كلاردشت در قهقر اي نابودي
تخت سليمان و علم كوه فرو مي ريزند
|
|
محمدرضا محمدي
در ميانه كوهستان هاي سربه فلك كشيده غرب البرز، دشتي كوچك بود كه روزي بسان زمردي سبز در گستره اي از انبوه درختان خودنمايي مي كرد. از مرزن آباد 20 كيلومتري كه از ميان تپه ها مي گذريم، به جايي مي رسيم كه كشتزارهاي آن چون فرش ابريشمي سبز پله پله تا كناره رود پايين مي آمدند؛ دامنه هايي پوشيده از گندم و جو و دوردست نمايي از درختان درهم پيچيده و تنومند.
كوله پشتي هايمان را زمين مي گذاريم و نگاهمان تا نوك قله مي رود، ما در پاي قله تخت سليمان ايستاده ايم. جايي كه در افسانه ها آمده سليمان نبي و بلقيس با هم ازدواج كردند. 4650 متر ارتفاع، بله اينجا كلاردشت است يعني بود و تنها امروز نامي از او مانده است. كافي است سرت را پايين بياوري و به اطراف نگاهي گذرا بياندازي. ديگر اينجا يك روستاي سبز و خرم نيست، شهري شده است. صفا و صميميت آدمها در ميان پشته هايي از سنگ و آجر دفن شده است. سنگ فرش را لگد كوب كردند؛ تار و پودش از هم پاشيده. جاي درختان تنومند تيرآهن است و تيرآهن. زمرد رنگ سيمان گرفته است. شايد چند سالي بيشتر از هجوم زمين خواران و به اصطلاح سرمايه گذاران باز نشده است، اما گويي سالهاست كه اينجا در سكوت سرد شهرنشيني خفته است.
آن آزاده بلندقامت علم كوه هم در ميان غباري از گچ و خاك گم شده است. درست در زماني كه در سراسر دنيا توجه به طبيعت و محيط زيست ركني اساسي از زندگي انسان شده است. اما ما هنوز در گذر از عصر ويرانگر روبه صنعت گير افتاده ايم و چه بي دفاع است اين طبيعت كه بايد باز ناآگاهي هاي ما را يك تنه به دوش بكشد.
تنوع مي خواهيم، تن سرخدارها را به اره مي سپاريم، تفريح مي خواهيم، حيات وحش را به گلوله مي بنديم. آخر ما چه از جان اين طبيعت بي زبان مي خواهيم. امان از اين آدم كه پايش هر جا باز مي شود نتيجه اش ويراني است.
چند سال پيش شركت هاي ساختماني به ضمانت طول عمر بيشتر در كلاردشت و زندگي در به اصطلاح خودشان بهشت گمشده شروع به آبادسازي كلاردشت كردند. نمي دانم چطور كلاردشت يك شبه مهمترين شهر توريستي شمال شد. شايد از زماني كه طرح بزرگ ايجاد تأسيسات گردشگري در كلاردشت، كندلوس و نمك آبرود بر سر زبان ها آمد اين آتش به جان كلاردشت افتاد.
مراتع سبز و دشتهاي رنگين تفكيك شد و به اقساط واگذار گرديد. ويلاها به جاي سبزه ها از خاك سر برآوردند و آن زيباي آرام خفته، خفته تر شد و مرد.
بي انصاف ها اطراف درياچه ولشت را نيز بي توجه به حريم آن و نوع كاربري فروخته بودند. نمي دانم اينها شركت هاي عمراني بودند يا ويراني . خيلي از زمين ها سند هم نداشتند و عجب از آدم هاي ساده لوحي كه در اين ميان ضرر كردند. شركت هاي متعددي كه هيچ يك آن يكي را قبول نداشت و گاهي هم هر دو يك زمين را به خريدار نشان مي دادند.
هر چه بود حضور ماشين هاي لوكس و مدل بالا و تردد غريبه هاي مرفه اي بود كه چهره شهر را دگرگون كرده بودند. آنها كه رفتند كاميون هاي بزرگ با آجر و سنگ آمدند و انبوهي از تيرآهن ها، جاي توده درختان را گرفتند. ديگر خبري از آن چشم انداز دلفريب نيست، هر چه نگاه مي كني، ويلا و خانه و مجتمع هاي توريستي و تازگي هم آپارتمانهاي چند طبقه. بلدوزرها روي دامنه هاي پرشيب، جاده مي سازند و جرثقيل ها تيرآهن هاي بزرگ را چال مي كنند تا به جايش چه چيزي سبز شود؟!
و اين علامت سؤال بزرگ هميشه در ذهن ما بوده و هست كه چرا سازمان محيط زيست ، اداره منابع طبيعي ، شهرداري استان و ارگانهاي ذيربط هيچ اقدامي در جهت جلوگيري از گسترش اينگونه فعاليت هاي ساختماني نكردند.
اين همه زخم بر سينه كلاردشت بس نبود كه تخريبات زيست محيطي شركت سنگ تزئيني كه در ابتدا براي نماي مترو، سنگ گرانيت استخراج مي كرد؛ هم بر آن اضافه شد.
معادن سنگ كلاردشت در سال 1371 با اخذ پروانه بهره برداري از وزارت معادن و فلزات و طي تمامي مراحل قانوني (؟) به منظور تامين سنگ مورد نياز ايستگاههاي در دست احداث متروي تهران، تجهيز و تحت نظارت كارشناسان معادن و فلزات آغاز به كار كرد. در سال 1378 بدليل بدهي 5/2 ميليارد ريالي، معادن سنگ به سازمان تامين اجتماعي واگذار گرديد. علي رغم تعهد شركت به منظور عدم گسترش جغرافيايي در محدوده معدن، كاوش ها از رودبارك و تاسيسات شيلات به بعد، چند ده كيلومتر به سوي اكاپل و سپس ونداربن، برير و تنگ گلو ادامه يافت و در اين مسير بيشه و جنگل و مرتع و خاك گرانبها نابود شد تا سنگ برداشت شود. يك تونل نيمه كاره هم در نزديكي چشمه امير همين طور رها شده است.
در ابتدا معدن سنگ گرانيت صورتي در دوره ديوچال با ارتفاعي در حدود 4000 متر قرار داشت. اين منطقه داراي پوشش گياهي غني بود كه بدليل عمليات معدن كاوي، بخشي از آن به برهوتي لم يزرع بدل گشت.
در جايي كه حدود 5/0 درصد از خاك ايران را دربرمي گيرد و آن هم منطقه اي جنگلي است ضرورت حراست از اين منابع ملي و طبيعي با توجه به آمار 70 درصدي كاهش سطح جنگلهاي ايران با وجود داشتن گونه هاي منحصر به فردي از درختان نمدار، راش و ملج بيش از پيش به چشم مي خورد.
سرعت فزاينده فرسايش و نابودي تتمه جنگل هاي منطقه نه تنها نسل جانوران وحشي از جمله مرال، كل و بز، پلنگ، خرس و قرقاول را تهديد مي كند، بلكه براي حاشيه نشينان خطر بزرگي به نام سيل زدگي را به همراه خواهد آورد.
براي حمل سنگهاي گران قيمت به پايين بهره برداران دست به احداث جاده هايي در شيب هاي تند كوه زدند كه از تبعات آن مي توان به رانش شديد كوه اشاره كرد و دره هاي خوشاكش و لت كمر را كه پوشيده از جنگل و درختان بلند بود به گورستاني از لاشه سنگ بدل كرد. تردد مداوم كاميون ها نه تنها آرامش طبيعت بلكه آسايش روستاييان را گرفت. اما ديگر چاره اي جز تحمل نبود. چشم اندازهاي طبيعي شگرف در ميان جيرجير حركت لودرها از چشم افتادند، آبشار زيباي دره خوشاكش در زير تيغ لودرها جان داد. انفجار پياپي كوه ها، يش ها، مرال ها، خرس ها و پلنگ هاي آبستن را به سقط جنين و نابودي حيات وحش منطقه كشاند.
در كنار تهاجم به حريم رودخانه با ساخت و سازهاي غيرمسئولانه و ورود مواد نفتي تاسيسات شركت سنگ تزئيني كلاردشت ماهي ها هم براي هميشه از آبهاي سرد آبرود كوچ كردند. در سايه دره سوله تعميرگاه معدن كه محل سرويس ماشين آلات و تعويض روغن آنهاست با فاصله اي اندك از رودخانه سرد آبرود احداث شده كه همواره اطراف آن پر از روغن و گازوئيل زمين ريخته است؛ بارش باران اين مواد نفتي را شسته و وارد رودخانه مي كند. ريزش مداوم خاك به داخل رودخانه هم هميشه موجب گل آلودگي آب مي شود. در كنار همه اينها ورود مواد ضدعفوني كننده استخرهاي مركز پرورش آزاد ماهيان را هم بايد اضافه كرد.
تازه قرار بود كارگاه توليد شن و ماسه هم در حريم رودخانه حفاظت شده سرد آبرود در اكاپل احداث شود كه جمعي از دوستداران طبيعت من جمله گروه ديده بان كوهستان با همكاري مسئولان منطقه كار را متوقف كردند، البته فعلاً.
ديگر نياز به هيچ كار كارشناسانه اي نيست، هر فرد علاقه مند و آگاهي به خوبي مي داند كه عاقبت اين رود با اين روند چه مي شود. اين آشفتگي در نظام اكوسيستميك سرانجام شومي براي ما خواهد داشت، طبيعت كه ضربه خود را خورده است.
سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري هم با اذعان به اين نكته كه در طرح جامع كلاردشت در سال 1345 اين منطقه به عنوان مركز توريستي مطرح گرديده، هرگونه فعاليت هاي صنعتي و معدني را مغاير با امر توسعه توريسم برمي شمرد. همچنين سازمان حفاظت محيط زيست نيز مستقيما و صراحتاً در خصوص احداث و استقرار و فعاليت واحدهاي توليدي و صنعتي در اين منطقه كه جزئي از منطقه حفاظت شده البرز مركزي است به شركت ها اخطار داده است. پس چرا كسي وارد عمل نمي شود و جلودار اين روند تخريب نبوده است.
اما با وجود همه اين تهديدات سرانجام خشم مردم محلي و پيگيري هاي شوراي اسلامzي شهر كلاردشت و جمعي از طبيعت دوستان، چرخ معدن كاران را متوقف كرد تا اين اندك طبيعت نيمه جان نفسي بكشد. فعلاً سه ماهي است كه قاضي درد كشيده اي كه ارزش طبيعت را مي داند رأي بر توقف معدن كاري هاي بي حساب و كتاب داده است تا كي دوباره زنگ تلفن يا دست خطي چرخ بلدوزرها را دوباره به حركت درآورد.
نگين سبز ايران
كلاردشت، دشتي بر فراز كوه ها، منطقه اي كوهستاني است در غرب مازندران با وسعت 1509 كيلومترمربع، تابع شهرستان چالوس و متشكل از سه دهستان كلاردشت، بيرون بشم و كوهستان كه جمعيت آن در سرشماري سال 1375، 23097 نفر برآورد شده است و البته خدا مي داند كه هم اكنون با اين هجوم هاي بي رويه چه جمعيتي دارد. كلاردشت از جنوب قله تخت سليمان تا حدود گردنه كندوان به خط الرأس اصلي البرز محدود مي شود و رود چالوس از كنار آن مي گذرد.دهستان كلاردشت با 39 آبادي در دشت كوچكي در دامنه تخت سليمان واقع و مركز آن حسن كيف است.اين منطقه با دو جاده فرعي به راه اصلي كرج - چالوس و ساحل درياي خزر مي پيوندد. جاده نخست از مرزن آباد در فاصله 25 كيلومتري جنوب چالوس منشعب شده و به طول 20 كيلومتر از ميان تپه هايي كه بر دامنه هاي شان گندم و جو كشت مي شود، مي گذرد و دومين جاده، از عباس آباد واقع در جاده كناره، ميان راه چالوس و تنكابن منشعب شده و به طول 25 كيلومتر پس از گذشتن از جنگل هاي متراكم و بسيار زيبا در ناحيه نكارود به غرب دشت مي رسد.
|