چهارشنبه ۷ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۸۶
در امتداد فاجعه
عقل سپيدار هم قد نمي دهد
007884.jpg
عكس ها:علي زارع
رويا ملكي
از اول شروع كنم يا آخر، فرقي نمي كند؛ به اول هم كه برسيم مي ترسي از زن بودنت. وحشت زن بودنت خفه ات مي كند. مي هراسي كه زني؛ اصلا مي ترسي كه زن باشي. حتي مي ترسي كودك باشي؛ گريزپا و ياغي. مي گريزي كه به آن سال ها برنگردي. خودت را به بزرگي مي زني، اما زن بودن نه. يك جنس ديگر. كودك باشي و زن مي ترسي از زمين و آسمان، از تمام بلاياي طبيعي و غيرطبيعي، از جنگ و آشوب؛ از هرچه امنيت را بدزدد، مي ترسي. وقتي مي شنوي در اضطرار تمام زن بودنت حس زنانه ات و تمام دنياي كودكيت به شندرغاز فروخته مي شود و تو چون كالايي دست به دست مي شوي. پا به فرار درمي آوري، تنت رعشه مي گيرد وقتي مي شنوي كه به ازايت يك گاو مي دهند يا يك اسلحه و تو قرباني خريد و فروش يك جنس ديگري. مغزت تاول مي زند از اينكه قربانيان جنگ و زلزله و سيل و هر بلاي ديگريد. پس فرقي نمي كند از اول شروع كنم يا آخر، اين قصه سر دراز دارد. هر جاي دنيا را كه بخواني ردپاي زنان و كودكان قرباني ديده مي شود.
از جنگ افغانستان تا جنگ عراق، از زلزله بوئين زهرا تا تن لرزه هاي بم. آنجا هم مي شنوي. مي شنوي
ربوده شدن كودكان از سر جنازه مادر. مي شنوي قصه تلخ زناني كه هرگز با آن آمبولانس سر از بيمارستان درنياوردند. مي شنوي ننگ سرد و خاك آلوده دختران بمي را. زماني كه ثانيه ها، بم و ساكنانش را به دل درد خاك سپرد.
دل زمين لرزيد، خانه ها بلعيده شد، ديوارها فروريخت و در پي آن حجب و حياي دختركان و زنان و كودكان آوار شد.
۸۰۰ زنداني رها شده از زندان، اولين غارتگراني كه قبل از هر گروه دولتي، كشوري و محلي شهر را در دست گرفتند و ساعتي بعد قاچاقچيان انسان از راه رسيدند. آنها رحم نكردند و در غالب امدادگر، زنان و كودكان را ربودند كه به تاييد مقامات بهزيستي در  ساعات اوليه فاجعه تعرض به برخي از زنان و كودكان بم وجود داشت .
كودكان ربوده شدند؛ كودكاني سوخته آفتاب با دمپايي هاي لنگه به لنگه و حيران در خاك و خل كه نه از زمين خوردن كه از خوردن زمين گريه مي كردند.
كودكاني كه چنگ به خاك به دنبال پدر بودند و مادر. كودكاني كه رفتند پس از زلزله و از دست دادن عزيزان و بر باد رفتن مسكن و سرپرست و همه دار و ندار محقرشان در منگنه سرنوشت هاي مخوف تري گرفتار شدند.
كودكاني براي خريد و فروش مواد مخدر و فحشا يا قربانياني براي تكه تكه اعضاي بدن. كودك ربايي و خريد و فروشي كه تلخي فاجعه بم را صدچندان كرده بود و طبق آمار غيررسمي 2 هزار كودك و مطابق آمار رسمي 500 كودك را طعمه خود كرد.
007887.jpg
كودكان بم و سرنوشت غم. اما درد اين سرنوشت، تنها زلزله نبود؛ نبود آمادگي امدادرسانان به كودكان هم بود. تناقض گويي هاي مسئولان در آمارگويي ها هم بود و همه بود و نبودهايي كه دست به دست دادند و كودكان بم را از ياد بردند.
بنابه آمارهاي اعلام شده در خبرگزاري هاي مختلف از منابع مسئول، آمارهاي رسمي از 5204 كودك و نوجوان زير 25 سال خبر مي دهد كه بي سرپرست شده اند. 2872 نفر از آنها پدر از دست داده اند و 2332 نفر از آنها هر دو را به خدا سپرده اند.
همچنين بنا به آمار ديگر نزديك به 2 هزار كودك، پدر و مادر از دست داده اند و 2هزار و 300 كودك يكي از والدين خود را.
۱۳۴ كودك، تمام اقوام خود را از دست داده اند و در 15 مركز شبانه روزي در كرمان نگهداري مي شوند.
همچنين يونيسف از مرگ 12 هزار كودك بر اثر زلزله بم خبر مي دهد و يكهزار و 800 كودك كه پدر و مادر خود را از دست داده اند و 5 هزار كودكي كه يكي از آنها را ندارند؛ آمارهايي كه هر كدام اختلاف هاي 300 تا 800 كودك را اعلام مي كند.
كودكاني كه دستخوش اتفاقات مي شوند. ربوده مي شوند، به فرزندخواندگي مي روند،  قاچاق مي شوند يا كشته. اتفاقاتي كه هر كدام زواياي تيره خود را بر سرنوشت كودكانه آنها محكوم مي كنند؛ كودكان فرزند خوانده بمي كه بنا به گفته يكي از مسئولان NGO كودكان دربم، درگير كودك آزاري مي شوند و به تحصيل و ملزومات اوليه آنها توجهي نمي شود، چرا كه تعدادي از آنها به خانواده هاي وابسته واگذار شده اند و گروهي از اين كودكان هنوز در شوك و ناهنجاري هاي پس از زلزله به سر مي برند. كودكان ربوده شده كه به سرنوشت نامعلوم خريد و فروش دچار شده اند و كودكان قاچاق كه پا در ركاب قاچاقچيان مواد به ساقيان كوچكي بدل شده اند و كودكان كشته شده كه قرباني ارزش دو كليه كوچكشان شدند و يك چشم.
گروهي از كودكان بم كه سالم ماندند و در كنار خانواده هايشان... و هنوز مي توانستند مزه با پدر بودن و نوازش مادر را تجربه كنند، تنها دچار آسيب هاي عاطفي شدند و لطمات روحي از مشاهده صحنه هاي پس از زلزله. گروهي ديگر كه پدري مجروح داشتند و مادري آسيب ديده يا همراه والدين به مراكز درماني رفتند يا از همراهي بازماندند و تا مدت ها رها شده در بم از مشكلات شديد عاطفي، وحشت زدگي و استرس براي پدر و مادر رنج بردند و در حال حاضر هنوز به اين روان پريشي دچارند.
كودكان مجروح هم كه تنها به شهر ديگري اعزام شده بودند درگير دلمشغولي ها و نگراني براي پدر و مادر، دچار آسيب هاي جدي رواني و شوك هاي عصبي شدند. تعدادي از اين كودكان در بيمارستان ها ربوده شدند يا با انتقال به مركز ديگر تا مدت ها از خانواده خود دور بودند.
كودكان بي سرپرست نيز كه در بم رها شده بودند اگر از آسيب هاي اجتماعي و محيطي دور مانده باشند به دليل نبود سرپناه و بزرگ تر، دچار صدمات رواني، پرخاشگري، روان پريشي و نابه ساماني در خواب شدند و كودكان ربوده شده كه هرگز از آنها خبري نيست.
به هر حال اين وضعيت كودكان بم است. با گذشت 2 سال هنوز هم كودك بمي خواب مي بيند كه زمين دهن باز مي كند پدر را مي خورد، مادر را مي جود و خواهر را هيچ وقت بالا نمي آورد.
مديركل دفتر اجتماعي سازمان بهزيستي همان روزهاي نخست از 4 هزار كودك كه والدين خود را از دست داده اند ياد كرد. از اين 4 هزار كودك تنها حدود 100 كودك در روز سوم زلزله وارد مراكز شبانه روزي بهزيستي شدند. اين آمار طي روزهاي بعد افزوده شد،  ولي هرگز از 300 نفر بالاتر نرفت.
007881.jpg
زنان غم
اين بار بايد فاجعه را از زاويه زنانه ديد. زناني كه شوهرانشان را در خاك جا گذاشتند و بچه هايشان را يكي يكي در خاك باغچه كاشتند.
زن بمي يعني وحشت زن بودن؛ يعني دردي به نام تجارت سياه، قاچاق زنان و دختران.
بنا به آمار، يكهزار و 527 زن بي فرزند يا بافرزند شناسايي شدند كه شوهر خود را براي هميشه از دست داده اند و يكهزار و 970 نفر تمام اعضاي خانواده را به خاك سپرده اند. آمارها گرچه گنگ و ناخواناست، ولي از زن هايي مي گويد كه با ديدن غارت و چپاول در شهر، همان روزهاي اول كوله بار غصه هاي خويش را كشيدند و مهاجرت كردند؛ زناني بي سرپرست و زنان تنها كه هيچ كميته اي براي پيدا كردن و حتي پيگيري كار آنها هيچ وقت تشكيل نشد؛ زناني كه وقتي در خواب كودكان شيرخوارشان بودند، دزد گهواره شان را برد و تمام خانه شان را زمين خورد.

نقطه سر خط
زمان و ميزان قربانيان زمين لرزه هاي ايران زمين از سال 1340 به بعد بدين شرح است:
* فروردين- ارديبهشت 1339 زلزله به جان لار واقع در جنوب كشور افتاد و 450 نفر را كشت.
* شهريور- مهر 1341، 12 هزار كشته و 200 روستا در غرب تهران ويران شد.
* مرداد- شهريور 1347،  حدود 10 هزار نفر در خراسان جان سپردند.
* فروردين- ارديبهشت 1351، 5 هزار و 44نفر در جنوب كشور كشته شدند.
* فروردين - ارديبهشت 1356، حدود 900 نفر در منطقه اصفهان در خاك مدفون شدند.
* شهريور مهر 1357، 25 هزار نفر در شرق ايران طعمه زمين لرزه شدند.
* آبان- آذر 1358، 600 نفر در شمال شرقي ايران جان سپردند.
* خرداد- تير 1360، يكهزار و 28 نفر در كرمانشاه كشته شدند.
* تير- مرداد 1360، يكهزار و 300 نفر در استان كرمان از ميان رفتند.
* 1361 بوشهر، 5 هزار نفر قرباني زلزله داد.
* 31 خرداد 1369، حدود 40 هزار نفر در شهر رودبار در شمال كشور كشته شدند.
* 10 اسفند 1375، حدود يكهزار و 100 نفر در اردبيل كشته شدند.
* 20 ارديبهشت 1375، يكهزار و۶۱۳ نفر در بيرجند به خاك زلزله سپرده شدند.
* و آخر بم كه داغ ارگ را بر دل تمام جهانگردان گذاشت؛ داغ تمام كنگره هاي لب ديوار آن را و داغ آن شبي كه خميازه زمين تمام تاريخ بم را بلعيد.

يادداشت
و ناگهان زمين...
شيدا شريفي
مويه مي كنم، براي همه كودكاني كه آسمان تيره، خانه هاي كوچكشان را پوشيد. چشم هايشان از خاك پر شد و موهاي طلايي شان از زيرخروارها خاك برق زد. براي همه كودكاني كه خاك، آنها را قاپيد. كودكاني پر از باغچه  با گل هاي سرخ، سيب هاي سبز، نوچي  توت، زردي انجير، قرمزي انار ترك خورده پر از خواب هاي طولاني، پر از وحشت امتحان با مزه بستني.
شكوه مي كنم از خاك كه خنده هاي مادر را ربود تا ته حياط، قهر پدر را شكست تا انتهاي شب و گريه برادر را شنيد تا اذان صبح.
شايد كسي خواب ديد كه جغرافيا منتظر يك خميازه است. كج و معوج نقشه خميازه اي كشيد؛ آويزان به آتشكده بم. رنگ از چشمان پرنده پريد. دست هاي پدر كفن پيچيد، مادر به مويه نشست و كسي از آن حوالي تسكينم داد؛ با لحني خرمايي تقدير را چه بايد؟
تاريخ را ورق مي زنم؛ از آن سالروز تلخ و سياه، لرزهاي سنگين دل بم، رعشه هاي سرد كاريزهاي مرده و كودكاني كه عروسك هايشان را درخاك باغچه كاشتند. تاريخ را ورق مي زنم از لرزه هايي به جان زمين و به وقت امروز مي رسم. رعشه هاي نخل هاي تشنه، لرزه بر جان ارگ بم، واژگون و معلق در هوا، تابوت مردان بي جنازه، كودكان بي مادر، زناني به سياه نشسته و جنازه هايي بي تشييع. تاريخ را ورق مي زنم زيرخاك هاي نشسته بر امروز، قصه نخل با ناني كه رطب ختم خويش مي چيدند. مادران به بهت گره خورده و پدران بي پشت.
از آن شبي كه خانه، گهواره بود و مادر مرده شور. بانگ ديوار و سقف، لالايي بود و پدر سر به گور. مي رسم به شب دردهاي مشترك. شب بي فردا براي تمام آن 25عروس و داماد. براي تمام روزهاي فرار از تكليف هاي شب آن 12هزار كودك. تمام شيطنت هاي با كتك؛ شب  تمام هاي ناتمام ها.
زمين لرزيد يا دل ما، نمي دانم ولي خاطره گس زلزله بم براي دومين سال يادآور شد. بم به خاك نشست و ايران به عزا، باران خاك و سنگ و بيش از صد پس لرزه كه تا سالي سقف دل بمي ها را آوار مي كرد. نمي دانم چقدر طول كشيد تا مادر تمام شد، پدر شكست و تمام پژواك لالايي ها زنده به گور شد، اما بر تقويم خاك آلود تاريخ 24ماه گذشت و بم همچنان به خاك نشسته است؛ 730 روز تاريخي از ماجراي پايان بم.
تقويم ها گفتند و ما هرگز باور نكرديم كه بايد به صداي بلند گريست؛ گريه براي تمام شدن ارگ، گريه براي فنا شدن صدها دانشجو، گريه براي جاماندن دل هاي كوچك و بزرگ زير خاك و آنها كه ماندند گفتند: فردا روز ديگري  است . امروز همان فرداي ديروز است؛ فردايي كه رئيس جمهوري اصلاح طلب به وعده گفت: بم تابستان 84 روي پاي خود مي ايستد .
امروز همان فردايي است كه مسئولان از آبادي خبر دادند؛ فرداي رويايي كودكان بمي، آرزوهاي كوچك و خانه هايي كوچك تر، فرداي دلخوشي هاي مادر و دغدغه هاي بي صداي پدر. امروز همان فرداست و بم هنوز تلي از خاك است. عمر دولت اصلاحات به سر آمد، بم هنوز هم روي پا نايستاده و بازهم بايد زمان را بر مبناي وعده هاي ناتمام مسئولان سنجيد.
بم خرابه اي بيش نيست
بم هنوز بوي خاك مي دهد؛ بوي دلتنگي، بوي تمام دلبستگي هاي زيرخاك، بوي تمام سال هاي قمري كه بم بي ساكن مي ماند، بي سكونت، بي تاب و نشسته بر خاك. بم هنوز هم خرابه است، اين را من نمي گويم؛ دختركي كه تمام ابرها در چشمش خانه داشتند گفت؛ سحر 7ساله كه امسال جشن مهر را بي مادر آغاز كرد. مادر هميشه آرزو داشت كوله قرمز سحر را پر كند از كتاب و سيب ولي امسال كسي نبود بوي سيب كلاس اولي سحر را جشن بگيرد، كسي نبود لاي كتاب هاي سحر را پركند از گل نرگس.
سحر نمي دانست بايد به كدامين مدرسه برود و از كدامين مدرسه تا كدامين خانه بدود. سحر و مادربزرگ تنها بازمانده هاي آن شبند؛ شب هولناكي كه دل زمين از ترس لرزيد. سحر ماند و مادربزرگ. پدر رفت ومادر هيچ وقت پيدا نشد و علي كوچك، برادر سحر كه از گرسنگي جان داد. حالا سحر مانده است و مادري از دو نسل قبل كه قرار است براي زمستان، پارگي كفش هاي سحر را وصله كند و اين تمام دلخوشي سحر است و تمام دلخوشي هاي سحرهاي بم كه امسال براي اولين سال تحصيلي، مادر آنها را بدرقه نكرد.
تنها سحر، بم را خرابه نمي داند؛ تمام مردماني كه عادت كرده اند به ديده هايشان بيشتر از شنيده ها اطمينان كنند، مي گويند؛ تمام آنهايي كه معتقدند كلي گويي و شعار برايشان خانه نمي شود؛ تمام كساني كه معتقدند خانه اولويت دارد، نه افزايش ورود آب در ثانيه و برق در دقيقه؛ تمام آنهايي كه در سوله درس مي خوانند؛ تمام دانشجوياني كه كلاس هايشان را و كيف و كتابشان را در كانكس پهن مي كنند و تمامي خانواده هايي كه حتي حريف يك شركت بيمه اي نشدند تا خسارت يكهزار و 400 دانشجوي بيمه شده را بگيرند؛ تمام آنهايي كه هنوز در چادر و خانه هاي پيش ساخته اسكان دارند و از ترس همه چيز يك لقمه نان راحت نمي خورند. اين حرف همه كساني است كه هنوز تا صبح از كابوس زلزله از خواب مي پرند، از داغ عزيزانشان به خود مي پيچند و چين برمي دارند.
سرزمين رنج و نارنج
چشم كه ريز مي كني، مي روي تا عمق فاجعه، تا عمق زمين هايي كه از آدم مرده ها آبستنند. مي روي تا خاك بازي كودكانه اي كه تا ديروز دستش قلم مي شد اگر دست به خاك مي زد و امروز به جبر به دنبال مادر، خاك بر سر مي پاشد. ديگر اينجا كسي مزاحم نيست كه تا دلت خواست خاك بازي كني.
مي روي به اوج عطر كريشو و بهارنارنج، تا پاي درخت هاي نخل، تا لب ارگ گلين. مي رسي به ناله هاي شبانه مادري كه جاي خواب كودكش را گم كرده بود. به هق هق پدري كه تمام داشته هايش را خاك كرده بود. مي رسي به داغ دل زمين كه بي كفن و بي غسل مرده مي خورد چند روزي. مي رسي به دست جدا از بدن كه طعمه سارق 4 النگو شده بود يا انگشت كوچكي گم كرده صاحب كه چال مي شد بي زحمت گوركن و كفن.

نگاه
واگويه هاي پنهان
آناهيتا عباسي
ما هنوز همچون لاك پشت  ها خانه به دوشيم. زمين كه لرزيد، سقف خانه گيج رفت و خانه شكست. ما هنوز بيرون مي خوابيم، گاهي زير سقف هاي پارچه اي. راستي آن سقف هاي خارجي به دستمان نرسيد.
آن 70هزار چادر گرم و ضدآب كه فرستادي فقط 20هزارخانواده را پوشاند. لباس ها و قرص هايتان هم نرسيد، فكر مي كنم كسي مريض تر از ما و بي لباس تر از ما بود، همه را برد و يكجا خورد. زحمت نكشيد ما به اين كثيفي عادت كرديم. بگذار آنها گناهانشان را در حمام هاي صحرايي بشويند. ديگر نفرستيد اين كمك هايي را كه به نام احمد است و به كام محمود.
گله اي نيست، همين كه براي گرفتن يك كيسه مايحتاج بايد از ماشين بالا برويم و دستمان كش بيايد تا آسمان كافيست. ديگر نمي خواهد براي آن پتوهاي گرم و كانكس هاي گمشده كسي را محكوم كنيد. اين گربه ها چوب را كه برداري فرار مي كنند.
ما هم كه عادت كرديم قسم حضرت عباس بشنويم با دم خروس. 84 كشور و سازمان بين المللي برايمان پول فرستادند و كمك هاي غيرنقدي، آنوقت مسئولان مي گويند، چه كسي پول ها را خورد. پول ها در جيب كيست، صرف چه اموري مي شود. ما از جيب خودمان بي خبريم چه برسد به جيب شما. يكي از 11ميليون و۸۸۶هزار و 180دلار كمك خارجي به بم مي گويد و مي نالد كه تنها يك ميليون و 948 هزار و 715 دلار آن را در اختيارشان گذاشته اند. ديگري پشت تريبون مي رود كه از 5/7 ميليون دلار كمك خارجي به بم خبري نيست. چيزي به ما نرسيده است مخصوصا آن 4ميليون دلار كمك عربستان و كشورهاي خليج فارس. به هر حال شهر ما دزدگير نمي خواهد. سرمايه مي خواهد و سرمايه گذار و يك دلسوز. نه كسي كه همه را سركار، اصلاح طلبي بگذارد و نه ديگري كه دم از محروميت بزند.
ديگر به دنبال شفاف سازي و پاسخگويي نيستم، براي ما بم بسازيد، بم. ارگ بسازيد، ارگ.
سازمان ملل پيش بيني كرده است بازسازي بم 700ميليون تا يك ميليون دلار هزينه برمي دارد. اينكه بايد تاكنون رسيده باشد. آمارها مي گويند و تمام آن دلواپسي هايي كه با هواپيما به ايران آمدند تا زنان و كودكان و مردان بمي را نجات دهند. بيسكوئيت آوردند و شكلات هايي مغذي كه هيچ كدامشان كام بمي ها را شيرين نكرد. شايد اگر مديريت بحران نتوانست در اين بحران هم پرونده خوبي از خود جاي  گذارد، مديريت مالي و نوع هزينه كردن مقامات مسئول بتواند مهر قبولي بر اين امتحان باشد؛ هزينه رقم هايي كه تنها يكي از آنها مي تواند نيمي از بم را بنا به پيش بيني سازمان ملل بسازد 400ميليون دلار توسط شوراي همكاري خليج فارس كه بم را دوباره مي سازد و 50 درصد بازسازي بم را تمكين مي كند. ارقامي كه بنا به نوشته بم فردا اينگونه است. دولت اسپانيا 20 ميليون دلار، سازمان هاي غيردولتي اسپانيا (كارتباس) 30هزاردلار، صندوق كودكان ملل متحد 6ميليون دلار ، پاپ ژان پل دوم 2ميليون يورو، ونزوئلا 2ميليون دلار، صليب سرخ۱۳ميليون دلار، ژاپن 2ميليون دلار، اتحاديه اروپا 3ميليون دلار، نروژ يك ميليون دلار، مالزي 2ميليون دلار، چين 2 ميليون دلار،  كره جنوبي 15ميليون دلار، كانادا يك ميليون و۵۰۰هزار دلار، نروژ۳ ميليون دلار، توتال فرانسه يك ميليون يورو، پاكستان يك ميليون دلار، بنياد آقاخان 500هزار دلار، آمريكا 5ميليون دلار، صندوق اوپك 750هزار دلار، سازمان ملل 565هزار دلار، سوئيس 650هزار دلار، كليساي لوتوي فنلاند 50ميليون يورو، نمايندگي ايران در پراگ چك۵ميليون و 500هزار دلار، عربستان يك ميليون دلار، كميسيون اروپا 800 هزار يورو، بلژيك 550هزار يورو، سازمان جهاني بهداشت 400هزار دلار، دفتر اروپايي كمك هاي انسان دوستانه 420هزار يورو، بانك توسعه اسلامي 200هزار دلار، مغرب 220 هزار دلار، شركت هاي سام الكترونيك و سامسونگ الكترونيك 400هزار دلار، اندونزي 200هزار دلار، هلال احمر كويت 300هزار دلار، صليب سرخ و گروه نگاه به جهان نيوزيلند 250هزار دلار، نيوزيلند 378هزار دلار، تايلند 250هزار دلار، شاهزاده طلال بن عبدالعزيز رئيس برنامه خليج فارس در پشتيباني از نهادهاي رشد و توسعه وابسته به سازمان ملل متحد۲۰۰هزار دلار، شركت اماراتي السهيم 272 هزار دلار، بانك هاي ايراني در امارات 272هزار دلار، فرهنگيان و دانش آموزان ايراني مقيم امارات 240ميليون ريال، دولت يونان 250هزار يورو، وزير امور خارجه يونان 250هزار دلار، دو شركت چيني 220هزار دلار، قبرس 140هزار دلار، سوزان مبارك بانوي اول مصر و رئيس سازمان هلال احمر 163 هزار دلار، شوراي كليساي خاورميانه 100هزار دلار، صندوق همبستگي اسلامي 100 هزار دلار، مجارستان 100هزار دلار، شركت اتم استروي اكسپورت روسيه 160 هزار دلار، نهاد خيريه غيرانتفاعي انگليس 88هزار و 50دلار، دانشگاهيان ايراني مقيم انگليس 10هزار پوند، انگليس 145هزار پوند، ايراني هاي مقيم امارات 20 هزار درهم، افغانستان 160هزار دلار، مسعود بارزاني رهبر حزب دموكرات كردستان عراق 150 هزار دلار، شوراي كليساي لبنان 100 دلار، مهيار منشي پور مشت زن ايراني تبار مقيم فرانسه 20هزار يورو، فرماندار شهر وين به همراه استانداري لوآر 50هزار يورو، تايوان 100هزار دلار، فرانسه 15هزار يورو، مالزي 5 هزار رينگيت (هر 8/3 رينگيت يك دلار آمريكا)، تركمنستان 100هزار دلار،  مسجد امام حسين(ع) در دبي 100هزار درهم، ستاد امدادرساني هلال احمر مستقر در بيمارستان دبي 120هزار درهم، فرهنگيان و دانش آموزان مدارس ايراني دبي 150 هزار درهم، كليساي اتريش 10هزار يورو، ارامنه مقيم امارات۱۲۰هزار درهم، رهبر جماعت اسلامي پاكستان 17 هزار و 500 دلار، اشرف علي بازرگان پاكستاني 17 هزار و 500 دلار، يك بازرگان پاكستاني يكهزار و 200 دلار، جمعيت هلال احمر پاكستان 20هزار دلار، چك 192 هزار دلار، فيليپين 120هزار دلار و جمعيت اسلامي بوسني و هرزگوين 3هزار دلار؛ فهرستي حدود يك ميليارد دلار كه مي تواند براي بم كافي باشد، براي بم فرو ريخته.

ايرانشهر
آرمانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
علمي
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |