سه شنبه ۲۷ دي ۱۳۸۴
جشنواره موسيقي در چند روزي كه گذشت
لبخندي نثار جشنواره
000273.jpg
اركستر موسيقي سنتي
سيدابوالحسن مختاباد
تا روزي كه اين نوشته به چاپ مي رسد، جشنواره بيست ويكم موسيقي فجر به روزهاي پاياني خود نزديك شده است. بحث و بررسي دقيق تر درباره اين جشنواره بماند براي بعد از برگزاري مراسم اختتاميه و نيز اجراي باقي گروه هايي كه بايد در چهار تالار مختلف برنامه هاي خود را به روي صحنه ببرند. در اين نوشته به برخي از حوادثي كه در چند روز ابتدايي اين جشنواره رخ داد، اشاره شده و نيز درباره برخي اظهارنظرات مسئولان جشنواره درباره چند و چون برنامه ها و نيز نوع و صبغه برنامه ريزي ها بررسي مجملي صورت خواهد گرفت.
چه بخواهيم و چه نخواهيم جشنواره بين المللي موسيقي فجر از مهم ترين رخدادهاي موسيقي در كشور به شمار مِي رود. با نگاهي به دوره هاي مختلف جشنواره موسيقي فجر مي توان به روشني دريافت كه اين جشنواره، حداقل در ۱۰ تا ۱۲ سال گذشته، انباني را مي مانست و مي ماند كه در آن مي توان هرگونه موسيقي اي را يافت. اين انبان به جز در حوزه موسيقي جوان و تا حدودي موسيقي نواحي بر برنامه ريزي از پيش تعيين شده اي استوار نبود. جشنواره بستري را مي مانست و البته مي ماند كه نتيجه توليدات يك سال گذشته بسياري از گروه هاي موسيقي را بازمي تاباند. حتي اين شرط كه كارها بايد غيرتكراري باشند نيز در جشنواره به اجرا درنيامد. گويي سفره اي است كه سالانه پهن است تا برخي از خوان نعمت آن بهره ببرند. همين نگاه بود كه سبب شد تا جشنواره هيچ گاه نتواند به عنوان يك بستر جدي و مورد اعتناي اهل موسيقي خود را اثبات كند. از سوي ديگر جسارت نورزيدن مسئولان براي رقابتي كردن جشنواره در رده گروه هاي حرفه اي نيز آن را از يك جشنواره رقابتي، همانند جشنواره هاي فيلم و تئاتر، دور كرده است و طبيعي است كه حساسيت ها هم نسبت به آن بسيار كمتر باشد. چنان كه نوع و نحوه معرفي و جوايزي كه در اختتاميه به گروه ها داده مي شود به جز در روزهاي اوليه پس از جشنواره، اعتبار و منزلتي براي فرديا گروه دريافت كننده جايزه به همراه نمي آورد. شايد همين شرايط و نبود برنامه اي مدون و منسجم براي مسابقه اي كردن گروه هاي شناخته شده تر و حرفه اي تر يكي از عوامل اصلي پس افتادگي اين جشنواره به شمار آيد. براي آن كه خوانندگان دريابند رقابت جدي و تأثيرگذار كه مبتني بر برنامه اي منسجم باشد، تا چه حد در رشد و تعالي موسيقي مي تواند نقش داشته باشد، آنها را به مسابقات جشنواره هاي جوان و موسيقي نواحي توجه مي دهم كه بسياري از هنرمندان شاخص موسيقي از دل اين دو جشنواره سربركشيده و به جامعه هنري معرفي شدند.
جشنواره امسال چه زماني كوك شد
مدير دفتر موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در نشستي كه با خبرنگاران داشت از شروع به كار دبيرخانه اين جشنواره در ماه مرداد خبر داد، (يعني حدود ۵/۵ ماه قبل از شروع جشنواره) اما نگارنده از منابع مطلع و موثق كسب اطلاع كرد كه نخستين نشست هاي اين جشنواره به ماه آذر بازمي گردد. (حدود ۵/۱ ماه قبل از شروع جشنواره). اما اگر سخن جناب همافر را بپذيريم و فرض را بر شروع به كار دبيرخانه جشنواره در همان روزهاي مرداد ماه بنا نهيم، چند پرسش به ذهن متبادر مي شود كه توجه به آنها در شفاف كردن بحث ها مي تواند مددرسان باشد.
اول: قاعده اين است كه شروع به كار دبيرخانه هر جشنواره اي با اعلامي رسمي همراه باشد مبني بر سياستگزاري هاي كلي كار. اين اعلام نه تنها در سطح عمومي رخ نداد، بلكه سخنان يكي از اعضاي شوراي سياستگزاري دفتر امور موسيقي، درباره نحوه ارسال آثار به جشنواره و... نشان مي دهد كه تاريخ شروع به كار دبيرخانه همان روزهاي آخر آبان و اوايل آذر است. ازسوي ديگر اگر فرض را بر صحت سخنان جناب دكتر همافر بنا نهيم، بايد اين پرسش را مطرح كرد كه چرا جدول برنامه ها، بسيار ديرتر از جشنواره هاي سال هاي گذشته آماده شد. ضمن آن كه -به خصوص در بخش بين الملل- نام بسياري از گروه هاي شركت كننده نيامده و تنها به ذكر نام كشورها اكتفا شده بود. اين نوع برنامه ريزي شايد براي دوره هاي اول جشنواره پذيرفتني باشد، اما براي دوره بيست ويكم نه! از سوي ديگر مسئولان جشنواره در سال قبل اعلام كرده بودند كه براي جشنواره موسيقي فجر و نيز جشنواره موسيقي نواحي منشوري طراحي كرده اند كه متأسفانه از اين منشور، به خصوص در جشنواره موسيقي فجر خبري نشد. تمامي اين اتفاقات به همراه برخي حوادثي كه در روزهاي اخير رخ داد، ازجمله عدم پيش بيني فضايي براي خبرنگاران، به سياق سال هاي گذشته، و يا اعتراض سرپرست گروه نهفت نسبت به نوع برخورد با گروه وي ويا تماسي كه در آخرين لحظات نگارش اين نوشته از سوي استاد ارشد تهماسبي با نگارنده گرفته شد كه بدون هما هنگي با ايشان،نامش را در فهرست سخنرانان بخش پژوهش جشنواره قرار داده اند(كه يادآور برخورد سال گذشته دست اندركاران اين جشنواره با هومان اسعدي، محقق و پژوهشگر) بود، نشان مي دهد كه برنامه ريزان جشنواره در چنان تنگي و ضيق وقتي گرفتار آمده بودند كه برخي از اصول اوليه ،انساني نه مديريتي را هم فراموش كرده و زير پا نهاده بودند. وقتي مي گوييم انساني از اين بابت كه اصل اوليه اخلاقي به ما آموزانده است كه بابت هرگونه قراردادي كه دو طرف دارد (يك طرف مسئولان جشنواره، امكانات آنها و نوع برنامه ريزي و طرف ديگر فرد يا افراد يا گروه هايي كه براي اجرا يا ديدن به جشنواره مي آيند) طرف دوم را نيز در جريان تغييرات قرار دهيم. براي نمونه وقتي تماشاگري بليتي مي خرد و جاي آن بليت مشخص است، مسئولان تالار بايد به نوعي رفتار كنند كه تماشاگر در سر جاي خود نشسته و كنسرتش را در كمال آسايش ببيند، اين نوع رفتار در برابر گروه هاي مدعو يا خبرنگاراني كه براي آنها كارت خبرنگاري جشنواره صادر شد است، نيز بايد ساري و جاري باشد.
بر همين بنيان در سال هاي گذشته رديفي به روزنامه نگاران اختصاص مي يافت و امسال اين كار عملي نشد، چرا؟ چون در برنامه ريزي (به دليل ضيق وقت) دوستان يادشان رفته بود كه تمامي بليت ها (يا حداقل رديف خاص خبرنگاران، همانند سه يا پنج رديفي كه براي مهمانان در نظر گرفته مي شود) را به گيشه نسپرند. و يا براي گروه نهفت، زماني را كه اختصاص مي دهند، همان چيزي باشد كه سرپرست گروه انتظار دارد و نه آن كه وقتي جدول برنامه بسته و منتشر شد، يكطرفه به فرد بگويند كه يا مي پذيري يا كنار مي روي، كه طبيعي است در چنين وضعيتي، چنان وضعي پيش بيايد كه آن نامه جگرسوز از سوي سرپرست اين گروه (كه به اذعان كارنامه جشنواره موسيقي فجر، در ۸ دوره گذشته شركت كرده و در سه دوره به عنوان گروه برگزيده معرفي شد) نوشته شود و درنهايت از جشنواره به كنار رود. اين اتفاقات و حوادثي اين چنيني كه حداقل در دوره هاي گذشته نظير كمتري داشته است، نشان مي دهد كه دست اندركاران جشنواره بايد براي برنامه ريزي آن فكر بكرتري كنند و حداقل به برپايي دبيرخانه اي دائمي براي جشنواره بينديشند. طبيعي است جشنواره اي كه ۴۰۰ تا ۵۰۰ ميليون تومان هزينه صرف آن مي شود، بايد بودجه اي، در حد ۵ تا ۱۰ درصد به اين امر اختصاص دهد و البته آيين نامه و شرح وظايفي براي آن نوشته شود تا دقيق و منسجم تر به كار بپردازد.
تبليغات اندك و برنامه هاي كم كيفيت
خالي بودن سالن ها در روزهاي نخست اجرا نشان داد كه امور تبليغاتي جشنواره ضعيف بوده است. براي نمونه در كمتر گذرگاه مهم شهر، پوستر يا بيلبوردي به برنامه هاي جشنواره اختصاص يافته بود، درحالي كه در سال هاي گذشته بخشي مهم از تبليغات جشنواره موسيقي فجر به تبليغات محيطي و سطح شهر بازمي گشت. البته صدا و سيما، امسال جدي تر از سال هاي قبل به سراغ جشنواره آمده بود. اختصاص برنامه اي نيم ساعته از سوي شبكه دوم سيما، ازجمله اين برنامه ها بود كه تاكنون كمتر سابقه داشته است. اين برنامه هم از نبود و نداشتن كارشناسي كه خبير به جريانات موسيقي و برنامه هاي جشنواره باشد و حرفه اي تر عمل كند، رنج مي برد. اين كه يك خواننده درجه دوم را موسيقيدان معرفي كنيم، يا برخي از چهره هاي نامي موسيقي را نشناسيم و از آنها بخواهيم كه خود را معرفي كنند و يا نياوردن اجزاي دقيق اجراهاي روزهاي بعد در اعلام برنامه ها، ازجمله كاستي هاي اين برنامه بود، اگرچه نشان دادن اجراي گروه ها (هرچند در هيأت لانگ شات) نكته اي درخور تحسين بود كه اميد مي رود تداوم يابد.
مقايسه اي ميان بخش موسيقي نواحي با جشنواره
مدير بخش موسيقي نواحي جشنواره امسال؛ در مصاحبه اي گفته بود كه برنامه هاي بخش موسيقي نواحي اين جشنواره در تداوم جشنواره موسيقي نواحي است كه در كرمان برگزار مي شد. در اين باره چند نكته قابل تأمل است:
اول: چرا جشنواره موسيقي نواحي برگزار نشد و بودجه اين جشنواره كه در رديف بودجه مركز موسيقي قرار داشت، صرف چه اموري شده است؟
دوم: آنهايي كه برنامه هاي جشنواره موسيقي نواحي را ديده اند، مي دانند كه اين جشنواره قابل قياس با آنچه كه جناب حميدرضا اردلان (مدير بخش نواحي جشنواره امسال) عنوان مي كنند نبود و نيست. يكي از هدف هاي اصلي جشنواره موسيقي نواحي كه در قالب رقابتي انجام مي شد، كشف استعدادهاي جوان در اين موسيقي و تشويق آنها به تداوم و استمرار كار گذشتگان بود. آيا در بخش موسيقي نواحي جشنواره امسال، رقابتي صورت مي گيرد، چهره اي خاص معرفي مي شود كه مدير اين بخش آن را همقران و همسان جشنواره موسيقي نواحي كرمان مي دانند.
سوم: برگزاري اين جشنواره در نقطه اي دور از تهران، يكي از هدف هاي اصلي آن بود تا در پرتو آن مردم نقاط ديگر كشور را با موسيقي نواحي مختلف آشنا سازند و قرار هم بود كه اين جشنواره در نقاط ديگر ايران گسترش يابد، چرا؟ چون ظرفيت هاي موجود در موسيقي نواحي ايران بسيار گسترده و كشف ناشده بود، و از اين طريق چه در محتوا و چه در صورت، افراد و نغمه هاي تازه اي كشف مي شد. اما اينك كه مي شنويم يكي از دست اندركاران همين جشنواره كه خود از ابتدا ازجمله چهره هاي ثابت آن بوده و در شكل گيري و سربركشيدنش نقش داشته، آن را خفيف و كوچك كرده و در دل جشنواره اي ديگر جاي مي دهد، تنها بايد شگفت زده شد و متعجب.
اركستر موسيقي سنتي؛ گامي تحسين برانگيز
اجراي اركستر موسيقي سنتي به سرپرستي و آهنگسازي محمد جليل عندليبي را بايد ازجمله نقطه هاي روشن جشنواره به شمار آوريم، شكل گيري اين اركستر، آرزوي بسياري از دغدغه مندان موسيقي سنتي بود كه به دليل نبود و كمبود بودجه، امكان تحقق آن در بخش موسيقي سنتي تا حدودي غيرممكن مي نمود. نوع نغمات و حضور برخي از چهره هاي شناخته شده موسيقي سنتي و اصولا نحوه به كارگيري آنها (اكثر اين نوازندگان كارمندان بخش موسيقي وزارت ارشادند) نشان مي دهد كه مي توان از برخي ظرفيت هاي موجود به نحو مطلوب و مؤثر استفاده كرد. درباره اين اركستر بيشتر خواهيم نوشت.
همچنان كه در مقدمه بحث آورده ايم، بررسي دقيق تر اين جشنواره و واگويي نقاط قوت و ضعف آن مي ماند به هفته بعد كه تمامي برنامه هاي جشنواره اجرا شده باشد.

نگاه
قصه اي دراز
گزارشي از يك شاهنامه خوان
استاد جواد خسروي نيا، شاهنامه خوان نامي منطقه بختياري، به دليل اشرافش بر شعر و ادب و نيز تأليف چهار جلد كتاب شاهنامه به گويش بختياري، تلاش هاي فراواني را براي حفظ و احياي ميراث كهن اين سرزمين انجام داده است. متن زير گزارشي است از زندگي و فعاليت هاي اين چهره فروتن عرصه فرهنگ وفولكلور منطقه بختياري كه مي خوانيد.
مي گويد: «در دامنه كوهستان زاده شدم، روز، ماه و حتي سال تولدم را باد برد. در سال هزاروسيصد و سي و يك كه به مركز بخش جانكي (باغملك) در خوزستان كوچيديم براي اين كه به مدرسه بروم تولدم را سال هزاروسيصد و بيست و پنج رقم زدند و به ميل مأمور آمار روزم را پنج و ماهم را پنجم و سالم را بيست و پنج نوشتند. (۵/۵/۱۳۲۵) يادم هست پشت دفترچه هاي مشقم عكس مصدق بود.»
در پايه چهارم ابتدايي بود كه كليد صندوقچه عقده هاي پدر بيسوادش شد و مي بايست شاهنامه را (كه مردم عشاير به عنوان جنگ نامه يا هفت لشكر مي شناسند) هر شب برايش مي خواند، غلط هايش را پدر مي گفت و براي همسايه ها نيز تفسير مي كرد. پدرش داستان اميرارسلان، حيدربيك، فلك ناز و حسين كرد شبستري را بسيار دوست مي داشت و استاد خسروي نيا هنوز هم احساس مي  كند كه شور و زيبايي آن آثار در خونش جاري است.
پس از اخذ گواهينامه ششم ابتدايي از نظر ادبي خود را بسيار غني احساس مي كند، اما به دليل عدم بضاعت موفق به ادامه تحصيل نمي شود و با همان مدرك ابتدايي بنابه نياز منطقه در سال ۱۳۴۱ به جمع آموزگاران مي پيوندد و راهي دورترين روستا مي شود.
در طول خدمت آموزگاري تحصيلات متوسطه را دنبال مي كند، در سال هاي ۵۳-۱۳۵۲ به مركز بخش منتقل مي شود و بنابه علاقه و ذوق هنري اش براي اولين بار چشمان مردم منطقه را با صحنه هاي تئاتر آشنا مي كند و سپس مدارس مركز بخش را به جد زير پوشش سرود و تئاترهاي منظوم و منثور درمي آورد. در دهه هاي اول انقلاب عهده دار كانون پرورشي مركز بخش مي شود و هنر را در ابعاد مختلفش به دانش آموزان دختر و پسر مي آموزد.
در سال هزاروسيصد و هفتادودو به شهر اصفهان منتقل مي شود و در سال هفتاد و سه بازنشسته مي گردد.
مي گويد: «در طول سي قرن تهاجم، زبان پارسي ام را در دهليز كامم پنهان كرده ام. سلوكيان بر گرده ام تازيانه زدند، خشت خانه ام را به آب انداختند، از وقارم سنگيني برگرفتند. از كلامم رونق بريدند، در سياهچال نمور، مأوايم دادند تا يوناني ام خوانند. مولايان تازي طومارم را در هم پيچاندند، از تنم خون مكيدند، آب زلالم را رنگين كردند، سجلم را سوزاندند، تار و پودم را با دشنه الياف نمودند، مولي ام(۱) كردند تاعجمم خوانند.
مغولان خيمه زردشان را بر سرم افراشتند، به درختم دوختند، زير رنگين كمان خونم قليان كشيدند. همچو گوسپند در پوستم دميدند و به آفتابم گذاشتند. سينه ام را شكافتند، بر جسدم تاختند، كه بي نشانم خوانند.
تاتارها در شاهراه تجربه مغولان به راز زبان پارسي ام نزديك شدند، سرم را بريدند، حلقومم را دريدند، بر مناره ام اذان خواندند، در محراب استخوانيم نمازگزاردند، كه بي مايه ام گردانند.
افغانها بر پيكر نيمه سوخته ام رقصيدند، باز مانده ام را به تاراج دادند، در ويرانه هاي تنم به دنبال راز زبانم پرسه زدند.
سوخته شدم، قطعه شدم، مرده شدم، زنده شدم، گنگ شدم ولي نه لال.
در مبارزات نهاني و آشكار مبارزان فرزانه ادب پارسي، طي سي قرن جدال از يونانيان تا افغانيان، اقوام (بختياري- تيره لرها) لك ها و كردها كه شاخه هاي اصلي زبان پارسي را تشكيل مي دهند، همواره نقش بسزايي داشته اند... در مناطق بختياري كه فرهنگ آن مورد نظر است، افرادي خودجوش در پويايي فرهنگ اصيل ايراني كوشيدند و با گويش لري بختياري و فارسي، فرهنگنامه ها، تاريخ ها و ديوان هاي شعري قابل توجهي را در دسترس علاقه مندان به شعر و ادب پارسي به ويژه بختياري ها فراهم آوردند...» .
استاد خسروي نيا در ابتداي اوقات فراغتش به انجمن ادبي فرهنگي بختياري هاي مقيم اصفهان راه مي يابد و براساس نيازي كه در خودش حس مي كند برگرداندن شاهنامه را به گويش بختياري بنا مي نهد. در اين اثر كه جلد اول آن منتشر گرديده به صورت خلاصه و گلچين داستانها را با استفاده از دو فضاي ايلي و ملي بازسازي نموده كه مهمترين هدفش حفظ و احياي واژه هاي منسوخ شده است كه از سالهاي نوجواني دريافت و يادداشت مي نمود. در اين اثر كه حتماً مورد انتقاد بعضي از طوايف بختياري قرار مي گيرد نهايت دقت در هماهنگي لهجه ها شده است. با همه تلاشي كه معمول شد باز هم خود مي داند كه به علت مواج بودن لهجه ها در طايفه و تيره هاي مختلف بختياري در هنگام قرائت ايجاد اشكال مي شود!
هم اكنون جداي از پايگاه قومي فرهنگي خودش در انجمن هاي جوان اصفهان در زمينه شعر سپيد جواني فعال است و در آينده نزديك اقدام به چاپ مجموعه شعر سپيد كوهستان به زبان فارسي خواهد كرد.
بعد از عشق وافر خودش و تشويق خانواده اش عامل ديگر اشتياق او در ايجاد اثر شاهنامه بختياري به هيجان آمدن مردم ايل بختياري از خواندن شاهنامه به زبان اوست كه آن را با آواي ايل حماسي و محزون مي خواند.
اميد كه رنج و تلاش اين شاعر فرهيخته در حفظ و صيانت شاهنامه فردوسي و برگرداندن آن به گويش شيرين بختياري كه هر آن احتمال مي رفت بسياري از واژگانش به بوته فراموشي سپرده شود به بار بنشيند و به حيات خود ادامه دهد.
۱- مولي: رعيت، مقابل مولا.
به روايت گردآفريد (فاطمه حبيبي زاد): پژوهشگر نمايش آييني روايي/ نقال و شاهنامه خوان

موسيقي
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |