|
|
|
|
|
چه اتفاقي بايد رخ دهد تا از زندگي راضي باشيم
يك روز بدون گلايه
|
|
عكس:علي اكبر شير ژيان
شيرين نجوان
كلاچ، ترمز، به نيمه بزرگراه مي رسيد. يك روز ديگه شروع شد. راهنما مي زنيد و آرام به سمت راست متمايل مي شويد. روزها چطور پشت هم مي آيند و مي روند. خروجي دوم تا حدود ده متر باز است. دنده معكوس. هر چه هست، باشد. امروز بايد روز خوبي باشد. و دوباره كلاچ، ترمز.....
كنار گذاشتن مشكلات روزانه و رسيدن به حس رضايتمندي و يا تواني كه بشود روز را به انتها رساند جزو مهارت زندگي در جامعه امروز شده است. عده اي حتي نمي دانند كه در حال آموختن اين مهارت هستند. اما وقتي در حين رانندگي و يا قدم زدن به تنهايي به خودشان مي آيند كه با صداي بلند در حال شكوه و گلايه اند آرام آرام باورشان مي شود كه آنها نيز در حال بلند كردن و كنار گذاشتن بار مشكلات زندگي اند.
...رضايتمندي از جامعه، خانواده، شغل و هر آنچه پيرامون مان را دربرمي گيرد و رسيدن به لحظه اي كه در آن دلخوري و گلايه از ديگران وجود نداشته باشد منوط به ايده آل بودن شرايط و عاري از هرگونه اتفاق ناخوشايندي نيست. از طرفي فريب دادن خود و حرف تكراري خوب ديدن را نيز معني نمي دهد و وجود مشكلات شهري، روزمره و خانوادگي را نيز انكار نمي كند!
حق يا توقع بي جا
رضايتمندي پيامد عملي است كه از آن لذت برده ايم. دكتر مصطفي اقليما مددكار اجتماعي و استاد دانشگاه معتقد است: براي مردم جامعه ما رضايتمندي با توقعي بيجا همراه است كه متاسفانه به صورت فرهنگي نابه جا شكل گرفته است. ما در انجام همه امور به دنبال رضايتمندي و آرامش ايم اما توقعي كه به دنبال آن شكل مي گيرد خود معضلي مي شود اضافه به همه مسائل روزمره. وي در توضيح گفته فوق اضافه مي كند: انجام همه كارهاي روزانه مان در قالب پنج دليل گنجانده مي شود، اينكه آن كار به ما لذت مي دهد، به دليل انگيزه پول به آن مي پردازيم، اطرافيان به ما فشار مي آورند، ميل به خودنمايي داريم و يا به دليلي مي ترسيم. چنانچه ما عملي را در طول روز به همه يكي از دلايل ذكر شده انجام دهيم پس آگاهانه تن به كاري سپرده ايم و قطعا از انجام آن لذت برده ايم حتي اگر براي ديگران باشد زيرا هدف شما قانع كردن ديگران بوده است و شما از انجام آن لذت برده ايد و يا حتي اگر ترسيده باشيم. زيرا با در دست گرفتن امر مربوطه بر ترس خود غلبه كرده ايد و قطعا لذت برده ايم. بنابراين شما به حس رضايتمندي رسيده ايد و اين نتيجه نهايي و بازتاب عمل شماست اما براي مردم توقع از اطرافيان، جامعه، مدير، ارباب رجوع و... از همين لحظه آغاز مي شود كه تو به ازاي كاري كه من انجام داده ام چه كردي؟ در صورتي كه حق آنها همان لذتي است كه برده اند و اين توقع بيجاست!
حالا راحت تر مي شود دليل درگيري هاي روزانه جامعه مان را كه تصوير تكراري هر روز شده است پيدا كرد. شما به راننده اي كه از فرعي به اصلي در حال چرخش است راه نمي دهيد زيرا توقع شما در شرايط مشابه زير پا گذاشته شده است و ديگر ميلي به انجام آن نداريد و يا كار ارباب رجوع را پس مي زنيد زيرا توقع داريد در ازاي خدمت شما جبراني صورت بگيرد و... در همه موارد همانند لذت به دست آمده و حس رضايتمندي از عمل انجام شده فراموش شده است! ....، به عنوان مثال جهيزيه دادن به دختران در اصل لطف خانواده دختر است اما امروز اگر وجود نداشته باشد سبب توقع مي شود و يا اگر كسي به دليل محبت و دل خود هديه اي براي شما خريد به سرعت به دنبال جبران كردن برمي آييد چرا كه عادت كرده ايم و اين جريان در گوشه ذهن مان ثبت شده است كه در همه شرايط روزمره زندگي در معادله اي پاياپاي شركت مي كنيم. اين جريان در ميان همسران نيز سبب به بار نشستن اختلافات خانوادگي مي شود؛ زماني كه با خريد هديه اي همسرتان را شاد مي كنيد و در مقابل انتظار داريد كه هر آنچه نظر شماست اعمال شود در صورتي كه شما چنين كاري را براي ارضاي دل تان انجام داده ايد و قطعا از خوشحال شدن همسرتان غرق لذت شده ايد پس توقع بيجا ممنوع! همين طور رسيدن به رضايتمندي در ميان جوانان مسيري كوتاه تر دارد. اغلب جواناني بي توقع نسبت به هم محبت مي كنند و معمولاً نام اش را از روي رفاقت مي نامند. روابط در ميان جوانان ساده تر و بي دغدغه تر شكل مي گيرد اما هر چه سن بالاتر مي رود روابط با پايه هاي ماديات آميخته مي شود و انتظارات پررنگ تر و رضايتمندي ها به حداقل مي رسد و شايد به همين دليل است كه وقتي سر صحبت بزرگ ترها باز مي شود اغلب مملو از شكوه و گلايه اند!
اول، مشكلات
در كنار تلاش براي به دست آوردن رضايتمندي در روابط اجتماعي، عده اي معتقدند: براي رسيدن به حسي كه بشود از زندگي راضي بود و لذت برد قبل از هر چيز بايد مشكلاتي را حل كرد كه آنقدر ريشه دوانده كه همه زمان مان را پر مي كنند.
دكتر ناصر قاسم زاده مشاور و روانشناس معتقد است: نيازهاي افراد به شاخه هاي عاطفي، جسماني، هويتي، شخصيتي و اجتماعي قابل تقسيم كردن است و چنانچه پاسخ دهي مناسب وجود داشته باشد احساس رضايتمندي نيز پيامد ماجراست. اما در اغلب اوقات جامعه، خانواده و محيط پيرامون قادر به تامين همه نيازهاي فردي نيست و عدم تعادل در بسياري از جهات به چشم مي خورند. اقليما معتقد است: زماني كه بشود از هيچ، همه چيز ساخت هنر است. قطعاً هميشه شرايط ايده آل مهيا نيست اما بايد زحمت كشيد، خواست و رسيد و براي به دست آوردن احساس رضايتمندي تلاش كرد. اما چنين جملاتي برايمان تكراري و بدون كار بردند چرا كه به قول اقليما ساختن برايمان سخت شده است. اينكه شرايط نابسامان را تغيير دهيم و بسازيم سخت ترين كار ممكن است و رسيدن به حس رضايتمندي امري محال به شمار مي آيد!
وي اضافه مي كند: دوران كودكي نسل گذشته پرتلاش سپري شده است. ما از كلاس سوم دبستان كار تابستاني را شروع مي كرديم. تابستاني بدون كار نگذشته است. چهل سال كار كرديم و زحمت كشيديم و حالا احساس رضايت داريم. اما به جوانان اگر همه چيز را نيز بدهند باز هم احساس رضايت ندارند. اما از دوران بچگي ياد گرفتيم غيرممكن وجود ندارد و آموختيم كه در مقابل چيزي كه مي خواهيم به دست آوريم بايد تلاش كنيم و به اين طريق به حس رضايتمندي مي رسيم. در مقابل امروز، تنها گلايه و عدم رضايت است كه به گوش مي رسد چرا كه همه چيز ثابت و بدون تغيير و غيرقابل ساختن است!
.... توقع اينكه چرا پدرم پولدار نيست... اينكه چرا پارتي و پول لازمه هر كاري شده است و... و بسياري از شرايط مشابه ريشه در تنبلي نسل امروز دارد كه كوتاه ترين و سريع ترين راه را انتخاب كرده است؛ گلايه، شكايت و دم از نشدن زدن.
آنچه مسلم است روز را به شب رساندن در چنين شرايطي و رسيدن به حس رضايتمندي امري غير ممكن است اما حس خوش اميدواري، دلخوشي و لذت را به راحتي مي توان در ميان انبوه مشكلات روزمره پيدا كرد كه اين مهارتي آموختني است.
مرور گذشته
لحظاتي از زندگي سر مي رسند كه حس مي كنيم بايد كاري انجام دهيم، يا فكر مي كنيم كه در تمام روزهايي كه گذشته است چه كاري انجام داده ايم و يا چه اثري از خود به جاي گذاشته ايم. فرقي نمي كند سال هاي جواني را سپري مي كنيم و يا دوران كهولت و پيري. اين فكر در همه سني درگيري ذهن مان مي شود. زماني احساس مي كنيم پول مي خواهيم، تلاش مي كنيم و به دست مي آوريم، زماني به دنبال مقام و رتبه ايم و يا پي شخصيت اجتماعي مي گرديم اما روزي مي رسد كه مي خواهيم كاري انجام دهيم و به رضايتي دروني برسيم. آن وقت است كه نيرويي پيدا كنيم كاري انجام دهيم و به رضايتي دروني برسيم. آن وقت است كه نيرويي پيدا مي كنيم تا تغيير دهيم و بسازيم. .... چنين شرايطي اغلب در سنين 50 30 سال رخ مي دهد و هدف نهايي و آنچه بن مايه زندگي را مي سازد شكل مي گيرد.
اينها گفته هاي اقليما است و مي گويد: هميشه به شاگردهايم مي گويم كه اگر مي خواهيد در زندگي احساس رضايتمندي داشته باشيد كاري انجام دهيد تا زندگي كسي متحول شود يا بهتر است بگويم در زندگي همه نوعي اثرگذار باشيد. و اين ژرف ترين حس رضايتمندي است كه مي تواند سرتاسر زندگي مان را پوشش دهد. قاسم زاده معتقد است: پيوند زندگي مردم جامعه با معنويات و سود بردن از پايه هاي مذهب تاثير مستقيمي بر بالا بردن احساس رضايتمندي دارد. اينكه در پس هر اتفاق ناخوشايندي به دنبال حكمت و خواست خداوند باشيم و علت و معلولهايي خارج از دنياي مادي مان را جست و جو كنيم آغاز راهي مطمئن به سمت به دست آوردن حس آرامش و رضايتمندي است. .... اما بايد توجه كرد كه نبايد شكست ها و كمبودها را با چنين فلسفه اي توجيه كرد چرا كه خداوند انسان را اشرف مخلوقات مي داند و گفته است كه مؤمنان برازنده شان است كه از بهترين نعمات برخوردار باشند. بنابراين به منظور برخورداري از زندگي سالم اجتماعي بايد كمك كنيم تا زندگي افراد در جهان آدميت معنا پيدا كند. جهاني كه واژه هاي انسانيت، دوست داشتن، نيكي كردن و.... خارج از آن به كلماتي تكراري و شعار تبديل شده اند.
اشتباه نمي كنيم
كنار آمدن با بحران ها و مشكلات روزانه زندگي؛ از شرايط نابسامان اقتصادي گرفته تا وضعيت كار و معيشتي مان و... و همين طور تلاش بر تغيير شرايط ثابت آزاردهنده از تغيير يك قانون تا ساخت قانوني ديگر بار سبك تري به نظر مي رسد نسبت به زماني كه راهي را به اشتباه مي رويم، چشم باز مي كنيم و خود را پرتاب شده به چندين سال عقب مي بينيم. و اين نظر بسياري است كه معتقدند گاهي همه حس رضايت و دلخوشي در زندگي يك باره متلاشي و نابود مي شود اما در مقابل اقليما معتقد است: هيچ كس در زندگي اش اشتباه نمي كند. چرا كه هر شخصي زماني كه عملي را انجام مي دهد آن را نسبت به عقل اش ، خانواده اش، شرايط اش، جامعه اش و... مي سنجد و آن را انجام مي دهد. مدت زماني به اين نتيجه مي رسد كه اشتباه كرده است اما در آن زمان مي انديشيده كه كاري درست انجام داده است. بنابراين هيچ توجيهي قابل قبول نيست بايد حس رضايتمندي را به دست آورد و آن را حفظ كرد. ... كساني كه زندگي شان را اين گونه توجيه مي كنند به دنبال بهانه اند. يك كودك صد بار زمين مي خورد تا راه رفتن را بياموزد و چه بسا تاجران زيادي در بازار خودمان يك شبه ورشكست شده اند اما دوباره آغاز كرده اند. ما هم بايد سالها كار كنيم، زمين بخوريم، بياموزيم، اعتماد به نفس پيدا كنيم و در همين شرايط به حس رضايتمندي برسيم.
|
|
|
شيوه شما براي تربيت كودك چيست؟
پروانه اماني- وقتي تصميم مي گيريد صاحب فرزندي شويد، يعني مسئوليت بلند مدت و سنگين تربيت او را پذيرفته ايد اما در تربيت كودك مانند هر كار ديگري با مشكلاتي روبه رو خواهيد شد. اگرچه با گذشت زمان و كسب تجربه، اعتماد به نفس شما نيز افزايش مي يابد. البته باز هم ممكن است، گاهي احساس يك تازه كار را داشته باشيد و در حل مشكلات سردرگم شويد و از طرفي هم مواقعي پيش مي آيد كه به خيال خود مشكلي را حل كرده ايد؛ در حالي كه واقعيت امر اين است، عملكرد مناسبي نداشته ايد. براي بسياري از ما پذيرفتن اينكه گاهي رفتار مناسبي با كودكانمان نداريم، سخت است، اما بياييد براي يك لحظه هم شده به برخي از مهارت ها و روش هاي تربيتي كه در قبال آنها به كار مي گيريم، شك كنيم.والدين بايد توجه داشته باشند براي هدايت كودكان به سوي رشد مثبت اجتماعي، عشق و علاقه، به تنهايي كافي نيست و براي اينكه كودكان، افراد با كفايتي در اجتماع باشند و صلاحيت فكري پيدا كنند، مقداري كنترل از جانب شما ضروريست.به ياد داشته باشيم، هدف نهايي از تربيت، خودگرداني است نه تنظيم توسط عوامل خارجي.
بامريند روانشناس و متخصص علوم تربيتي طي بررسي هايي كه روي رفتار كودكان و الگوهاي رفتاري والدين انجام داد، شيوه تربيتي والدين و رفتار كودكان را به چهار گروه تقسيم كرد:
والدين بي توجه
كودكان داراي اختلال رفتار و نوجوانان بزهكار؛ ويژگي هاي چنين والديني بين خود و كودك فاصله اي ايجاد كرده و آن را حفظ مي كنند و نيازهاي خودشان را به جاي نيازهاي كودك مدنظر دارند؛ آنها والدين محورند نه كودك محور.در مواقع فشار رواني به جاي رفاه كودكان به خوشي هاي شخصي خود مي پردازند و اكثر مواقع به كارهاي خودتان برسيد را تكرار مي كنند.اين بي توجهي اغلب در مادران افسرده ديده مي شود كه در پاسخ دهي به نيازهاي كودك مشكل دارند، در اين خانواده ها هماهنگي هاي زناشويي و درگيري هايي كه به طلاق نيز ممكن است منجر شود، ديده مي شود.چنين بي توجهي هايي در نوزادان منجر به شكاف و عدم دلبستگي مي شود. در كودكان بزرگتر باعث رفتارهاي ناسازگارانه، سركشي، دمدمي بودن، نارسي فكري، بيگانه با خانواده خود و عزت نفس پايين مي گردد. و در نوجوانان، گريز از مدرسه و افت تحصيلي، دوستي با افراد بي صلاحيت، خيابانگردي، بي مسئوليتي و بزهكاري را به دنبال دارد.
والدين آسان گير
كودكان پرخاشگر؛ اين نوع والدين، كودكان را به اجراي قوانين وادار نمي كنند، قوانين را نيز به وضوح ابلاغ نمي كنند. انضباط ناهمسان دارند و معمولاً تسليم، گريه زاري و سرزنش كودك مي شوند، رفتارهاي بد كودك را ناديده مي گيرند يا آنها را مي پذيرند. خشم و عصبانيت خود را پنهان مي كنند، توقع ناچيزي براي رفتارهاي مستقل و رشد يافته كودكان دارند و از خواسته هاي نامعقول و رفتارهاي تكانشي آنها جانبداري مي كنند.
كودكان اين والدين، در مقابل بزرگسالان لجوج هستند. اتكا به نفس پاييني دارند و زود خشمگين مي شوند، ولي سريعاً حالت خوشحالي خود را باز مي يابند، سلطه جو هستند، بي هدف و در سطح پاييني از فعاليت هاي هدفگرا قرار مي گيرند.
والدين قدرت طلب
كودكان تعارضي و تحريك پذير؛ والدين اين كودكان، انعطاف ناپذير، زورگو، خشن و نسبت به نيازهاي كودك بي توجهند. قوانين را به وضوح تشريح و به صورت انعطاف ناپذيري به كودكان تحميل و در اجراي آن پافشاري مي كنند بي آنكه خواست و ميل كودك را در نظر گرفته و براي نظريات و عقايد او ارزش قائل شوند. اين والدين تنبيه گرند و خشم و نارضايتي خود را سريعاً نشان مي دهند.
در چنين خانواده هايي كودكان بر محيط اطراف خود كنترل چنداني ندارند و پاداش هاي ناچيزي دريافت مي كنند. آنها ممكن است احساس اسارت و خشم كنند و اينكه بخواهند در چنين محيط خصومت آميزي ادعاي حق كنند، مي ترسند. اين وضع به رفتار نامناسب تعارض و روان رنجوري و دمدمي كه غالباً در چنين كودكاني يافت مي شود، منجر مي گردد. آنها به طور انفعالي خصومت آميز و حيله گر هستند، به تناوب بين رفتار پرخاشگرانه و كناره گيري در نوسانند، بي هدف هستند و در مقابل استرس ها و فشار رواني آسيب پذيرند.
والدين با اقتدار
كودكان پرتوان و خونگرم؛ اين والدين زورگو نيستند و در چارچوب معيني، آزادي قابل ملاحظه اي به كودكان خود مي دهند، به كودك راه چاره نشان مي دهند، مهربان، درگير و پاسخگو هستند. از كودك توقع رفتارهاي مستقل و رشد يافته مناسب با سن كودك را دارند. نسبت به رفتارهاي مناسب و سازنده كودك رضايت و حمايت نشان مي دهند. والدين با اقتدار، نيازها و خواسته هاي كودك را در نظر گرفته و عقايدش را جويا مي شوند. قوانين را به روشني ابلاغ مي كنند و در اجراي آن جدي هستند. تسليم قهر كودك نمي شوند، با كودك حرف نشنو، مقابله مي كنند و در پاسخ به رفتار بد كودك، نارضايتي نشان مي دهند. كودكان اين والدين، بشاش، پرانرژي، خويشتن دار و متكي به نفس هستند و نسبت به موقعيت هاي تازه، علاقه و كنجكاوي نشان مي دهند، روابط دوستانه اي با همسالان دارند، هدفمندند، به پيشرفت توجه دارند و با انواع استرس ها به خوبي مقابله مي كنند.
دكتر محمد احمدي، متخصص علوم تربيتي و روانشناسي، در خصوص شيوه هاي تربيتي كودك مي گويد: خانواده ها بايد هفت اصل اساسي را در تربيت كودكان خود رعايت كنند . وي در مورد اين اصول توضيح مي دهد؛ ابتدا اصل اجتماع يعني كودك بايد در اجتماع رشد كرده و در اجتماع است كه با بايدها و نبايدها، ارزش هاي ديني و اخلاقي جامعه آشنا مي شود، لذا شخصيت هر كودكي در اجتماع شكل مي گيرد.پس از آن اصل آزادي داريم يعني اينكه در تعليم و تربيت كودك بايد به آزادي او توجه كرد، آزادي به مفهوم بي بند و باري نيست، بلكه حق انتخاب است . اين آزادي بايد براساس معيارهاي پذيرفته شده در جامعه صورت گيرد.
احمدي، اصل فرديت را از ديگر اصل ها برشمرده و مي گويد: تربيت هر كودك بايد مختص خودش باشد، بايد بپذيريم كودكان از نظر شخصيتي يكسان نيستند، هر كودكي ويژگي خودش را دارد كه خانواده ها بايد به آن ويژگي ها توجه داشته باشند .
وي ادامه مي دهد: خانواده ها و اوليا و مربيان، با در نظر گرفتن خصوصيات فردي و ويژگي هاي هر كودكي با آنها برخورد كنند .
|
|
|
اصولي نامه
اميرمهنا
ستون تازه اصولي نامه كه از اين پس هرروزه به چاپ خواهد رسيد در قالب داستاني عاميانه و با محوريت شخصيتي به نام آقاي اصولي به كند و كاو مسايل اجتماعي به خصوص مشكلات شهري خواهد پرداخت. آقاي اصولي شخصيتي تيپيك است كه تلاش مي كند اصول و قواعد شهرنشيني را هرچه بيشتر بياموزد و به ديگران انتقال دهد. اين شخصيت داستاني اين بار تصميم گرفته كه با استفاده از دوچرخه به رفع آلودگي هوا كمك كند.
آقاي اصولي روي راحتي دراز كشيده بود داشت تلويزيون تماشا مي كرد. موضوع برنامه ماجراي يك دوچرخه سوار بود كه تصميم گرفته بود براي اعتراض به استفاده از وسايل نقليه آلاينده هوا فقط و فقط از دوچرخه استفاده كند.
دوچرخه سوار روبه دوربين حرف هاي بسيار قشنگي زد به طوري كه آقاي اصولي يك دل نه صد دل عاشق او و كار منحصر به فردش شد و بلافاصله تصميم گرفت از اين حركت درس بگيرد و براي ديگران سرمشق باشد.
از جايش بلند شد و خيلي سريع خودش را به انبار خانه رساند و زياد طول نكشيد كه دوچرخه رنگ و رفته و خاك آلود را نونوار كرد و به اهل خانه اعلام كرد كه ديگر هرگز از ماشين براي رفت و برگشت به سركار استفاده نمي كند و براي متقاعد كردن همسرش كه غرولندش شروع شده بود آسمان و ريسمان بافت كه بايد به فكر آينده زمين بود و از آن محافظت كرد.
آقاي اصولي تصميم خودش را گرفته بود، صبح سرحال و قبراق بيدار شد و سرشار غرور از حركت انساني كه شروع كرده بود بادي به غبغب انداخت و خطاب به همسرش گفت: اگه همه مردم يه ذره به فكر همديگه بودند، حال و روزمان الان جورديگه اي بود.
همسرش كه زياد حال و حوصله ادا و اصول هاي هميشگي آقاي اصولي را نداشت سعي كرد او را از اين كار منصرف كند، اما آقاي اصولي پايش را توي يك كفش كرده بود كه الا و بلا بايد سردمدار حركتي نوين در راه رسيدن به هوايي پاكيزه باشد. آقاي اصولي خوشحال از تصميم جديد و انساني اش صبحانه را نيمه خورده رها كرد و لباس پوشيد و سراپاي دوچرخه اش را برانداز كرد و زد بيرون.
آن روز هواي شهر براي آقاي اصولي هواي ديگري بود، انگار همه چيز عوض شده بود، انگار درخت ها قد كشيده بودند و هزاران بلبل در لاي شاخ و برگشان چه چه مي زدند، سعي كرد كمي به آرزوهايش فكر كند، آرزوهايي كه فقط مال خودش نبود و دوست داشت همه را در آنها سهيم كند.
آقاي اصولي به عنوان يك كارمند وظيفه شناس حساب همه چيز را كرده بود، مسافت خانه تا اداره را تخمين زده بود و اتفاقات احتمالي را لحاظ كرده بود، به همين دليل يك ساعت زودتر از خانه آمده بود بيرون تا در كمال استقلال و خيال آسوده بدون ايجاد دردسر براي ديگران به سر كارش برود.
چند خيابان فرعي و اصلي اول را با حرارت تمام ركاب زد و بي خيال از بد و بيراه گفتن هاي رانندگان ماشين هاي سنگين و سبك به فكر نتيجه عمل انسان دوستانه اش بود.
راننده يكي از ماشين ها كه شيطنتش گل كرده بود سرش را از پنجره بيرون آورد و با تمسخر گفت: ببخشيد مدل چنده؟،... نمي خواي بفروشيش؟
آقاي اصولي كه حال و حوصله جواب دادن به او را نداشت سعي كرد به سرعتش اضافه كند و از شرش خلاص شود، توي خيال خودش به كودكاني فكر مي كرد كه در آينده نزديك در هوايي پاكيزه نفس مي كشند و هيچ كس به دليل استنشاق منوكسيد كربن راهي بيمارستان ها نمي شود و همه در آرامش زندگي خواهند كرد. آقاي اصولي سرحال و شاداب بود و زير لب تصنيفي قديمي را زمزمه مي كرد و گاهي هم برمي گشت و به ترك عقب نگاهي مي انداخت تا از وجود كيف بزرگش كه در آنجا بسته بود مطئمن شود.
با خودش فكركرد چقدر خوب است آدم براي ديگران دردسرساز نباشد و حرمت همه چيز و همه كس را نگه دارد و از همه مهم تر در راه رسيدن به داشتن شهري آرام و قابل سكونت تلاش كند، نگاهي به آسمان انداخت و نفس عميقي كشيد و ولوم تصنيف را زيادتركرد، حالا نيم ساعتي مي شد كه آقاي اصولي سوار بر دوچرخه اش به راه افتاده بود، او عزمش را جزم كرده بود كه با اين حركت درسي به ديگران بدهد كه در نهايت به نفع خودشان تمام شود.
سعي كرد هم برخوردهاي ريز و درشتي كه در طول همين مدت كم باهاش شده بود را ناديده بگيرد و بي خيال به مسخره بازي هاي ديگران به سوي هدف بزرگش ركاب بزند.نگاهي به ساعتش انداخت، تا باز شدن اداره فرصت زيادي باقي نمانده بود، او يادش نمي آمد كه حتي يك روز دير به سركارش رفته باشد. در طول خدمتش سعي كرده بود كارمندي مرتب و منظم باشد و در قالب شغلش به هر بني بشري خدمت كند، با خودش فكر كرد كه دير رسيدن به اداره آن هم در روزي كه آن تصميم بزرگ را گرفته بود كار دلچسبي نيست و همه چيز بايد در آن روز به خوبي و خوشي پيش برود.
ادامه دارد...
|
|
|
يادداشت
خانه دوست كجاست
آرش اقبالي
آسيب هاي اجتماعي، از نظام خانواده به درون جامعه كشيده مي شود و منجر به بروز بحران هاي اجتماعي مي شود. وجود جامعه سالم در گرو داشتن خانواده اي سالم است. پدر و مادري كه دچار فشار مادي هستند خواه ناخواه محروميت را به كودك منتقل مي كنند و محروميت سبب فرار كودكان از خانه به اميد داشتن زندگي بهتر مي شود.
كودكان خياباني نسل جديد مهاجران آسيب ديده تهران هستند كه به اميد زندگي بهتر به تهران مهاجرت كرده اند ولي به دليل نداشتن يك سرمايه لازم براي يك زندگي در حد معمول به دام فقر و در نهايت بزه افتاده اند. تعداد زيادي از كودكان خياباني كه تحت سرپرستي بهزيستي قرار دارند از اختلالات عاطفي و رفتاري رنج مي برند.
جامعه چند ميليوني تهران هر روز تماشاگر كودكاني است كه در بدترين شرايط جسمي و روحي به سر مي برند. كودكان خياباني، هستند! چه بخواهيم و چه نخواهيم حضورشان هر روز بيش از روز قبل رخ مي نمايد. دستيابي به يك راهكار عملي براي ساماندهي اين كودكان هنوز انجام نشده است.
كودكان خياباني امروز، فردا پشت ميله هاي زندان چشم هايشان را به تك تك كساني مي دوزند كه امروز مسئول سرنوشت آنهايند. نگاه تيزبين كودكان امروز را فراموش نكنيم، ريشه حضورشان را هر چه سريع تر بيابيم تا فرداهاي بعد مسئولين را مقصر اصلي فاجعه اي بزرگ نشمارند. حق هر كسي برخورداري از شرايط مناسب براي زندگي است. سهم هر كس از تمامي منابع خدادادي سرزميني كه در آن زندگي مي كند بايد تا دير نشده پرداخته شود. كودكاني كه در خيابان ها از سوء استفاده هاي بدني، روحي و جسمي بسيار رنج مي برند در آرزوي مظاهري از آسايش، مانند خانه هاي خوب و تميز، خانواده هاي خوشحال و راحت، وقتي براي بازي، همچنين غذاي كافي به سر مي برند.
بنابراين حضور كودكان خياباني را مي توان علاوه بر جنبه رقت آور موضوع كه برانگيزاننده احساسات عمومي است به عنوان بستري براي افزايش آسيب ها و انحرافات اجتماعي متعدد تلقي كرد.
تهديد سلامت اجتماعي، مسأله اي است كه اگر به آن پرداخته نشود در آينده بايد هزينه هاي انساني، اجتماعي و مالي فراواني صرف شود تا مشكلات ناشي از اين گروه كودكان حل شود. آنچه مهم است توجه به مسأله پيشگيري است كه در هر امري ضروري تر از درمان است، زيرا بايد زمينه هاي ايجاد پديده كنترل شود.
در اعلاميه جهاني بقا، حمايت و رشد كودكان اين گونه تعريف شده است كه همه ما كودك بوده ايم و همه در آرزوي بهزيستي كودكانمان سهيم هستيم، آرزوهايي كه همراه عزيزترين و دوست داشتني ترين خواسته همگاني نوع بشر بوده است.
كودكان براي رشد كامل و هماهنگ شخصيت خود بايد در محيط خانواده و در فضايي آكنده از آرامش پرورش يابند. وضعيت نامساعد اقتصادي فقط از توانايي والدين براي تأمين شرايط مناسب براي رشد و كامل فرزندان نمي كاهد بلكه ثبات خود خانواده را نيز به خطر مي اندازد.
عوامل متعددي در جوامع امروزي به چشم مي خورد كه باعث ايجاد آسيب هاي اجتماعي فراوان شده و چهره ناموزوني از جوامع نمايان ساخته است. رشد بي رويه جمعيت، مهاجرت، جاذبه هاي شهري، ايجاد
كلان شهر، بيكاري و غيره از جمله اين عوامل هستند.
در تهران هيچ ارگاني و سازماني وجود ندارد كه به طور اخص به مسائل و رفاه كودكان خياباني بپردازد. اما سازمانهاي خيريه اي وجود دارند كه مراكز آنها كودكان بي سرپرست يا كساني كه پدرانشان معتاد يا زنداني هستند را، مي پذيرند و حمايت هايي از آنها به صورت غيرمستقيم انجام مي گيرد. اما كودكان خيابان كه گروه كوچكتري را تشكيل مي دهند، كودكاني هستند كه خيابان براي آنها به منزله خانه است و مشكلات پيچيده تري نسبت به كودكان خياباني دارند.
كودكان خيابان در خيابان در پي سرپناه و غذا هستند و ديگر افراد خياباني براي آنها حكم خانواده را پيدا مي كنند. اين كودكان يا سرپرستي ندارند و يا در صورت داشتن خانواده به دليل داشتن آسيب هاي مختلف، خيابان براي آنها امن تر است. در حالي كه موضوع كودكان خياباني در كشور و تهران هنوز يكي از مهمترين موضوعات خبري است و در پي تعطيل شدن مراكز نگهداري اين دسته از كودكان در تهران، اين موضوع اهميت بيشتري نيز يافت، هنوز مفهوم كودكان خياباني و جامعه آماري آن براي عده زيادي نامشخص است. پس خانه دوست كجاست؟
|
|
|