چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۴
اخلاق رسانه اي
005109.jpg
فرمهر صدقي
در صنعت ارتباطات هيچ چيز مهم تر از كسب اعتماد مخاطبان و ايجاد اعتماد نسبت به رسانه ها نيست. اگر سازمان ها و مؤسسات ارائه كننده اطلاعات و آراء و حتي سازمان هاي عرضه كننده تفريح ها و سرگرمي ها، فاقد باورپذيري باشند يا نتوانند اعتماد و حمايت توده مردم را به دست آورند، ادامه بقايشان با دشواري مواجه خواهد شد. ارتباطات، همانند رفتار انساني در يك جامعه مدني، بايد صلاحيت ها و شايستگي هاي لازم را داشته باشد تا مردم بتوانند براي آن ارزش قائل شوند. در صنعت ارتباطات و مراكز توليدي و توزيعي آن از قبيل اتاق هاي خبر، هيأت هاي تحريريه، شوراهاي طرح و برنامه، استوديوهاي تلويزيوني ايستگاه هاي راديويي، شركت هاي تبليغاتي، دفاتر روابط عمومي و مراكز فيلم سازي، اين مسأله هر روز با جديت بيشتر در لابه لاي مسائل روزمره رخ مي دهد و در كيفيت كار تأثير مي گذارد. يك وجه مهم اين كيفيت، مقرراتي است كه افراد با آنها زندگي و كار مي كنند. مطلبي در زمينه اخلاق رسانه و مطبوعات تهيه شده كه مي خوانيد:
علاوه بر اعتماد پذيري، مسايل ديگري نيز مطرح هستند كه توجه به اخلاق در رسانه ها يا اخلاقيات ويژه رسانه ها را جديت مي بخشند. توجه به لوازم و تبعات موادي كه در رسانه ها عرضه مي شوند (خشونت و جرم) ايجاد فضاي پر از تفاهم ميان كارشناسان و صاحب نظران و نيز كارگزاران و مردم، همچنين رعايت برخي حريم ها (حريم حقوق فردي و شأن و منزلت افراد) هيچ يك بدون اخلاق قابل تحقق نيستند. حتي اگر قوانين رسانه ها به اندازه كافي گويا باشند، رعايت برخي از اصول اخلاقي توسط رسانه ها همچنان ضرورت دارد. نه حقوق مي تواند جاي اخلاق را بگيرد و نه اخلاق قادر است بر جايگاه حقوق بنشيند. اين دو مكمل يكديگرند. نظام حقوقي معمولاً پس از وقوع جرم دخالت مي كند و پيش از آن نقش اخطار دهنده دارد ولي اخلاق به صورت يك نيروي ارادي و خود آگاه در درون خود افراد عمل مي كند.
برخي معتقدند كه اصولاً نمي توان از اخلاق رسانه ها سخن گفت، به عبارت ديگر «اخلاق رسانه ها» آن قدر مبهم و مشكل زاست كه نمي توان به سلامت از اين بحث خارج شد. ولي حداقل مي توان گفت كه رسانه ها به مسايل عمومي مردم مي پردازند و با مخاطب عام و انبوه سروكار دارند و از اين رو نياز دارند كه اعتماد آنها را به خود جلب كنند. اما نبايد از ياد برد كه بدون اتخاذ يك روش سازگار و روشن در برخوردها و بيان واقعيات جلب اعتماد مخاطبان ممكن نيست.
كار روزنامه نگاري، به عنوان يك حرفه ،مسايل اخلاقي بسياري را برمي انگيزد. بدبين ها مي گويند كه اخلاق و روزنامه نگاري با يكديگر مغايرند، اما اين ديدگاه، واقعيت را در نظر نمي گيرد. ممكن است روزنامه نگاران يا اصولاً اعضاي هر گروه حرفه اي، نتوانند هميشه در رفتار خود معيار و انتظار مورد نظر را مراعات نمايند، اما آنچه اين واقعيت نمايانگر آن است، ارتباط اخلاقيات با اين حرفه است، نه بي ربط بودن آن. از آن جا كه كار روزنامه نگاري حول محور مجموعه اي از مفاهيم اخلاقي: آزادي، دموكراسي، حقيقت، عينيت و صداقت انجام مي گيرد، اخلاقيات نمي تواند جداي از روزنامه نگاري باشد. بنيان اخلاقي رويه هاي معاصر رسانه هاي جمعي به طور كلي بر ايدئولوژي ها و فلسفه هاي غربي استوار است و از آنها ريشه مي گيرد.
كوپر، اشاره مي كند محرك هاي عمده اي كه پشت همه ساختارها، رويه ها و فرايندهاي رسانه هاي جمعي قرار دارند بر ارزش فروش استوارند و مكانيزم بازار بر آنها حاكم است. اين است كه دست اندركاران رسانه ها قواعد اخلاقي رسانه اي را به دليل مغايرت آن با نظم اجتماعي حاكم و دنبال كردن منافع شخصي و خصوصي ناديده مي گيرند، البته اين حرف غلطي نيست. وضعيت رسانه ها در كشورهاي مسلمان، متفاوت تر از وضعيت رسانه هاي غربي نيست. مسلمان ها وقتي صدمه مي خورند دردش را حس مي كنند اما از چارچوب خاص خود براي روزنامه نگاري در زمينه اخبار و معيارهاي ويژه خود براي قضاوت در مورد يك نشريه خبري بي بهره اند. آنها تمامي اين موارد را از غرب به عاريت گرفته اند. از اين رو حس مي كنند جايي از كار خراب است اما نمي توانند محل آن را مشخص كنند؛ چرا كه تمامي معيارهاي به عاريت گرفته شده و مورد استفاده آنها چيز ديگري مي گويند.
اخلاق رسانه ها و نقش آن
از آغاز شكل گيري رسانه ها دو نقش متمايز براي آنها لحاظ شده است: ايجاد آگاهي اجتماعي در جامعه و يك فعاليت تجاري پول ساز و سودآور. كساني كه در اين قلمرو كار مي كنند به طور معمول يكي از اين دو نقش را جدي تر مي گيرند. هريك از اين نقش ها لوازمي براي نظام اخلاقي رسانه دارند. در چارچوب نقش اول، رسانه حتي ممكن است خود را هادي و مبشر جامعه به امور اخلاقي بداند، البته گاه همين تلقي ممكن است شكل زورمدارانه پيدا كرده و رسانه براي رسيدن به هدف خويش هيچ اصلي را رعايت نكند. نوع رسالتي كه رسانه براي خويش قائل است تعيين كننده اصول اخلاقي آن است. در مقابل رسانه اي كه صرفاً هدف سودآوري دارد، اگر اين هدف را در كوتاه مدت لحاظ كند به طور طبيعي از هيچ نوع عملي فروگذار نمي كند، ولي اگر هدف سودآوري را در بلندمدت ببيند، خود را ناچار از رعايت اصول اخلاقي جاري در جامعه مي بيند. در اين حال رسانه به طور تاكتيكي از هنجارها و ارزش هايي كه غلبه بيشتري دارند تبعيت مي كند.
رسانه اي كه در جهت سودآوري حركت مي كند به ارضاي نيازهاي ارتباطي مردم مي انديشد. بنابر اين، اگر مردم بخواهند عكس متهم يا مجرمي را ببينند، بايد در اختيار آنها قرار گيرد. ولي چنين رسانه اي توجه به اين نكته ندارد كه معرفي يك متهم با عنوان مجرم، يا صرفاً به عنوان متهم، يا پس از اثبات جرم به شكل مجرم، پايان حيات اجتماعي آن فرد است. يك فرد ممكن است مجازات قانوني خويش را متحمل شود و بتواند دوباره به زندگي اجتماعي بازگردد ولي رسانه ها با انعكاس خبر و برانگيختن جنجال پيرامون آن موضوع يا فرد مي توانند اين كار را بسيار دشوار كنند. قانون و نظام اخلاقي كل جامعه مي توانند مانع از بروز چنين مشكلاتي شوند. در مقابل، اگر رسانه اي ايجاد آگاهي را يكسويه ببيند و تلاش كند نقطه بهينه اي ميان حفظ مردم و آگاهي دادن به آنها انتخاب كند، روش هاي ديگري را در پيش مي گيرد. به عنوان نمونه كسي مي تواند به انواع مسايل فكري و شخصي افراد در رسانه ها اشاره كند و اين كار را جزء وظايف آگاهي رساني خويش بداند. در اين حال ممكن است حقوق افرادي كه از آنها نامي برده شده نقض شود. ولي اگر حق پاسخگويي به افراد داده شود، اين كار دو كفه ترازو را متعادل مي كند. نمونه ديگر از جمع آمدن حقوق فردي و حق آگاهي يافتن مسأله عدم افشاي منبع خبر توسط يك رسانه است. يك رسانه ممكن است تشخيص دهد كه خبر دريافتي از يك فرد بايد به اطلاع مردم برسد، ولي نبايد به گونه اي عمل كند كه تبعات ناخواسته و نامطلوبي براي منبع خبر داشته باشد. اين مورد را مي توان تحت عنوان جلب اعتماد افراد توسط رسانه ها نيز قرار داد.
در جوامع سرمايه داري، دست اندركاران روزنامه نگاري، تبليغات و سرگرمي ها، اغلب به يك مؤسسه مشابه تعلق دارند و به طور مستقيم يا غيرمستقيم در كارشان با هر سه عرصه رسانه اي برخورد مي كنند. برخي از آنها، مشكلات هر سه عرصه را پشت سر گذاشته اند، براي مثال كارهاي كليشه اي به خوبي جا افتاده و در تمامي وسايل ارتباط جمعي نفوذ كرده است. احساس گرايي و استفاده از عواطف هيجان هم در كارهاي گزارش، مستند و سرگرميها متداول است. از تركيب منافع كارهاي مربوط به رسانه ها، پنج مسأله اصلي دستور كار را تحت الشعاع قرار مي دهد: رازداري و رعايت حريم خصوصي افراد (Privacg)، گفتن حقيقت، انتفاع، خشونت (Violence) و مشاركت دموكراتيك بر طبق مقتضيات شغلي. هريك از اين مسايل اخلاقي در سطوحي مشخص ظاهر مي شوند. براي مثال «بهره برداري» در اخلاق كاري يا تجارت يك اصل است و در جهان حرفه اي به بحث گذارده مي شود. خشونت در رسانه ها، علماي اجتماعي و تئوريسين هاي نظام هاي مختلف را به خود جلب كرده است، هر چند كه به هيچ قيمتي نمي توان از محتواي تركيبي اخلاق رسانه اي كاست زيرا آن را به ابتذال خواهد كشيد.
چارچوب نظري
قواعد اخلاقي، چيزي است كه يك فرد روزنامه نگار يا يك نهاد رسانه اي خاص، يا يك جامعه مفروض آن را براي منافع اساسي خود با مطبوعات يا جامعه به طور كلي مناسب مي يابد. بدين ترتيب، معني و ارزش هاي منسوب به مفاهيمي مثل اخبار، حقيقت، عينيت آزادي و حق دانستن واقعيات، مي تواند با توجه به شرايط خاص يا با توجه به نيازها و اولويت هاي يك جامعه مفروض در يك برهه مفروض زماني تغيير كند.
اين بيشترين چيزي است كه انسان مي تواند به هنگام نگرش به تحقيقات موجود در زمينه اخلاقيات رسانه در مقالات تحقيقاتي غربي در مورد اين مساله ملاحظه كند.
قواعد اخلاقي فردي در مورد هر ملتي تنها با توجه به اولويت هاي ملي، محدوديت هاي زباني، تنوع فرهنگي يا نوع ساختار سياسي تغيير مي كند.
از زمان تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر در سال ۱۹۴۸ توسط سازمان ملل متحد يونسكو تلاش كرده است تا بر مبناي ارزش هايي مثل صلح، آزادي و احترام متقابل كه در همه جوامع بشري مورد قبول است نظم اطلاعاتي و جهاني نوين را به وجود آورده و در همان حال تلاش داشته است تا تنوع فرهنگي و سياسي موجود بين الملل را مد نظر قرار دهد، فرض بر اين بوده است كه اصل اعلاميه يونسكو، عرصه لازم را براي ديدگاه اسلامي در زمينه اخلاقيات رسانه اي فراهم مي آورد. يونسكو به شماري از تلاش ها دست زد تا به قواعد اخلاقي پذيرفته شده از نظر بين المللي دست يابد، اما تلاش هاي يونسكو به اندازه اي براي نيروهاي اقتصاد بازار آزاد تهديد كننده بود كه بسياري از كشورهاي غربي به رهبري ايالات متحده و انگليس،  عضويت خود را در يونسكو پس گرفتند و تهديد كردند كه پرداخت سهم خود را به سازمان ملل معوق خواهند گذاشت. بدين ترتيب مي توان گفت كه هر چند قواعدي در زمينه اخلاق روزنامه نگاري در بسياري از كشورها وجود دارد، ولي در عمل فرايند ارتباطات جمعي تابع ديدگاه خاص هر روزنامه نگار مي باشد. اوست كه قضاوت مي كند چه چيزي را راحت تر از همه مي توان به جامعه ارائه كرد و شكل آن چه بايد باشد. به همين دليل است كه قواعد عاري از سلوك درست، تكنولوژي بدون انسانيت، تئوري بدون واقعيت(عمل)، تغييرات جهاني بدون تغييرات فردي و اخلاقيات فردي بدون آگاهي جهاني است.
بستر مناسب اخلاق رسانه اي
در جامعه هايي كه نظام هاي ارزشي متعارض ولي قدرتمند وجود دارند نظام هاي هنجاري رقيب و گاه متضاد، به مقابله خشونت آميز با يكديگر مي پردازند. در اين حال اگر نهادهاي رسانه اي عرفي نباشند و دولت اداره كننده آنها باشد و نظام سياسي مبتني بر مشاركت مردم نباشد، بيشترين سطح از نقض اصول اخلاقي در رسانه ها مشاهده مي شود. شرايط فوق به شكل گيري قواعدي براي بازي ميان رسانه ها با يكديگر، با مردم و با دولت منجر مي شود كه رسانه ها در چارچوب آن قواعد مجبورند يا دروغ بگويند، يا چاپلوسي كنند و يا با حفظ اصول اخلاقي از صحنه خارج شوند. در جوامعي كه اصول اخلاقي به طور كلي زير پا نهاده مي شود، رسانه ها نيز نمي توانند اخلاقي باشند. حتي يك نظام حقوقي معقول و اخلاقي نيز نمي تواند در چنين جامعه اي كارساز باشد. استبداد سياسي معمولاً بهترين بستر را براي عدم اصول گرايي و دور شدن جامعه و رسانه هايش از اخلاق فراهم مي كند.
در جوامعي كه شكاف ارزشي و هنجاري وجود دارد، بيشترين آسيب ناشي از نقض اخلاق در رسانه ها متوجه انديشمندان، متفكران و محققان است، چون قشرهاي رقيب فضايي مسموم ايجاد مي كنند كه هر گونه اظهار نظر با ملاحظات امنيتي مورد داوري قرار مي گيرد و افراد محقق و متفكر براي طرح ايده هايشان بايد هزاران گونه ملاحظه و پيامد   را مد نظر قرار دهند. بستر ديگري كه در مورد اخلاق رسانه اي مؤثر واقع مي شود، فرهنگ سياسي است. يك فرهنگ سياسي مداراجويانه و مشاركت آميز امكان اصولي عمل كردن رسانه ها را بيشتر فراهم مي كند تا يك فرهنگ سياسي اقتدارطلب و جزمي. فرهنگ سياسي نوين، توده گرا، توليدگرا و بسط يابنده است (چه به شكل مشاركتي و چه به شكل غيرمشاركتي آن) همين امر موجب مي شود كه عموم مردم در تبعات و پيامدهاي اخلاقي رسانه ها درگير شوند. آمدن مميزي به صحنه از همين جا آشكار مي شود، چرا كه هر گاه عموم مردم در يك پديده درگير شوند، مسئله كنترل و نظارت هم مطرح مي شود. مميزي معمولاً ظاهري ناكجا آبادگرايانه و آرمان خواهانه دارد ولي حقيقت آن نظارت و كنترل اجتماعي است.
ابعاد اخلاق براي رسانه ها
اخلاق رسانه ها بر سه موضوع تمركز داشته است:
۱- صحت و نمايش منصفانه در گزارش ها و ديگر فعاليت ها.
۲- رفتار گزارشگران به خصوص در ارتباط با منابع آنها
۳- پرهيز از تضادهاي مربوط به منافع
صحت: گفته مي شود كه اولين قاعده خبررساني و گزارشگري «صحت» است. بخش بسياري از اتهامات متوجه به رسانه ها، اعم از تلويزيون، راديو و مطبوعات در باب صحت موارد آنها بوده است. اگر اين مسئله جدي گرفته و در باب روش هاي رسيدن به آن بحث مي شد،  اين مشكل اكنون كمتر به چشم مي خورد. رسانه ها كمتر داراي حافظه تاريخي هستند و اين قاعده مند شدن آنها را كند مي كند.

سايه روشن
بَرَرِه و واقعيت هاي تلخ زندگي
چندي است كه شاهد پخش مجموعه تلويزيوني شب هاي برره از شبكه ۳ سيما هستيم، مجموعه اي كه عليرغم انتقادهايي كه از آن به عمل آمده است، بيانگر برخي از واقعيت هاي تلخ و مستند ما ايرانيان در برخي از ابعاد زندگي مان است. واقعيت هايي كه كارگردان و نويسندگان آن سعي كرده اند در پس زبان طنز و به دور از اهانت آن را بيان نمايند.
شب هاي برره توصيف كننده برنامه هاي غلط و نسنجيده اي است كه در سطح كشور ما به اجرا درمي آيد. اين مجموعه تلويزيوني انسان هايي را به تصوير مي كشاند كه عليرغم مشاهده واقعيت ها و حقايق موجود سعي در نديدن آن و توجيه نمودن خود مي نمايند. شب هاي برره توضيح دهنده جامعه در حال پيشرفتي است كه شاهد از دست دادن ارزش ها، سنت ها و اخلاقيات خود است. داستان هاي برره، نشان دهنده تعصب هاي كاذب برخي از هم وطنان در برخي از زمينه هاي زندگي است. اگر نگاهي ژرف به محيط زندگي و آدم هاي پيرامون مان بياندازيم، مي بينيم كه شخصيت هايي مثل سالارخان، سردار خان، كيوون، كيانوش، جان نثار، شيرفرهاد، ياور طغرل، نظام دوبرره، سحرناز، شاخ شمشاد، شادونه، ليلون و... واقعاً در جامعه وجود دارند. شخصيت هايي مانند سالارخان، سردارخان و شيرفرهاد كه بر احساس قضاوت هاي كوركورانه، نسنجيده، دهن بيني و دمي  دمي بودن عمل مي كنند، در جامعه ما كم نيستند. شخصيت هاي قدرت طلبي كه به نفع اميال و خواسته هاي شخصي خود، بسياري از ارزش ها و حرمت هاي انساني را زيرپاي مي گذارند و به سرعت تغيير رنگ مي دهند. انسان هايي كه دوست دارند اطرافيان شان همواره از آنان تعريف و تمجيد نمايند، مديراني كه دوست دارند همواره زيردستان از آنان تعريف كنند و هميشه در مديريت خود، سيستم رابطه مداري را پيشه كنند.
بر اساس پژوهش هاي به عمل آمده مشخص شده است كه سيستم مديريت رابطه مدار از عوامل اصلي نارضايتي شغلي و در نتيجه پايين بودن كارايي شغلي كاركنان است. در مجموعه شب هاي برره، جان نثار نمادي از انسان باهوشي است كه سعي مي كند با ايجاد تغيير در خلق افراد بالادست ضمن جبران حقارت هاي آنان، به اهداف خود نيز دست يابد.
همچنين «نظام »نماد انسان منفي، حسود و خودكم بيني است كه سعي مي كند در كار انسان هايي ديگر خلل ايجاد و عقده هاي حقارت و محروميت دوران كودكي خود را جبران نمايد.
پرداخت رشوه نيز يكي ديگر از واقعيت هاي تلخي است كه به نوعي در جامعه ما رواج دارد.
در مقوله برنامه ريزي ها نيز، شب هاي برره نشان دهنده واقعيت  تلخ ديگري است كه امروزه شاهد آن هستيم. برنامه ريزي هاي غلط و نسنجيده كه بدون توجه به جوانب اجرايي آن در كشور، طرح ريزي و اجرا مي گردند و پس از مدتي نيز به ورطه فراموشي سپرده مي شوند. مجموعه تلويزيوني شب هاي برره واقعيت زندگي آدم هايي در جامع ما است كه براي رسيدن به اهداف زودگذر و پوچ، به راحتي بسياري از ارزش ها، سنت ها، باورها، عقايد و عزت نفس خود را زير سؤال مي برند و به آساني رنگ عوض مي كنند.
برره نشان مي دهد كه برخي از آدم هاي محيط پيرامون ما چگونه بدون هدف و معني به زندگي خود ادامه مي دهند. برره توصيف كننده آدم هايي است كه به دليل نداشتن جهت و معنا در زندگي به عادات و رسوم غلطي رجوع مي نمايند. انسان هايي كه هيچ گونه آگاهي از فلسفه زندگي خويش ندارند.
برره زندگي مادي گرا و خارج از معنويت برخي از ايرانيان را به تصوير مي كشد .
داستان برره بيانگر آدم هاي متعصبي است كه در افكار، باورها، سنت ها و ارزش هاي غلط و نادرستي گير كرده اند كه به هيچ دليل و مدرك مستندي قادر به دست برداشتن از آنها نيستند.
در پايان بايد گفت كه سريال شب هاي برره، داستاني روان شناختي و جامعه شناختي است كه از قلب جامعه ما با ديد موشكافانه و دقيق  نويسندگان آن به نمايش درآمده است. ممكن است عده اي از رواج الگوهاي كلامي، واژه ها و اصطلاحات اين سريال در بين مردم جامعه نقد كنند، اما پذيرش و به كارگيري الگوهاي كلامي و رفتاري اين سريال توسط برخي از هم  وطنان ما، جنبه ديگري از آسيب شناسي جامعه ما را نشان مي دهد و آن چيزي جز پذيرش و تقليد ارزش ها، باورها و الگوهاي غلط رفتاري نمي باشد، عاملي كه منجر به فراموشي و ضعيف شدن ارزش هاي سنتي مردم اين مرز و بوم شده است.
امير محسن راه نجات
گنجينه سبز در جام جم
مجموعه مستند تلويزيوني گنجينه سبز در شبكه جهاني جام جم در ۳۶ قسمت ۲۰ دقيقه اي با هدف معرفي توانمندي ها، پتانسيل ها و دستاوردهاي بخش كشاورزي، ارتقاء سطح علمي و تخصصي براي رسيدن به جايگاه جهاني و توسعه همه جانبه در بخش كشاورزي كه مخاطبان آن به طور خاص دانش پژوهان و متخصصين بخش كشاورزي و به طور عام ايرانيان مقيم خارج از كشور هستند.
به گفته حميد ابراهيمي يكي از تهيه كنندگان اين برنامه جمهوري اسلامي ايران در سالهاي اخير توانسته است تحولات چشم گيري در اغلب زمينه هاي علوم، دانش  و فن آوري   به دست آورد، بخش كشاورزي هم با توجه به تأمين امنيت غذايي و سلامت كشور با محور(كشاورزي مبتني بر دانايي) حركت به سمت توسعه را دنبال نمايد به طوري كه در بعضي از محصولات و فرآورده هاي كشاورزي و دامي در سطح ملي و بين المللي به خودكفايي نايل شود و به زمره صادركنندگان محصولات استراتژيك بپيوندد. وي افزود: روابط عمومي وزارت جهاد كشاورزي اقدام به توليد مجموعه برنامه مستند گنجينه سبز نموده است.
گفتني است كه اين مجموعه مستند مراحل برنامه ريزي و فيلمبرداري خود را در استان هاي اردبيل، آذربايجان غربي و شرقي، گيلان، گلستان، كردستان، همدان، مازندران و... در غالب موضوعات برنامه  به پايان رسانده است. اين مجموعه  مستند به علت داشتن جغرافيايي وسيع كشاورزي داراي لوكيشن هاي مستعد است. اين مجموعه  مستند  تلويزيوني كاري از حميد ابراهيمي و محسن دليري است.

نگاه
به بهانه پخش حاجي واشنگتن
روايتي ديگر
اشاره:ساخت آثار تاريخي _ در هر يك از حوزه هاي هنري _ ضمن آن كه نياز به بازسازي وقايع و شخصيت ها دارد، ضرورتاً نياز بيشتري به حفظ حقايق دوره تاريخي و شخصيت هاي آن دارد.
آثار هنري _ باز هم تأكيد مي شود از هر نوع _ گاهي به رويدادي و دوره اي يا شخصيتي از تاريخ مي پردازد كه اطلاعاتش دور از دسترس هنرمند است. اما گاهي، دوره اي يا شخصيتي مد نظر است كه به راحتي مي توان به اطلاعات مورد نظر دست يافت. در شكل اول، هنرمند ناچار است از عنصر خيال و بازسازي واقعيات، بيشتر بهره ببرد، اما در شكل دوم از آثار تاريخي كه براي بازسازي به دست هنرمند مي افتند، به دليل قرابت مكاني و زماني، نمي توان به سادگي از واقعيات عبور كرد تا با تحريفات تاريخي، موجب ارضاي ذهن خيال پرداز هنرمند فراهم شود.
هنرمند،مي تواند از وقايع تاريخ، به نفع انديشه هايش بهره ببرد؛ اما تاريخ را آن گونه كه هست، نه آن طور كه مي خواهد و آرزو دارد، باشد. اما شكل ديگري از تاريخ هم به صورت وقايع بينامتني در آثار هنري بروز مي يابند كه گاهي با هنرمند _ حتي- هم داستان مي شوند تا روايت جديد هنري را بسازند. اما در هيچ كدام از اين موارد ، از ظرفيت هاي واقعي و حقيقي تاريخ نمي توان عدول كرد. مي توان شاخ و برگ داد، اما نمي توان....
چند شب پيش شبكه چهار سيما در برنامه اي تحت عنوان سينما ۴ به پخش يكي از فيلم هاي علي حاتمي به نام «حاجي واشنگتن» پرداخت. اين برنامه كه قبل از هر چيز به تحليل از علي حاتمي اختصاص داشت با حضور عزت ا....انتظامي از بازيگران قديمي سينما و تئاتر و فريدون جيراني به طرح مسائلي درباره فيلم و چگونگي ساخت و كارگرداني آن پرداخت. از آنجا كه حاضران در نشست طولاني خود آشنايي درست از شخصيت «حسينعلي خان معتمدالوزاره» نداشته و به جاي نقد فيلم تنها به تعريف و تمجيد از يكديگر و ايضا علي حاتمي پرداختند .نگارنده بر آن شد نكاتي را در خصوص اين رجل عهد ناصري كه فيلم پيرامون شخصت او شكل گرفته متذكر گردد. با اين اعتقاد كه ارائه نكات ضعف يك فيلم بويژه كه مربوط به هويت تاريخي و ايراني است مي تواند به ديگر كارگردانان سينما در محتوابخشي به آثار خود كمك شايان بنمايد.
در گفتگوي حاضران در استوديو موارد زير حائز اهميت بود:
۱- هيچ يك از طرفين نه آقاي انتظامي نه آقاي جيراني اطلاع دقيقي از شخصيت اصلي فيلم نداشتند به گونه اي كه هر دو بزرگوار خود به اين امر اقرار داشته و بارها در طول مباحث به آن تأكيد كردند.
۲- نبود تحقيق و نويسندگي در برنامه كاملاً  مشهود بود يا محققين و نويسندگاني كه اسامي آنها در تيتراژ پاياني عنوان شده بود تحقيقات خود را در اختيار مجري برنامه آقاي جيراني قرار نداده بودند و ايشان كمترين اطلاع راجع به شخصيت اصلي داستان نداشت.
۳- بدون توجه به ژانر فيلم كه تاريخي است ديالوگ هاي بسياري توسط آقاي حاتمي به دلخواه در متن اضافه شده و همين امر توسط آقاي انتظامي نيز تكرار گرديده است.
۴- تحريف و بي توجهي نسبت به زمان وقوع تاريخي قضايا، افراد مؤثر در آن و بخصوص بي توجهي نسبت به شخصيت اصلي داستان.
در اين فيلم شخصيت سياسي- اجتماعي سفير ايران در ايالات متحده به شدت حقير و خوار نشان داده شده است. فردي كه اصولاً  زبان انگليسي را نمي داند و براي كوچكترين واژه اي بايد از مترجم كمك بگيرد (مترجمي كه حتي خود نيز تسلط چنداني به زبان انگليسي ندارد)، ياوه گو و زياده گو است، از آداب كنسولي هيچ نمي داند، غشي است، فرصت طلب است و حتي دوري از خانواده وي را به مرز جنون كشانده است. به قول آقاي انتظامي «ليسانس هم نداشته است» . حال ممكن است خواننده گرامي بگويد آقاي حاتمي اصولاً  در فيلمهاي خود با دستاويز قرار دادن يك سوژه تاريخي هرگونه كه مي خواست آن را بازسازي مي كرد. البته اين گفته پاسخ درستي به ايرادات نيست، با اين وجود واضح است كه تعداد بينندگان يك فيلم در سينما با تعداد مخاطبان تلويزيوني آن غيرقابل مقايسه است. چرا كه فيلمساز مجاز نيست واقعيات تاريخي را تحريف كند، اگر چه بايد بازسازي كند. وقتي فيلم از سينما به تلويزيون مي آيد و در يك شبكه فرهنگي پخش مي گردد و سپس در مورد آن اظهار نظر مي گردد؛ حداقل انتظار اين است كه در اين نقد به ضعفهاي ساختاري و محتوايي و در مورد آثار تاريخي، به صحت و سقم و تحريفات احتمالي فيلم نيز پرداخته شود. اگر قرار شد ما در يك برنامه تلويزيوني با محتواي نقد به ثناگويي صرف بپردازيم چه بهتر است كه اسم برنامه را تغيير دهيم.
معهذا هنوز جاي اين سؤال باقي است كه چرا برخي اصرار دارند وجهه شخصيت هاي كشور را كه اگر نه مثبت لااقل تصويري منفي از خود در تاريخ ما به جاي نگذارده اند تخريب يا ويران نمايند. آيا اگر قضيه معكوس مي شد، فيلمسازان آمريكايي حاضر بودند از نخستين سفير خود در ايران، آدم بي سواد، بي توجه به آداب، مريض و مجنون اثري بسازند و تحويل جامعه آمريكا يا جهاني دهند؟ اگر اين طور نيست چرا برخي از دست اندركاران سينماي ما اين كار را انجام مي دهند و ما هم چون مثلاً «حاج واشنگتن» ساخته علي حاتمي است بايد مهر تأييد به آن بزنيم و از شبكه ۴ سيما پخش كنيم و حتي به نقاط ضعف آن نپردازيم؟ آيا اين طور نيست كه حرمت امامزاده با متولي آن است و اگر متوليان فرهنگي كشور نتوانند يا نخواهند چنين كاري انجام دهند چگونه انتظار دارند جامعه جهاني با ما چنين كند؟ در پايان براي آشنايي بيشتر خوانندگان گرامي، نكات ذيل پيرامون شخصيت واقعي حسينقلي خان ذكر مي گردد:
۱- حسينقلي خان معتمد الوزاره هفتمين فرزند ميرزا آقاخان نوري در سال ۱۸۸۸ ميلادي (اوايل سال ۱۳۰۶ قمري) وارد آمريكا شد. درباريان ناصرالدين شاه به وي چون تازه از سفر حج بازگشته بود لقب حاجي و ميان عزيمتش به واشنگتن لقب واشنگتن داده و عنوان «حاجي واشنگتن» تركيبي از اين دو واژه از سوي درباريان عهد ناصري است.
۲- حسينقلي خان قبل از سفر به آمريكا، به زبان انگليسي مسلط بوده و از سال ۱۳۰۲ قمري هم به عنوان معاون وزارت خارجه انجام وظيفه كرده است. وي در ۲۱ شوال ۱۳۰۵ قمري عازم آمريكا شد و در روز يكشنبه ۲۳ محرم ۱۳۰۶ وارد نيويورك گرديد (۴۳ روز پس از عيد قربان سال ۱۳۰۵) و چون سفر حسينقلي خان ۸ ماهه بوده است لذا قبل از عيد قربان ۱۳۰۶ به ايران بازگشته است (و در نتيجه اصل داستان ذبح گوسفند توسط حاجي در عيد قربان مورد اشاره در فيلم نادرست است.)
۳- در هيأت ميرزا حسينقلي خان سه نفر به نامهاي ميرزا محمود خان شيرازي، عبدالعلي خان آجودانباشي و دكتر تورنس حضور داشتند. وي در قسمتي از سخنان خود در برابر رئيس جمهور وقت آمريكا مي گويد:«ميل داريم روابط مان را با شما به منظور امنيت و راحتي كشورمان از تجاوز كشورهاي نيرومند همسايه تقويت نماييم.»
۴- زمان اقامت سفير ايران در واشنگتن كوتاه و تنها هشت ماه بوده  است. «در نگرش به سفارت حاجي بايد گفت وي گرچه مدت كوتاهي (۸ ماه ) در آمريكا بود ليكن توانست تصويري واقعي را از جامعه آمريكا ارائه كند. نمايي كه بيانگر درك سياسي او بود... او اهل سياست آنجا را از ميان خود مردم ديد كه براي مدتي مشخص عهده دار هدايت جامعه مي شوند و اين با انديشه ظل اللهي شاه قاجار تعارض داشت.» (يعني عكس آنچه فيلم در پي نشان دادن آن است.)
ناصر مستوري كاشاني

رسانه
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  رسانه  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |