سه شنبه ۶ دي ۱۳۸۴
انديشه
Front Page

اينترنت و تفاوتهاي فرهنگي
فرهنگ جهاني
005388.jpg
سراج هونگ لدروم - ترجمه: فريبا رضوي
از هنگامي (دهه هشتاد قرن گذشته) كه مك لوهان نظريه دهكده جهاني (world village) را مطرح كرد و به موازات آن، گسترش رشد شتابناك تكنولوژيهاي ارتباطي و پيدايي ابر رسانه ها و ظهور امر جديدي با عنوان مجازي شدن، عرصه هستي و معرفت انساني دچار تحولات بي شماري گرديد و به گفته بسياري از پژوهشگران گسستهاي زيادي مابين دنياي مجازي و دنياي واقعي پديد آمد.
اين مساله، به ويژه در جهان مجازي و اينترنت از پيچيدگي خاصي برخوردار است. به گونه اي كه امروزه انديشمندان بسياري را سرگرم بحثهاي جديدي كرده است.
از جمله اين بحثها، بحث هويت و مرزهاي فرهنگي است. به اين شكل كه آيا مي توان هويت را به شكل گذشته آن مطرح كرد؟ آيا مرزهاي فرهنگي سابق از ميان رفته اند؟ آيا مي توان از فرهنگ واحدي سخني به ميان آورد؟ مقاله زير عهده دار تبيين و پاسخگويي به پرسشهايي از اين دست است.
***
زماني كه جان دوربولو از طريق ايميل از من خواست كه با هفته نامه فلسفه و كامپيوتر (APA) همكاري كنم واقعا تعجب كردم. بعد از آن ايميل  هاي ما به سوي برخي مسائل و موضوعات پيچيده تر كشيده شد: آيا اينترنت تمام تمايزات فرهنگي را رفع خواهد كرد؟ نقش اينترنت در ارتقاء فهم بين فرهنگي چيست؟ آيا در اين راستا موانعي وجود دارد؟
اين سؤالات بسيار حائز اهميت اند. ورود قريب الوقوع قرن بعد فرصتي به ما مي دهد تا در مورد جهت حركت دنيا بينديشيم و سرعت زياد اينترنت واقعا يك سرزمين بي در و پيكر را پديد آورده است؛ اما آنچه روشن است، آن است كه اينترنت به نحو مشخصي به جهان شكل مي بخشد. اين تكنولوژي به سرعت در تمام نقاط جهان گسترش مي يابد. درست مثل تلفن، فاكس و تلويزيون و.... اما آنچه اين ابزارها ني توانند انجام دهند آن است كه آنها نمي توانند فايلهاي كامپيوتري را انتقال دهند و همين مسئله اي است كه امكان تحولات فرهنگي و اجتماعي را در سطح وسيع افزايش مي دهد. از آنجا كه اينترنت چند نفر را به چندين نفر پيوند مي دهد مي تواند اجتماعي بسازد كه در يك سري ارزشها و عقايد مشترك باشند. اين مسئله برخي را بر آن داشته كه چنين فكر كنند كه اگر تمام نقاط جهان را با اين وسيله به هم پيوند دهيم تفاوتهاي فرهنگي از ميان خواهد رفت، اما در اين مورد ترديد وجود دارد كه آيا ايجاد يك فرهنگ همگن در سراسر جهان ممكن است. مسئله اين است كه ما «همگوني فرهنگي» را چگونه تعريف مي كنيم؟
به يك معنا، جهان پيش از اين به لحاظ فرهنگي به واسطه تلفن ها، تلويزيون ها و... همگن شده بود. البته اين معنا جالب نيست، اين مسئله زماني مطلوب است كه وضعيتي داشته باشيم كه بخش اعظم يا همه فرهنگهاي دنيا به يك ميزان از ارزشها و ايده هاي بنيادين برخوردار باشند. مسئله من در اينجا آن است كه اين ارزشها و ايده ها هر چه باشند، اينترنت ابزاري است كه آنها را پديد مي آورد. اين ارزش ها و ايده ها پيش فرضهايي هستند كه ارتباط ميان فرهنگها براساس آنها ممكن خواهد شد، و اينترنت اين ارتباط ميان فرهنگها و داد و ستدهاي بين آنها را فوق العاده تسهيل مي كند. از اين روست كه مي گوييم فرهنگها در مجموعه اي از ارزشها و ايده آل ها مشترك هستند. اين ارزشها و ايده آل هاي مشترك تنها به يك سنت فرهنگي خاصي اختصاص ندارند. فرهنگها از يكديگر چيزهاي زيادي ياد مي گيرند لذا در نهايت از عناصري بيش از عناصر يك فرهنگ واحد برخوردارخواهند شد. يادگيري فرهنگي از فرهنگ ديگر به اين معنا نيست كه يك فرهنگ محو شده يا جذب در فرهنگ ديگر مي شود. از سوي ديگر، تفاوتهاي فرهنگي به قوت خود باقي اند جز آنكه راهي بايد پيدا كرد كه اين عناصر فرهنگي متفاوت بي خدشه بمانند. فرهنگها باثبات باقي خواهند ماند. در عين حال، آنها به دليل ايده آل ها و ارزش هاي مشترك با هم تفاهم داشته، احترام متقابل دارند.
ديويد پورتر در كتاب درآمدي به فرهنگ اينترنتي مي نويسد: فرهنگ اينترنت، محصول شرايط خاص و نوعي آشنايي مجازي است كه به صورت آن لاين عرضه مي شود، در اين فرهنگ افراد اكثرا گمنامند. اين افراد مشتركا وارد بحث و مناظره گروهي مي شوند.
اكثريت مخاطبان فرد در فضاي مجازي، نه جسم دارند، نه چهره، و نه تاريخ. نه صدايي هست، نه حركتي و نه ايماء و اشاره اي. فقط كلماتي اند كه به شدت از شاخصه هاي آشنايي هويتي در اين حوزه غريب و غيرمادي رنج مي برند.
علاوه بر كلمات جدا شده از بافت، كلماتي وجود دارند كه سرشار از معاني بافتي اند. آن چنان كه فهم آنها براي كساني كه بافتهاي مرتبط را نمي شناسد دشوار است. من واژه هايي را در ذهن دارم كه هنگام صحبت با همسر مي توان از آنها استفاده كرد. من خاطرم هست كه روزانه چقدر ايميل براي همسرم مي نوشتم و چقدر ايميل از او دريافت مي كردم. او در حال نوشتن تز دكترايش در آمريكا بود. مكالمات بين زوجها حاوي كلماتي بسيار صميمانه و سرشار از پيش زمينه هاي مشترك و نيز ساير نشانه هاي رايج هويتي است.
فرهنگي كه پورتر اشاره مي كند، نه تنها فرهنگ اصلي اينترنت امروز نيست بلكه بعدا هم نخواهد بود. اين فرهنگ مطمئنا زماني كه استفاده از اينترنت گسترده تر شد دستخوش تغيير خواهد شد.
همزمان با پيوستن بيشتر مردم به اينترنت، حرفهاي بافتي تر فراگيرتر خواهند شد. مردم به همگام صحبت با خارجي ها و بيگانه ها مشخصا واژه هايي را بكار مي برند كه چندان پيش فرضي ندارند. اگر مكالمه ادامه نيابد، كلمات دور مي شوند و بافت، پيشينه و فهمهاي مشترك گسترش نخواهند يافت.
اگر گفت و گو ادامه يابد عمق معنا آشكار مي شود. به علاوه اگر ارتباط صرفاً متني در نتيجه پيشرفت هاي فني نادرتر شود، تصاوير و صداها مي توانند بخشي از ايميل هاي روزمره را تشكيل دهند. از اين رو، فرهنگ صرفا مبتني بر متن كه پورتر به آن اشاره مي كند تغيير خواهد كرد. آنگاه تصاوير و صداها شاخصه هاي آشناي هويت خواهند بود. زماني كه اينترنت فراگير باشد ديگر نمي توان همواره از آن براي سخن گفتن با غريبه ها در يك حوزه غيرمادي استفاده كرد؛ در چنين فضايي به نظر مي رسد تناقض بين عضو يك جامعه محلي بودن و عضو يك جامعه جهاني بودن بطور همزمان وجود ندارد. احتمالا اينترنت نمي تواند يك ابر فرهنگي واحد ايجاد كند كه تمام جوانب و ريزه كاريهاي فرهنگهاي جهان را در خود جاي دهد، اما اين فرهنگها در فضاي اينترنت هيچگاه ارتباطشان با فرهنگهاي ديگر قطع نمي شود. در اينجا من در ذهنم سنتهاي فرهنگي عمده جهان نظير سنت آمريكايي و آسيايي را دارم. آنچه ما مي بينيم احتمالا تحولات شگرفي است كه در تمام سنتهاي فرهنگي عمده روي داده است. فرد بايد در نهايت يك فرهنگ سنتي را كه عوامل بيروني آن را به چالش كشيده است اقتباس كند. اما يك سيستم اعتقادي پويا و پذيرنده به هيچ وجه يك سيستم غير وجودي نيست. راههاي زيادي وجود دارد يا بوجود خواهد آمد كه بخشهاي مختلف سيستم اعتقادي كهنه را عوض كرد و آنرا مطابق و هماهنگ با دنيا نمود اما اين گونه تحولي لزوما به معناي غيب شدن فرهنگ يا آن سيستم اعتقادي نيست. مثلا اعتقاد به سلسله مراتب در فرهنگ «Thai» مهم است اما از طريق اينترنت فرهنگ «تائويي» جديدي در حال شكل گيري است كه مساوات طلبانه تر است. البته پديد آمدن اين فرهنگ جديد «تائويي» به اين معنا نيست كه «تاييها» اعتقاد خود را به سلسله مراتب كاملا فراموش كرده اند. در عوض آنها بايد موضعي اتخاذ كنند كه بر طبق آن، آن عقيده قديمي يك روايت مطبوع و دلپذير يا بخشي از واقعيت است.
اعتقاد به سلسله مراتب بايد جايگاه خود را در مناسك و مراسمهاي سنتي حفظ كند. در اين سنتها، شركت كنندگان عقايد رايج خود را موقتا رها كرده و تا پايان مراسم عقايد جديدي را شكل مي دهند. مي توان گفت كه طي اين مراسم نوعي واقعيت بروز مي يابد كه گرچه به لحاظ مادي درون واقعيت عملي قرار دارد اما در عين حال، به هيچ وجه بخشي از آن نيست. چرا كه آن واقعيت سيستم اعتقادي خاص خود را دارد كه با اعتقادات فضاي واقعي ديگر، سازگار نيست. اين وضعيت مانند آن است كه زماني كه فرد فيلم مي بيند، محتواي فيلم نوعي واقعيت داستاني را براي او مي سازد، اما در يك مراسم، شركت كنندگان بخشي از خود رويدادند. از اين رو ويژگيهايي كه «تائويي» ها را به لحاظ فرهنگي ممتاز مي كند، و آنها را با گذشته پيوند مي دهد نبايد كنار گذاشته شوند.
«تائويي» ها همچنان «تايي» خواهند ماند. آنها مراسم خاص خود را با همان كيفيت خواهند داشت، در عين حال، در سطح جهان نيز نقش خود را ايفا خواهند كرد. افزون بر اين، تأثيرات نبايد يك جانبه باشند. رشد روزافزون رستورانهاي تايي و آگاهي بيش از پيش غرب از بودا تا حدي گواه اين تسليم فرهنگي هستند كه در حال روي دادن است. از آنجا كه فرهنگها در يكديگر نفوذ مي كنند، شرايط براي ماده اي كه به اعتقاد من مي تواند به موضوع پژوهشهاي فلسفي بيشتر تبديل شود فراهم مي گردد. آنچه كه در ذهن من است آن است كه مرز ميان فلسفه هاي غربي و آسيايي احتمالا مبهم تر خواهد شد. منظور من صرفا آن نيست كه مطالعات و كارهاي تطبيقي بيشتر مي شوند، بلكه مي خواهم بگويم ماهيت اين دو فلسفه في نفسه متحول مي گردد. به نظر مي رسد فلاسفه غرب از انديشه شرق ايده ها و الهامات جديدي گرفته اند. آنها حتي روشهاي برخي مكاتب فلسفه آسيايي را در پژوهشهاي خود به كار مي برند. احتمالا فلسفه آسيايي از دقت فلسفه تحليلي در حل مسائل موجود در درون سنت خود بهره مي برد. اين درآميختگي سنتها در حال روي دادن است. اثر درك پارفيت در مورد هويت شخصي كه برگرفته از برخي منابع بوديستي است نمونه خوبي به شمار مي رود. از سوي ديگر، فيلسوف «تايي» و همكار من در دانشگاه چولان كورن، به نام سومپارن پرومتا هم از شريعت بودايي استفاده مي كند و هم از آثار فلاسفه غربي بهره مي برد. هدف او از اين كار ارائه راه حلهايي براي مسائل موجود در اخلاق و فلسفه اجتماعي است. او نماينده اين نفوذ فرهنگي در اين خطه از دنياست. امكانات، فراوان و متنوعند و به اعتقاد من آنها به جهتي بسيار ثمربخش براي فلسفيدن در آينده اشاره دارند و اينترنت صرفا اين گرايش را تسهيل و تشويق مي كند.
بنابراين من فكر مي كنم [تا اينجا] دست كم برخي از سؤالات جان را جواب داده ام. اكنون سؤال بزرگ آن است كه: آيا اين نفوذ فرهنگها در هم كه اينترنت آن را تسهيل كرده است، به يك واقعيت تبديل خواهد شد؟
من مي دانم كه دست كم اين فرايند، خودكار نيست و فكر نمي كنم شرايط در اين مورد بي تأثير باشند. شرايط و مواضع بسياري هستند كه بايد در نظر گرفته شوند. يكي آنكه فرهنگهاي جهان بايد بپذيرند كه آميزش فرهنگها، براي آنها خوب و مطلوب است. از آنجا كه موارد عيني بسياري، امروزه به اين گرايش اشاره دارند خود دليل خوبي براي بااحتياط خوش بين بودن به اين مسأله است. از اين رو مي گوييم «بااحتياط» كه اشياء همواره مي توانند درست برعكس تصور ما به  وقوع بپيوندند.

ديدگاه
زيبايي شناسي و عرفان اسلامي
005391.jpg

ايسنا: دكتر سيدمصطفي محقق داماد- مدرس فلسفه، فقه و حقوق اسلامي - در گفت وگو با ستاد خبري همايش زيبايي شناسي دين، زيبايي شناسي ديني در اسلام را بخشي از عرفان اسلام دانست و يادآور شد كه امروز توجه نداشتن به عرفان اسلامي در حوزه عرفان نظري موجب ضعف برداشتهاي زيباشناسانه از دين شده است.
وي با ياد آوري مساله اسماء و صفات الهي به عنوان يكي از بحث هاي عمده عرفان اسلامي، خاطرنشان كرد كه صفت جميل يكي از مهم ترين اسماء الهي ناظر بر رويكرد زيباشناسانه اسلام است. به اعتقاد اين دين پژوه، تعامل ميان صاحب نظران فلسفي و عرفاني و هنرمندان مي تواند تاثير به سزايي در نوع ارائه مفاهيم ديني به جهان معاصر بگذارد. وي ره يافت هاي كاركردگرايانه را در بحث زيبايي شناسي دين، موجد ديدگاهي نوين و ناب نسبت به مقوله دين مي داند و معتقد است كه هنر دين مدار در برهه تاريخي صفويه يا دوران آندلس پيشرفت هاي قابل تاملي داشته، اما از زماني كه مدرنيسم به معناي غربي آن در ذهن و در نتيجه هنر اسلامي وارد شده هنر ديني با نوعي پسرفت همراه بوده است.
محقق داماد ميدان نقش جهان اصفهان و ميدان بهارستان تهران را نمونه بارزي از تجلي دين در هنر معماري مي داند و تاكيد مي كند كه در قر هاي اخير خلاقيت هنري مبتني بر آموزه هاي ديني موفق به ارائه هنري هم پايه با ميدان نقش جهان نشده است. به باور اين دين پژوه، درك زيباشناسانه از دين، در اصل كاربردي كردن عرفان در زندگي است.
او عرفان را به دو بخش معناگرايانه و زيباشناختي تقسيم مي كند و معتقد است كه قرن هاي چهارم و پنجم هجري دوران طلايي ره يافت هاي زيباشناسانه نسبت به دين اسلام بوده است و حافظ را شاهدي بر اين مدعايش مي داند، چرا كه به باور محقق داماد، حافظ عالي ترين مفاهيم و آموزه هاي ديني را در غزلياتش كه عين هنرند، مطرح مي سازد. به اعتقاد اين مدرس دين پژوه، اسلام تنها ديني است كه همواره با هنر تعاملي سازنده داشته و اعجاز قرآن شاهدي بر اين مدعاست، چراكه قرآن كريم به دليل استفاده از آرايه هاي ادبي از وجوه هنري براي بيان معارف و آموزه هاي خود استفاده كرده است.
محقق داماد تاكيد كرد: در طول تاريخ كساني كه بعد رسانه ا ي دين را با تجلي هنرمندانه همراه كرده اند، موفق تر بوده اند.به باور وي نحوه عرضه مفاهيم ديني و روش شناسي در عرضه مفاهيم و آموزه هاي ديني مي تواند گره گشاي بسياري از مسائل مبتلابه جامعه كنوني ايران و جهان باشد و طبعا هنرهاي زيبا بهترين شيوه ارايه مفاهيم و آموزه هاي ديني است؛ چرا كه آدمي به واسطه ذات حقيقت جويانه خود بهترين واكنش را به زيبايي شناسي ديني نشان مي دهد.
همايش زيبايي شناسي دين به همت مركز مطالعات و تحقيقات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،  پنجم و ششم دي ماه در تهران برگزار خواهد شد.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |