نگاهي به نمايشگاه ماسك علي اصغر خطيب زاده
و خداوند قالب هر انساني را پس از آفرينش شكست
|
|
عكس: امير اميري
ليلي نيكونظر
سالن انتظار تالار اصلي تئاتر شهر وقتي در چرت و خواب آلودگي بعدازظهرش به سر مي برد و در همان حين كه خواب يك شب شلوغ جشنواره اي را مي بيند، محل گفت وگوي من و علي اصغر خطيب زاده است. همچنان كه در بالاي سرمان ماسك هاي عجيب و غريبي به ديوار كوبيده شده، گپ ما شروع مي شود و ادامه پيدا مي كند.
افكارم از آثار نمايشي ايران و جهان مي آيد، به طور مثال هر نمايشنامه اي كه مي خوانم، محركي است تا تصور ذهنيم را از هر كاراكتر نمايشي، ماسك كنم. براي نمونه... به بالاي سرمان اشاره مي كند. مثلاً اين ماسكي كه مي بينيد، كاراكتر نمايش كرگدن اثر اوژن يونسكو است. مي بينيد... روي پيشاني اش شاخ دارد. خطوط صورتش زمخت و پهن است، شبيه كاراكتر انساني اش نيست ديگر، دارد به يك كرگدن تبديل مي شود. يا آن يكي ... به سمت ديگري اشاره مي كند نيك است، در نمايشنامه گوريل پشمالو اثر يوجين اونيل. اين كاراكتر را جامعه پذيرا نمي شود، پس به گوريلي كه در قفس است پناه مي برد و گوريل او را در آغوشش له مي كند، براي يك كاراكتر اين چنيني احساس كردم، بايد گوريل و نيك را يكي كنم، تلفيق كنم، به همين خاطر همان طور كه مي بينيد، چهره نيك در ماسكش، چهره اي انساني نيست، شبيه گوريل است. يا آن ماسكي كه مي بينيد، كاراكتر نمايش دو پرچانه يا وراج ها اثر سروانتس است. همان طور كه نشان مي دهد بيشترين حجم را در چهره اش، دهان و فك او تشكيل مي دهد و يك كله در دهانش قرار دارد. تصميم ذهنيم از اين كاراكتر، اصطلاح فلاني سر آدم را مي خورد، بود. يا وقتي مي خواستم از اسطوره ايراني آرش ماسك بسازم، آرشي كه در اسطوره ايراني سمبل مقاومت و مردانگي و جاودانگي است، همه چهره اش را با استفاده از فرم درخت سرو كه همان بته جقه است، ماسك كردم.
دانستنش جالب است كه تمام اين ماسك هاي كنار هم كنار هم كوبيده شده به ديوار تالار انتظار، مواد تشكيل دهنده اش خمير روزنامه است. خطيب زاده خمير روزنامه را مثل گل لگد مي كند. مي گويد لذت بخش ترين فصل كار همين است، آرامش بخش است. مي گويد اصلاً آن مراحل ساخت و آفرينش، بهترين وقت كار است. زماني كه هنرمند از خلقش لذت مي برد.
با خنده مي پرسيم بچه كه بوديد، زياد گل بازي مي كرديد؟ با خنده پاسخ مي دهد بله!
رنگ هاي ماسك هاي خطيبي، اغلب رنگ هاي گياهي است. هرچند كه در هشتاد درصد كارها، اصلاً از رنگ استفاده نشده. هرچند كه رنگ ماسك ها با هم متفاوت است و جالب است وقتي خطيب زاده توضيح مي دهد براي اين كه رنگ خميرها و درنتيجه ماسك ها با هم متفاوت شود بعضي وقت ها خميرها را در سايه خشك كرده و گاهي در آفتاب و حتي بعضي اوقات گذاشته خمير كپك بزند.
مي پرسيم هر آدمي را كه مي بينيد، ماسكش را سريع در ذهنتان مي سازيد؟ پاسخ خطيب زاده آري است. خيلي وقت ها ماسك آدم ها را تخيل مي كنم. اصلاً اين كه به شكل اغراق آميزي مفاهيم دروني آدم ها را متجلي كنم برايم جذاب است. ساختن نقاب آدم هاي پشت نقاب! با شخصيت حقيقي خودشان، همان طور كه هستند، كشف چندگانگي درون آدم ها نمود عيني به آنها بخشيدن، جذبه و جاذبه فوق العاده اي دارد. اما فعلاً اين كار را در مورد كاراكترهاي نمايشي انجام مي دهم.
علي اصغر خطيب زاده، متولد 1344 و زاده دامغان است. فارغ التحصيل بازيگري و كارگرداني است. اولين ماسكش را سال 79 ساخته است و ايده هايش را كمتر از نمايش ها مي گيرد و بيشتر از نمايشنامه ها است.
در اين نمايشگاه 42 اثر حاضر است و مجموعه كارش در كل به شصت عدد مي رسد خطيب زاده مي گويد: آخرين كاري كه ساختم از نمايشنامه خشم شديد بود. شخصيت فيليپ را در دهانش طرح دادم، انگار كه در خشمش پنهان شده باشد هميشه هم يك شخصيت در هر نمايشنامه قلقلكش مي دهد. يك شخصيت با فرم و مفهوم دروني منحصر به فردش.
علي اصغر خطيب زاده، لابه لاي توضيح كارهايش يك توضيح را اضافه مي كند: البته قرار نيست يك كار يا يك اثر هنري زيرنويس داشته باشد، قرار است مخاطب خودش كشف كند و در ادامه اش اضافه مي كند: خوشبختانه اين اتفاق در مورد كارهاي من افتاده است. فرض بگيريد مخاطباني كه اين روزها از ماسك هاي من ديدن مي كنند مثلاً به ماسك اسكاپن در نمايشنامه نيرنگ هاي اسكاپن ، اثر مولير كه مي رسند مي گويند آه، اين خود اسكاپن است و در توضيح ماسك اسكاپن مي گويد: اسكاپن در نمايشنامه مولير، حرفه اش را شغل شريف حقه بازي مي داند. او به غايت حقه باز است. با اين حال من چهره اش را ساده طرح داده ام، اما خطوط ريز چهره اش، بيني كشيده اي كه دارد و منحني چشم هايش موذيگري او را به خوبي انعكاس داده است .
اين جمله كنفسيوس، زماني كه مي گويد: خداوند بعد از خلقت هر انسان قالبش را شكست ، به معناي آن كه هيچ انساني تكرار نمي شود به علي اصغر خطيب زاده ، خالق ماسك ها، ايده مي دهد. يكي از ماسك هايش هم در موزه بوراتيني ايتاليا (موزه تاريخي عروسك هاي ايتاليايي) قرار دارد، يك كار سمبوليك به نام يك چهره با سه بيني . كارهاي خطيب زاده بوي كهنگي مي دهد. چشم مي دوزد به ماسك روبه رويش و مي گويد دلم مي خواهد كهنه به نظر برسند. كهنه كردن خودش يك تكنيك است. مي خواهم يك جوري به نظر برسند كه انگار از زير خروارها خاك بيرون آمده اند، انگار سالهاست كه هستند. نمي خواهم نو و لوكس و شيك باشند. دوست دارم طوري باشند انگار كه همين ديروز از يك حفاري به دست آمده اند. علي اصغر خطيب زاده مي گويد بدم نمي آيد اگر كارگرداني مي خواهد نمايشي را روي صحنه ببرد، اول ماسكي كه من از كاراكتر يا كاراكترهاي آن نمايش ساخته ام را ببيند.
كارشناس تئاتر اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي است، با اين حال وقت زيادي روي ماسك هايش مي گذارد. مي گويد: ساخت بعضي از ماسك هايم ده روز طول مي كشد، كار زمانبري است. جالب اينجاست كه موضوع ها فراوانند و وقت من كم ساخت خمير كار سختي است. به قول خطيب زاده دستان و پاهاي قوي مي خواهد. هرچند همان طور كه پيش از اين اشاره شد، مراحل خلق يك اثر را زيباترين قسمت كار مي داند.
نكته جالب توجه در كارش، كار با مواد اوليه كاملاً در دسترس و كم هزينه و سبك است. در اغلب موارد از قالبي هم استفاده نمي كند. او تا به حال همزمان با فستيوال بين المللي تئاتر عروسكي تهران، سال 1379، در خانه هنرمندان، همزمان با فستيوال بين المللي تئاتر فجر تهران، سال 1380، در سالن انتظار چهارسو، در موزه جهان نما، واقع در كاخ نياوران در سال 1381 نمايشگاه هايي از ماسك هايش برگزار كرده است.
از علي اصغر خطيب زاده مي پرسيم، اگر بخواهي ماسك خودت را بسازي، چه شكلي آن را طرح مي دهي؟ مي گويد: قطعاً شخصيت يك آدم با پشتكار و دوستدار طبيعت را لحاظ مي كنم و باز فكر مي كند و مي گويد: اين شكلي نمي توانم بگويم، بايد فكر كنم، بايد در ذهنم خودم را مرور كنم، اما مسلماً ايده اوليه اش همان سرسختي است و ادامه مي دهد هميشه يك عنصري پيدا مي شود بالاخره، مثلاً اگر بخواهم ماسك سهراب سپهري را بسازم، جمجمه اش يك انار است . خطيب زاده از استقبال راضي بوده و تنها چيزي كه كمي برايش ناراحت كننده است، نور كم سالن است. مي گويد اگر نور كافي بود، مطمئناً ماسك هاي من نظر بيننده را بهتر جلب مي كنند . گفت وگوي ما با علي اصغر خطيب زاده همين جا به پايان رسيد، در حالي كه سالن انتظار تالار اصلي كم كم از خواب بعدازظهرش بيدار مي شد و در فكر اين بود كه خودش را براي شب پر هياهوي جشنواره آماده كند.
|