حيله هاي رواني
منطق مال كتابهاست
بيست حقه ظريف از زبان حيله گر- هفته نهم
|
|
اگر يك جمله يا عبارت را بدون توجه به مفهوم آن چندين بار با صداي بلند تكرار كنيم چه اتفاقي رخ مي دهد؟
جواب: مفهوم آن جمله تغيير مي كند يا به عبارت دقيق تر درك ما نسبت به آن جمله تغيير مي كند. درك ما از عبارت «منطق مال كتابهاست» چيست؟
وقتي به ما گفته مي شود منطقي نيستيم، چه واكنشي بروز مي دهيم؟ وقتي خودمان به سايرين مي گوييم منطقي نيستند چه واكنشي از آنها انتظار داريم؟ برخي افراد منطقي هستند و برخي ديگر غير منطقي، گروهي نيز بين اين دو در نوسان هستند. علائم مشخصه هر گروه چيست؟ تاكنون به افرادي برخورد كرده ايد كه مي گويند منطق مال كتابهاست؟ تاكنون برايتان پيش آمده كه نكته اي خوب و آموختني از يك فيلم، نمايش يا كتاب را با كسي مطرح كنيد و او بگويد: بابا اين چيزها مال فيلم هاست و با زندگي واقعي فرق دارد؟
آيا منطق مال كتاب هاست و كاربردي در زندگي بيرون كتاب ندارد؟
كتاب ها منطق خود را از كجا مي آورند؟ غير از كتاب جاي ديگري نمي شود منطق را سراغ كرد؟ چگونه به كتاب ها شك مي كنيم ولي به بي كتابي شك نمي كنيم؟ چگونه به منطق شك مي كنيم ولي بي منطقي را به سهولت مي پذيريم؟ شك، خوب است، عالي است، ذهن ما را از عادات دور مي كند ولي چگونه شك كردن، ما را از فكر كردن تهي كرده است؟ ما از آموختن دور شده ايم.
آيا وقتي مي گوييم منطق مال كتابهاست، واقعاً به كاربرد آن در زندگي شك كرده ايم؟ اگر كتاب نبود، منطق هم نبود؟ وقتي خود ما نياز داريم سايرين منطقي باشند نيز منطق را نفي مي كنيم؟ يا فقط وقتي كتابي به رخمان كشيده شود از خود دفاع كرده و همه كتابها را يك جا بيهوده مي شماريم؟
يك حيله رواني در كار است. مراقب باشيد!
دقت كنيد: تقريباً اغلب مردم معتقدند كتابي زندگي كردن بد است، انسان بايد خودش باشد و طبيعي زندگي كند و تقريباً همه كساني كه به اين نكته معتقدند، كاملاً با خود بيگانه اند و غيرطبيعي زندگي مي كنند.
انسان طبيعي هرگز از آموختن طفره نمي رود.
انسان طبيعي، خود به خود، دستگاه تفكرش منطقي عمل مي كند، فردي كه به اصطلاح خودش است، براي تكامل انديشه و روان خود، پس از مرحله تقليد، تحقيق را تجربه مي كند. حال منصفانه بگوييد چند درصد مردم جامعه ما محقق هستند؟ چند درصد كساني كه مي گويند نبايد كتابي زندگي كرد، بايد طبيعي و خود به خود بود، اهل طبيعت و يگانگي با خويشتن خويش هستند؟ چقدر خود را مي شناسند؟
اشتباه نكنيد، منظور از محقق بودن آن نيست كه همه بايد اينشتين يا هايزنبرگ باشند، نه، ولي همه بايد نسبت خود را با حقايق زندگي خود درك كنند و اين بدون تحقيق و تحقق خويشتن ميسر نيست. انسان عادي، طبيعي و خود به خود، كسي نيست كه فقط به كار كردن فكر مي كند، كلي مشكلات لاينحل دارد، بيش از حد لازم مي خوابد و سوءتغذيه دارد يا از كم خوري، يا پرخوري و يا بدگواري، بسيار اضطراب دارد و شروع و بلوغ غريزه جنسي در او يكيست!
زندگي روزمره چند درصد از مردم جامعه ما فقط با همين چند عنصر تعريف مي شود؟ تقريباً تمام كساني كه مطالعه نمي كنند و ذهن خود را تغذيه نمي كنند در همين چارچوب قرار دارند. آيا اين طبيعت انسان است؟ اگر همين آدم از قضا به كتابي مراجعه كند، چيزي تازه بيابد و بياموزد و به خامي و حتي خطاي ادراك آن را به كار برد، كتابي آن را به كار برد، از طبيعت خود خارج شده است؟ بياييد دو گونه شخصيت را با هم مقايسه كنيم. يكي آن كه كتاب مي خواند. ديگر آن كه كتاب نمي خواند. در هر دو حسن و عيبي را در نظر مي گيريم كه به موضوع اين مطلب مربوط است.
كسي كه مي گويد اي بابا كتاب به چه درد آدم مي خورد، چه اشتباهاتي طرز فكر و در نهايت زندگي اش را تهديد مي كند؟
كسي كه كتاب مي خواند و به اصطلاح كتابي زندگي مي كند، چه اشتباهاتي طرز فكر و عملش را تهديد مي كند؟ فكر كنيد و پاسخ دهيد، اشتباهات كدام فرد به تكامل نزديك تر است؟ حُسن كدامشان تكامل بيشتري يافته است؟
آنان كه فكر خود را با مطالعه و تجارب پس از مطالعه تغذيه مي كنند، خطاهايشان به اصلاح و ارتقا نزديك تر است تا آنان كه بي كتاب زندگي مي كنند و فقط به خودشان اعتماد دارند. آنان كه دانش كتابها را به خود اضافه مي كنند دنياي وسيع تري دارند، در دنياي وسيع تر از دايره اشتباهات نيز بيشتر است ولي به همان نسبت تكامل در ابتكارات، اختيارات و امتيازها نيز بيشتر است، حُسن، بيشتر است.
به اين مثال توجه كنيد: كودكي را در نظر بياوريد كه كلاس اول ابتدايي است، غلط ديكته اين كودك، (آب، بابا نان داد) است، حال همين كودك بزرگ تر شده و در كلاس بالاتري ديكته مي نويسد و باز هم غلط دارد. اما اين بار لغات و اصطلاحات كليله و دمنه را غلط مي نويسد و از آب و بابا عبور كرده است، حتي به آنها مسلط است. اين كودك در هر دو مرحله غلط مي نويسد، ولي كدام غلط به تكامل نزديك تر است؟ كدام پيش رفته تر است؟
بياييد تكامل جوامع مختلف را از روي غلط هايشان بررسي كنيم، به عنوان يك روش متفاوت. غلط هاي رايج جامعه ما در كدام مرحله از تكامل است؟ از اشتباهات رايج نوع انسان سخن نمي گوييم، صحبت از دروغ و ريا و غرور و ترس و خشونت و حسادت نمي كنيم، نه، صحبت از غلط هاي رايج ابتدايي جامعه ايراني خودمان مي كنيم.برخي از ما هنوز با مسواك زدن دندان هايمان مسئله داريم، ورزش نمي كنيم، كتاب نمي خوانيم، حتي روزنامه نمي خوانيم، فقط چند تيتر درشت خبر سياسي يا اقتصادي را از نگاه مي گذرانيم، هنوز از شيشه اتومبيل آشغال بيرون مي اندازيم و هنوز وقتي به يكديگر تنه مي زنيم آرام كردن و آرام بودن را بلد نيستيم، واژه لطفاً را طلايي نمي دانيم، گاه ببخشيد را نه براي رابطه بلكه براي دفع رابطه به كار مي بريم، ما هنوز تعاريف اوليه مفاهيم را درك نكرده ايم و بسيار تأخير كرده ايم. حتي اگر بخواهيم با هم منطقي فكر و رفتار كنيم هم نمي توانيم چون مواد لازم را كسب نكرده ايم، نياموخته ايم. ما آموختن را لازم نمي دانيم. چند درصد مردم آموختن را از ضروريات روزمره مي دانند؟
ما در جامعه خود كه مثل هر جامعه ديگري مملو از دروغ و ريا و غرور و غيره است هنوز بحث كردن و گفتگو كردن با يكديگر را نمي دانيم، دو دانشمند ما در كنار يكديگر قرار نمي گيرند، نمي توانند با يكديگر مباحثه كنند. اين مسائل بسيار ابتدايي است. ما كم مي دانيم. منطق مال زندگي است، آن را از هر جا كه مي توانيد تحصيل كنيد. لازم است. شما را قوي و ايمن مي كند.
مهشيد سليماني
|