عكس: محمدرضا محمدي
معصومه صفايي
باز هم عبور ممتد خط هاي سفيد جاده و باز هم لاشه هاي تكراري شغال هاي بخت برگشته اي كه در جاي جاي مسير حركتمان چشم و دل را آزرده مي كند؛ شغال هاي بيچاره اي كه براي يافتن غذا يا حتي ديدار يكديگر بايد از خط مرگباري به نام جاده عبور كنند؛ جاده اي كه آن را تنها به يك مقصد رهنمون است؛ كوبيده شدن به آهن هاي سخت و سنگين يا له شدن زير لاستيك هاي چرخان، و اين سرنوشتي است كه ما برايشان رقم زده ايم.
اين حيوان شب فعال با غروب آفتاب به دنبال طعمه اي هرچند كوچك شروع به گشت زني در زيستگاهش مي كند، غافل از اينكه انسان ها محل زندگي آنها را اشغال كرده اند. در هنگام عبور از عرض جاده با نور خيره كننده اتومبيل ها مبهوت شده از حركت بازمي ايستد و ضربه اي شديد، پيكر نحيف اين حيوان را خرد كرده و مي گذرد.
هنوز يك كيلومتر بيشتر نيست كه از شهر خارج شده ايم، لاشه يك تشي (بزرگ ترين جونده ايران) در كنارجاده، ما را به توقف وامي دارد؛ تشي كوچكي كه معلوم است هنوز تجربه عبور از جاده را نياموخته است و باز هم مي دانيم تا رسيدن به مقصد بيش از 10 كيلومتر راه نيست؛ منطقه اي جنگلي در فاصله اي نه چندان دور از ساحل درياي خزر. ماشين روي دور نيفتاده بود كه لاشه شغالي كنار جاده دوباره ما را متوقف مي كند. مدت زمان زيادي از مرگش نگذشته، خوني كه روي زمين ريخته هنوز تازه و قرمزرنگ است. باز هم حركت و شغالي ديگر، او هم مرده، اما شبنم هاي يخ زده صبحگاهي روي موهاي قرمز و طلايي اش نشان از آن مي دهد كه او ديشب را تا صبح همين جا بوده است.
باز هم حركت. سرعتمان بالا مي رود، اما با ديدن توده يك لاشه با ترمزي شديد مي ايستيم. اين بار وسط جاده دقيقا روي خط هاي سفيد منقطع يا نه، روي خط هاي سرخ منقطع. تقريبا چيزي جز خون و پوست درهم كوبيده باقي نمانده است. باز هم تكرار ممتد لاشه ها.
دفعه پيش هم كه از اين جاده مي گذشتيم تعداد لاشه ها اگر بيشتر بود، كمتر هم نبود. يادم مي آيد وقتي ماشين مان پنجر شده بود، بالاجبار كنار جاده پارك كرده بوديم، وقتي در را باز كردم و پايم را بيرون گذاشتم، زير پايم تصوير ماري بود كه مثل معرق كاري در بستر سياه آسفالت فرو رفته بود.
چند وقت پيش هم جسد يك رودك (گوركن) را در كنار جاده ديديم كه به ظاهر اثري از تصادف با ماشين ها را نداشت، اما به گفته يكي از استادان علت آن وجود لايه ضخيم چربي زير پوست در اين جانور بود كه آثار قابل مشهودي در آن ديده نمي شد.
اما يكي- دو ساعت بعد در مسير برگشت اثري از لاشه ها نيست، نه، بهتر بگوييم خبري از لاشه هاي كنار جاده نيست. خون ها هنوز شسته نشده اند و فقط لاشه هاي تكه پاره سر جايشان هستند. نه اينكه فكر كنيد اينجا كار جمع آوري زباله به علاوه لاشه كه حجمشان كمتر از زباله ها نيست، خيلي دقيق، سريع و روي حساب و كتاب انجام مي پذيرد، نه، جريان چيز ديگري است. فقط لاشه ها را برده اند. زباله ها در اطراف جاده به خصوص در محل استقرار سبد هاي جمع آوري زباله شهرداري تلنبارند و گاوها در بزم خود مشغول زباله چري.
گاوها هم اينجا تجدد زده اند. انگار طعم كاغذ و پلاستيك به مذاقشان خوش تر مي آيد تا شبدر و يونجه. نه انگار واقعا فقط لاشه ها را برده اند. لاشه هاي بي عيب و نقصي كه بدون هيچ سوراخ و شكافي به دست مي آيند، گويي فقط براي تاكسيدرمي (خشك كردن حيوانات) ساخته شده اند. در هر حال هميشه عده اي هستند كه از ماست كره بگيرند و از لاشه شغال هاي مرده تنديس تاكسيدرمي شده اي كه حداقل 20 هزار تومان برايشان پول دارد.
ظاهرا شغال هاي بيچاره هم متولي ندارند. هيچ كس اينجا نيست كه به خاطر قتل عام، پوست كني و فروش شغال ها حتي خمي به ابرويش بياورد. مغازه داري مي گويد اينها همه آفت اند، به درد نمي خورند، براي چه به كار ما ايراد بگيرند، تازه بايد ممنون ما هم باشند تا آفت را چه ترجمه كنيم .
ما با جاده چهار بانده و عبور ممتد غول هاي آهني زيستگاه آنها را به دو نيم كرده ايم. جانوراني را كه عمري پيش از ما در اين مناطق وسيع مي زيسته اند، به عقب رانده ايم و خانه هايشان را تسخير كرده ايم. حالا آنها شده اند آفت و ما آفت كش. اگر از حق نگذريم ما آفت زندگي آنها شده ايم. ما با بهره برداري هاي بي حساب و كتاب، آفت آنها شده ايم. خودخواهي هاي ما رشته روال زندگي را از آنها ربوده است. ما آنها را محكوم به سردرگمي و بي تكليفي كرده ايم.
يكي از عوامل عمده تهديدكننده نسل جانوران يعني تخريب زيستگاه در نواحي جنگلي شمال كشور به خوبي قابل لمس است. زيستگاه جنگلي و بيشه زارها در كنار هم محدوده اي را براي زيست جانوران فراهم مي كند، ولي در اين ميان عبور جاده از مرز جنگل و بيشه، راه ارتباطي آنها را قطع كرده است. اين حيوانات در منطقه، قلمروهاي خاصي را حمايت مي كنند و براي برطرف كردن گرسنگي خود به دنبال طعمه هستند و بي توجه به عوارض انساني درگيرودار يافتن طعمه، خود طعمه زياده خواهي انسان ها مي شوند. شغال ها به عنوان گونه اي از سگ سانان كه عمدتا در حواشي روستاها پرسه مي زنند و گه گاه با جسارت فوق العاده شان با وجود آنكه دشمن شماره يك خود يعني انسان را مي شناسند به حريم خانه هاي روستاييان آمده و به لانه مرغ ها دستبرد زده و مرغ و خروس ها و اردك هاي نگون بخت را طعمه خود مي كنند تا چند صباحي بيشتر ميهمان جنگل زيبا باشند. حتما صداي شغال ها را در يك شب مهتابي به خوبي شنيده ايد كه مانند جمعي از آدم ها در دوردست فرياد مي كشند، گويي آنها هم از عاقبت شوم خود باخبرند. گرچه جمعيت قابل توجهي از شغال ها در نواحي جنگلي شمال كشور مشاهده مي شود، اما بدين ترتيب و با كشتار اينگونه شغال ها ديري نخواهد پاييد كه لطمات كاهش جمعيت آن را شاهد باشيم.عدم توجه به مرگ و مير جانوران در حاشيه جاده هاي جنگلي، زنگ خطري است براي حيات وحش ما. گذشته از رودك، تشي و شغال، بارها شنيده ايم كه لاشه خرس و پلنگ هم در كنار جاده ديده شده است.
|
|
در هر حال جاده و جاده كشي در زندگي امروز يك حقيقت است؛ چه تلخ و چه شيرين، اما آيا واقعا هيچ راهي براي حفظ حقوق ذي حقاني كه حياتشان رو به نابودي است، غير از كشتار و تاكسيدرمي وجود ندارد.
مهندس بطايي- كارشناس حيات وحش اداره كل محيط زيست مازندران- در اين باره مي گويد: راه هاي متعددي در بحث عبور جاده از زيستگاه ها براي حفظ جان حيات وحش مناطق وجود دارد، مثل فنس كشي، استفاده از زير گذر و روگذر يا حتي طولاني كردن ساخت جاده با دور زدن زيستگاه، حتي در برخي از كشورها، براي حفظ جان قورباغه ها هم اطراف جاده در محل هاي حساس توركشي مي شود، اما كاربرد اين موارد در كشورها بسته به استراتژي شان متفاوت است. در حال حاضر در كشور ما اين موارد متاسفانه كاربردي ندارد. هم تجهيزات نيست و هم اقدامي صورت نگرفته است، البته در رابطه با شغال مشكل خاصي وجود ندارد، چراكه جمعيت شان زياد است.
اما آيا واقعا تنها به دليل جمعيت زياد بايد از قتل عام گونه اي ارزشمند زيستي كه در راس هرم غذايي قرار دارد به اين سادگي گذشت. همان طور كه مي دانيد جانوراني كه در راس هرم قرار دارند در استمرار زنجيره غذايي و حيات نقش بسزايي دارند. شايد چون هنوز شغال ها حضورشان را از ما دريغ نكرده اند، كسي قدرشان را نمي داند. شايد هنوز كسي نمي داند كه اگر روزي همين شغال ها نباشند، جونده ها دمار از روزگار كشاورزان و ساير آدم ها درمي آورند. هميشه همين طور است تا وقتي كه چيزي را داريم قدرش را نمي دانيم. حتما بايد دردسرهاي فقدانشان را بچشيم تا باور كنيم هيچ چيزي بي دليل آفريده نشده است و هر چيزي روي زمين جاي خودش را دارد.
به چه مجوزي؟
اگر نگاه دقيق تري به فروشگاه هاي صنايع دستي در شمال بيندازيد، علاوه بر شغال هاي تاكسيدرمي شده، انواع گوناگوني اعم از بوتيمار، حواصيل، گاوچرانك، تنجه و كاكايي را خواهيد ديد. گرچه اين پرندگان در ليست جانوران حمايت شده قرار ندارند و شكار آنها با پروانه آزاد است، اما از كجا معلوم كه اين پرندگان به طور غيرمجاز شكار و تاكسيدرمي نشده اند. مهندس بطايي با اشاره به اين مطلب كه برخي از كارگاه هاي تاكسيدرمي و فروشگاه ها در سطح استان مازندران داراي مجوز هستند و دوره خاصي را گذرانده اند، مي گويد: به طور مداوم سركشي نداريم، اما در بازرسي هايي هم كه صورت مي گيرد تشخيص اين امر كه اين پرنده چگونه شكار شده و آيا از سوي مرجع صاحب مجوز تاكسيدرمي شده، برايمان دشوار است. آيا واقعا تنها داشتن يك رسيد ساده از مراكز معتبر، مشكل را حل نمي كند تا جلوي سودجويان گرفته شود؟!