دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۴ - - ۳۹۱۱
قدمت چند صدساله ده لويزان
درخت توت سر از اتاق درآورد
000798.jpg
عكس: راهب هماوندي
مرضيه سبزعليان
چشم هايت را كه ببندي، مي برمت به روزي كه زير پوست سخت اتوبان امام علي(ع) رودخانه دارآباد جاري بود، حتي مي  تواني صداي تلنگر سنگريزه ها را با بستر رودخانه بشنوي و همين كه هم مسير رود شوي، مي تواني تا سالهاي 1310 بروي و از ده كوچك لويزان سردرآوري و ببيني كه رودخانه دارآباد پس از طي مسافتي زيرزميني، روي خاك نرم زمين لويزان ظاهر شده و نام قنات ده لويزان را به خود گرفته است.حتي مي تواني صداي ظرف شستن دختركها را در كوچه قنات ده لويزان بشنوي.آن روزها ده لويزان تنها شانزده خانوار ساكن داشت و در 6 كيلومتري جنوب شرقي تجريش و دو كيلومتري جنوب شرقي سلطنت آباد واقع شده بود، اما ده كوچك لويزان روزي بزرگ شد و تلاش كرد آن قدر زمين ببلعد تا بشود جزو كلان شهر بي در و پيكر تهران، در سال 1330 جمعيتش به 508 نفر رسيد و 380 خانوار از دوازده طايفه كربلايي حسين اويار ، رضاييان، مشد عباس، نوراللهي و... در آن حضور داشتند، هر يك از اين طايفه ها در تكيه كوچكي كه با پول خردها و طلاهاي زنان ده ساخته شده بود، حجره و طاق نماي مستقلي داشتند كه در مراسم عزاداري و سوگواري مذهبي هر طايفه در طاق نماي خودشان مستقل از ديگر طايفه ها مي نشستند.
وقتي چشم هايت را ببندي و از لويزان پنجاه سال قبل سردرآوري، مي تواني تمام يك عصر بهاري را بدوي، ميان باغهاي ميوه و اناري كه از پشت امام زاده پنج تن لويزان شروع شده و به جنگل هاي تنگ لويزان رسيده اند. اما بعيد مي دانم بتواني به مفرح ترين باغ ده لويزان راهي پيدا كني، تنها شايد بتواني از روي پرچين كوتاه باغ سركي بكشي و عين الدوله هروي را توي ايوان عمارت ببيني كه منتظر نشسته تا قليانش را چاق كنند، اما اگر مانند بعضي پسركهاي آن روزهاي ده لويزان سرت به تنت زيادي كند، مي تواني يكي را قلم دوشت بگيري و به دزدي توت هاي كال باغ هم بروي!اهالي،  باغ را نه به اسم دكتر هروي،  كه به نام مشد عباس باغبان مي شناسند.اين باغ بعدها به دكتر صديق علم داماد هروي رسيد و اكنون اين باغ در كوچه رضايي ده لويزان در دست وزارت دفاع است و از آن به عنوان محل برگزاري تشريفات اداري و كنفرانس هاي سازمان استفاده مي شود.
درخت توت به جاي گلدان روميزي
اگر با من بيايي به لويزان روزهاي دور، مي بيني كه او زودتر از همه اين جا رسيده است، هيچ كس روزي را كه او آمد و كمي پايين تر از امام زاده لويزان جا خوش كرد را به خاطر نمي آورد. حالا سالهاست كه از فصل توت دادنش گذشته،  اين حكايت را اكثر اهالي لويزان مي دانند؛ كه روزي از سيدرضا روحاني محل كه 120 سال داشته پرسيده اند، اين درخت توت چند سال دارد؟
و او جواب داده از وقتي كه بچه بودم اين درخت با همين شكل و شمايل اينجا بود.
اهالي قدمت اين درخت كهن را حدود 300 سال مي دانند. اما توت پير در كوچه فرشادي ده لويزان آنقدر سرپا ايستاد، تا وقتي كه در سال 1342 حاج علي محمد بيات حياط خانه اش را سقف زد و به بنا اضافه كرد، توت پير از توي اتاق نشيمن و كنار پشتي قرمز تركمني سردرآورد. اما خيلي زود فهميد كه خانه نشيني به كارش نمي آيد و نمي تواند كارايي يك گلدان روميزي را داشته باشد كه از همانجا برگشت و با فاصله كمي از پشتي قرمز تركمن از ميان حرير سفيد پرده و ديوار دوباره به ايوان سرك كشيد، حالا سالهاست كه همانجا جا خوش كرده و حتي اين صد سال اخير، تغيير چنداني در شكل و فرم شاخه هايش ايجاد نشده و سالهاست كه قطر تنه اش همان 5/1 تا دو متر باقي مانده است.
درختها فدايي پدرها
روزي تمام راسته خيابان شهيد فرشادي، تا پايين امامزاده لويزان، حدود سي درخت سبز وجود داشت. وقتي كه اختلاف دو پسرخاله از اهالي ده لويزان بر سر اين كه هر كدام از آنها مدعي بودند، درختها را پدر او كاشته، بالا گرفت يكي از آنها آنقدر سرلج افتاد كه همه درختها را قطع كرد و پس از آن توت پير تنها ماند تا نشانه اي باشد از قدمت چند صد ساله درختان ده لويزان و امروز برايمان حكايت كند كه در ايامي كه شايد نهال نورسي بوده است و بار هم مي داده، يك روز صبح سالم، ابوطالب، رحيم، صائم و حسين (پسران شيث فرزند كاظم،  فرزند علي بن الحسين زن العابدين(ع) به ده لويزان آمده اند، او شاخه هايش را پهن كرده و سايه اي به آنها داده است تا خواب قيلوله اي هم كرده باشند، بعد شايد يكي از پسران شيث، عبا را باز كرده و آن يكي با عصاي آبنوس شاخه اي را تكانده و پرعبايشان پر از شيريني توت هم شده است.يا شايد اصلاً  اين طور نبوده و روزي رحيم يك گودال كوچك حفر كرده و بعد سالم نهال توت را كاشته است و حسين يا ابوطالب گودال را پر كرده اند و بعد يكي از آنها مشك را توي رودخانه دارآباد زده و نهال را سيراب كرده است.

راپورت خبرنگار
گهواره مرگ
پويا مهرآيين- سن و سالش به زحمت به بيست سال مي رسد؛ به قول معروف شايد هنوز مهر گواهينامه اش خشك نشده باشد، البته اگر فرض بگيريم كه اصلاً گواهينامه داشته باشد. يك نفر جوان ديگر كه ظاهراً هم سن و سال اوست هم كنارش نشسته تا تنها نباشد. شايد هم دارد تشويقش مي كند كه به كارش ادامه دهد. خودرو آنها يك باركش نيسان قرمز رنگ است كه در صف طويل ترافيك خيابان ولي عصر ايستاده و منتظر است كه راه باز شود تا بتواند مسيرش را ادامه دهد و به مقصد برسد. تنها يك تفاوت عمده ميان اين خودرو و ساير خودروها وجود دارد؛ راننده اين خودرو وقتي مي خواهد مركب خود را متوقف كند، با شدت هر چه تمام تر روي ترمز مي كوبد و هر بار كه اين كار را انجام مي دهد، سرخودرو در محدوده اي بين 70-50 سانتي متر بالا و پايين مي شود. حتماً مي پرسيد چنين چيزي چطور ممكن است؟ . قدري كه صبر كنيد، به آنجا هم خواهيم رسيد. كافي است بدانيد بار اين خودرو چيست تا متوجه همه چيز بشويد؛ حدود ده پانزده عدد ستون فلزي ساختمان كه امثال آن را بارها ديده ايد. تيرهاي آهني بسيار پهن كه به صورت دو به دو كنار همديگر جوش داده شده اند. طول هر كدام از اين ستون هاي آهني هم حدود ده متر است كه سه- چهار متر از قسمت وسط آن روي باربند خودرو قرار دارد و دو قسمت دو- سه متري ابتدا و انتهاي آن، آزاد است. شايد حالا متوجه شده باشيد كه چرا با هر كدام از آن ترمزها، خودرو باركش به آن شكل بالا و پايين مي شود. هر ترمز شديد باعث مي شود كه بار چندين تني خودرو روي كمك فنرها فشار وارد كند و حتماً راننده خودرو هم كه هنوز سال هاي بچگي را طي مي كند، در اين بين به ياد گهواره اش مي افتد و لذت مي برد.تمام آنچه قرار است ايمني حمل و نقل اين بار خطرناك با اين راننده خطرناك تر را تأمين كند، يك رشته سيم بكسل ساده است كه در مجموع در دو- سه دور رفت و برگشت بايد باري به اين سنگيني را حفظ كند. قرقره هاي پايه اين سيم ها هم معمولاً ميزان نيروي بخصوصي را تحمل مي كنند، اما راننده جوان اين خودرو ظاهراً نمي داند كه هر كدام از ترمزهايش چه نيروي زيادي را به اين قرقره ها وارد مي كند و چه خطراتي را باعث مي شود. اين راننده با هر ترمز خود لذت زيادي مي برد و به همراه فرد كنار دستش از خنده ريسه مي رود. خيلي هم احساس توانايي مي كند و نگاه هاي رانندگان و سرنشينان ديگر خودروها و عابران پياده را نشانه جالب بودن كار خودش مي  داند، اما انگار هيچ كس نيست به او بگويد كه با اين كار سلامت خود و راننده هاي كنار دستي اش كه همه در ترافيك متوقف هستند را به خطر مي اندازد.در اكثر كشورهاي دنيا، رانندگان وسايل نقليه خاص كه وظايف خاصي را نيز عهده دار هستند، موظفند آموزش هاي زيادي را در مورد كار خود فرا بگيرند تا درموقعيت هاي گوناگون بتوانند عكس العمل هاي متناسب نشان بدهند و براي اينكه مشخص باشد راننده هاي چنين خودروهايي اين آموزش ها را گذرانده اند يا نه، گواهينامه هاي فني-ترافيكي خاصي را بايد اخذ كنند تا در مواقع لازم بررسي شود، اما در كشور ما متأسفانه اخذ يك برگ گواهينامه پايه 2 (كه البته ساده ترين گواهينامه راهنمايي و رانندگي به شمار مي رود) كافي است تا فرد بتواند هدايت انواع گوناگوني از خودروها را به عهده بگيرد و خيلي از كارهاي تخصصي را بدون اينكه آموزشي در آن مورد ديده باشد، انجام دهد. البته در مواردي بسيار حساس مثل رانندگي جرثقيل هاي سنگين، چنين محدوديت هايي در كشور ما نيز وجود دارد ولي اين موارد بسيار محدود و انگشت شمار هستند.شايد موضوع راپورت امروز ما هم تنها بهانه اي باشد براي اينكه يك بار ديگر به اين نكته توجه كنيم كه در انجام كارهاي روزانه خود تا چه حد به آموزش و ايمني توجه داريم؛ مسائلي كه حساسيت آنها مثل موردي كه به آن اشاره شد، در حد مرگ و زندگي است.
راننده جوان موضوع اين راپورت، قطعاً نمي توانست حدس بزند كه نمايش خطرناكش مي تواند منجر به پديد آمدن يك فاجعه باشد، چون نه دانش كافي در اين مورد داشت و نه تجربه اش به آنجا قد مي داد كه بداند سيم بكسل هم ممكن است پاره شود و جوش هاي فلزي قرقره هاي بارگير هم ممكن است با نيروي زيادي كه به آن وارد مي شود بشكند و در چنين حالتي له شدن چند خودرو و كشته و زخمي شدن چندين نفر، ساده ترين و مسلم ترين نتايجي است كه حاصل مي شود. نه او متوجه است كه دارد با جان مردم بازي مي كند و نه نظارت دقيقي وجود دارد كه اين نكته را به او بفهماند. آنها كه همه اين خطرات را مي دانند، تنها دچار اضطراب و نگراني مي شوند و ديگراني كه متوجه اين خطرات نيستند هم مثل راننده جوان و دوستش، به اين نمايش خياباني مي خندند.
نكته مهم تر اينكه آيا كافي است محدوديت  تردد خودروها تنها براساس اندازه آنها تعيين شود؟ آيا همين كه چنين خودرويي برچسب ورود به طرح ترافيك را داشته باشد يا اينكه اندازه آن در حدي باشد كه كاميون يا كاميونت محسوب نشود، بايد مجوزي باشد براينكه هر جا دوست داشت برود و هر كاري خواست بكند؟ مسلماً ما در قوانين راهنمايي و رانندگي خود نيازمند تبصره هاي فراواني هستيم كه بايد موضوعات و موارد خاص را زير ذره بين قرار دهد. يك بار ديگر فكر كنيم و ببينيم آيا لازم است در ساعات پرتردد روز چنين خودرويي با چنين باري در خيابان هاي مركزي شهر چرخ بزند و مانور بدهد؟ چگونه است كه موارد ترافيكي را در نظر مي گيريم و به خودروهاي بزرگ تر اجازه تردد نمي دهيم اما خودروهاي كوچك تر كه ايمني شهري را به صورت بالقوه و بالفعل تهديد مي كنند بايد به همين آسودگي در خيابان ها رها باشند؟ممكن بود درخبرهاي حوادث فردا بخوانيد: افتادن ستون هاي فلزي از روي باربند يك باركش سبك در خيابان ولي عصر جان عده اي از شهروندان را گرفت و خسارات مالي بسياري را نيز باعث شد . من خدا را شكر مي كنم كه چنين اتفاقي رخ نداده ولي اصلاً نمي توانم مطمئن باشم كه در موارد بعدي، تأسف جاي شكرگزاري را نگيرد. اگر خوب فكر كنيم، مي توانيم به اين نتيجه برسيم كه خيلي از ما جان مان را از سر راه پيدا كرده ايم وگرنه با جان و سلامتي خود و ديگران به اين راحتي بازي نمي كرديم. ظاهراً قرار نيست صداي حادثه هاي متعدد نيز بعضي از ما را از خواب خوش بپراند.

يادداشت
عقربه هاي شهروندي
ماني راد
يك
در دوازدهم بهمن ماه 1373، در مراسمي با حضور هاشمي رفسنجاني (رئيس جمهور وقت) فرهنگسراي خاوران كه بزرگ ترين فرهنگسراي كشور محسوب مي شد، گشايش يافت. در اين مراسم، وزير كشور (بشارتي) و شهردار تهران حضور داشتند. اين كانون بزرگ فرهنگي، زمينه اي مساعد براي جذب، آموزش و پرورش استعدادهاي نسل جوان ايجاد كرد. اين فرهنگسرا، پنجمين فرهنگسرايي بود كه تا بدان روز احداث شده و فعاليتش را آغاز كرد.
همزمان با اين مراسم، چند خانه فرهنگ از جمله خانه فرهنگ گل ها در منطقه 6 تهران به بهره برداري رسيد.
دو
يك سال بعد در اواسط آبان ماه، فرهنگسراي ارسباران با حضور مسئولان آغاز به كار كرد. هنوز چند ماه از فعاليت آن نگذشته بود كه در بهمن ماه همان سال، چند فرهنگسراي ديگر نيز به بهره برداري رسيد؛ فرهنگسراهايي چون، اشراق (طبيعت)، سرو (بانو) و ابن سينا.
دركنار اين فرهنگسراها، خانه هاي فرهنگ مختلف در جاي جاي شهر آغاز به كار كرد و محلي شد براي فعاليت هاي فرهنگي- هنري شهروندان مناطق مختلف.
سه
ماداعيه تمدن سازي داريم و بايد خانه هاي فرهنگ و فرهنگسراها را گسترش دهيم. رويكرد شهرداري تهران براي گسترش فرهنگي، خوشبختانه مطلوب است.
شايد اين سخن وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي وقت در روز دوم بهمن ماه 76 - هنگامي كه بسياري از فرهنگسراها، جشن دوسالگي خود را مي گرفتند- مي توانست بيانگر رويكرد فرهنگي نظام باشد.
بسياري از مسئولان شهرداري، وقتي كه در مراسم افتتاح فرهنگسراها پشت ميكروفن مي رفتند، با صداي بلند و رسا، نويد آوردن فرهنگ به درون محلات و مناطق را مي دادند و هدف از ايجاد فرهنگسراها در مناطق بيست گانه شهرداري را نزديكي مردم مناطق مختلف به اماكن فرهنگي و توزيع عادلانه فضاهاي فرهنگي مي دانستند.
چهار
هنوز يك دهه از فعاليت فرهنگسراها نگذشته بود كه تغيير و تحول از راه رسيد؛ ديگر دامنه تغييرات فقط نام ها و اسامي نبود بلكه عملكرد ها و فعاليت ها را هم در برمي گرفت. تهران كه پس از تلاش هاي بسياري از مسئولان، صاحب بيست و شش فرهنگسرا شده بود، يكباره دچار دگرگوني در اين حوزه شد. فرهنگسراها يك به يك تغيير نام دادند. فرهنگسراي سرو، ناگهان بانو شد. فرهنگسراي بهمن با آن يال و كوپال، به ورزش تغيير نام داد؛ فرهنگسرايي كه هرساله شاهد جشنواره فيلم كوتاه، اجراي تئاترهاي معروف و برنامه هاي فرهنگي متعدد بود،يكباره تغيير كرد.
فعاليت هاي هر فرهنگسرا هم به اندازه نامشان تغيير كرد و به عبارتي تخصصي شد. ديگر هر محله و منطقه در قالب فرهنگ، خدمات ويژه ارائه مي كردند. براين اساس، بسياري از فرهنگسراها تخصصي شدند؛ يعني فعاليت خود را گرد يك گروه يا يك محور كاري متمركز ساختند. فرهنگسراها بر پايه شيوه فعاليت، به يكي از محورهاي سه گانه شخصيت (كيستي)، محتوا (درونمايه) و نهاد پرداختند. بدين ترتيب فرهنگسراهاي جديد با نامي نو، ظهور كردند. فرهنگسراي كودك، نوجوان، جوان، دانشجو، انديشه، انقلاب، پايداري، ورزش، خانواده، مدرسه و... .
پنج
روز از نو...
اگر به فكر فعاليتي تخصصي مي افتيم، بايد پاشنه هاي كفش را بالا بكشيم. دوباره از اين سوي شهر برويم تا آنسويش تا مثلاً فعاليتي در حوزه دفاع مقدس در فرهنگسراي پايداري داشته باشيم. يا مثلاً اگر قصد انجام كاري فرهنگي در قالب طبيعت داشته باشيم بايد ساعت ها در پيچ وخم هاي خيابان و راهبندان بگذرانيم، تا مثلاً در فرهنگسراي مربوطه به كار بپردازيم.
فرهنگسراها كه روزگاري داعيه دار توزيع مناسب فعاليت هاي فرهنگي در مناطق مختلف تهران بودند، ديگر به اماكني تخصصي تبديل شدند. شهروندان ديگر مانند سال هاي قبل نمي توانستند آزادانه در فرهنگسراي نزديك محل اسكان خود به فعاليت بپردازند. آنان مي بايست بعد از جستجوي فرهنگسراي مربوط به فعاليت تخصصي شان به آنجا رفته و در آن محل به فعاليت بپردازند. اين رويكرد اگرچه باعث تمركز فعاليت هاي فرهنگي و هنري شد، اما از سويي موجب سفرهاي متعدد درون شهري ساكنان مناطق مختلف نيز شد. بي ترديد هزينه تخصصي شدن فعاليت فرهنگسراها بردوش شهروندان ماند. شايد همين نكته موجب شد تا بسياري از مردم از خير هرگونه فعاليت فرهنگي- هنري بگذرند و دوباره مثل سال هاي قبل از ظهور فرهنگسراها به كنج خانه شان پناه ببرند.
***
وقتي كه به ياد حرف هاي مسئولان(موقع افتتاح اين اماكن) مي افتيم، روزهاي خوشي به ذهن مان مي آيد كه تصوير آينده، روشن بود؛ غافل از اينكه اين فرهنگسراها با هدف استفاده از استعدادها و شكوفايي آن در مناطق مختلف آغاز به كار كرد، نه ايجاد سفرهاي درون شهري مضاعف و خسته كننده... .
راستي سالمندي كه خانه اش نزديك فرهنگسراي كودك است، براي پركردن اوقات فراغتش چه كار مي تواند بكند؟!

كلانشهر
سيماي ناهمگون شهر مشهد
حفاري هاي غيرمجاز شركت هاي خدمات دهنده، سيماي موزون شهري اين كلانشهر را دستخوش تغيير و دگرگوني كرده است . اين اولين جمله اي است كه نائب رئيس شوراي اسلامي شهر مشهد در اعتراض به اين ساخت و سازها عنوان مي كند و مي گويد: شركت هاي خدمات دهنده نظير آب، برق، گاز و تلفن بدون داشتن برنامه اي مدون هر از چند گاهي اقدام به حفاري هاي غيرمجاز مي كنند.او سطحي نگري شركت هاي خدماتي را باعث ناهمگوني سيماي خيابان ها و معابر اصلي شهر مشهد مي داند و مي گويد: شهروندان در تردد با مشكلاتي روبه رو شده اند و در اعتراض به اين حفاري هاي غيرمجاز شركت هاي خدمات دهنده به شهرداري مراجعه كرده اند.به اعتقاد نائب رئيس شوراي شهرمشهد، شركت هاي خدمات دهنده بايد متعهد شوند كه با هدف توسعه سطح خدماتي خود براي حفاري هاي سطح شهر از شهرداري مشهد مجوز دريافت كنند كه عملاً از اين تعهد سر باز مي زنند.
بصيري پور مي افزايد: شركت هاي خدمات دهنده به دليل نداشتن برنامه ريزي، حفاري هاي خود را هنگام حضور انبوه زائران انجام مي دهند كه عملاً مشكلاتي در آمد و شد آنها به وجود مي آيد.براساس طرحي در شهرداري شركت هاي خدمات دهنده موظف هستند تا ده سال از حفاري 35 خيابان اصلي مشهد خودداري كنند.به گفته بصيري پور با هدف توسعه موزون شهري و جلوگيري از دوباره كاري، در گام نخست احداث كانال مشترك در برخي از حوزه هاي شهرداري مشهد آغاز شده است كه اين كار در راستاي تحقق مديريت واحد شهري صورت گرفته است.

اعداد اساسي
۱۴۰۰
1400 ، تعداد گسل هاي فعال ايران است كه از سال 1936 ميلادي باعث بروز 460 زلزله تاريخي و ثبت 6500 زلزله متوسط توسط دستگاه هاي زلزله نگاري شده است.
از ديدگاه لرزه زمين ساختي، مي توان به طور عمومي، ايران را به 4 ايالت لرزه زمين ساختي تقسيم كرد.
به گفته دكتر بابك رهدادمنش، نوار چين خورده- رانده شده زاگرس، گستره لايه هاي به هم افزوده مكران در جنوب خاوري ايران، فلات ايران مركزي و كوه هاي البرز، اين 4 ايالت لرزه زمين ساختي را تشكيل مي دهند.
اين كارشناس زلزله شناسي معتقد است: در حالت كلي، پهنه ايران و گسل هاي مهم و معروف آن شامل گسل هاي شمال البرز، خزر، آستارا، تبريز، گسل جوان زاگرس، گسل اصلي زاگرس، كازرون، ده شير بافت، انار، بنان، تاپبند، باخترنه، خاورنه و نصرت آباد است.
به گفته او، اين به معني در خطر نبودن ساير مناطق كشور نيست بلكه به معناي آن است كه خطر وقوع زلزله در اين مناطق از ساير نقاط بيشتر است.

ايرانشهر
آرمانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |