مديريت هنري در گفت وگو با ليلي گلستان
همه بايدسخت گير باشيم
|
|
سهيلا نياكان
آنچه تاكنون تحت عنوان سلسله گفت و گو در باب «مديريت هنري» انجام داده ايم بيشتر به نوع مديريت دولتي و كلان مربوط شده است.
اما يك مدير گالري بخش خصوصي روش ها و شيوه هاي مخصوص به خود دارد كه برخي از آنها مدون و آكادميك هستند و گروهي ديگر كاملا تجربي است. از اين رو، ليلي گلستان كه به مدت هيجده سال مدير گالري گلستان است، مي تواند تجربه هاي خود را در برخورد با هنرمند، مخاطب و مديران دولتي بازگو كند تا با بعد جديدي از عرصه وسيع «مديريت هنري» آشنا شويم.
* با مروري بر تاريخ هنر دنيا شاهديم در اغلب موارد مديران گالري ها باعث معرفي و شناسايي جريان هاي هنري شده اند. درواقع هر هنرمند توسط يك گالري تعريف شده و مي شود. با توجه به اين مسئله، يك مدير گالري چگونه مي تواند هم مديريت كند و هم از هنرمند حمايت به عمل آورد، بدون آنكه نگاه كاسبكارانه ايجاد شود؟
- مهم ترين كار براي يك گالري دار به خصوص در ايران، جلب اعتماد مخاطب و نيز هنرمند است. اين كار بسيار مشكلي است. چون شما به هر حال مي خواهيد كالايي را معرفي كنيد و در نهايت آن را بفروشيد. اصولاً فروش هم هميشه مورد اعتماد خريدار نيست چرا كه او همواره مي انديشد كه فروشنده قصد دارد سود بيشتري كسب كند و براي همين خريدار را مغبون مي كند، متأسفانه چنين ذهنيتي بسيار در ايران حاكم است.
بنابر اين زماني كه من در گالري خود شروع به كار كردم اولين هدفم اين بود كه با فراهم كردن شرايط آسان و تسهيلات و امكانات بسيار آثار هنري به منازل مردم راه پيدا كنند. از جمله اين تسهيلات ارزان فروشي بود. يعني فكر كردم فعلا پيش از آن كه آشنايي با اثر هنري و ارزش آن در ميان مخاطبان ايجاد شود بايد اثر را به فروش رساند علاوه بر اين فروش آثار به شكل اقساط در درازمدت يكي ديگر از شيوه هايي بود كه به كار بردم. البته كار بسيار دشواري بود ولي خوشبختانه و به دليل اعتماد و كمكي كه هنرمندان به من كردند توانستم موفق شوم. مشتري هاي گالري هم خيلي خوشحال شدند از اين كه مي توانند اثر هنري داشته باشند چرا كه پيش از آن قيمت آثار هم گران بود و هم مجبور بودند آنها را به طور نقد خريداري كنند. به اين ترتيب اعتماد ميان من به عنوان مدير گالري هنرمند و مخاطب ايجاد شد.
از سويي ديگر، من هميشه معتقدم مدير گالري بايد كاشف و حامي هنرمند باشد. همان طور كه سعي مي كنم هنرمندان قديمي را به خاطر نامشان دعوت كنم و از آثارشان نمايشگاه بگذارم از طرفي تلاش اصلي ام بر آن است كه همواره به كشف و حمايت هنرمندان جوان بپردازم و آنها را به مردم هنردوست معرفي كنم. براي تحقق چنين هدفي دست به كارهاي مختلفي مي زنم از جمله اينكه به منازل اين هنرمندان جوان مي روم، با آنها معاشرت مي كنم، اعتمادشان را جلب مي كنم، كتابهاي هنري كتابخانه ام را در اختيارشان قرار مي دهم و در نهايت نوعي رابطه دوستانه و تنگاتنگ با آنها برقرار كرده ام كه همچنان ادامه دارد. به عنوان يك مدير گالري اگرچند هنرمند جوان براي نمايش آثارشان به من مراجعه كنند و كارشان مورد تأييد و پسند قرار گيرد، روند كارهايشان را دنبال مي كنم و تا جايي كه مي توانم آنها را در مسيري كه فكر مي كنم مسير صحيحي است، هدايت مي كنم. از اين مرحله به بعد، من مشاور هنري اين هنرمندان مي شوم. يعني آنها از من نظرخواهي مي كنند و مشورت مي خواهند.
* از آنجا كه در هنر، بحث كيفيت بيش از كميت مطرح است، مدير گالري تا چه اندازه تأثيرگذار در جريان هاي كيفي عرضه آثار هنري است به عبارت ديگر اين مدير ضمن حفظ منافع هنرمند و رضايت مخاطب، چگونه ارزش هاي هنري كار را نيز لحاظ مي كند؟
- هنرمندي كه مورد كشف و حمايت مدير گالري قرار مي گيرد، قاعدتاً آثارش بايد از سطح كيفي بالايي برخوردار باشد. من به نوبه خود سعي مي كنم با انتقال دانسته ها تجربياتم و آنچه خوانده و شنيده ام به هنرمند جواني كه در ايران و طي سالهاي پس از انقلاب بزرگ شده و شناخت كمي نسبت به مسائل هنر دنيا دارد آگاهي و آموزش بيشتري دهم. طبيعي است اگر اين تجربيات را به كار ببردٍ كيفيت كارش نيز ارتقا پيدا مي كند. زماني كه من تمامي كتابخانه ام را در اختيارش مي گذارم تا مطالعه و نگاه كند و يا مثلاً از سفرهايم كه در آنها از گالري ها و آثار هنري هنرمنداني كه ديدن كرده ام، مي گويم؛ درواقع فضايي برايشان به وجود مي آورم كه مي تواند موجب گسترش ذهن و وسعت زاويه ديد اين هنرمندان جوان بشود.اكنون تنها كمكي كه مي توانم بكنم همين است. چرا كه جوانان رشته هاي هنري قادر به سفرهاي خارجي براي ديدار از جريان ها و آثار هنري روز دنيا نيستند و نقاشان و هنرمندان خارجي نيز به اينجا نمي آيند تا هنرمندان جوان كارهاي آنها را از نزديك ببينند و تنها به تعداد محدودي كتاب دسترسي دارند.
* گالري يك محفل و محيط كوچكي است كه همه چيز در آن قابل ديدن است و با يك مكان موزه اي، نمايشگاه، فروشگاه و فرهنگسرا تفاوت دارد. در يك گالري جاي تجربه و نوآوري وجود دارد و محل حضور مخاطب خاص و عام نيز هست. علاوه بر اينها، همان طور كه ابتدا اشاره كرديم، معرفي جريان هاي مهم هنري و معرفي هنرمندان به جامعه همواره در گالري ها شكل گرفته است و در واقع نگاه و نظر گالري دار محكي بر كار هنرمند و مهر تأييد اوست. فكر مي كنم قائل شدن چنين ويژگي هايي براي مديريت يك گالري، تعريفي از آن نيز به دست مي دهد. از طرفي بنا به اعتقاد عده اي، كار گالري دار بيشتر ايجاد شوق خريد آثار هنري در ميان مردم است و نبايد خود را در جايگاه منتقد يا برگزيده كارهاي هنرمندان قرار دهد. شما به كدام يك از اين دو نظر معتقديد؟
- گالري مي تواند در نگاه مردم به مقوله هنر بسيار تأثيرگذار باشد و البته اين مسئله به مدير گالري بستگي دارد كه تا چه حد به حيطه كار خود آگاه باشد و تا چه اندازه هنر را بشناسد. متأسفانه بايد بگويم اكنون بدون هيچ معياري مجوز تأسيس گالري داده مي شود؛ فقط كافي است كسي مكاني داشته باشد و مورد پسند قرار گيرد. در حالي كه مسئله، مكان گالري نيست بلكه داشتن فهم گالري داري مهم است. من بارها شاهد بوده ام كه برخي مديران گالري ها قادر نيستند پاسخ سؤالات هنري مخاطب را بدهند. مثلاً دانستن تفاوت ميان سبك اكسپرسيونيسم و امپرسيونيسم و از اين دست موارد كه كمترين چيزي است كه يك گالري دار بايد بداند ولي نمي داند. متأسفانه اين نوعي بدآموزي، آموزش غلط و به بيراهه بردن مخاطب است. مدير گالري بايد هم براي هنرمند و هم براي مخاطبش تأثيرگذاري داشته باشد. يعني فقط براي فروش تابلو در گالري ننشيند، بلكه جوابگوي مخاطبان و سوالات شان باشد. يك گالري تجارت خانه نيست و قبل از هر چيز يك مكان هنري محسوب مي شود، جايي براي آموزش دادن به جامعه. من در اغلب موارد كه در گالري حضور دارم، شاهد بازديد افراد رهگذري هستم كه مثلاً در حالي كه بسته هاي خريد در دست دارند، به داخل گالري مي آيند و از من درباره آثار آويخته بر ديوار سئوالاتي مي پرسند. همه نوع آدمي هم از اينجا گذر مي كنند؛ از كارگر ساختماني گرفته تا آدمي كه اتومبيل مدل بالا دارد.
گاهي نيز پذيراي افرادي هستم كه از پشت پنجره به داخل گالري نگاه مي كنند و خجالت مي كشند وارد شوند و من از آنها دعوت به ديدار از نمايشگاه مي كنم. برايم خيلي خوشحال كننده و لذت بخش است كه آدم هاي رهگذر را به عنوان مخاطبان آثار هنري ماندگار كنم. گاهي اين آدم ها مشتريان دائمي گالري نيز مي شوند و خيلي چيزها درباره هنر ياد مي گيرند. در واقع من از فروش آثار به اين نوع افراد، بيشتر لذت مي برم تا از فروش به يك مجموعه دار كه مي داند چه چيزي مي خرد.
بنابراين، مدير گالري بايد بر قضيه آموزش توجه بيشتري داشته باشد.
* به اين ترتيب شما آموزش به مخاطب را يكي از ويژگي هاي مهم براي يك مدير گالري مي دانيد. مي توان گفت تحت چنين شرايطي و با توجه به خصوصيات ديگري كه براي گالري برشمرديم زماني كه مخاطب از گالري ديدن مي كند به دليل تأثيرگذار بودن هنرمند و افراد صاحب فكر كه آثارشان در گالري وجود دارد، او نيز مي تواند در جامعه تأثيرگذار باشد. چون همان مخاطب اگر از كارهاي بازاري در فروشگاهها و مكان هايي غير از محيط گالري ديدن كند، از حالت تأثيرگذاري به تأثيرپذيري مبدل مي شود.
- بله. اين مسأله بسيار مهمي است و من فكر مي كنم يكي از مشخصات گالري تأثيرگذاري در جامعه است. براي مثال گالري گلستان بيشتر به نمايش آثار انتزاعي معروف است. از طرفي مخاطبيني هم داريم كه مي خواهند در اين تابلوهاي انتزاعي، فيگور پيدا كنند. به همين دليل مرتباً سئوال مي كنند آيا اين تصوير يك درخت، آدم يا مرغي است و يا مي پرسند چرا نقاش به اين شكل نقاشي كرده است. من در پاسخ مي گويم هيچ كدام اينها در تابلو نيستند. آنها تعجب مي كنند و بحث شروع مي شود؛ بحثي كه براي من بسيار شيرين است. سپس برايشان مي گويم چيزهايي كه در تابلو مي بينند نه درخت است، نه آدم و نه كوه؛ فقط چند لكه رنگ است كه كنار يكديگر قرار گرفته اند و شما از كنار هم قرار گرفتن اين لكه هاي رنگ خوش تان مي آيد يا نمي آيد. مثلاً مخاطب عام مي گويد خوشم مي آيد ،يا تعجب مي كند ولي ياد مي گيرد كه چند لكه رنگ در كنار هم مي تواند زيبا باشد. در حقيقت دنيايي بر روي او گشوده مي شود كه هيچگاه به آن فكر نكرده است.
* در صحبت هايتان به موضوع مجوزهاي بي رويه اي كه براي فعاليت گالري ها صادر مي شود اشاره كرديد و اينكه بسياري از اين فعاليت ها بدون توجه به اصول و فنون صحيح گالري داري در حال انجام هستند. به نظر شما چرا ما در ايران فرهنگ گالري داري نداريم؟
- مشكل فقط مربوط به سهل گرفتن اين كار است. گالري داري امروز براي همه سهل الوصول شده در حالي كه به نظر من بايد صعب العبور باشد. جايي كه به راحتي اجازه احداث يك گالري را مي دهد، مي خواهد زيرمجموعه اش را گسترش دهد و بگويد كه مثلاً صد گالري در تهران زيرمجموعه من است. اين كه صد گالري بد در تهران وجود داشته باشد چه افتخاري دارد؟ داشتن ده گالري درجه يك از داشتن صد گالري كه آموزش نادرست به مخاطب مي دهند و آثار سطحي به ديوارهايشان آويزان مي كنند، خيلي بهتر است. اينكه در هر كوي و برزني يك گالري افتتاح شود و ما هم فقط به كميت افتخار كنيم، مورد پسند من نيست. ترجيح مي دهم در اين مقوله بخصوص در زمينه فرهنگ و هنر همه بايد خيلي سخت گير باشيم. اگر قرار باشد سطح فرهنگ جامعه ارتقا پيدا كند، با اين گالري ها و آثاري كه نمايش مي دهند كه نمي توان منتظر ارتقا بود. اين كار نيز مثل بسياري كارهاي ديگر در ايران دست يافتني شده و به سادگي با آن برخورد مي شود. اين در حالي است كه در گذشته اين سخت گيري وجود داشت و هر چيز به آساني حاصل نمي شد. به همين دليل است كه هنرمندان قديمي ما هنوز نقاشان معاصر شناخته مي شوند. آيا ما اكنون زنده رودي، سهراب سپهري، تناولي و يا عصار داريم؟ مي بينيم كه اين هنرمندان هنوز بهترين ها هستند. چون درجه يك بودند و كارشان اهميت داشت. اكنون وضع به گونه اي شده كه هر نقاش با برگزاري يك نمايشگاه ديگر كسي را نمي شناسد و دچار غرور مي شود.
من واقعاً از اين بي ظرفيتي برخي نقاشان متعجب مي شوم كه چگونه با فروش چهار اثر، به خود مغرور مي شوند. من شايد جمله «كار من در دنيا بي نظير است» را پنج بار در هفته مي شنوم و هميشه مي پرسم آيا دنيا و آثار هنري اش را ديده اي؟!
* روش ها و الگوهاي شما در نوع مديريت هنري (در بحث كلان) و تأثير آن در گالري داري (در بحث خرد آن) چيست؟
- مديران هنري نقش بسيار مهمي دارند. طبيعي است كسي كه مديريت جايي را برعهده مي گيرد، پيش از هر چيزي بايد حيطه و مقوله كارش را به خوبي بشناسد و سپس نسبت به آن عشق بورزند. شما اگر كارتان را دوست نداشته باشيد نمي توانيد روند درستي را پيش ببريد. افرادي هم كه با شما كار مي كنند بايد به كارشان علاقه مند باشند. طي اين سالها ما شاهد چند مدير هنري بوديم كه عملكردي موفقي داشتند.
مهندس كاظمي كه معاونت هنري وزارت ارشاد را بر عهده داشت جز ء مديراني است كه به كارش عشق مي ورزيد. آقاي انوار نيز در مقام معاونت سينمايي بسيار خوب كار كرد. همچنين آقاي سميع آذر از جمله مديران موفق محسوب مي شود كه در مركز هنرهاي تجسمي و موزه هنرهاي معاصر تهران فعاليت هاي ماندگاري ازخود ارائه كرد. يك ويژگي بسيار مهم براي مدير بخصوص مدير هنري اين است كه زماني مي خواهد پروژه اي را به انجام برساند و پاي حرفش بايستد و بدون واهمه از سخن آدم هاي مختلف، عمل كند.
افرادي مثل مهندس كاظمي و دكتر سميع آذر حتما نامشان در تاريخ هنرا يران ماندگار خواهد بود. حال افرادي كه پس ازا ينها آمده اند نمي دانم چه كار خواهند كرد.
نكته ديگري كه در حيطه مديريت فرهنگي و هنري مي خواهم به آن اشاره كنم، مربوط به تجربياتي است كه مديران قبلي طي سال ها كسب كرده اند و سپس با تغيير مديريت ها، بسياري از برنامه هاي موفق پيشين فراموش مي شود. اين قضيه به امور هنري و فرهنگي ما ضررهاي بسياري وارد مي آورد و مقداري هم موجب سردرگمي ميان اهل فرهنگ و هنر مي شود. به هر حال حيف است با انرژي اي كه تاكنون وجود داشته و مي توانيم روند قبلي را پيش ببريم، از ادامه برنامه ها باز بمانيم.
* البته بايد اين را در نظر داشت، بوجود آمدن جريان ها و جنبش هاي هنري در جهان همواره به نوعي فارغ از حمايت هاي دولتي بوده است ولي در ايران به نظر مي رسد عكس اين قضيه اتفاق مي افتد.
- بله، چنين چيزي در ايران فارغ از حمايت هاي دولتي نيست چون دولت خود را محق مي داند كه در امور هنرمندان دخالت كند. من نمي دانم آيا محق هست يا نه. ما قبلاً براي برپايي هر نمايشگاه در گالري، بايد عكس هاي آثاري كه قرار بود به نمايش درآيند، از دو تا سه ماه قبل براي تأييد و بررسي مي فرستاديم.
سپس نامه اي براي آقاي مهاجراني (وزير ارشاد وقت) در اين باره ارسال كرديم و ايشان گفت كه گالري دار خودش مسئول اين قضيه است و ديگر نيازي به ارسال عكس آثار از مدت ها قبل نيست. به اين ترتيب كار ما راحت تر ولي مسئوليت مان خيلي بيشتر شد. از آنجا كه خود را در چنين حالتي احساس مي كردم، سعي داشتم تابلويي را به نمايش بگذارم كه اصلاً هيچ نوع نوگرايي در آن ديده نشود و كاملاً معمولي باشد.
* اكنون كه مدتي است از برگزاري آخرين اكسپو فاصله گرفته ايم، به نظر شما چرا اكسپوي تهران روند درستي نداشته و آيا ايراد و اشكالاتي كه با آن مواجه شده است، مربوط به گالري دار بوده يا مخاطبي كه شايد اينگونه مكان ها و حركت ها را نمي شناسد؟
- ايده اوليه اكسپو بسيار عالي بود، ايده اي كه طبق آن دولت براي خريد آثار هنرمندان نيم درصد بودجه اش را اختصاص دهد و گالري داران به منظور فروش اين آثار دور يكديگر جمع شوند. همه چيز به خوبي شروع شد اما به خوبي تمام نشد. چون همان گالري داراني كه به راحتي مدير گالري شدند، از روز سوم برگزاري اكسپوي تهران كه ديدند وزارتخانه هاي دولتي بدون آنكه چانه بزنند خريد مي كنند، فوراً سه تا صفر در جلوي قيمت هاي ليست شان اضافه كردند. متأسفانه كار خراب شد. يكي از كارهايي كه بايد در اين زمينه صورت مي گرفت، تعيين يك هيأت قيمت گذاري بود تا دائم مراقب ليست قيمت ها باشد تا فرقي نكند. به اين ترتيب رشته كار از دست مديريت اكسپو خارج شد و در ميان خريداران دولتي اينگونه مطرح شد كه اكسپو گران است. واقعيت هم همين بود. چون پس از دو سه روز برگزاري تغيير قيمت ها اتفاق افتاد. اين روحيه كاسبكاري بعضي گالري داران يكي از دلايل شكست اكسپو بود. علاوه بر اين، در قبال خريد آثار هنري در اكسپو هيچ تضميني از وزارتخانه هاي خريدار گرفته نشد.
سپس هم ديديم وزارت صنايع كه بيشترين خريد را از هنرمندان انجام داده بود، پولي پرداخت نكرد و تمام آثار را پس فرستاد. اين در حالي بود كه آثاري كه به نام اين وزارتخانه خريداري شده بودند، مدت ها در انبار نگهداري مي شد و به اين ترتيب شانس فروش خود را هم از دست داده بودند. البته اكنون وزارت مسكن هم كه آثار هنرمندان را در اكسپو خريداري كرده بود، بيست درصد ديگري را كه بايد پرداخت كند، هنوز پرداخت نكرده است و هنرمندان اميدوارند اين مبلغ را از اين وزارتخانه دريافت كنند.
* نوع مديريت و نقش شوراي گالري داران كه متشكل از مديران گالري ها هستند در اين بازار فروش آثار هنري چگونه بود؟
- به نظر من مي توانستند بهتر عمل كنند. آنها افراد كارآمد و قاطعي نبودند و روش مديريت شان صحيح به نظر نمي رسيد. همه شان گالري داران موفقي اند، اما در جمع شان اختلاف نظر بسياري وجود داشت. من از همان اولين جلسه اي كه داشتند متوجه شدم نبايد در جلسات آنها شركت كنم. متأسفانه ضعيف عمل كردند و در حالي كه بايد در شرايط بحران به اقدامي تأثيرگذار دست مي زدند. بايد به نظارت بيشتري در انجام امور مي پرداختند و به جاي سلب اعتماد، جلب اعتماد مي كردند. به هر حال هيأت برگزاري اكسپو، تشكل درستي نبود و افراد تشكيل دهنده آن از بار فرهنگي يكساني برخوردار نبودند.
* چنانچه روزي به شما پيشنهاد مديريت هنري شود، چه خواهيد كرد؟
- هيچگاه به اين موضوع فكر نكرده ام و اعتقاد راسخ دارم به اينكه هرگز چنين پيشنهادي به من نخواهند داد.
|