمي كنيم كه يك انيميشن سنتي سي سال پيش به اوج خود رسيده و خيلي خوب بوده است.اگر چه ما از همان نسل هستيم، اما امروز مجبوريم همراه با حركت جهان، فيلم هايمان را حداقل با همكاري و كمك كامپيوتر بسازيم. اين انقلاب تأثير خود را در ايران هم گذاشته، البته نه به آن صورتي كه ما انتظارش را داشتيم. امروز بايد كشور ما صاحب سينماي ملي انيميشن پيشرفته اي باشد كه بخشي از آن انيميشن كامپيوتري است و اگر نتواند بازارهاي دنيا را تسخير كند، حداقل احتياجات داخلي مان را رفع مي كند و مي تواند به جوانان ، فرهنگ خودشان را نشان بدهد؛ فرهنگ ملانصر الدين، فردوسي، مولوي، و دهخدا را زنده كند و به صحنه سينما بياورد. البته من خيلي بر روي ملي بودن تعصب ندارم ، بلكه منظورم جهاني شدن از طريق ملي بودن است. يعني اگر فيلم هايي از فرهنگ خودمان بسازيم، مشتري بين المللي خواهيم داشت. مي خواهم در اينجا از فرصت استفاده كنم و به جواناني كه در جاهاي مختلف مشغول كار انيميشن هستند توصيه كنم هرگز درصدد رقابت با محصولات والت ديزني و هاناباربرا نباشند و از آثار آنها كپي نكنند. چون هم ،زمان آنها تمام شده است و هم صد سال است كه رشدشان را كرده اند!
* شنيده ايم كه استوديوي والت ديزني با يك نوع مديريت صنعتي توانسته سبكي در انيميشن داشته باشد. آيا فكر نمي كنيد اين روش در همه جا جواب مي دهد و آيا كارهايش در همه جا هنري محسوب مي شود؟
- تا جايي كه مي دانم برادران ديزني «والت و روي» كه مسئول استوديوي ديزني بودند، آدمهاي ديكتاتور و خودخواه و همان طور كه گفتيد روش هاي صنعتي كار كردن را جدي مي گرفتند. اما اين يك امر مطلق نيست. گاه چنين بوده و گاه نبوده است. گاهي هم تركيبي از اينها، به اضافه اينكه اينها هيچ گاه تنها نبودند. مهم ترين امتياز اين استوديو در مشاوره و مشورت گرفتن بوده است. يعني ديزني علي رغم اينكه به آدمي سخت گير، بدرفتار و يك مدير صنعتي مشهور است، اما مشاوران بسيار خوبي در اختيار داشته است و مشاوران بوده اند كه استوديوي ديزني را كارساز مي كردند. خب خاصيت مشورت هم همين است. من از كساني هم كه در استوديوي ديزني كار كرده اند و جزء معمرين اين استوديو بودند شنيدم ديزني چنين شخصيتي داشته است. اما در عين حال اين را نيز مي دانم كه او بسيار به اين نكته توجه داشت كه در نهايت فيلم خوبي ساخته شود و برايش هر بهايي را مي پرداخته است. اما بله، روش او روش سنتي و قديمي بوده است. اگر نگاهي به دنيا كنيد از پنجاه سال پيش به قبل از آن، تقريباً همه روش هاي تربيتي و رفتاري، سنتي بوده اند. يعني حكومت پدرسالاري بوده و در همه فضاهاي صنعتي و غيرصنعتي اين روش حاكم بوده است.از اين مطلب گذشته بايد توجه كنيم كه ساختار اجتماعي آمريكا ساختاري اقتصادي است. رقابت،اصل مسلم بقاست و همين هم آمريكا را آمريكا كرده است با همه خوبي ها و بدي هايش.اما چيزي كه آن را در دوره والت ديزني جبران مي كرده، داشتن قدرت مالي فراوان از يك سو و داشتن استعدادهاي بسيار از سوي ديگر بوده است، به عبارتي كساني كه مشتاق به انجام اين كار بودند آنقدر در رقابت با يكديگر مي كوشيدند كه خودبخود فضايي ايجاد شده تا يك محصول خوب توليد شود. من به رأي العين در استوديوي ديزني شاهد بوده ام كه چه رقابت فشرده اي در آنجا براي هر شغلي وجود دارد؛ از كوچك ترين شغل كه رنگ كردن تلق است تا شغل كارگرداني و مديريت. طبيعي است كه در يك رقابت فشرده نيروها مي آيند و هوشمندانه ترين روش ها را بكار مي برند. اين مسئله شايد توانسته آن مديريت صنعتي را كه كم وبيش حاكم بر آنجاست، جبران كند. اما ما بايد به شرايط و امكاناتي كه در اختيار داريم نگاه كنيم. در دوره هاي ديكتاتوري دنيا گاه آثار خلاقه اي هم به وجود آمده اند، اما اين يك استثناء است و اصلا قاعده نيست كه با كمك زور و فشار يك اثر هنري را بتوان خلق كرد. گاهي در تاريخ اين اتفاق افتاده و بايد آن را كالبدشكافي كرد و ديد مايه اصلي اش از كجا سرچشمه مي گيرد. شايد آن هنرمند تحت اجبار مي توانسته خوب كار كند. بنابراين ما نبايد بر روي اين استثناها حساب باز كنيم و بايد يك جريان ثابت و هميشگي داشته باشيم. بايد قاعده بازي را بشناسيم.
|
|
* با توجه به حضور شما در آسيفاي جهاني مديريت هنري جاهاي مختلف دنيا را چطور مي بينيد؟
- مديريت هنري را به عنوان يك موضوع خاص در خارج از ايران جستجو نكرده ام، اما به طور عجيبي گاه روش هاي متفاوت و گاهي متضاد ديده ام. زماني حكومت كمونيستي بر نيمي از دنيا حاكم بود و هنوز هم در برخي از كشورها مثل چين و كره شمالي حاكم است. روش هاي اين كشورها بطور مشخص تعريف شده و من با آنها آشنا هستم. مديريت هنري در آنجا مطلقا از نوع مديريت باغباني و صحيح نيست، بلكه مديريت كاملا صنعتي و از جنس حكومت است. يعني مسئله اصلي شان حفظ نظام و رژيم است. اما بعضي از اين كشورها هوشيارانه يا بطور غيرملموس، يكنوع مديريت پنهاني اجرا كرده بودند كه هنرمندان غير از وظايفي كه بر آنها تحميل مي شد، فرصت هايي نصيب شان شود كه بتوانند كار دلخواه خود را انجام بدهند و به آثارشان دلخوش كنند. فرض كنيد يك فيلمساز بلغاري يا چكي موظف بودند يك فيلم ده دقيقه اي انيميشن در سال براي دولت شان و طبق سناريويي كه به آنها داده مي شد، بسازند. آنها هم مي ساختند تا حقوق شان را بگيرند و امرار معاش كنند. اما برخي حكومت ها كه هوشيارتر و منعطف تر بودند، به اين هنرمندان پنهاني يا نيمه پنهاني فرصت مي دادند كه اگر فيلم خوبي بسازند، از آنها خريداري مي كنند. اين روش باعث شده بود كه اين فيلمسازان براي اينكه بتوانند افكار و عقايدشان را خارج از چارچوب هاي اجباري به نمايش درآورند، براي اين كار كوشش لازم را بكنند. طبيعتاً نتيجه چنين كاري دلخواه اين هنرمندان بود و چون در نهايت هم ممكن بود فيلم شان را بتوانند به دولت خود بفروشند، يا در خارج از كشورشان نمايش دهند. هنرمندان فيلمساز مانند باتري اي بودند كه اگر بابت كار اجباري انرژي شان را مصرف مي كردند ولي در كار شخصي و انفرادي خود دوباره شارژ مي شدند. اين يك روش هوشمندانه بود كه در برخي كشورها اجرا مي شد.
اكنون كه به اينگونه كشورها مي نگريم مي بينيم كه تاثير جريان هاي فيلمسازي دنيا به سمت صنعتي شدن رفته اند و خريد هنرمندان توسط استوديوهاي غول آساي هاليوودي آنها را در شرايط ديگري قرار داده است. با پيشنهادات گراني آنها را به استوديوهاي خود مي برند و از نيروي فكري و خلاقه شان براي فيلم هايي كه خيلي كمتر هنري و بيشتر صنعتي اند، استفاده مي كنند. اينها با رضايت خود استثمار شده اند به عبارتي امروز، كمتر فيلم هاي هنرمندانه به مفهوم گذشته در كشورهاي سابقاً كمونيست ساخته مي شود. اما ريشه كار خشك نشده و هنوز هنرمنداني هستند كه مورد تفقد دولت هايشان قرار مي گيرند و فيلم هاي هنري خود را مي سازند، به انضمام اينكه نسل جديد با وجود امكانات تكنولوژي فعلي آنچنان مجهز در حال حركت است كه جاي هيچ خلائي باقي نمي گذارد.
* آيا در همه جاي دنيا مديريت هنري از يك سري اصول ثابت پيروي مي كنند و يا تحت تاثير شرايط فرهنگي و اجتماعي هر كشور اين اصول قابل انطباق است؟
- مديريت در شكل عام آن در دنياي نوين، مديريتي است مبتني بر دانش و علم مديريت. با اين حال، هيچ ادعا نمي شود كرد كه در همه كشورها چنين چيزي جاري و برقرار است. براي مثال من اخيرا از زبان رئيس سابق آسيفاي بين الملل شنيدم در فرانسه كه كشوري آزاد است، از حمايت مالي وزارت فرهنگ اين كشور براي پخش فيلمش محروم شده است و زماني كه علت را جويا شده گفته اند چون در فيلمي كه ساخته اي، زنان آفريقايي مشكل پوشش دارند. در حالي كه استدلال اين فيلمساز چنين بود كه فيلمش در آفريقا اتفاق مي افتد و زنان آفريقايي هم تابع شرايط اقليمي كشورشان لباس مي پوشند. پس اينطور نيست كه چون فرانسه يك كشور مترقي محسوب مي شود، واقعا به همه قوانين خودش عمل كند، بلكه بسياري از قوانين به دست افرادي اجرا مي شود كه ممكن است متعصب و نادان و يا برعكس نخبه باشند.
* آيا انجمن آسيفا مي تواند به عنوان نمونه اي از يك مديريت هنري تلقي شود يا يك جور تشكل صنفي است؟
- در بخش ايراني ما انجمني هستيم كه از طريق ماهيانه بسيار مختصر اعضا فعاليت مي كنيم؛ پولي كه حداقل هزينه يك منشي، ميز و يك تلفن را جواب مي دهد. بنابراين ما يا بايد از هر نوع فعاليتي صرف نظر كنيم يا بايد از جيب خود و اعضاي مان خرج كنيم و در مقابلش هيچ پاداش مادي نداشته باشيم كه به آنها بدهيم. آنچه تاكنون توانسته ايم و بايد انجام دهيم، برگزاري جلسات نمايش، بحث و بررسي، نمايشگاه فيلم و روز جهاني انيميشن آن هم تنها با كمك يك مؤسسه، يعني موزه هنرهاي معاصر تهران بوده است بقيه فعاليت هاي ما كه در اساسنامه مان آمده و بايد نمونه خوب مديريت باشد، متأسفانه به دليل تنگناهاي مالي و كمبود امكانات و بي توجهي وزارت ارشاد هميشه ناكام مانده است. برعهده دولت است كه سرمايه هاي ملت را براي ملت خرج كند و از فرهنگ و فرهنگ سازان كشور حمايت نمايد. چرا هيچكس جواب مرا كه بارها در مطبوعات به چاپ رسيده اند، نمي دهد؟ چرا كسي خود را مسئول ندانسته تا در جواب من بنويسد آقاي زرين كلك اشتباه مي كنيد و ما اين حمايت ها را كرده ايم يا مي كنيم؟ به هر حال انجمن آسيفا انجمني مستقل و ملي است كه بايد مورد حمايت دولت باشد. اين وظيفه رسمي و مصرح قانون است كه از هنرمندان و انجمن هاي فرهنگي براي رشد و اعتلاي فرهنگ و هنر حمايت كند. هنر، يك چرخ يدكي براي ماشين جامعه نيست، بلكه موتور محرك جامعه است و بايد چنان فعال باشد كه جامعه بتواند تعادل خود را حفظ كند.
۱ _ گفتگو با مهندس محمد بهشتي، حكايت باغبان و نجار، همشهري شماره ۳۸۶۲
۲ - «آسيفا» كلمه اختصاري انجمن فيلمسازان انيميشن است كه مادر آسيفاي جهاني است.