اين روزها كه مي گذرند...
بيش از نيمي از جشنواره گذشته و چهارشنبه سوري همچنان بهترين فيلم مردمي است. از شانس هاي اصلي سيمرغ كه منتقدان هم به شدت دوستش دارند
سعيد مروتي
مي توانست فيلم خوبي نباشد. سازنده درام هاي جنوب شهري طبقه آدم هايش را عوض كرده بود. فيلمنامه به صورت مشترك با ماني حقيقي نوشته شده بود.( آدمي كه سلايق و علايقش ربطي به فرهادي نداشت.) همه چيز حكايت از اتفاقي تازه داشت. اتفاقي تازه اما نگران كننده. اينكه رئاليسم اجتماعي جاي خودش را به ادا و اصول هاي روشنفكرانه بدهد. اينكه آدمها مثل كارهاي ديگر فرهادي ملموس نباشند و اينكه فرهادي فيلم بي دردي بسازد. يك فيلم بي بو و بي خاصيت كه به جايي برنخورد.
يك احتمال ديگر هم وجود داشت. اينكه شركت تجاري دو فيلم قبلي باعث شده باشد كه فرهادي قصد جبران مافات را داشته باشد. نكند هديه تهراني براي اين انتخاب شده كه گيشه فيلم را تضمين كند؟
با اين همه يك نكته كاملا اميدواركننده وجود داشت و آن فيلمهاي قبلي فرهادي بود، به خصوص اين كه فرهادي چه در مجموعه ها و چه در فيلمهايش هميشه گام به گام كار بهتري را ارائه كرده بود. يك كارگردان خوب و نكته سنج كه برخلاف بيشتر همكارانش درام را خوب مي شناسد، حتما اين بار هم بي گدار به آن نزده است.
فيلمبرداري چهارشنبه سوري از اسفند پارسال شروع شد. زمان زيادي از شروع فيلمبرداري نگذشته بود كه برادر ترانه عليدوستي بر اثر انفجار ترقه در شب چهارشنبه سوري درگذشت. ديگر از اين بدتر امكان نداشت. روزهايي كه فرهادي به تهيه كننده گفت دلش نمي خواهد اين فيلم را بسازد. بعد از حادثه اي كه براي برادرش در حين فيلمبرداري اتفاق افتاد به آقاي ساداتيان گفتم كار را متوقف كنيم، اما ترانه به من زنگ زد و گفت: آقاي فرهادي برادرم فوت كرده، من يك روز مرخصي مي خواهم و واقعا هم بعد از يك روز برگشت. الان كه فيلم را نگاه مي كنم نمي توانم تشخيص بدهم ترانه كجاها را قبل اين ماجرا بازي كرده و چه قسمت هايي را بعد از آن. براي من بسيار قابل احترام است كه ترانه تا اين اندازه براي كارش ارزش قائل است.
در طول فيلمبرداري يكي دو مشكل ديگر هم پيش آمده، اما نكته مهم خبرهايي بود كه درباره كيفيت كار به گوش مي رسيد. اينكه فيلمها همه چيزش فوق العاده شده. هديه تهراني اش هيچ ربطي به پرسوناي آشنايش ندارد و ترانه هم با آنكه باز در نقش دختري جنوب شهري ظاهر شده، جنس بازي و كاراكترش به كل متفاوت از فيروزه شهر زيبا ست. عده اي از عوامل مي گفتند تاكنون فيلمنامه اي با اين جزئيات نخوانده اند.
از همان موقع از چهارشنبه سوري به عنوان يكي از اميدهاي اصلي جشنواره بيست و چهارم ياد شد.
جشنواره سرانجام رسيد. چهارشنبه سوري هم. حاصل دو سانس نمايش صدرنشيني در جدول فيلم هاي محبوب تماشاگران بود. بهترين فيلم جشنواره به انتخاب مردم تا اين لحظه. سيمرغ ها هم احتمالاً در راهند. اما فكر مي كنم براي فرهادي بيش از هر چيز ارتباط با تماشاگر اهميت داشته.
چهارشنبه سوري فيلم درخشاني است و اميدوارم اين قضاوت را به حساب ذوق زدگي هاي جشنواره اي نگذاريد.
اتفاقاً چهارشنبه سوري از آن فيلم هايي است كه در ديدارهاي بعدي ارزش هايش بيشتر به چشم مي آيد. از بس كه فيلم جزئيات دارد، با فيلمنامه اي دقيق و حساب شده. همكاري فرهادي با ماني حقيقي حاصل فوق العاده اي داشته. فرهادي در اين زمينه مي گويد: اگر كارگردانان ما دست از خودخواهي بردارند و اصرار نداشته باشند كه حتماً نويسنده و كارگردان باشند، خيلي از مشكلات سينماي ما حل مي شود.
ماني حقيقي با همه تفاوت هايي كه با فرهادي دارد كاملاً به كمك فيلم آمده. دو ديدگاه متفاوت به فيلمنامه اي تعديل شده انجاميده. حقيقي به گفته خودش كاملاً در خدمت فيلم بوده است: خودم را همكار فيلمنامه نويس مي دانستم و در خدمت كار بودم. سعي كردم كاري كه فرهادي مي خواهد ساخته شود نه كاري كه من مي پسندم.
احتمالاً سهم حقيقي را بايد بيشتر در فصل هاي منازعات تهراني و فرخ نژاد جستجو كرد. كاراكتر ترانه و ديالوگ هايش (به خصوص در فصل افتتاحيه) هم با توجه به تجربيات قبلي فرهادي از شناخت دقيق و درست او از آدم هاي طبقه فرودست مي آيد.
حقيقي مي گويد در طول نگارش فيلمنامه هم او و هم فرهادي عاشق ديالوگ نوشتن بوده اند و هرگز هم با هم ديالوگ ننوشته اند.
شايد هم اصلا ً اين تفكيك كردن كار درستي نباشد، چون فيلم حاصل يك همفكري مثال زدني است. چهارشنبه سوري از معدود فيلم هاي سينماي ايران است كه به شدت به زندگي نزديك است. اين ميزان جزئيات و اين اندازه نزديك به زندگي و ملموس بودن در فيلمي داستان گو كه با حضور بازيگران معروف و شناخته شده، ساخته شده، جالب توجه است.
هديه تهراني در چهارشنبه سوري هيچ ربطي به ستاره پولساز سينماي ايران ندارد. او در قالب زني كه نگران از دست رفتن زندگي اش است كاملاً باور كردني است. فصل داخل حمام و درددل كردن براي زن برادرش از اوج هاي بازيگري سال هاي اخير است.
فرخ نژاد هم در نقش مرد عصبي و به هم ريخته كاملاً پذيرفتني است. حتي وقتي هم كه دستش براي تماشاگر رو مي شود و خيانتش محرز؛ باز هم تنفر تماشاگر را برنمي انگيزد و اين نكته مهمي است. حتي از كاراكتر سيمين (با بازي پانته آ بهرام) هم چهره منفي ارائه نشده. كاراكتر ترانه هم با آن بازيگوشي ها و شيطنت هايش، شخصيتي نظاره گر است. نخ تسبيحي كه درام فيلم را تكامل مي بخشد.
نكته جالب توجه، خاكستري بودن همه آدم هاي فيلم است. شهري خاكستري با آدم هاي خاكستري. از چهارشنبه سوري هم كه به بهترين شكل در فيلم استفاده شده. آن جنگ شهري كه در سال هاي اخير شاهدش هستيم در فيلم ترجمان تصويري حال و هواي آدم هاي فيلم شده است. در انتخاب اين شب دليل ديگري هم وجود داشته. فرهادي مي گويد: مي خواستم فيلم زماني ساخته شود كه شب عيد باشد و مردم در حال خانه تكاني باشند تا بتوان يك كارگري كه براي كار به منزلي مي رود را نشان داد و فكر مي كنم يكي از شب هايي كه هم مناسبت خاصي دارد و هم اينكه نزديك عيد است، چهارشنبه سوري است.
فيلم بحران يك خانواده را به تصوير مي كشد و بدون آنكه به شعار متوسل شود حتي آن را به كل جامعه تعميم مي دهد. اصغر فرهادي باز هم كار خودش را كرده. سينماگر اجتماعي بودن اين حسن را دارد كه مي شود شخصي ترين مسائل را هم با اجتماع پيوند داد. موضوع فيلم به شدت معاصر است و آدم هايش هم به همچنين. اين طبقه متوسط شهري است و هر خانه اي كه از دور آرام به نظر مي رسد مي تواند آبستن حادثه اي باشد...
|