نشستي با دكتر ميرصالح حسيني، مترجم رباعيات خيام به تركي به بهانه ويرايش جديد و تجديد چاپ اثرش
|
|
شايد كمتر مترجمي در دنيا همچون ادوارد فيتز جرالد براي ترجمان شعري از يك زبان شرقي به يك زبان غربي اين سان رنج بر خويشتن هموار كرده و تا اين اندازه قرين توفيق گشته باشد. اگر وي در كشف مفهوم يك واژه يا يك بيت از خيام درمي ماند، ناگزير بود نامه اي به دوست ديرينش پروفسور كاول، استاد فارسي و سنسكريت دانشگاه كلكته بنويسد و تا وي با پيك قرن نوزدهم پاسخ دهد، چشم براه بنشيند. از اين رو اشعار خيام ديرزماني بين لندن و كلكته در سفر بود ور فته رفته طرح ترجمه رباعيات به انگليسي ريخته مي شد. چاپ نخست رباعيات در سال ،۱۸۵۹ نگاه هيچ رهگذري را از پشت ويترين كتابفروشي ها به خود جلب نكرد. كتاب فقط در دويست جلد آن هم به خرج خود مترجم چاپ شده بود. اگر «سوين برن» يك جلد از آن را نمي خريد، شايد تمامي آن دويست نسخه جزو كاغذهاي باطله از دست مي رفت. سوين برن كه خود از شاعران مشهور انگليس بود، آن نسخه را كه يك پني خريده بود، به «روزتي» دوست شاعرش سپرد. او ترجمه را خواند، ستود و همت گماشت تا در محافل دوستان آن را بشناساند و بدين سان دويست نسخه به فروش رفت. بلافاصله چاپ دوم با تعداد ۱۱۰ رباعي همچون غنائم جنگي به فروش رفت. به سال ۱۹۰۰ و بعد از شهرت خيام در انگلستان، در بوستون آمريكا نيز همچون لندن انجمن عمر خيام تأسيس شد و تني چند از مشاهير آمريكا عضويت آن را پذيرفتند. ارنست رنان فيلسوف فرانسوي در پاريس اعلام كرد خيام اين رند هشيار برادر هانيه و گوته است. «باكلي» خيام شناس و استاد ادبيات انگليسي دانشگاه هاروارد مي گويد: در ترجمه فيتز جرالد مكان يك باغ است و بايد گفت كه جرالد يك باغ ايراني كه در حاشيه كوير پنداري يك بهشت زميني را گرفته و فراسوي آن باغ ، خانه هايي از خشت و مناره هاي قصر سلطان سربرافراشته اند و زمان هنگامي است كه سپيده سرمي زند و خيام آرام به درون باغ گام مي نهد و گل هايي را كه از ژاله هاي بامدادي طراوت و تازگي گرفته اند، نظاره مي كند و به آواز بلبل گوش مي سپارد. آنگاه روز آرام آرام با شكوه تمام فرا مي رسد و فيلسوف پير، انديشه هاي خويش را درباره هستي و نيستي عمر كوتاه و يك روزه گل، اغتنام فرصت در استفاده از لذات زندگي كه جلاد اجل به كمين آن نشسته، بر زبان مي آورد و نغمه هايي را ترنم مي كند كه لطيف ترين ترانه هايي است كه مانندشان را نخوانده و نديده ايم.
There was a Doar to Which / Found nokey.
There was a Veil Past Which/ Could not see.
Some little Talk a Wihile of me and Thee
There Seemed- and Then no more of thee and me
دري بود كه براي گشودنش كليدي نيافتم و پرده اي آويخته بود كه فراسويش را نتوانستم ديد. من و تو اندكي در اين باب سخن گفتيم، زان پس نشاني از من و تو برجاي نماند.
***
اسرار ازل را نه تو داني و نه من
وين حرف معما نه تو خواني و نه من
هست از پس پرده گفت وگوي من و تو
چون پرده بر افتد نه تو ماني و نه من
* * *
خلقت كلفين نه سن آچارسان، نه ده من
بوتاپماجاني نه سن تا پارسان، نه ده من
بيز پرده نين آرخاسين دا صحبتله شيريك
پرده دوشه رك، نه سن قالارسان نه ده من
از ترجمه انگليسي رباعيات خيام شروع كرديم و رسيديم به ترجمه تركي رباعيات خيام اثر دكتر ميرصالح حسيني كه سالهاست با رباعيات خيام مأنوس شده است و اكنون با تجديد نظري كلي در ترجمه رباعيات، قصد دارد دويست رباعي را به دست چاپ و نشر بسپارد. استاد ميرصالح حسيني نيز مانند فيتز جرالد در بند ابيات نيست و به ترجمه آزاد و متصرفانه بيش از يك ترجمه تحت اللفظي و امينانه اهميت مي دهد. رباعيات را در هم مي شكند و ترانه اي نو به خواننده تحويل مي دهد كه در بعضي از رباعيات، از نظر مفهوم از اصل نيز قوي تر است و الحق زيباترين ترجمه اي است كه تاكنون در زبان تركي آذربايجاني صورت گرفته است. وي در ترجمه، از ضرب المثل ها و زبان محاوره اي، بسيار استفاده كرده كه همين، سبب سادگي، رواني، سيالي و آهنگين بودن هر رباعي شده است. استاد علي سليمي موسيقيدان شهره آذربايجاني براي رباعيات خيام ترجمه حسيني، آثاري ساخت كه توسط اركستر آذربايجان (تبريز) اجرا و مورد استقبال قرار گرفت. استاد قربانعلي اجلي براي خيام حسيني، تابلوهايي خلق كرده است كه نقطه عطفي در كارهاي هنري وي به شمار مي رود. چرا كه مصاحبت و دوستي او با شاعر و تأثير آن در جاي جاي خط نقاشي هاي خيام به چشم مي خورد. نوشتن در مورد اين آثار نفيس و بديع، فرصت ديگري مي طلبد. همزمان با انتشار نسخه جديد ترجمه تركي خيام، فرصتي پيش آمد تا با استاد مير صالح حسيني در مورد خيام و ترجمه رباعيات گفت وگويي داشته باشيم. گفت وگو با حذف سؤالات درج شده تا استفاده بيشتر و بي واسطه اي از كلام استاد ببريم.
|
|
خيام شخصيت برجسته ادبي جهان است ، شايد حساب خيام را بتوان با حساب تمامي آن كساني كه از ايران بزرگ، از بين ملل و اقوامي كه در اين سرزمين بزرگ تاريخي زندگي كرده و به عرصه ظهور پيوسته اند، جدا كرد؛ چرا كه خيام يك تنه توانسته با تمامي آنچه كه ما جذابيت هاي ادبي مي گوييم، به سراغ مردم جهان برود و خوان گسترده اي پيش چشمان آنها بگستراند كه مردم و ملل جهان بتوانند به يكسان لذتي متعالي، لذتي متكامل از معنويات و نفسانيت انساني ببرند. خوان عظيمي كه خيام گسترده است، تا ابد باز خواهد ماند، بي خود نيست كه خيام در رباعياتش به زبانهاي متعدد، گويش ها و لهجه هاي گوناگوني در تمامي جهان ترجمه شده است. مي گويند رباعيات خيام به بيش از صد زبان و گويش زنده جهان ترجمه شده است. اما نظر من اين است كه حتي اگر يك قبيله هزار نفري در يك نقطه از اين جهان زندگي كنند، رباعيات خيام اين قابليت را دارد كه به همان گويش ترجمه شود، چرا كه اين ارزش اين را دارد.
رباعيات مفاهيم عالي- حكمي فلسفي دارد، با روح انسان سروكار دارد. به تمامي سؤال هايي كه بشر از آن ابتدا كه فهم و فكر را فرا گرفته، درك كرده، با مقوله فهم آشنا شده، با مقوله سؤال كردن آشنا شده، خيام به همان حد براي آنها جدي شده، يعني خيام به سؤال هايي كه بشريت از همان ابتدا پيدا كرده، جواب داده است. حالا چه به جوابي قانع كننده رسيده باشد، چه نرسيده باشد و چه آن را به سؤالي بزرگتر تبديل كرده باشد و يا سؤال را شكافته باشد، به هر حال خيام از دردي سخن گفته كه بشريت در طول تاريخ داشته است، دارد و خواهد داشت. خيام به سؤالات عميق انساني جواب داده است و يا حداقل درصدد جواب دادن به آنها برآمده است. همين مقوله، يعني مسأله اهميت تفكر خيام و اهميتي كه اين شخصيت در دنيا پيدا كرده است، مرا نيز مثل بقيه كساني كه به مقوله فهم و درك اهميت مي دهند، بر آن داشت كه به سراغ اين مرد بزرگ بروم و رباعيات او را به زبان مادري خودم كه يكي از شيرين ترين و در ضمن عميق ترين زبانهاي جهان هست، ترجمه كنم. در زبان تركي آذربايجاني، مفاهيم را بهتر مي توان ادا كرد، چرا كه براي هر حالتي، هر حسي، هر پيامي، واژه اي وجود دارد و بيان حسيات در اين زبان، بسيار سهل تر از پاره اي از زبانهاي ديگر است كه ما با آنها سروكار داريم. من ترجمه تركي رباعيات خيام را از سي و دو سه سال قبل شروع كردم. يعني از سالها ۱۳۵۵-۱۳۵۴ و اين به آن معني نيست كه من از سال ۵۴ به خيام انديشيده ام، نه شايد بتوانم بگويم از سنين ۱۳ ، ۱۴ سالگي خيام را فهميده ام، درك كرده ام و تلاش كرده ام كه خيام را بفهمم و مفاهيمي كه اين فيلسوف بزرگ مشرق زمين مطرح كرده است، به سراغشان بروم تا اين كه به امر جدي ترجمه تبديل شده است و در سال ۱۳۵۴ شروع كردم به ترجمه رباعيات خيام و در سال ۱۳۵۸ صد رباعي با عنوان «عمر خيامين رباعيلري» به زبان تركي آذربايجاني چاپ شد. اما مي دانيد هر نويسنده اي، هر مؤلفي و هر مترجمي در عنفوان جواني كه تازه واژه ها و لغات را دريافته و مي تواند به وسيله لغات اين ابزار سحرانگيز حرف خود را بگويد، سعي دارد كه با بعضي از الفاظ مهجور و واژ گاني كه كمتر به گوش مردم خورده اند ولي در لغت و در فرهنگ ها حضور دارند، به سراغ بيان مفاهيم برود. ولي بعدها متوجه مي شود كه براي بيان مفاهيم، بايستي از واژگاني استفاده كند كه اين واژگان به تمام مردم اختصاص دارد و مخصوص و ويژه يك طبقه و قشر خاص و طيف خاصي نيست، چرا كه وقتي ما ابزاري را كه در اختيار طبقه خاص و يا در معرض فهم طبقه خاص و يا قشر خاصي است، براي بيان مطلبي به عنوان ابزار كار، در دست خودمان مي گيريم، در واقع خدمت به يك طبقه خاص را در نظر گرفته ايم. طيف شنونده ما و مخاطبين ما وسيع نيست اگر ابزار ما فاخر هست، كساني كه فاخر فهمند، ابزار ما را دريافت خواهند كرد. مي خواهم به اين مطلب مهم اشاره بكنم كه ما در تمامي آثاري كه شهرت جهاني پيدا كرده اند، اين مسأله را دريافتيم كه يك اثر ادبي زماني به شاهكار تبديل مي شود كه بتواند از سهل ترين، ساده ترين و آسان ترين زبان ها براي بيان استفاده كند و دليل موفقيت و پيروزي حيدرباباي شاعر هم كه بال و پر گرفت و تمام اقصاي عالم را گشت، در واقع از همان بال و پر سهولت و سادگي زبان استفاده كرد و موفقيت خودش را مديون همين قضيه است. يعني همان قدر كه يك استاد دانشگاه، يك شخص تحصيلكرده به معناي آكادميك كلمه حيدربابا را مي فهمد، به همان ميزان شخصي كه برزگر است، كشاورز است و روي يك زمين مزروعي كار مي كند، مي فهمد و همان قدر، همان كارگري كه در يك كارخانه كار مي كند و همان كارفرمايي كه در كارخانه هست. به طور كلي تمامي اقشار، فهمي برابر دارند. البته وقتي كه مي گوئيم برابر، يعني قضيه را فهم مي كنند، حالا ديگر چقدر به فهم خودشان بال و پر بدهند و دامنه آن را وسيع كنند، اين به درون اشخاص برمي گردد و مربوط مي شود به اين كه چقدر با وسيله و ابزار دانش خودشان بتوانند مفاهيمي را كه دريافت كرده اند، گسترش بدهند.
من احساس كردم واژگاني كه در ترجمه قبلي خيام به كار بردم، واژگاني است كه گاهي اوقات از حد فهم عموم خارج است. چرا كه الفاظ مهجور و دور از ذهن در اين ترجمه ها به كار رفته و فهم ترجمه رباعي را مشكل كرده و در عين حال از سر زبان افتادن كنار زده و دور نگهداشته است.
چرا كه ترجمه زماني سر زبانها مي افتد كه با زبان مردم بيان شده باشد. پي بردن به اين قضيه بسيار مهم، مرا بر آن داشت كه تجديد نظر در ترجمه هاي سابق بكنيم. به طوري كه از صد ترجمه اي كه در سال ۱۳۵۸ چاپ شد، هشتاد و پنج ترجمه را به كلي حذف كردم و تنها پانزده ترجمه توانست نظر موافق مرا براي ماندن جلب كند. از همان سال هاي اول چاپ، به اين فكر افتادم كه اثر را مجدداً بررسي كنم، دوباره نويسي كنم، تا اينكه بتوانم تجديد نظري در ترجمه بكنم و به حول و قوه الهي و ايمان و اعتقادي كه براي ارزش رباعيات قائل بودم و فكر مي كردم ترجمه اين رباعيات امري ضروري است و اين خدمت اگر به كسي محول شده باشد، افتخاري نصيب او شده عواملي بودند كه بتوانم به خيام جدي تر از هميشه فكر كنم و بتوانم در اين كار موفق شوم. درك عظمت و بزرگي كار در حصول موفقيت و پيروزي من خيلي تأثير داشته است. از هفت هشت سال قبل، من قصد چاپ و نشر اين كتاب را داشتم ولي هر زماني رباعياتي پيدا شده كه اضافه كرده ام. البته رباعيات خيام را از ۵۵ رباعي تا هزار و پانصد رباعي گفته اند و نوشته اند. اما آنچه به خيام نسبت داده مي شود و به حقيقت مي تواند از آن خيام باشد، رقمي بالاتر از دويست رباعي و شايد هم كمتر نيست، اما پاره اي از رباعيات هم كه به ديگران تعلق دارد، ولي به خيام استناد داده شده، ولي خط فكر مال خيام است، در ترجمه آنها هم كوتاهي نكردم. كما اينكه رباعي معروف:
دل گرچه در اين باديه بسيار شتافت
يك موي ندانست، ولي موي شكافت
اندر دل من هزار خورشيد بتافت
آخر به كمال ذره اي راه نيافت
مشهور است كه از ابن سيناست، مثل همان رباعي فلسفي و حكمي است كه مي گويد:
از جرم گل سياه تا اوج زحل
كردم همه مشكلات گيتي را حل
بگشادم بندهاي مشكل به حيل
هر بند گشاده شد به جز بند اجل.
از ترجمه چنين رباعياتي هم كوتاهي نكردم و خودم را مكلف داشتم كه رباعياتي از اين قبيل كه به محكمي، صلابت، پرمضموني، پرمفهومي و متعالي بودن و متفاوت بودن در حد رباعيات خيام است، به سراغ آنها بروم. در حال حاضر، ترجمه دويست رباعي را آماده كرده ام كه از ويژگي هاي اين ترجمه سهل و ممتنع بودن آنهاست. اگرچه تعريف و توصيف من از ترجمه ها درست نيست، ولي مي خواهم بگويم در پاره اي موارد، درك درست زبان تركي آذربايجاني و درك درست زبان فارسي سبب شده است كه بتوانم بهترين اصطلاحات را، رساترين اصطلاحات و تعبيرات را، حتي با استعانت و مددجويي از امثال و حكمي كه در زبان آذربايجاني وجود دارد، به خدمت بگيريم تا اينكه ترجمه رباعي را در اوج تحويل داده باشم. گاهي اوقات ترجمه رباعيات خيام به زبان تركي آذربايجاني به حقيقت از اصل اثر فراتر رفته و اين، رمز موفقيت در يك ترجمه است. ما در ترجمه بزرگ، عزيز و عظيم فيتزجرالد كه اين اثر شگرف را به انگليسي ترجمه كرده، مي بينيم گاهي اوقات تمام ترجمه را به هم ريخته، مفهومي را از خيام گرفته و دوباره به صورت يك رباعي ديگر به زبان انگليسي، در خور فهم آنها ساخته، اما استادي كه به كار برده، به اين قضيه مهم فكر كرده است كه انگليسي اين مفهوم را به وسيله كدام يك از واژگان، تعابير، اصطلاحات و ضرب المثل ها درك مي كند و درست با استفاده از آنها توانسته است ترجمه اي به عالم زبان انگليسي تحويل دهد كه در حدود دو قرن حاكميت اين ترجمه، ميليون ها نسخه در تمامي دنيا پخش شده باشد، انجمن هاي خيام در كشورهاي غربي تشكيل شود و مي شود گفت در گسترش دادن تفكر خيام در عالم بسيار مؤثر واقع شده اند. در مورد رباعيات خيام، بايد قضيه را جدي تر از آن گرفت كه بعضي از مترجمان باري به هر جهت رباعيات را ترجمه كرده اند و به كناري گذشته اند و اگر چاپ شده، گرد و خاك گرفته و در گوشه اي مانده اند. تاريخ ترجمه رباعيات خيام به گذشته هاي دور برمي گردد. از همان زمان كه خيام رباعيات را سرود، زمان زيادي نگذشت كه ملت هاي مختلف درصدد ترجمه اين آثار برآمدند. در مورد كلاسيك ها، ما در رباعيات شاعران بزرگ كشورمان به طرز تفكر خيام برمي خوريم. برمي گرديم به زماني كه قرن ششم يعني زمان نظامي است، بين اواخر قرن پنجم و اوايل نيمه هاي قرن ششم، ما تفكر خيامي را در شعر مهستي گنجوي اين شاعره شهيره و زن حكيمه مي بينيم. آثار مهستي آن چنان از استحكام، قدرت، توانايي و صلابت برخوردار است كه اكثر اوقات با رباعيات خيام اشتباه شده است. در زمان معاصر در آثار تركي و فارسي نباتي و نيز آثار سيد عظيم شيرواني و معجز شبستري به تفكر خيام برمي خوريم. همين طور در زمان معاصر بزرگاني مثل استاد حبيب ساهر و استاد جبار باغچه بان نيز به مثابه مترجميني توانا و زبردست دست به ترجمه رباعيات زده اند. سيدزاده و جعفر اكرم، در تركيه پروفسور عبدالباقي گلپنارلي، ترجمه به ازبكي، قزاقي، قرقيزي، تركمني؛ يعني ما در تمام شاخه هاي زبان تركي ترجمه رباعيات خيام را داريم و هنوز هم اين ترجمه ها ادامه دارد، ولي مي خواهم بگويم به جز ترجمه فيتز جرالد، ترجمه هاي ديگر فقط در كتاب ها و براي كساني كه بررسي ها و مطالعات آكادميك دارند، فايده بخش است. مثلاً دكتر احمد الصافي كه رباعيات را به عربي ترجمه كرده، اهل عراق است. البته اعرابي از لبنان، مصر، اردن، سودان و حبشه، رباعيات را به عربي ترجمه كرده اند، اما ترجمه مشهور، ترجمه اناشيد ياقوت يعني ترانه هاي ياقوتي احمد الصافي است؛ ولي اين ترجمه ها هم سر زبان مردم نيفتاده است، من معتقدم ترجمه اي موفق است كه مثل ترجمه فيتز جرالد بين مردم رايج شده باشد. تا زمان گوته، اگر يك مستشرق وجود دارد كه آثار حافظ را بررسي مي كند، حافظ را به زبان فارسي مي خواند و لذت مي برد، اگرچه فارسي زبان مادري او نيست، ولي گوته طوري حافظ را ترجمه مي كند كه آلماني، حافظ را به زبان آلماني مي خواند و لذت مي برد. اميدوار هستم ترجمه اي كه من به مردم عزيز تقديم كرده ام، اين خصلت را دارا باشد كه آنها همراه با زمزمه و ترنم فارسي خيام، به زمزمه تركي آذربايجاني اين رباعي نيز بپردازند و از آن، همان لذتي را ببرند كه مي توانند از فارسي ببرند. اميدوارم كه كار من بتواند چنين وضعيتي را ايجاد كند.
رضا داداش زاده