پنجشنبه ۸ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۸۷
زنان هم چون مردان به قصد كار، رانندگي مي كنند
درجست و جوي نان
007983.jpg
عكس تزييني است‎/ فرزانه خادميان
بنيامين صدر
كنار خيابان ايستاده ايد و از سرما سرخ مي شويد؛ در انتظار تاكسي يا وسيله اي هستيد كه شما را به مقصد برساند. ناگهان پيكاني قديمي كه 27سال عمر دارد، پيش پاي شما مي ايستد و تلاقي دو نگاه. ديگر ديدن زن راننده اي كه مي خواهد شما را به مقصد برساند عجيب و غيرمنتظره نيست. سرخ مي شويد؛ اين بار نه از سرما، بلكه از خجالت. با احتياط در خودرو را باز مي كنيد. به سختي نفس مي كشيد. زن راننده با خوشرويي از شما مي پرسد: كجا تشريف مي بريد، آقا؟ . به آرامي مقصد را مي گوييد و به ساعت مچي خود نگاه مي كنيد. زمان براي شما به كندي مي گذرد ولي براي محبوبه به سرعت برق و باد؛ زمان براي او طلاست.
***
ديگر صبح و ظهر و شب ميدان هاي اصلي يا خيابان هاي شلوغ شهر خاكستري ما تهران فرقي نمي كند؛ همه جا هستند، درجست وجوي نان.
در چشمانشان هزار حرف ناگفته فرياد مي زند و از چهره شان خستگي زبانه مي كشد. با آنكه مدت كوتاهي است مسافركشي مي كنند، اما از زندگي خسته اند. چه بايد كرد؛ هنگامي كه ناچار باشي ، در آوردن خرج خانواده و چهار فرزند، ديگر تعجب آور نيست .
اين را محبوبه مي گويد كه تنها راه درآمد او همين است. از كارم رضايت دارم و از اينكه چهارچرخي دارم كه چرخ زندگي را مي چرخاند، خدا را شكر مي كنم.
وقتي از او پرسيدم چند وقت است كه با ماشين كار مي كنيد، گفت: سه سال است كه راننده ام. در ابتدا همه نگاه ها به سوي من جلب مي شد و از آن نگاه ها معلوم بود كه پرسش هاي بسياري در ذهنشان وجود دارد؛ مردم با تعجب به كار من نگاه مي كردند. در طول روز غيرممكن بود كسي راجع به اين كار از من چيزي نپرسد، ولي الان براي مردم جا افتاده كه يك زن هم اگر شرايط زندگي اش اقتضا كند بايد هم پاي جنس مخالف كار كند؛ درست مثل همه  مرداني كه براي چرخاندن چرخ زندگي صبح تا غروب زحمت مي كشند .
مسيررانندگي محبوبه ميدان آرياشهر تا ميدان توحيد است. او به من مي گويد: يك زن در جامعه ما وقتي موفق است و توانمند مي شود كه متخصص باشد و با به كارگيري توان علمي خود بتواند در اين جامعه ناهمگون خود را بالا بكشد و اگر بخواهد از نيروي جسماني خود كمك بگيرد تا مستقل شود و روي پاي خودش بايستد بايد چون كوه در برابر سيل مشكلات مقاومت كند .
محبوبه پس از كمي سكوت حرف مي زند: بهترين راه را انتخاب كرده ام؛ البته اصراري ندارم كه مردم به اين راحتي ها هم با شغل ما كنار بيايند مسافركشي، كار هر زني نيست و خيلي از زن ها بعد از قرار گرفتن در شرايط نامساعد زندگي به بن بست مي رسند. يك زن در جامعه ما بايد خيلي مقاوم باشد كه مسافركشي را انتخاب كند؛ آن هم با همه خطرات و مشكلات پيش رو كه از هر سو او را تحت فشار گذاشته .
زنان مسافركش براي به دست آوردن درآمد بيشتر و تامين مخارج زندگي از حداقل سرمايه خود بيشترين استفاده را مي كنند و تمامي خطرات پيش رو را به جان مي خرند تا لقمه ناني بي منت به دست آورند؛ كاري كه خيلي از مردها حاضر نيستند آن را انجام دهند.
محبوبه مي گويد: ديگر براي هيچ كس عجيب نيست كه من او را به مقصد برسانم، هرچند كه اين شغل شرافتمندانه را براي خانم ها خوشايند نداند. اگر كار بهتري پيدا مي كردم، اين شغل را كنار مي گذاشتم، هرچندكه هنوز هم انتخاب خودم را بهترين انتخاب مي دانم .
هرچند رانندگان زن در گوشه و كنار شهر شلوغ تهران همپاي مردان تجربه هاي تازه اي را در عرصه كار و فعاليت اقتصادي تجربه مي كنند و اين نقطه قوت آنهاست ولي نگاه سنتي بسياري به اين گروه از زنان شاغل و كار خارج از عرف رايج آنان، روح و جسمشان را آزرده مي كند؛ زناني كه هيچ امكانات مناسبي در اختيارشان نيست تا بتوانند به مشاغل ديگر روي آورند.
معصومه حسن زاده زن تعميركار ماشين كه يك شركت تاكسي سرويس ويژه بانوان را هم راه انداخته، مي گويد: زن، محور زندگي است و اگر دچار فقر اقتصادي شود، هيچ مردي تربيت نخواهد شد .
او كه زاهداني و مديرعامل يك شركت حمل ونقل است، هدف از راه اندازي شركت تاكسي سرويس ويژه زنان را ايجاد بستري امن براي اشتغال زنان سرپرست خانوار مي داند و مي گويد: احساس رعب و وحشت سبب مي شود كه زنان گاهي علائق خود به برخي فعاليت ها را پنهان كنند.
فراگيرشدن مسافركشي زنان در سطح كلانشهرهايي چون تهران سبب شده تا سازمان تاكسيراني هم از به كارگيري و سازماندهي 50 زن راننده تاكسي تا پايان امسال خبر دهد .باور توانايي زنان، كمك به افزايش سطح اعتماد و اطمينان آنان به جامعه است. حضور زنان در عرصه هايي كه تا پيش از اين مردانه بود، يعني برداشتن گامي بزرگ براي نيل به برابري حقوق و مبارزه با تبعيض جنسيتي. از سوي ديگر چنانچه اين طرح براي زنان سرپرست خانوار يا داراي مشكلات اقتصادي اجرايي شود، آسيب پذيري زنان را نيز كاهش خواهد داد.
انجام كاري كه پيش از اين تنها در انحصار مردها بوده، خود زمينه اي است براي حضور پرقدرت زنان در عرصه هاي ديگر.
به تعبير مصطفي اقليما - كارشناس مسائل اجتماعي- حضور زنان در عرصه هاي مردانه، پديده اي نوظهور در زندگي فردي ما ايرانيان است. بيشتر وقت ها نياز مالي مهم ترين عاملي است كه زنان را مجبور مي كند تابوهاي قديمي را بشكنند كه در گذشته آن را پذيرفته بودند و حتي پايبند به آن بودند.
محبوبه از روز اول مي گويد: اولين روزي كه شروع كردم با ماشين كاركردن، با مشكلات بسياري
روبه رو بودم؛ برخي از مسافران از زن بودن راننده وحشت داشتند و سوار ماشين من نمي شدند يا مسافركشي را برازنده يك زن جوان نمي دانستند . او كه دوست ندارد زياد از گذشته ها حرف بزند، خيلي وقت ها به نقطه اي خيره مي شود كه دل آدمي را مي لرزاند.
زنان مسافركش نان آور خانواده هستند و براي امرار معاش و تامين نيازهاي اقتصادي خود ناگزير به انتخاب چنين شغلي مي شوند. به گفته فربد فدايي روان شناس اجتماعي- وجود زنان و دختران بسياري كه از حمايت جامعه سنتي يعني پشتيباني خانواده يا همسر- محروم هستند و در عين حال نياز به داشتن درآمدي شرافتمندانه  را نيز احساس مي كنند، گرايش به سمت فعاليت هاي اقتصادي مردانه و خشن را افزايش مي دهد.
فدايي پديده زنان مسافركش را معلول يك آسيب اجتماعي چندوجهي مي داند، چون از يك سو بيانگر بيكاري است و از سوي ديگر به دليل وجود مشكلات اقتصادي زنان و دختراني كه بايد در سايه حمايت هاي اجتماعي به فعاليت هاي اقتصادي و اجتماعي سازنده تر بپردازند، به سمت شغل هاي كاذب مي روند كه با توجه به فضاي جامعه كنوني ما براي آنان خطرات و عوارض جسمي و روحي بسياري را در پي خواهد داشت كه گاه همچون تاولي زيرپوست شهر مي تركد.
در چنين فضايي ضرورت ساماندهي و نظارت دقيق و منطقي به فعاليت حرفه اي زنان مسافربر از سوي نهادهاي مسئول به خوبي احساس مي شود. تامين امنيت رواني براي حضور آزادانه و فعال زنان در اجتماع، روزنه هاي اميد تازه اي را به روي چشم شهروندان خواهد گشود.
يك زن چه از سر اجبار يا از روي انتخاب اگر بخواهد كاري به ظاهر مردانه و خشن مانند رانندگي تاكسي را انجام دهد، بايد بتواند در كمال آرامش و به دور از هرگونه حاشيه و تنش تصميم بگيرد و فعاليت كند. ديگر چه فرقي مي كند كه كجا باشد و براي چه!
افكار عمومي آنچنان رشد كرده كه بتواند با محبوبه و دوستانش همدلي كند، نه اينكه با نگاه منفي و بينشي محدود به او بنگرد.
اينكه چرا محبوبه مسافركشي مي كند مهم است، اما مهمتر از آن به مقصد رسيدن است. چه فرقي مي كند كه محبوبه راننده باشد يا شخص ديگري... .
***
زمان همچنان به كندي مي گذرد؛ به صندلي چسبيده ايد و به مسافران ديگر هم نگاهي نمي كنيد و تنها حركت دستي را مي بينيد با دستكش سياه كه دنده را عوض مي كند، به اميد رسيدن به انتها و چشم هايي كه آينه بر سر هر چهارراه زندگي و پشت چراغ هاي قرمز آن را مي دزدد. شهر در تكاپوست. نبض زمان كم كم براي شما هم تند مي شود؛ درست مثل او. ماشين از حركت بازمي ايستد. حالا به مقصد رسيده ايد. از او تشكر مي كنيد و پياده مي شويد. ديگر براي شما عادي شده رانندگي محبوبه. راه مي افتيد. او هم مي رود با اميد به فردايي بهتر.

طلاق؛ رهايي يا نابساماني
يوسف بهمن آبادي - پديده طلاق، در جامعه امروز به عنوان يكي از آسيب هاي اجتماعي مطرح مي شود كه ريشه در تغيير و تحولات گوناگون فرهنگي، اجتماعي، زيستي و ... دارد كه با پيچيده تر شدن زندگي امروز، سطح آن نيز شدت يافته است. در گفت وگوي زير، مسئله طلاق و عوامل تشديد آن در جامعه ايران از منظر دكتر صديق سروستاني - آسيب شناس اجتماعي - مورد بررسي قرار گرفته است.
با توجه به اينكه طلاق در گذشته نزد مردم، به عنوان يك امر مذموم و قبيح و در عين حال وحشت آميز تلقي مي شده، ولي امروزه مي بينيم كه طلاق، ابزار رايجي شده كه به مدد آن، افراد خود را از وضعيت موجود رها مي كنند. به طوري كه نسل امروز ما نسبت به گذشته از پديده طلاق، وحشت و استرسي به خود راه نمي دهد و خيلي راحت هم در حال جاافتادن است. آقاي دكتر، شما اين تغييرات را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
از نظر من، بحث طلاق به لحاظ شرعي مباح و به لحاظ قانوني هم مجاز است، يعني شارع مقدس، طلاق را براي اين گذاشته است كه وقتي زندگي مشترك خانوادگي دو نفر به بن بست مي رسد، راه فراري داشته باشند يا اين امكان وجود دارد كه در يك زندگي، يك وضعيت بهتر و سالم تري شكل بگيرد. مثلا، زن و شوهري بچه دار نمي شوند تا زماني كه با هم هستند، اما اگر اين زوج، از هم جدا شوند يعني اين زن، زن يك مردي شود و آن مرد هم، شوهر يك زن ديگر- بچه دار مي شوند. اين اشكالي ندارد. يا مثلا، مشكلاتي كه در مورد بيماري هست.
مثلا مرد يا زني مشكل جنسي دارد. اينجا، از آن جاهايي است كه طلاق مجاز شده است. در نتيجه، به نظر من طلاق نفس  الامر اشكالي ندارد، هر چند كه خيلي ها مي گويند: طلاق زشت ترين حلال خداست.
به هر حال، آدم از وضعيت طلاق دل چركين است. چون طلاق يك چيزي است مقابل پيوند انساني و اجتماعي؛ يعني گسستگي و ما آدم ها به لحاظ عاطفي از اين وضعيت خوشمان نمي آيد. اين به لحاظ فرمول كار.
اما اينكه قبلا طلاق كمتر بود و الان بيشتر شده است آن هم نشانه لزوما مثبتي نيست. به نظر مي آيد كه الان آمارهاي ما پيشرفت كرده، اطلاعات ما بيشتر شده و دستگاه هاي اندازه گيري مان قوي تر شده كه در نتيجه امروز آمارهاي بيشتر و دقيق تري داريم كه قبلا نداشتيم. دوم اينكه، آگاهي مردان و زنان در جامعه نسبت به زندگي - نسبت به اهداف زندگي، نسبت به سازش، نسبت به پيوند اجتماعي، نسبت به گسست اجتماعي بيشتر شده كه قبلا نبوده است. مردم باسوادتر شده اند، در حالي كه قبلا نرخ بي سوادي خيلي زياد بوده است يا مثلا آگاهي زنان از حقوق و مزاياي زن بودن در جامعه بيشتر شده يا حتي بروز اجتماعي و اقتصادي زنان در جامعه افزايش پيدا كرده است. (بيشتر مي آيند در جامعه كار مي كنند، حقوق دارند، شريك زندگي اند به معني اقتصادي، خودشان نان آور خانواده شده اند). بنابراين مجموعه اين عوامل به اضافه اطلاعات بيروني مانند مداخله ماهواره، ويدئو، سي دي و امثال اينها باعث مي شود كه شرايط و وضعيت نسبت به قبل متغير باشد و اين لزوما نشانه آشفتگي اجتماعي، فروپاشي اجتماعي و فرهنگي و منفي بودن اوضاع روزگار و نابساماني نيست. يعني همين طوري كه جمعيت بيشتر شده، خب بايد درصد هر چيزي هم بيشتر شده باشد و زياد شدن درصد، فقط نشانه منفي نيست كه بگوييم علائق نسبت به خانواده كمتر شده است.
يك وجه مثبتش اين است كه زن ها عمدتا، بيشتر به حقوق خود آگاه شده اند و ديگر زيربار نمي روند، زندگي ديگر بسوز و بساز نيست، بساز و بسوز هم نيست. زندگي يك زندگي انساني است كه دو انسان با هم به طور مشترك زندگي مي كنند و حق و حقوقي دارند و همچنين وظايفي در مقابل اين حق و حقوق دارند.
بنابراين، افزايش نرخ طلاق همه اش نابساماني نيست، يك جاهايي هم مثبت است. ما بايد هوشيار باشيم و عوامل منفي آن را كنترل كنيم.
چگونه مي توان براي كاهش طلاق برنامه ريزي كرد؟
ما بايد بدانيم طلاق به چه دلايلي اتفاق مي افتد. آيا به دليل عدم همسازي اخلاقي و ناسازگاري رفتاري زن و شوهر با همديگر است يا به دليل عدم تناسب وضعيت اقتصادي آنها با روزگار (درآمد كم خانوار و فقر) يا اينكه به دليل مشكلات آسيبي و جرمي مثل جنايت، قتل، اعتياد و... يا به دليل مشكلات جنسي (اينكه مردم از وضعيت ارتباط جنسي آگاهي بيشتري پيدا كرده و توقع و انتظار متناسب تري دارند كه عمل نمي شود) يا ... .
اگر دلايل ذكر شده، در افزايش طلاق تاثير گذار است، بايستي مسائل مربوط به اينها برطرف شده و جامعه در برابر آن ايمن شود. مثلا بايد يك توافق اخلاقي ميان زن و مرد ايجاد شود، آموزش رفتار مسالمت آميز ترويج شود، تنش ها كاهش يابد، چنانچه كسي معتاد است يا بايد مورد معالجه قرار گيرد يا اينكه به حال خود رها شود. در اينگونه موارد، لزوما كاهش طلاق حاصل نمي شود. براي همين است كه من مي گويم طلاق بد نيست. اگر كسي شوهرش جاني است، خودش بايد طلاق بگيرد تا زندگي سالمي براي بچه هاي خودش فراهم كند و بچه هايش را از اين محيط خرده فرهنگ خانوادگي جنايتكارانه رها سازد.
اما برخي از موارد رو به طلاق را مي توان با ترويج نوعي مسالمت  و صرفه جويي در اوضاع اقتصادي به زندگي برگرداند. البته همه دستگاه ها هم بايد همكاري كنند. ما در راديو و تلويزيون مشاهده مي كنيم كه به گونه اي عجيب مصرف زدگي ترويج مي شود. در خيابان ها هم روي تابلوها نشانه هاي اين پديده ديده مي شود كه اينها با زندگي صرفه جويانه درويشي منافات دارد. تبليغ و ترويج بايد به گونه اي باشد كه سطح توقعات كاهش يابد و هر كسي به اندازه جيب خود زندگي كند و نخواهد با قرض و زندگي قسطي، روزگار بگذراند. عواملي مثل بيكاري كه زمينه بروز طلاق را فراهم مي كند از عوامل ديگري است كه دولت بايد در آن چاره انديشي كند؛ كار به مردم بدهند تا طلاق كاهش يابد.

كوتاه
دورتر از هياهو
محمد سرابي - اندكي دورتر از هياهوي خيابان هاي حافظ و جمهوري، پشت مغازه هايي كه ويترين هاي پر از گيتار و لوازم موسيقي دارند، كوچه اي به نام كوچه زرتشتيان قرار گرفته است اگرچه باتوجه به اينكه ساختمان هاي آن در حال تخريب وساخت هستند، تا چند سال ديگر اثري از بافت قديمي آن باقي نخواهد ماند. از سمت غرب، اولين خانه متعلق به خانواده فيروزگر از بانيان بيمارستان فيروزگر است و منزل دوم از آن وارثان وفاداري ؛ كسري وفاداري استاد زرتشتي كه در يكي از دانشگاه هاي فرانسه به تدريس تاريخ اشتغال داشت و هرگاه كه فرصتي پيدا مي كرد به ايران مي آمد تا هم كيشان و وطن خويش را باز يابد، اكنون ديگر زنده نيست. منزل فيروزگرها هم كه ظاهري كاملا قديمي دارد اجاره داده شده و درخت كاج پير آن، تنها به انبوه گنجشك هايي كه ميان شاخ و برگ باقيمانده اش سر و صدا مي كنند، دلخوش است. ساير خانه هاي ضلع شمالي كوچه كاملا عوض شده اند و كسي مالكان قبلي آنها را نمي شناسد.
ضلع جنوبي كوچه و املاك همسايه آن به انجمن زرتشتيان تعلق دارد كه دفتر انجمن، سالن هاي اجتماعات، انجمن هاي بانوان و دانشجويان زرتشتي، كتابخانه و برخي تشكيلات ديگر در آن جاي گرفته. دو سالن بهمن و خسروي براي جشن ها و اعياد و سالن ايرج براي مراسم ختم استفاده مي شود كه زرتشتيان، آن را پرسه مي نامند. همين طور دبيرستان فيروز بهرام و آتشكده يا آدريان كه برخي آن را معبد مي نامند همه در مجاورت هم قرار دارند. باوجود كسب اجازه لازم، گويا مسئولان آتشكده، رغبت چنداني به حضور ما به عنوان خبرنگار يا به عنوان يك غيرهم كيش نداشتند و به دليل همين عدم تمايل، موفق به بازديد دقيق از آتشكده مركزي زرتشتيان تهران نشديم؛ مكاني كه هنوز آتش باستاني هزاران ساله آن در پشت يك حفاظ شيشه اي روشن است. سومين ساختمان مجاور، دبيرستان بزرگ فيروز بهرام است كه در سال 1311 و به دست ارباب بهرامجي به ياد فرزند ناكامش فيروز ساخته شده است. اين دبيرستان اكنون محل تحصيل اقليت هاي مذهبي است.
ارباب
مدير سالن اجتماعات ما را به اتاق بزرگي در طبقه سوم راهنمايي كرد كه محل برگزاري جلسات انجمن است و صندلي هاي چوبي و ظريف قديمي در وسط و قفسه هاي كتاب در اطراف آن چيده شد ه اند. ديوارهاي دور تا دور اتاق با تصاوير مشاهير زرتشتي پوشانيده شده كه در ميان آنها مي توان پشوتن ماركار بنيانگذار يكسري از مدارس نوين در ايران را ديد، همين طور تصوير انوشيروان جي تاتا كه مدرسه انوشيروان به نام اوست. اين دو و بسياري از ديگر زرتشتيان كه بعضا متمكن نيز بودند از جمله كساني هستند كه در سال هاي دور به هندوستان مهاجرت كردند و در آنجا به نام پارسيان مشهور شدند. در دوران قاجار و پس از آن، با برقراري روابط بيشتر ميان زرتشتيان هندو ايران از سوي توانمندان پارسي، كمك هاي بسياري به خانواده هاي زرتشتيان ساكن مركز ايران شد. بسياري از اين خانواده ها به مشاغل مربوط به كشاورزي اشتغال داشتند و پرداخت جزيه( ماليات غير مسلمانان) براي آنها مشكل بود . يكي از كساني كه در اين راه فعاليت بسياري كرد انوشه روان مانكجي ليمجي هاتريا ناميده مي شد كه تابلو نقاشي شده او را مي توان در گوشه اي از اين سالن تاريخي ديد. اما زرتشتي مشهور تهراني كه املاك بزرگي را در اين شهر به نام خود داشته، ارباب جمشيد جمشيديان ناميده مي شود (ارباب اصطلاحي تقريبا معادل حاج يا حاجي است كه براي مردان سالمند ومحترم استفاده مي شود). كوچه ارباب جمشيد در خيابان منوچهري نيز به نام اوست و اگر كوچه زرتشتيان و سفارت روسيه در خيابان نوفل لوشاتو را هم به عنوان حدود ديگر املاك او در نظر بگيريم پس محدوده بسياري بزرگي در اختيار ارباب جمشيد قرار داشته است ضمن اينكه محله جمشيديه در شمال تهران نيز به او نسبت داده مي شود به همين صورت املاكي نيز در حوالي پل كريمخان و كاخ مرمر نيز به ارباب وفادار تفتي منسوب است. حتي محله بزرگ تهرانپارس نيز بنا به گفته يكي از زرتشتيان متعلق به سه ارباب به نام هاي مهربان تفتي، رستم گيو وهرمز آرش بوده است. در گفت وگوهايي كه انجام شد، زرتشتيان اغلب گذشتگان خويش را مردماني صاحب مال و مكنت معرفي مي كنند كه در اثر عواملي اين ثروت را از دست داده اند. مشهورترين اين روايات مربوط به ارباب جمشيد است. در دوراني كه بانك استقراضي روسيه در ايران فعاليت مي كرد تجارتخانه هاي ارباب جمشيد در شهرهاي مختلفي تاسيس و خود او به عنوان يكي از نمايندگان مجلس شوراي ملي صاحب نفوذ و اعتبار زيادي شده بود به حدي كه در دوران احمدشاه مسئوليت تامين غله پايتخت را برعهده گرفته بود. درجريان رقابت هاي بازار و با يكسري معاملات، دولت روسيه تزاري كه از اين نفوذ و اعتبار نگران شده بود ضرر هنگفتي را متوجه ارباب جمشيد كرد و قسمتي از املاك او را در مناسب ترين نقطه شهر براي جبران اين خسارت تصرف كرد. اكنون سفارت فدراسيون روسيه روي همين زمين در انتهاي خيابان ميرزاكوچك خان قرار دارد. درهاي دبيرستان فيروز بهرام، آتشكده و مدرسه راهنمايي رستم آباديان به ابتداي همين خيابان باز مي شوند. در مقابل خيابان ميرزا كوچك خان(قوام السلطنه سابق) و در انتهاي غربي كوچه زرتشتيان كوچه محمد بيك قرار دارد كه در گذشته شاهرخ ناميده مي شد كه پاركينگ آن هنوز هم پاركينگ شاهرخ نام دارد. بنابر مداركي كه انجمن زرتشتيان در اختيار ما قرار داد ارباب كيخسرو شاهرخ در ابتدا ميرزا ي تجارتخانه جمشيديان بود و پس از ارباب جمشيد و به سفارش خود او، به نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخاب شد. ساخت آتشكده (1286) و دبيرستان با حمايت وي به عنوان رئيس انجمن زرتشتيان انجام گرفته است. ارباب شاهرخ همان سالي كه بناي فيروز بهرام آغاز شد درگذشت.

نگاه
تلاش براي معاش
محمد باريكاني
زنان ايراني در دو دهه اخير تلاش زيادي براي ورود به عرصه هاي گوناگون مديريتي و ترغيب خانواده به منظور دريافت اجازه اشتغال داشته اند. در اين ميان مشكلات اقتصادي بازمانده از جنگ
۸ ساله و برنامه ريزي هاي نه چندان موثر اقتصادي نيز به كمكشان آمد تا به ناچار بار هزينه هاي اقتصادي خانواده را بر دوش كشند. با اين وجود آنها در عرصه عمومي دچار مشكلاتي مي شوند كه بعضا امنيت رواني خود و خانواده را به خطر مي اندازند.
نزديك به يك دهه پيش، آن هنگام كه چشمان رهگذران خيابان با مشاهده زنان انگشت شماري كه به منظور معاش خانواده به مسافربري با اتومبيل هاي مدل پايين اشتغال داشتند، حيرت زده شد و اين موضوع دهان به دهان در مكالمات بين فردي چرخيد، هيچ كس فكر نمي كرد كه ممكن است روزي برنامه ريزان اجتماعي به اين نتيجه برسند كه بايد فكري به حال زنان مسافر بر كنند. آنها در تلاش براي ساماندهي بانوان مسافربري بودند كه حالا تعدادشان تنها در فاصله ميدان ونك تا تجريش به هفت، هشت اتومبيل خطي مي رسيد؛ رانندگاني كه اتومبيل شان نه در حد استاندارد هاي رايج در ديگر كشورهاست و نه مجهز به وسايلي است كه در مواجهه با خطرات اجتماعي حمايت شان كند. زنان مسافربر شهر ناچار هستند كه تا پاسي از شب مسافران گوناگون را جا به جا كنند و به همين دليل است كه مسافت  هاي كوتاه را نقطه مناسبي براي دوري از خطرات احتمالي مي دانند. اگرچه بسياري شان در برخورد با مسافران سعي دارند از فرهنگ اجتماعي مسافربرهاي مرد استفاده كنند، ولي هراس از برخي مسافرنماها در صدايشان موج مي زند.
برخي هايشان كه جوانترند ناچار به استفاده از صندلي جلويي براي كودكان شان هستند تا شايد اين موضوع تضميني براي امنيت شان باشد، ولي آنچه مسلم است اضطرابي است كه اين بخش از فعالان حمل و نقل شهري را مي آزارد.
فرهنگ غالب آن روزگار، اين دسته از زنان نيازمند يا سرپرست خانوار را به چشم ديگري مي نگريست و براي همين هم بود كه مسافران شهر ما ترجيح مي دادند كه با اتومبيلي جابه جا شوند كه راننده اش مرد است. افزايش تعداد رانندگان زن در شهر به تدريج اين نگاه را زدود و مسافران مشكوك اين اجازه را به زنان مسافربر دادند تا سوارشان كنند و به مقصد برسانند.
نزديك به يك دهه پيش همزمان با رخ نمايي مسافربرهاي زن در كلانشهر تهران نويسنده ستون  اجتماعي ثابت يكي از نشريات، ساعت دموكراسي را به احترام آن بانوي مسافربر كه براي معاش زحمتي شرافتمدانه داشت، چند ثانيه به جلو كشيد و حالا اينجا در تهران و در يك روزنامه صبح، ما ساعت دموكراسي را به احترام همه شهرونداني كه امنيت رواني بانوان مسافربر را خدشه دار نمي كنند، چند دقيقه به جلو مي بريم.

يادداشت
دست فرمان
سياوش بختياري- بعدازظهر يك روز بهاري كه نم نم باران هوا را لطيف كرده بود به همراه همسر مكرمه از نمايشگاه كتاب بيرون زديم با انبوهي از كتاب هاي سنگين. به خيابان وليعصر(عج) كه رسيديم، باران اندكي تندتر هم شده بود و ديگر هيچ تاكسي و كرايه خطي پيدا نمي شد كه دو نفر كتاب به دست خسته را به مقصد برساند. اندكي بعد، يك پرايد مشكي با راننده اي خانم جلو پايمان ايستاد. دليل اصلي اش را نمي دانم، اما بي درنگ سوار شديم، بدون آنكه تعجب كنيم. چند نفر ديگر هم به همراه ما و البته كمي حيرت سوار شدند و ماشين در ترافيك وحشتناك خيابان وليعصر(عج) به راه افتاد. خانم راننده آنقدر خوب و دقيق مي راند كه تعجب همه را برانگيخته بود. قانون را كاملا رعايت مي كرد و در ضمن تند هم مي رفت. به اصطلاح دست فرمان خوبي داشت. در خيابان هاي نامنظم تهران اگر بتواني از پايمال شدن حقت جلوگيري كني، شاهكار كرده اي و اين خانم چنين بود.
به ميدان وليعصر(عج) كه رسيديم موقع پياده شدن، وظيفه خود ديديم كه از دست فرمان و مهارت خانم راننده تعريف و تشكر كنيم. او با لبخندي جواب ما را داد و ما تا چند دقيقه اي متعجب از آنچه گذشته بود درباره آن حرف مي زديم.
واقعيت اين است كه امروزه ديگر رانندگي شغل صرفا مردانه اي نيست. خانم ها هم رانندگي مي كنند. در آژانس ها، در سطح شهر و حتي جاده ها. رانندگي كار چندان سختي نيست، كافي است مدتي تمرين
كرده باشي و بعد هم تا چند ماه به نيش و كنايه هاي ديگران و صداي بوق ممتد از خودراضي ها توجهي نكني.رانندگي يك جور بازي است. يك بازي با هزاران بازيكن كه چون قاعده بازي همواره در معرض شگردها، عكس العمل ها و رفتارهاي غيرمترقبه قرار دارد، اگر كسي علاوه بر شناخت قاعده بازي، آمادگي حادثه هاي غيرمترقبه را نداشته باشد، بازنده است. در ايران اما، قاعده بازي تحت الشعاع حوادث غيرمترقبه و به اصطلاح بازي هاي في البداهه قرار دارد و در اين ميان روحيه محتاط زنانه تاثير خود را در رانندگي هم بروز خواهد داد. زنان كه بالفطره داراي طبعي آرام و محتاط هستند در مصاف با خطرات احتمالي يك رانندگي جسورانه و بي پروا، قدرت كنترل خود را از دست مي دهند و در واقع، آن اصل مهم توانايي رويارويي با اتفاق هاي غيرمترقبه را ناديده مي گيرند، مثلا در شرايط سخت و پراضطراب ترجيح مي دهند يك ساعت در ترافيك، دود و صوت و اتومبيل منتظر بمانند، تا راهي براي رهايي بيابند. زنان كمتر مي توانند از سرعت و ابتكار عمل استفاده كنند. در اين ميان مردان كه به واسطه آشنايي ديرينه شان با فن رانندگي از قدرت عمل بيشتري برخوردار هستند، حركت به قول خودشان لاك پشتي زنان در رانندگي را تاب نمي آورند و از آن به عنوان رفتارهاي ناشي از غيرحرفه اي بودن در امر رانندگي ياد مي كنند.

در شهر
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |