حاتمي كيا مي گويد نمي خواهم بگويم نسل جوان با نسل جنگ مشكل دارد. نسل سوم سؤالاتي از نسل جنگ دارد كه بايد به آنها پاسخ داد.
عكس: مرتضي فرج آبادي
سعيد مروتي
رزمنده اي در سال هاي جنگ، منطقه اي را مين گذاري مي كند. مين گذاري براي جلوگيري از نفوذ دشمن، اما سال ها بعد، يكي از اين همين مين ها زير پاي دختر رزمنده منفجر مي شود.
حتما قبول داريد كه اين ايده درخشاني است. ايده اي درخشان كه هسته مركزي به نام پدر را تشكيل مي دهد. ايده اي كاملا نزديك به سينماي حاتمي كيا.
به نام پدر را بازگشت حاتمي كيا به سينماي جنگ خوانده اند. هر چند خودش تفسير ديگري از ماجرا دارد: اين فيلم سينماي جنگ نيست، بلكه سينماي اجتماعي است كه درون آن بحث جنگ نيز مطرح مي شود .
و به نام پدر حتي يك سكانس جنگي هم ندارد. تا نيمه هاي فيلم حتي به اين موضوع اشاره هم نمي شود كه ناصر روزگاري رزمنده بوده است، اما تماشاگر از همان لحظه اولي كه پرستويي (ناصر) را مي بيند، مي فهمد كه با سيماي چه كسي روبه رو شده است. سيماي آشنايي كه يادآور حاج كاظم آژانس شيشه اي و سردار راشد موج مرده است.
بي دليل نبوده كه نقش همه اين آدم ها را پرستويي بازي كرده است.
اين قصه حاتمي كياست. باز هم با آدمي آرمانگرا روبه رو هستيم كه تنهاست. مردي كه سال ها براي عقيده اش جنگيده و حالا از هر طرف مورد فشار است. از سوي فرصت طلبان ظاهرالصلاح و خانواده اش؛ خانواده اي كه با تمام روابط عاطفي ميان اعضايش، دچار مشكل ارتباط است و مسأله اصلي اين جاست: دختر پا روي ميني گذاشته كه پدر آن را سال ها پيش به نيت انفجار زير پاي دشمن كاشته است. دختر حالا خود را درگير جنگي مي داند كه به او ربطي نداشته، ولي تبعاتش دامن او را هم گرفته است. به همين خاطر در جايي از فيلم، خود را همسنگر پدرش مي خواند. او حق دارد بگويد جنگ هنوز تمام نشده است. حاتمي كيا هم همين را مي گويد: جنگ براي من متراژهاي قابل لمسي است كه همچنان با تبعاتش ادامه دارد سايه جنگ هنوز بر سر ما وجود دارد .
در به نام پدر مثل آژانس شيشه اي و مانند موج مرده ؛ اختلاف نسل ها قيم اصلي اثر است. تعارض ميان آرمان و واقعيت و تفاوت ميان نسلي كه 8 سال جنگيده و وطن را از گزند دشمن حفظ كرده با نسلي كه در دوران جنگ، سال هاي كودكي اش را پشت سر مي گذاشته يا حتي اصلا دنيا نيامده بوده است.
هر چند جنس تقابل ميان نسل ها در به نام پدر از جنس آژانس شيشه اي و موج مرده نيست. اگر سردار راشد حرف پسرش را نمي فهميد، ناصر دخترش حبيبه را كاملا درك مي كند.
آن قدر كه مثل سردار راشد در زندگي خصوصي فرزندش دخالت نمي كند. او تغيير شرايط را درك كرده است. در اين حد كه كاري به كار دخترش ندارد. چيزي كه باعث ارتباط ميان آنها مي شود همان ميني است كه بي موقع منفجر شده؛ ميني كه سال ها زير خاك مانده تا زير پاي حبيبه منفجر شود. دختر جوان نمي خواهد پايش را از دست بدهد و حق دارد از پدرش سؤال كند كه چرا جنگي كه سال هاست تمام شده حالا دامن او را گرفته است. آيا فيلم بدهكاري نسل جنگ برابر نسل سوم را نشان مي دهد؟ حاتمي كيا كه اين طور فكر نمي كند: نسل جنگ، بدهكار نسل سوم نيست، اما قاعده است كه نسل هاي قبلي هميشه بدهكار نسل پسين خود باشند. جوان هاي ما جنگ را نديده اند، اما تبعاتش را متحمل مي شوند .
فيلم يك صحنه درخشان دارد. جايي كه ناصر به همراه دوستش به جايي مي رود كه مين زيرپاي دخترش منفجر شده است. منطقه اي كه پس از سال ها هنوز هم ناصر قدم به قدمش را مي شناسد. اين همان تپه است. دشمن آن روبه رو موضع گرفته بود و ما اينجا بوديم. مين ها را من خودم بادست خودم كاشتم تا جلوي پيشروي دشمن را بگيرم . حال و هواي حاكم بر اين سكانس، ميزانسن درستش و بازي تاثيرگذار پرستويي، همان حسي را در تماشاگر ايجاد مي كند كه ناصر دچارش است.
حاتمي كيا هنوز هم فيلمساز برجسته اي است. جوهره به نام پدر كه بر تقابل يا شايد بهتر است بگوييم تفاوت دو نسل شكل گرفته، درست و اصيل است و يادآور فيلم هاي خوب حاتمي كيا. مشكل فيلم در شاخ و برگ هايي است كه قرار است بر بار تعليق بيفزايند و به همين نيت هم به قصه راه يافته اند. ماجراي معدن و آدم بدهايي كه دنبال ناصر هستند. با اين همه، فيلم سرپاست. حرف روز مي زند و به مسأله روز جواب مي دهد. اين همان حاتمي كياست با همان نشانه هاي آشنا؛ فاطمه گفتن هاي حاج كاظم در آژانس شيشه اي در اينجا به راحله راحله گفتن هاي ناصر تبديل شده است. باز هم تنهايي قهرمان، باز هم استغاثه به درگاه خداوند و لحظه هايي كه حالا از مولفه هاي اصلي سينماي حاتمي كيا به شمار مي آيند. مثل هميشه او حرف دلش را مي زند: نمي خواهم بگويم نسل سوم با نسل جنگ مشكل دارد. يك جاهايي درام ايجاب مي كند كه بين اين دو نسل چالش ايجاد شود. البته چالش هم وجود دارد. هميشه نسل سوم سؤالاتي از نسل جنگ داشته كه نياز به جواب دارد .
و به نام پدر كوششي است در همين جهت. پاسخ قطعي و كاربردي نمي دهد، ولي طرح مسأله مي كند و نمي توان انكار كرد كه به لحاظ معنوي يك گام به پيش براي سازنده اش محسوب مي شود.
اينكه فيلم هر جا به تنهايي ناصر متمركز مي شود فوق العاده است و هر جا سراغ حاشيه ها مي رود افت مي كند؛ خيلي مهم نيست. به نام پدر فيلم قناعت است و صبوري. لحظه هاي درخشان فيلم آنقدر هست كه بتوان ضعف هايش (كه متاسفانه تعدادش هم زياد است) را تحمل كرد.
آن نمايي كه پرستويي سوار بر موتور به سمت دوربين مي آيد و پشت سرش كاميوني در حال حركت است از توانايي هاي فوق العاده فيلمسازي مي گويد كه خوب مي داند تنهايي قهرمان را چگونه مي شود بدون يك خط ديالوگ و تنها با ميزانسن و تعيين درست جاي دوربين، نشان داد. فيلمسازي كه به اصولش وفادار است و به قول خودش جاي كسي را هم تنگ نكرده، فيلم جنگي هم خواهد ساخت. فقط براي ساختنش نمي خواهد از كسي اجازه بگيرد. به نام پدر هم فيلم متوسطي است، ولي خوشبختانه فيلم حاتمي كياست... .
وضعيت به رنگ ارغوان
حاتمي كيا خودش خوب مي دانست كه جمعيت حاضر در جلسه مطبوعاتي بيشتر مايل هستند از او درباره به رنگ ارغوان بپرسند تا به نام پدر . به همين خاطر همان اول جلسه خيال همه را راحت كرد و گفت به سؤالاتي كه درباره به رنگ ارغوان پرسيده شود جواب نمي دهد: من 365 روز صبر كردم تا ببينم چه خواهد شد. اميدوارم ديگران هم 365 ثانيه به آن فكر كنند. هر چند كه تا حالا اتفاقي نيفتاده است. اميدم اين است كه به عنوان نماينده گروه فيلمسازي پيش گروه شرمنده نشوم و بهتر مي دانم صحبتي نكنم كه شرايط بدتر شود.