چه اتفاقي بايد رخ دهد تا از زندگي راضي باشيم
يك روز بدون گلايه
|
|
عكس:علي اكبر شير ژيان
شيرين نجوان
كلاچ، ترمز، به نيمه بزرگراه مي رسيد. يك روز ديگه شروع شد. راهنما مي زنيد و آرام به سمت راست متمايل مي شويد. روزها چطور پشت هم مي آيند و مي روند. خروجي دوم تا حدود ده متر باز است. دنده معكوس. هر چه هست، باشد. امروز بايد روز خوبي باشد. و دوباره كلاچ، ترمز.....
كنار گذاشتن مشكلات روزانه و رسيدن به حس رضايتمندي و يا تواني كه بشود روز را به انتها رساند جزو مهارت زندگي در جامعه امروز شده است. عده اي حتي نمي دانند كه در حال آموختن اين مهارت هستند. اما وقتي در حين رانندگي و يا قدم زدن به تنهايي به خودشان مي آيند كه با صداي بلند در حال شكوه و گلايه اند آرام آرام باورشان مي شود كه آنها نيز در حال بلند كردن و كنار گذاشتن بار مشكلات زندگي اند.
...رضايتمندي از جامعه، خانواده، شغل و هر آنچه پيرامون مان را دربرمي گيرد و رسيدن به لحظه اي كه در آن دلخوري و گلايه از ديگران وجود نداشته باشد منوط به ايده آل بودن شرايط و عاري از هرگونه اتفاق ناخوشايندي نيست. از طرفي فريب دادن خود و حرف تكراري خوب ديدن را نيز معني نمي دهد و وجود مشكلات شهري، روزمره و خانوادگي را نيز انكار نمي كند!
حق يا توقع بي جا
رضايتمندي پيامد عملي است كه از آن لذت برده ايم. دكتر مصطفي اقليما مددكار اجتماعي و استاد دانشگاه معتقد است: براي مردم جامعه ما رضايتمندي با توقعي بيجا همراه است كه متاسفانه به صورت فرهنگي نابه جا شكل گرفته است. ما در انجام همه امور به دنبال رضايتمندي و آرامش ايم اما توقعي كه به دنبال آن شكل مي گيرد خود معضلي مي شود اضافه به همه مسائل روزمره. وي در توضيح گفته فوق اضافه مي كند: انجام همه كارهاي روزانه مان در قالب پنج دليل گنجانده مي شود، اينكه آن كار به ما لذت مي دهد، به دليل انگيزه پول به آن مي پردازيم، اطرافيان به ما فشار مي آورند، ميل به خودنمايي داريم و يا به دليلي مي ترسيم. چنانچه ما عملي را در طول روز به همه يكي از دلايل ذكر شده انجام دهيم پس آگاهانه تن به كاري سپرده ايم و قطعا از انجام آن لذت برده ايم حتي اگر براي ديگران باشد زيرا هدف شما قانع كردن ديگران بوده است و شما از انجام آن لذت برده ايد و يا حتي اگر ترسيده باشيم. زيرا با در دست گرفتن امر مربوطه بر ترس خود غلبه كرده ايد و قطعا لذت برده ايم. بنابراين شما به حس رضايتمندي رسيده ايد و اين نتيجه نهايي و بازتاب عمل شماست اما براي مردم توقع از اطرافيان، جامعه، مدير، ارباب رجوع و... از همين لحظه آغاز مي شود كه تو به ازاي كاري كه من انجام داده ام چه كردي؟ در صورتي كه حق آنها همان لذتي است كه برده اند و اين توقع بيجاست!
حالا راحت تر مي شود دليل درگيري هاي روزانه جامعه مان را كه تصوير تكراري هر روز شده است پيدا كرد. شما به راننده اي كه از فرعي به اصلي در حال چرخش است راه نمي دهيد زيرا توقع شما در شرايط مشابه زير پا گذاشته شده است و ديگر ميلي به انجام آن نداريد و يا كار ارباب رجوع را پس مي زنيد زيرا توقع داريد در ازاي خدمت شما جبراني صورت بگيرد و... در همه موارد همانند لذت به دست آمده و حس رضايتمندي از عمل انجام شده فراموش شده است! ....، به عنوان مثال جهيزيه دادن به دختران در اصل لطف خانواده دختر است اما امروز اگر وجود نداشته باشد سبب توقع مي شود و يا اگر كسي به دليل محبت و دل خود هديه اي براي شما خريد به سرعت به دنبال جبران كردن برمي آييد چرا كه عادت كرده ايم و اين جريان در گوشه ذهن مان ثبت شده است كه در همه شرايط روزمره زندگي در معادله اي پاياپاي شركت مي كنيم. اين جريان در ميان همسران نيز سبب به بار نشستن اختلافات خانوادگي مي شود؛ زماني كه با خريد هديه اي همسرتان را شاد مي كنيد و در مقابل انتظار داريد كه هر آنچه نظر شماست اعمال شود در صورتي كه شما چنين كاري را براي ارضاي دل تان انجام داده ايد و قطعا از خوشحال شدن همسرتان غرق لذت شده ايد پس توقع بيجا ممنوع! همين طور رسيدن به رضايتمندي در ميان جوانان مسيري كوتاه تر دارد. اغلب جواناني بي توقع نسبت به هم محبت مي كنند و معمولاً نام اش را از روي رفاقت مي نامند. روابط در ميان جوانان ساده تر و بي دغدغه تر شكل مي گيرد اما هر چه سن بالاتر مي رود روابط با پايه هاي ماديات آميخته مي شود و انتظارات پررنگ تر و رضايتمندي ها به حداقل مي رسد و شايد به همين دليل است كه وقتي سر صحبت بزرگ ترها باز مي شود اغلب مملو از شكوه و گلايه اند!
اول، مشكلات
در كنار تلاش براي به دست آوردن رضايتمندي در روابط اجتماعي، عده اي معتقدند: براي رسيدن به حسي كه بشود از زندگي راضي بود و لذت برد قبل از هر چيز بايد مشكلاتي را حل كرد كه آنقدر ريشه دوانده كه همه زمان مان را پر مي كنند.
دكتر ناصر قاسم زاده مشاور و روانشناس معتقد است: نيازهاي افراد به شاخه هاي عاطفي، جسماني، هويتي، شخصيتي و اجتماعي قابل تقسيم كردن است و چنانچه پاسخ دهي مناسب وجود داشته باشد احساس رضايتمندي نيز پيامد ماجراست. اما در اغلب اوقات جامعه، خانواده و محيط پيرامون قادر به تامين همه نيازهاي فردي نيست و عدم تعادل در بسياري از جهات به چشم مي خورند. اقليما معتقد است: زماني كه بشود از هيچ، همه چيز ساخت هنر است. قطعاً هميشه شرايط ايده آل مهيا نيست اما بايد زحمت كشيد، خواست و رسيد و براي به دست آوردن احساس رضايتمندي تلاش كرد. اما چنين جملاتي برايمان تكراري و بدون كار بردند چرا كه به قول اقليما ساختن برايمان سخت شده است. اينكه شرايط نابسامان را تغيير دهيم و بسازيم سخت ترين كار ممكن است و رسيدن به حس رضايتمندي امري محال به شمار مي آيد!
وي اضافه مي كند: دوران كودكي نسل گذشته پرتلاش سپري شده است. ما از كلاس سوم دبستان كار تابستاني را شروع مي كرديم. تابستاني بدون كار نگذشته است. چهل سال كار كرديم و زحمت كشيديم و حالا احساس رضايت داريم. اما به جوانان اگر همه چيز را نيز بدهند باز هم احساس رضايت ندارند. اما از دوران بچگي ياد گرفتيم غيرممكن وجود ندارد و آموختيم كه در مقابل چيزي كه مي خواهيم به دست آوريم بايد تلاش كنيم و به اين طريق به حس رضايتمندي مي رسيم. در مقابل امروز، تنها گلايه و عدم رضايت است كه به گوش مي رسد چرا كه همه چيز ثابت و بدون تغيير و غيرقابل ساختن است!
.... توقع اينكه چرا پدرم پولدار نيست... اينكه چرا پارتي و پول لازمه هر كاري شده است و... و بسياري از شرايط مشابه ريشه در تنبلي نسل امروز دارد كه كوتاه ترين و سريع ترين راه را انتخاب كرده است؛ گلايه، شكايت و دم از نشدن زدن.
آنچه مسلم است روز را به شب رساندن در چنين شرايطي و رسيدن به حس رضايتمندي امري غير ممكن است اما حس خوش اميدواري، دلخوشي و لذت را به راحتي مي توان در ميان انبوه مشكلات روزمره پيدا كرد كه اين مهارتي آموختني است.
مرور گذشته
لحظاتي از زندگي سر مي رسند كه حس مي كنيم بايد كاري انجام دهيم، يا فكر مي كنيم كه در تمام روزهايي كه گذشته است چه كاري انجام داده ايم و يا چه اثري از خود به جاي گذاشته ايم. فرقي نمي كند سال هاي جواني را سپري مي كنيم و يا دوران كهولت و پيري. اين فكر در همه سني درگيري ذهن مان مي شود. زماني احساس مي كنيم پول مي خواهيم، تلاش مي كنيم و به دست مي آوريم، زماني به دنبال مقام و رتبه ايم و يا پي شخصيت اجتماعي مي گرديم اما روزي مي رسد كه مي خواهيم كاري انجام دهيم و به رضايتي دروني برسيم. آن وقت است كه نيرويي پيدا كنيم كاري انجام دهيم و به رضايتي دروني برسيم. آن وقت است كه نيرويي پيدا مي كنيم تا تغيير دهيم و بسازيم. .... چنين شرايطي اغلب در سنين 50 30 سال رخ مي دهد و هدف نهايي و آنچه بن مايه زندگي را مي سازد شكل مي گيرد.
اينها گفته هاي اقليما است و مي گويد: هميشه به شاگردهايم مي گويم كه اگر مي خواهيد در زندگي احساس رضايتمندي داشته باشيد كاري انجام دهيد تا زندگي كسي متحول شود يا بهتر است بگويم در زندگي همه نوعي اثرگذار باشيد. و اين ژرف ترين حس رضايتمندي است كه مي تواند سرتاسر زندگي مان را پوشش دهد. قاسم زاده معتقد است: پيوند زندگي مردم جامعه با معنويات و سود بردن از پايه هاي مذهب تاثير مستقيمي بر بالا بردن احساس رضايتمندي دارد. اينكه در پس هر اتفاق ناخوشايندي به دنبال حكمت و خواست خداوند باشيم و علت و معلولهايي خارج از دنياي مادي مان را جست و جو كنيم آغاز راهي مطمئن به سمت به دست آوردن حس آرامش و رضايتمندي است. .... اما بايد توجه كرد كه نبايد شكست ها و كمبودها را با چنين فلسفه اي توجيه كرد چرا كه خداوند انسان را اشرف مخلوقات مي داند و گفته است كه مؤمنان برازنده شان است كه از بهترين نعمات برخوردار باشند. بنابراين به منظور برخورداري از زندگي سالم اجتماعي بايد كمك كنيم تا زندگي افراد در جهان آدميت معنا پيدا كند. جهاني كه واژه هاي انسانيت، دوست داشتن، نيكي كردن و.... خارج از آن به كلماتي تكراري و شعار تبديل شده اند.
اشتباه نمي كنيم
كنار آمدن با بحران ها و مشكلات روزانه زندگي؛ از شرايط نابسامان اقتصادي گرفته تا وضعيت كار و معيشتي مان و... و همين طور تلاش بر تغيير شرايط ثابت آزاردهنده از تغيير يك قانون تا ساخت قانوني ديگر بار سبك تري به نظر مي رسد نسبت به زماني كه راهي را به اشتباه مي رويم، چشم باز مي كنيم و خود را پرتاب شده به چندين سال عقب مي بينيم. و اين نظر بسياري است كه معتقدند گاهي همه حس رضايت و دلخوشي در زندگي يك باره متلاشي و نابود مي شود اما در مقابل اقليما معتقد است: هيچ كس در زندگي اش اشتباه نمي كند. چرا كه هر شخصي زماني كه عملي را انجام مي دهد آن را نسبت به عقل اش ، خانواده اش، شرايط اش، جامعه اش و... مي سنجد و آن را انجام مي دهد. مدت زماني به اين نتيجه مي رسد كه اشتباه كرده است اما در آن زمان مي انديشيده كه كاري درست انجام داده است. بنابراين هيچ توجيهي قابل قبول نيست بايد حس رضايتمندي را به دست آورد و آن را حفظ كرد. ... كساني كه زندگي شان را اين گونه توجيه مي كنند به دنبال بهانه اند. يك كودك صد بار زمين مي خورد تا راه رفتن را بياموزد و چه بسا تاجران زيادي در بازار خودمان يك شبه ورشكست شده اند اما دوباره آغاز كرده اند. ما هم بايد سالها كار كنيم، زمين بخوريم، بياموزيم، اعتماد به نفس پيدا كنيم و در همين شرايط به حس رضايتمندي برسيم.
|