پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴ - - ۳۹۰۸
و جنگي كه هنوز تمام نشده است
حاتمي كيا مي گويد نمي خواهم بگويم نسل جوان با نسل جنگ مشكل دارد. نسل سوم سؤالاتي از نسل جنگ دارد كه بايد به آنها پاسخ داد.
000699.jpg
عكس: مرتضي فرج آبادي
سعيد مروتي
رزمنده اي در سال هاي جنگ، منطقه اي را مين گذاري مي كند. مين گذاري براي جلوگيري از نفوذ دشمن، اما سال ها بعد، يكي از اين همين مين ها زير پاي دختر رزمنده منفجر مي شود.
حتما قبول داريد كه اين ايده درخشاني است. ايده اي درخشان كه هسته مركزي به نام پدر را تشكيل مي دهد. ايده اي كاملا نزديك به سينماي حاتمي كيا.
به نام پدر را بازگشت حاتمي كيا به سينماي جنگ خوانده اند. هر چند خودش تفسير ديگري از ماجرا دارد: اين فيلم سينماي جنگ نيست، بلكه سينماي اجتماعي است كه درون آن بحث جنگ نيز مطرح مي شود .
و به نام پدر حتي يك سكانس جنگي هم ندارد. تا نيمه هاي فيلم حتي به اين موضوع اشاره هم نمي شود كه ناصر روزگاري رزمنده بوده است، اما تماشاگر از همان لحظه اولي كه پرستويي (ناصر) را مي بيند، مي فهمد كه با سيماي چه كسي روبه رو شده است. سيماي آشنايي كه يادآور حاج كاظم آژانس شيشه اي و سردار راشد موج مرده است.
بي دليل نبوده كه نقش همه اين آدم ها را پرستويي بازي كرده است.
اين قصه حاتمي كياست. باز هم با آدمي آرمانگرا روبه رو هستيم كه تنهاست. مردي كه سال ها براي عقيده اش جنگيده و حالا از هر طرف مورد فشار است. از سوي فرصت طلبان ظاهرالصلاح و خانواده اش؛ خانواده اي كه با تمام روابط عاطفي ميان اعضايش، دچار مشكل ارتباط است و مسأله اصلي اين جاست: دختر پا روي ميني گذاشته كه پدر آن را سال ها پيش به نيت انفجار زير پاي دشمن كاشته است. دختر حالا خود را درگير جنگي مي داند كه به او ربطي نداشته، ولي تبعاتش دامن او را هم گرفته است. به همين خاطر در جايي از فيلم، خود را همسنگر پدرش مي خواند. او حق دارد بگويد جنگ هنوز تمام نشده است. حاتمي كيا هم همين را مي گويد: جنگ براي من متراژهاي قابل لمسي است كه همچنان با تبعاتش ادامه دارد سايه جنگ هنوز بر سر ما وجود دارد .
در به نام پدر مثل آژانس شيشه اي و مانند موج مرده ؛ اختلاف نسل ها قيم اصلي اثر است. تعارض ميان آرمان و واقعيت و تفاوت ميان نسلي كه 8 سال جنگيده و وطن را از گزند دشمن حفظ كرده با نسلي كه در دوران جنگ، سال هاي كودكي اش را پشت سر مي گذاشته يا حتي اصلا دنيا نيامده بوده است.
هر چند جنس تقابل ميان نسل ها در به نام پدر از جنس آژانس شيشه اي و موج مرده نيست. اگر سردار راشد حرف پسرش را نمي فهميد، ناصر دخترش حبيبه را كاملا درك مي كند.
آن قدر كه مثل سردار راشد در زندگي خصوصي فرزندش دخالت نمي كند. او تغيير شرايط را درك كرده است. در اين حد كه كاري به كار دخترش ندارد. چيزي كه باعث ارتباط ميان آنها مي شود همان ميني است كه بي موقع منفجر شده؛ ميني كه سال ها زير خاك مانده تا زير پاي حبيبه منفجر شود. دختر جوان نمي خواهد پايش را از دست بدهد و حق دارد از پدرش سؤال كند كه چرا جنگي كه سال هاست تمام شده حالا دامن او را گرفته است. آيا فيلم بدهكاري نسل جنگ برابر نسل سوم را نشان مي دهد؟ حاتمي كيا كه اين طور فكر نمي كند: نسل جنگ، بدهكار نسل سوم نيست، اما قاعده است كه نسل هاي قبلي هميشه بدهكار نسل پسين خود باشند. جوان هاي ما جنگ را نديده اند، اما تبعاتش را متحمل مي شوند .
فيلم يك صحنه درخشان دارد. جايي كه ناصر به همراه دوستش به جايي مي رود كه مين زيرپاي دخترش منفجر شده است. منطقه اي كه پس از سال ها هنوز هم ناصر قدم به قدمش را مي شناسد. اين همان تپه است. دشمن آن روبه رو موضع گرفته بود و ما اينجا بوديم. مين ها را من خودم بادست خودم كاشتم تا جلوي پيشروي دشمن را بگيرم . حال و هواي حاكم بر اين سكانس، ميزانسن درستش و بازي تاثيرگذار پرستويي، همان حسي را در تماشاگر ايجاد مي كند كه ناصر دچارش است.
حاتمي كيا هنوز هم فيلمساز برجسته اي است. جوهره به نام پدر كه بر تقابل يا شايد بهتر است بگوييم تفاوت دو نسل شكل گرفته، درست و اصيل است و يادآور فيلم هاي خوب حاتمي كيا. مشكل فيلم در شاخ و برگ هايي است كه قرار است بر بار تعليق بيفزايند و به همين نيت هم به قصه راه يافته اند. ماجراي معدن و آدم بدهايي كه دنبال ناصر هستند. با اين همه، فيلم سرپاست. حرف روز مي زند و به مسأله روز جواب مي دهد. اين همان حاتمي كياست با همان نشانه هاي آشنا؛ فاطمه گفتن هاي حاج كاظم در آژانس شيشه اي در اينجا به راحله راحله گفتن هاي ناصر تبديل شده است. باز هم تنهايي قهرمان، باز هم استغاثه به درگاه خداوند و لحظه هايي كه حالا از مولفه هاي اصلي سينماي حاتمي كيا به شمار مي آيند. مثل هميشه او حرف دلش را مي زند: نمي خواهم بگويم نسل سوم با نسل جنگ مشكل دارد. يك جاهايي درام ايجاب مي كند كه بين اين دو نسل چالش ايجاد شود. البته چالش هم وجود دارد. هميشه نسل سوم سؤالاتي از نسل جنگ داشته كه نياز به جواب دارد .
و به نام پدر كوششي است در همين جهت. پاسخ قطعي و كاربردي نمي دهد، ولي طرح مسأله مي كند و نمي توان انكار كرد كه به لحاظ معنوي يك گام به پيش براي سازنده اش محسوب مي شود.
000711.jpg
اينكه فيلم هر جا به تنهايي ناصر متمركز مي شود فوق العاده است و هر جا سراغ حاشيه ها مي رود افت مي كند؛ خيلي مهم نيست. به نام پدر فيلم قناعت است و صبوري. لحظه هاي درخشان فيلم آنقدر هست كه بتوان ضعف هايش (كه متاسفانه تعدادش هم زياد است) را تحمل كرد.
آن نمايي كه پرستويي سوار بر موتور به سمت دوربين مي آيد و پشت سرش كاميوني در حال حركت است از توانايي هاي فوق العاده فيلمسازي مي گويد كه خوب مي داند تنهايي قهرمان را چگونه مي شود بدون يك خط ديالوگ و تنها با ميزانسن و تعيين درست جاي دوربين، نشان داد. فيلمسازي كه به اصولش وفادار است و به قول خودش جاي كسي را هم تنگ نكرده، فيلم جنگي هم خواهد ساخت. فقط براي ساختنش نمي خواهد از كسي اجازه بگيرد. به نام پدر هم فيلم متوسطي است، ولي خوشبختانه فيلم حاتمي كياست... .

وضعيت به رنگ ارغوان
حاتمي كيا خودش خوب مي دانست كه جمعيت حاضر در جلسه مطبوعاتي بيشتر مايل هستند از او درباره به رنگ ارغوان بپرسند تا به نام پدر . به همين خاطر همان اول جلسه خيال همه را راحت كرد و گفت به سؤالاتي كه درباره به رنگ ارغوان پرسيده شود جواب نمي دهد: من 365 روز صبر كردم تا ببينم چه خواهد شد. اميدوارم ديگران هم 365 ثانيه به آن فكر كنند. هر چند كه تا حالا اتفاقي نيفتاده است. اميدم اين است كه به عنوان نماينده گروه فيلمسازي پيش گروه شرمنده نشوم و بهتر مي دانم صحبتي نكنم كه شرايط بدتر شود.

نماي نزديك
تقدير محتوم فيلمسازان غريزي
يك فيلم؛ به نام پدر ساخته ابراهيم حاتمي كيا.
خسرونقيبي نمي شود فيلم حاتمي كيا را راحت قضاوت كرد؛ هيچ كدام از فيلم هايش را. اين را حجم نقدهاي مثبت و منفي آثارش در زمان جشنواره و پس از آن نشان مي دهد. آدم هاي زيادي بوده اند كه در يك فضاي خاص با حس و حال فيلم حاتمي كيا ارتباط برقرار نكرده اند و بعد در نمايش عمومي، شيفته فيلم  شده اند و بالعكس؛ بارها اين اتفاق هم افتاده كه فيلمي از حاتمي كيا منتقدان را مرعوب كرده و بعد در ديدار مجدد، خارج از آن حس ها، مشكلات فراوان فيلم به چشم آمده است. قضيه وقتي سخت تر مي شود كه حاتمي كيا ملودرام مي سازد؛ فيلم هايي كه در آنها علناً مي خواهد روي احساسات مخاطبش تكيه كند و اين يعني دشوار ترشدن قضاوت.
به نام پدر دقيقا چنين فيلمي است؛ اثري كه به يك دليل ديگر هم قضاوت درباره اش دشوار است؛ اينكه فيلم پيشين حاتمي كيا به رنگ ارغوان   ديده نشده و همين، در نظر گرفتن سير كاري فيلمساز را هم مختل مي كند. شايد اگر آن فيلم اكران شده بود، حال مي شد دقيق تر درباره اين اثر حاتمي كيا حرف زد.
به نام پدر يك ملودرام است؛ ملودرامي درباره يك خانواده سه نفره؛ پدر، مادر و دختر. حاتمي كيا خيلي به گذشته اين آدم ها نمي پردازد و سعي مي كند وضع آنها را پس از يك اتفاق و جمع شدن دوباره شان دور هم بررسي كند و خب، نگاه تلخ فيلمساز قاعدتا سرنوشت خوشي براي مثلث اين ملودرام تدارك نديده است. كليد ورود به دنياي فيلم، ديالوگي است كه راحله خطاب به همسرش- كه كيلومترها آنسوتر است- مي گويد: كاش مي شد دور هم باشيم... و اتفاق اين جمع شدن افتاده است؛ پاي دختر جوان خانواده روي مين رفته و او قرباني جنگي شده كه سال ها قبل پدرش در آن حضور داشته و حالا در ظاهر به پايان رسيده است.
عمده تلاش حاتمي كيا در به نام پدر، بر نوعي آشتي بين نسل ها قرار گرفته است. براي همين، آدم مركزي قصه ديگر بازمانده اي طلبكار از نسل بعد نيست بلكه آشكارا در مقابل دخترش [همان نسل بعد] موضعي انفعالي مي گيرد. در به نام پدر بر خلاف موج مرده، حاتمي كيا جانب نسل جوان را هم دارد و مي خواهد همه در كنار هم زندگي را ادامه دهند. پاي دختر بر ميني رفته كه روزگاري پدر براي ازبين بردن متعرض به وطن و ناموسش كاشته و اين بازي، حالا براي ناصر شفيعي هزينه زيادي دارد؛ خدايا چرا دختر من؟ چرا بايد پاي اون روي ميني بره كه من با دستاي خودم اون رو كاشتم...؟
با اين همه درست وقتي حاتمي كيا از دايره آدم هاي مركزي اش بيرون مي زند و اصلا زماني كه به سراغ يك مك گافين يا داستان فرعي پيش برنده موقعيت ها مي گردد، همه چيز از دست مي رود. آدم بدهاي قصه حاتمي كيا كه شايد اولين بار است در سينماي او اينقدر واضح به چشم مي آيند آشكارا فقط قرار است عنصر بازدارنده با شند و از جايي هم كه حاتمي كيا ديگر نيازي به حضورشان در قصه نمي بيند، خيلي راحت با يك امضاي ساده،قضيه را فيصله مي دهد تا قهرمانش سر وقت در جايي كه بايد، حضور داشته باشد.
از اين لحاظ است كه مي گويم با ملودرام ترين فيلم حاتمي كيا طرفيم؛ اثري كه همه چيزش براساس قواعد ژانر شكل گرفته و اين تطبيق چيزي نيست كه حاتمي كيا در يك قدم بتواند به سلامت از آن عبور كند چرا كه تجربه نشان داده او آدم تطبيق با شرايط نيست و به قول سيدمرتضي آويني سال هاست زيستن بردامنه آتشفشان را به داشتن يك سينماي آرام ترجيح داده است.
آنچه در به نام پدر محسوس است، تغيير در خود ابراهيم حاتمي كياست. او فيلمساز يك افتتاحيه درخشان و چند فصل خوب نيست اما گويا به مانند بسياري از بهترين سينماگران تاريخ اين سينما، همين مسير را پيش گرفته است؛ تقدير محتوم فيلمسازان غريزي.

پرسوناژ
آزاد عاشق شد و رفت
بايد عاشق شد و خواند
بايد انديشه كنان پنجره را بست و نشست
پشت ديوار كسي مي گذرد
ماهور نبوي نژاد- آن كه اين روزها از پشت ديوار همه خانه هاي اين سرزمين گذشت، يك خدا بيامرز شنيد و رفت، هماني بود كه يادمان داد:
بايد عاشق شد و رفت، چه بيابانهايي در پيش است
رهگذر خسته به شب مي نگرد
مي گويد:
چه بيابانهايي! بايد رفت
بايد از كوچه گريخت
پيش از همه ما، او از كوچه، محله و شهر ما گريخت. از ماه ها بيماري و بستر نشيني خسته شد و روي دوش دوستدارانش تا امامزاده طاهر كرج رفت تا در كنار ياران قديمش احمد شاملو، هوشنگ گلشيري و... آرام گيرد.
او كه رفت، كه بود؟ همين بس كه گل باغ آشنايي بود ولي بيش از گل باغ آشنايي و هزاران مفهوم تازه اي كه ساخت، محمود مشرف آزاد تهراني متولد 18 آذر 1312 در تهران بود. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در بوشهر و حومه گذراند و در سال 1336 از دانشكده زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران ليسانس گرفت. سپس دوره زبان انگليسي دانشسراي عالي تهران را گذراند و معلم شد. چند سال در دبيرستان ها ادبيات تدريس كرد و در سال 1346 از آموزش و پرورش به كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان منتقل شد.
فعاليت هاي ادبي محمود مشرف آزاد تهراني از همان سال هاي دانشگاه آغاز شد و در حوزه اي كه پاي گذاشت؛ ادبيات، زبان انگليسي و كودك و نوجوان كوشيد، مجاهدت كرد و آثار ماندگاري خلق كرد. اين آثار حتي اگر در مرور زمان غبار فراموشي گرفته اند ولي در زمان خود بدعتي بوده اند.
محمود مشرف آزاد تهراني بيش از مؤلف و مترجم، شاعر بود و به واسطه شعرهايش م.آزاد شد. در شعر با ظهور نيما به قالب هاي شعر نيمايي روي آورد و پس از مدتي با خلق آثار قابل تقدير و قابل قبول از ديد منتقدان تبديل به يكي از چهره هاي برجسته اين حوزه نوپا شد.
بيشتر شعرهاي م.آزاد مضموني عاشقانه و زباني ساده و روان دارد كه سادگي و رواني اي پخته و مناسب چون م.آزاد به ناگهان و فقط از سر ذوق ذاتي وارد عرصه ادبيات نشد. او آگاهي خوبي نسبت به ادبيات كلاسيك ايران داشت و علاوه بر ادبيات در فلسفه هم مطالعه كرد. مسائل اجتماعي هم از نگاه شاعرانه او دور نمي ماندند و در برخي شعرهايش مضامين اجتماعي با نگاه خاص خود او به تصوير كشيده شده است.
مجموعه هاي شعري ديار شب ، آيينه ها تهي ست ، قصيده بلند باد ، بهارزدايي آهو ، با من طلوع كن ، گل باغ آشنايي و بايد عاشق شد و رفت در روزهايي كه م.آزاد با ما بود، منتشر شدند و حال كه او رفته بايد كسي همت كند، ناديده ها و ناشنيده هاي م.آزاد را جمع آوري و منتشر كند چون م.آزاد با وجود آن كه سال هاي اخير با بيماري دستگاه گوارشي دست و پنجه نرم مي كرد ولي نوشتن را از ياد نبرده بود. در كنار خلق شعر، م. آزاد به بررسي، تحليل و موشكافي منصفانه شعرهاي ديگراني چون شاملو، سهراب سپهري پرداخت و در اين بخش كوچكترها هم كه هنوز گل باغ آشنايي و بادها در گذرند را نخوانده اند، م.آزاد را از ميان آثاري كه ويژه بچه ها نوشت، مي شناسند. م.آزاد براي معرفي ادبيات كهن به كودكان و نوجوانان كوشيد و در اين راه، اولين قدمش بازنويسي اشعار كلاسيك براي كودكان و نوجوانان بود.
فروغ در ميان اشباح ، نيمارا ، شاملو در تحليل انتقادي ، سهراب شاعر نقش و اخوان شاعري كه شعرش بود را منتشر كرد.
اين مجموعه جديد آثار م.آزاد هر چند حاصل مطالعات ساليان او در شعر نو و كهن فارسي بودند ولي در همين سال هاي اخير منتشر شدند.
در ميان بيش از 70 اثري كه تاكنون از م.آزاد منتشر شده  اند، حدود 50 اثر آن در شكل كتاب و نوار به كودكان و نوجوانان تعلق داشته اند. بارزترين اين آثار نيز در سال هاي اخير بازنويسي كامل شاهنامه به زبان ساده در 2 بخش جداگانه  براي كودكان و نوجوان بوده است.
اين مجموعه در بخش نوجوانان افسانه هاي شاهان و پهلوانان نام دارد و جلد اول با عنوان ضحاك و كاوه آهنگر وارد بازار كتاب نشده است. مجموعه شاهنامه براي كودكان نيز قصه هاي شاهنامه نام گرفته كه تاكنون 4 جلد اين مجموعه با عنوان هاي ديو در سنگ ، پيدايش آتش ، داستان پرواز و زال و سيمرغ به دست كودكان رسيده است.
با رفتن محمود مشرف آزادتهراني بچه ها هم نگرانند كه پس از اين قصه هاي پهلواني را از زبان كه بشنوند.
درخت زندگي ، گزيده اي از داستان هاي مثنوي، گزيده  شعرهاي عاميانه كودكان ، مادرانه ها از ديگر آثار م.آزاد براي كودكان و نوجوانان است.
آن حوزه اي هم كه م.آزاد كوتاه و مختصر طبع آزمايي كرد، ترجمه بود كه برجسته ترين اثر او در اين حوزه ترجمه شعرهاي كارل سندبرگ است.
حالا در سفر جاودانه م.آزاد ما مانده ايم كه در رفتنش مي خوانيم:
بي تو خاكسترم
بي تو اي دوست
بي تو و تنها و خاموش...
بي تو اين خانه تاريك و تنهاست
بي تو اي دوست
خفته بر لب سخنهاست
بي تو خاكسترم
بي تو، اي دوست
اما شب كه خانه رفتيد حتي اگر م.آزاد گفته بايد پنجره را بست و نشست. پنجره را ببنديد چون
پشت ديوار كسي مي گذرد
مي خواند بايد عاشق شد و رفت
بادها درگذرند

آن سوي آب ها
شاهنامه دربازار كتاب كودك هفت كشور
كتاب جمشيد و كوه تور گم شده نوشته هوارد لي، هنرمند انگليسي در فهرست پرفروش ترين كتاب هاي كودك و نوجوان 2005 ادبيات انگليسي زبان قرار گرفت.
ميترا اسدنيا- با اعلام خبر قرارگيري كتاب جمشيد و كوه نور گم شده نوشته يك هنرمند انگليسي در فهرست پرفروش ترين هاي كتاب كودك، شاهنامه فردوسي بازار كتاب كودك و نوجوان 2005 ادبيات انگليسي زبان را هم تسخير كرد.
كتاب جمشيد و كوه نور گم شده ماجراي تكان دهنده اي است كه در سرزميني باستاني رخ داده است. اين سرزمين باستاني، ايران است و شوش همان شهر پر راز و رمزي است كه تمام ماجراها در 2500 سال پيش از اين در آن شكل گرفته است.
بنابر ارزيابي هاي اعلام شده از سوي انتشارات كافي پرس ، صرف نظر از كتاب هري پاتر، اين كتاب از پرفروش ترين كتاب هاي كودك و نوجوان در سال 2005 ميلادي و در دنياي ادبيات انگليسي زبان ها بوده است. اين كتاب تاكنون در هفت كشور جهان به بازار كتاب عرضه و به فروش رفته است كه علاوه بر كشور امريكا، انگلستان، كانادا،  استراليا، سوييس،  اسپانيا و نيدرلند را دربر مي گيرد.
به گفته هوارد لي ، نويسنده كتاب، ايده نگارش اين داستان، خلق كتابي براي اوقات خواب فرزندان او دانيل و سموئل بوده كه نام دو تن از قهرمانان داستان نيز هستند اما به مرور زمان كه داستان شكل مشخص تري يافته، نويسنده متوجه شد به يك نوول كامل دست يافته است.
در داستان هاوارد لي همچنان كه در شاهنامه آمده، جمشيد، پسر وزير اعظم پادشاه ايران است اما چنان كه در داستان ها آمده پدر و مادرش به ناگاه به خشم شاه دچارشده و از سرزمين ايران رانده مي شوند وبه ناچار جمشيد خرد سال را نزد دايه اش پارسيوس تنها مي گذارند. از پس سال ها جمشيد و پارسيوس درمي يابند يك صاحب منصب درباري به نام سليمان به دسيسه گري بر عليه شاه مشغول است و از هيچ اقدامي براي تصرف تاج و تخت شاه خودداري نمي كند . آيا جمشيد قادر به نگاهداري و پاسداشت امپراتوري ايران خواهد شد؟
از اين جا درگيري و كشاكش جمشيد دربرابر دسيسه هاي سليمان، سير حوادثي را شكل مي دهد كه مجموعا علاقه تمام خوانندگانش را اعم از پير وجوان تضمين مي كند. او در اين كتاب كوشيده است ميان جمشيد به عنوان يك شخصيت افسانه اي و جمشيد اسطوره اي در شاهنامه و نيز كوروش پادشاه واقعي ايران، نوعي ارتباط و هم جوشي ايجاد كند.
هوارد لي نويسنده و تصويرگر اين كتاب كه كار نشر آن را نيز خود عهده دار بوده است، در اصل متولد انگلستان است اما دوران كودكي خود را در كنيا گذرانده و پس از چندين سال اقامت در اين كشور آفريقايي به وطن خود انگلستان باز گشته و در همان جاست كه با همسر ايراني اش، مژگان آشنا شده و ازدواج مي كند. او هم اكنون همراه با همسر و دو فرزندش در ايالت نيو جرسي امريكا زندگي مي كند و به عنوان يك هنرمند، نويسنده، زمين شناس و مشاور در زمينه IT و پدر دو فرزند، مي كوشد ميان جنبه ها و امور چندگانه دوران زندگي اش تعادل و ارتباطي منطقي برقراركند.
هاوارد لي در مصاحبه اي با راديو بي بي سي درباره الهام پذيري و تلفيق دنياهايي متقاوت در داستان جمشيد از سوفلك( روستايي در شرق انگلستان) گرفته تا ايران و نيوجرسي سخن گفته است.
انتشار كتاب هاوارد لي با نمايش ميراث باستاني ايران در نمايشگاه امپراتوري فراموش شده در لندن در سال 2005 ميلادي تقارن زماني داشته است. اين كتاب در 275 صفحه همراه با تصاوير و نقاشي هايي زيباست كه هاوارد لي به سبك خاصي با الهام از شيوه هاي مجسمه ساري و براساس مشاهداتش از شاهكارهاي تخت جمشيد ترسيم كرده است.
هاوارد لي كه پيش از اين در سال 1998 به ايران سفر كرده طي مصاحبه اي برداشت اوليه خود را از روحيات ايرانيان، به عنوان مردمي خونگرم بيان كرده كه به ويژه از سوي خانواده بزرگ و پرجمعيت همسرش به گرمي پذيرفته شده است اما دومين احساس او از ايران احساس وحشت از ترافيك تهران بوده است زيرا بارها شاهد بوده است كه دريك خياباني با سه لاين مشخص، گاه پنج اتومبيل با يكديگر به رقابت مشغول هستند و آدم ها كه پيوسته از يك سو ظاهر و ناگاه در سوي ديگر ناپديد مي شوند. هاوارد لي معتقد است در تهران بايد جادويي دركار باشد كه مردم بدون بروز سانحه اي در اين وضعيت رفت و آمد مي كنند!وي درباره اصفهان، معماري و هنر كاشي كاري آن به ويژه مسجد جامع گفته است كه اين آثار به نحو گيج كننده اي زيبا هستند اما تخت جمشيد به عنوان يكي از معدود شگفتي هاي هنر بشري در جهان به شدت وي را تخت تاثير عظمت و زيبايي خود قرار داده است.
راز داوينچي جشنواره كن را افتتاح مي كند
جشنواره فيلم كن 2006 با نمايش فيلم راز داوينچي كه بر اساس رمان پرفروش دان براون ساخته شده است، دو روز پيش از اكران جهاني اين فيلم افتتاح مي شود.
جشنواره فيلم كن 2006 با نمايش فيلم راز داوينچي كه بر اساس رمان پرفروش دان براون با همين نام ساخته شده است، دو روز پيش از اكران عمومي اين فيلم در جهان افتتاح مي شود.
افتتاحيه اين جشنواره معتبر جهاني در تاريخ 17 مه 2006 (27 ارديبهشت 1385) برگزار مي شود.
تام هنكس ، آدري تاتو ، ژان رنو ، سر يان مك كلن و آلفرد مولينا نقش هاي اصلي فيلم راز داوينچي را ايفا مي كنند.
كارگرداني اين فيلم را ران هوارد كه با فيلم يك ذهن زيبا جايزه اسكار را در سال 2002 از آن خود كرد، بر عهده دارد.
تا امروز بيش از سي ميليون نسخه از كتاب راز داوينچي در 40 زبان زنده دنيا به فروش رفته است.

خبرسازان
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |