پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۴ - - ۳۹۱۴
كودكان بم و ترس هاي ماندگار
مرگ روي تخته سياه خط مي كشد
000999.jpg
عكس:اميد ديلمي
مريم پاپي
به در كلاس تكيه مي دهي. فرياد و خنده در كلاس مي پيچد. هشدار مي دهند به دري كه از زير آوار بيرون آمده اطمينان نكني. يكي هم براي اثبات ادعاي جمع از جايش بلند مي شود و در را از پاشنه در مي آورد تا ببيني كه در چه وصله پينه اي زندگي مي كنند.
كلاس هايتان با اين ميز و صندلي ها شبيه خارجي ها شده ؛ مي گويي تا درهاي زير آوار مانده را فراموش كنند. يكصدا جواب مي دهند كه هديه يونيسف است. بعد تك و توك از گوشه و كنار كلاس مي پرانند كه كيف هايمان را هم يونسكو داده ، مانتو شلوار هم مال يونيسف است و سر آخر يكي به همه تشر مي زند كه شوخي با بدبختي را بس كنند.
انجمن حمايت از حقوق كودكان مي خواهد با اجراي برنامه هايي براي دانش آموزان يك مدرسه راهنمايي، شادي را به جمعشان بياورد و رفتارهايشان را براي برنامه ريزي هاي آينده خود بسنجد. بچه ها گل بازي مي كنند و حجم هاي دلخواهشان را مي سازند؛ يكي چهار ديوار را به هم وصل مي كند و در جواب دوستانش مي گويد كه خانه اي ساخته است: خانه اي شبيه همه آنها كه ما براي زندگي داريم .
در همان روزها كارشناسان مسائل كودكان، سازمان هاي غيردولتي فعال در بم و تعدادي از مسئولان شهري در خانه كودك بم گرد هم آمده اند تا اطلاعاتشان را در اختيار يكديگر قرار دهند. آنها بر اين نكته تأكيد مي كنند كه بعد از دو سال هنوز توجهات از مسائل سخت افزاري مانند پتو و چادر، به مسائل نرم افزاري مثل كار روي مهارت هاي زندگي ساكنان بم تبديل نشده است.
اگر چه بخش نرم افزاري و سخت افزاري بايد با هم پيشرفت كنند،  ولي بخش ساده تر ماجرا - كه تهيه امكانات اوليه زندگي براي مردم بم بود هنوز به درستي انجام نشده  و بنابراين، بخش نرم افزاري نيز پيشرفتي نداشته است. حتي گاهي با صرف انرژي، هزينه و وقت زياد، براي بهبود جوانبي از زندگي مردم بم تلاش مي شود كه هنوز ملزومات ابتدايي تر آنها فراهم نشده است.
مدرسه 60 نفره، بعد از تعطيل شدن، زمان زيادي براي تخليه نمي خواهد. كم جمعيتي غريبي است. انگار مدرسه خيلي بيشتر از جاي نيمي از دانش آموزان كه بعد زلزله ديگر آنها را نديده، فضاي خالي دارد؛ خالي يعني خلأيي كه پر نشده. معلم ها دلتنگ مدرسه و ديگر ساعت هاي باقيمانده روز كه بايد در خلأ خانه ها سپري كنند، با چشم هايي غمگين هر روز در آستانه در حياط مي ايستند و رفتن شور و نشاط مدرسه را تماشا مي كنند. يكي از از آنها دختري را صدا مي زند و مي گويد كه بعد از ظهر براي كمك به تهيه فهرست كتاب هاي كتابخانه به خانه اش برود.
قفسه نو كتابخانه،  كامپيوتر و كتاب هايي كه مناسب سليقه و سن دختران مقطع راهنمايي است، توسط يونسكو تهيه شده ولي هنوز به اندازه ظرفيت،  مورد استفاده قرار نگرفته است. معلمي كه همه خانواده اش را در زلزله از دست داده،  با روحيه خسته اش آرام آرام در حال طبقه بندي كتاب هاست. دانش آموزان هم اصراري به استفاده از اين امكان ندارند چون در يادگيري درس هايشان مانده اند، چه برسد به مطالعه آزاد.
معلمي كه هم داغدار خانواده و شاگردانش است و هم نقش هاي مختلف معلمي، معاونت و كتابداري را ايفا مي كند، اشك به چشم مي آورد: با دانش آموزان مي گويند وقتي به تخته سياه نگاه مي كنيم امواتمان جلوي چشممان مي آيد و متوجه درس نمي شويم، چه بايد كرد؟ .
دانش آموزان بمي كه يكي- دو سال گذشته به دليل مشكلاتي كه داشته اند با سهل گيري سال هاي تحصيلي خود را سپري كرده اند،  اكنون در پايه هاي بالاتر تحصيلي، درك درس هايي كه به سال هاي گذشته مربوط است را افزون بر همه مشكلات خود مي بينند. كارشناسان شركت كننده در گردهمايي خانه كودك بم معتقدند رفع ترس از تاريكي و تنهايي در كودكان بمي، از رساندن آنها به آموزش هاي رسمي مهم تر است و اين در حالي است كه يكي از سازمان هاي غيردولتي نماينده كشور آلمان، بودجه خود را با هماهنگي دستگاه هاي دولتي براي برگزاري كلاس هاي تقويتي درسي كه بعد از ظهر ها برگزار مي شود، هزينه مي كند.
رئيس سازمان بهزيستي بم نيز اشاره اي به اين اقدامات دارد: بهزيستي با همكاري يونيسف و سازمان GTZ (توسعه سفارت آلمان) آموزش هايي خارج از آموزش رسمي و برنامه هايي براي غني سازي اوقات فراغت كودكان اجرا مي كند .
ولي اين اقدامات نمود بارزي در بم ندارند و بيشتر به صورت يك طرح آزمايشي هستند كه تنها عده محدودي از كودكان و نوجوانان بم از آنها برخوردار مي شوند. برنامه هايي كه انجمن حمايت از حقوق كودكان در بم به اجرا در مي آورد نيز از اين قاعده مستثني نيستند. فرشيد يزداني- عضو هيات مديره و مسئول پروژه بم انجمن حمايت از حقوق كودكان- با يادآوري اين پيشينه كه انجمن حمايت از كودكان تقريباً اولين مدرسه بم را (حدود يك ماه پس از زلزله) راه اندازي كرد و اين انجمن در طول دو سالي كه از زلزله مي گذرد فرايندهايي را طي كرده تا صاحب خانه كودكي در بم شده است، مي گويد: ما بايد ببينيم كه كار انجمن حمايت از حقوق كودكان به عنوان يك NGO چيست؛ اينكه فقط مهد كودك راه بيندازد يا اينكه براي ساير مهدكودك ها الگوسازي كند. فعاليت جدي تر انجمن اين است كه به طرف نيازهاي اساسي تر برود، آنها را تعريف كرده و براي رفع آنان برنامه ريزي كند تا به سمت طراحي الگويي براي كار با كودكان بم برويم .
پس از زلزله بم درخواست هاي متعددي براي راه اندازي مهدهاي كودك از سوي مردم ارائه شد. پس از اعلام فراخوان براي توسعه مهدهاي كودك، تاكنون براي 56 مهدكودك مجوز صادر شده است. محمد موسي زاده
- رئيس سازمان بهزيستي بم- اظهار مي دارد: 16 مدير قبل از زلزله مجوز داشتند و تعدادي متقاضي جديد داشتيم كه به آنها وسايل، امكانات و آموزش هاي لازم را ارائه كرديم. يك سري از  NGO هاي خارجي هم خودشان به صورت مستقل عمل كردند .
وي مي افزايد: مجوزها بر اساس آمار كودكان و نياز مناطق مختلف، داده شدند. بعضي از مهدهاي كودك هم بدون مجوز فعاليت مي كردند كه بعد از تعطيل شدن اردوگاه ها مجبور به تعطيلي يا ادغام در ساير مهدكودك ها شدند. اگر بي حساب و كتاب مجوز مي داديم، بعد از قطع حمايت ها،  مهدهاي مازاد موجود در مناطق شهر با يكديگر درگيري پيدا مي كردند .
محمد ستايش- رئيس بهزيستي استان كرمان- نيز در گفت وگو با خبرگزاري فارس آمار ديگري ارائه كرده است: يونيسف طي سال گذشته 58 مهد كودك را در شهر بم راه اندازي و 14 دفتر بازپيوند و حمايت حقوقي و مشاوره رواني و اجتماعي از كودكان و نوجوانان را در بم تاسيس كرد. علاوه بر آن 10خانه فرهنگي- تربيتي براي كودكان 7 تا 18 سال بمي در اين شهر راه اندازي كرد كه 5تاي آنها اكنون تحت مديريت بهزيستي و 5 تاي ديگر در اختيار كانون پرورش كودكان و نوجوانان است، اما كمك هاي مالي يونيسف با پايان سال ميلادي 2005 به پايان رسيد .
كودكان و نوجوانان بم با خاطراتي كه از روزهاي زلزله به يادشان مانده از خواب بيدار مي شوند، در كوچه ها و خيابان هايي كه هنوز بوي مرگ مي دهد راه مي روند و به مدرسه مي آيند تا وقتي در برنامه شادي كه از سوي انجمن حمايت از حقوق كودكان در مدرسه برايشان تدارك ديده شده، به نقاشي كشيدن روي ديوارها دعوت مي شوند، با رنگ هاي سياه و قرمز تند، نقش هايي بزنند و در گوشه اي از آنها شعارهايي را بنويسند كه يادآور روزهاي پس از زلزله است؛ بم، نه غم ، بم زنده است و بم را دوباره مي سازيم ... .
بسياري از معلمان و والدين كه وظيفه تربيت بچه هاي بم به آنها سپرده شده ، خود نياز به درمان دارند و نمي توانند ارتباط مؤثري با كودكان و نوجوانان برقرار كنند؛ چنانچه مادران زيادي هستند كه از رفتار نامناسب و خشونت آميز خود با فرزندانشان احساس گناه مي كنند ولي هنوز توانايي تسط بر اعصابشان را پيدا نكرده اند. در اين شرايط و پس از يك دوره دو ساله بازسازي بم كه با موفقيت چنداني همراه نبوده ، قرار است مردم بم، كم كم به حال خود رها شوند تا امورشان به افراد بومي سپرده شود.
اين اقدام از يك جهت براي بمي هايي كه از نداشتن امكاني براي پر كردن اوقات فراغت -كه اكنون همه ساعات آنها را شامل مي شود-خود همواره شكايت مي كنند و مشكلات مالي دارند مفيد است ولي باقي ماندن آثار زلزله بر روحيه افراد بومي از نياز آنها براي ادامه همكاري  نيروهاي غير بومي حكايت دارد. از سوي ديگر، برخي تجربيات نشان داده اند كه افراد بومي در شرايط نامناسب و با حقوقي بسيار پايين به كار گمارده مي شوند و دسترسي به چنين نيروي كاري براي سازمان هاي دولتي و غير دولتي كه بودجه هاي خاص آنان براي بم رو به كاهش نهاده يا قطع شده است،  امكان خوبي محسوب مي شود.
عضو هيأت مديره و مسئول پروژه بم انجمن حمايت از حقوق كودكان مي گويد: اكنون بودجه مشخصي براي بم وجود ندارد. در همان چند ماه بعد از زلزله كمك هايي به بم صورت گرفت و در حال حاضر انجمن جز كمك هاي كوچك معمول، كمك هاي جدي براي بم ندارد .
وي ادامه مي دهد: تا به حال حدود 90 ميليون تومان در بم هزينه شده كه بخش زيادي از سرمايه گذاري ها مثل خانه كودك و امكانات آن، اساسا كمك هاي مردمي هستند .
به اعتقاد وي، بايد براي ادامه كار در بم، به طرح و برنامه كاري تدوين شده بر اساس نيازسنجي ها رسيد. يزداني اظهار مي دارد: انجمن، دومين و ماندگارترين گروهي بود كه با كودكان در اين حوزه كار كرده است و اگر فعاليت مستمر داشته باشد مي تواند تاثيرگذار باشد؛ مثلا در جنوب خراسان، انجمن حمايت از حقوق كودكان به سمت فعال كردن بخش هاي مختلف دولتي رفته و شايد در محيط اجرايي كمتر درگير است. اين شعبه از انجمن با استفاده از نيروهاي بومي در حال مستقل شدن است و ما فقط در محيط راهبردي كلان و كمك هاي فكري وارد مي شويم. با توجه به تجربه جنوب خراسان، مي توان به الگويي تدوين شده براي كار با كودكان در زمان بحران رسيد. بايد سهم كودكان را در حوزه هاي كلان پيگيري كنيم. مثلا بخشي از بودجه ستاد حوادث غيرمترقبه به برنامه هاي خاص كودكان اختصاص يابد .
وي با ارائه اين پيشنهاد كه بايد از نيروهاي سازمان يافته تري استفاده شود، مي گويد: به نظر مي رسد ما با تلفيقي از دو تجربه، به نيازهاي كودكان در مواقع بحران بپردازيم و براي كودكان در روزهاي اوليه پس از بحران برنامه ريزي كنيم .

اصولي نامه
اميرمهنا

يكي از همكاران قديمي اش كه كمي از بقيه شيطان تر بود اولش كمي درباره نگراني اش از ديرآمدن آقاي اصولي گفت و سعي كرد ته و توي قضيه را دربياورد.آقاي اصولي هم كه قصد نداشت به اين زودي  ها نم پس بدهد با خودش فكر كرد كه بايد براي به كرسي نشاندن هر حرف و نظريه اي بايد منتظر رسيدن زمان مناسب بود و آن زمان مناسب هنوز فرا نرسيده است.بدون اين كه چشم از روي كاغذهاي روي ميزش بردارد جواب هايي دو پهلو و نامفهوم داد، قصد داشت كه تا پايان كارش به هر طريقي شده سرطرف را به طاق بكوبد.
همكارش از هر دري كه وارد شد نتوانست آقاي اصولي را به حرف بكشد، سر آخر وقتي ديد كه همه تيرهايش به سنگ خورده گلويش را صاف كرد و گفت: شرافت كاريو برم، بابا داريم حرف مي زنيم، گل لگد نمي كنيم كه...
آقاي اصولي يك ريز كار كرد و توانست دير آمدنش را جبران كند. وقتي سر بلند كرد ديد همكارهايش دور يك ميز جمع شده اند و پچ پچ مي كنند و گاهي هم زير چشمي نگاهي به او مي اندازند.به اين وضعيت عادت داشت، هرگز دلش نخواسته بود كه ساعات كاري را با هرهر و كركر بگذراند، نگاهي به آنان انداخت، همكارانش چنان سرشان را به هم نزديك كرده بودند كه آقاي اصولي نگران شد مبادا اتفاق بدي افتاده و نمي خواهند او را در جريان قرار دهند.
كمي كوتاه آمد و با لبخند هميشگي گفت: حالا ديگه ما غريبه شديم؟
همكاري كه سعي كرده بود زير زبان آقاي اصولي را بكشد من و مني كرد و جواب داد: بابا، ما كه دو ساعت فك زديم و شما محل سگ هم نذاشتين جناب اصولي، ظاهراً ما غريبه ايم و بايد از اين و اون بشنويم.
آقاي اصولي گفت: چيو از اين و اون بشنويد؟
همكارش گفت: قيافه من خيلي مثل منگلاست آقاي اصولي؟
آقاي اصولي لبخندي زد و گفت: خدا نكنه، باور كنيد من هنوز نمي دونم جريان چيه. همكارانش نگاهي معني دار به او كردند، احساس كرد واقعاً خبرهايي هست، بيش تر از اين فرصت نداشت كه با آن ها حرف بزند، كارهايش هنوز تمام نشده بود، با خودش فكر كرد كه اين وضع هميشگي است و بايد جواب دادن به آن ها را به آخر ساعت اداري موكول كند. دوباره مشغول به كار شد.همكارانش به عمد صدايشان را بالا آورده بودند تا آقاي اصولي حرف هايشان را بشنود. يكي از آنها گفت: من و شما ساده ايم آقاجون، آخرش موهامون توي اين اداره مثل دندونامون سفيد مي شه ولي هشتمون گرو نهمونه. يكي ديگر گفت: شانس آقا شانس، خدا يه جو شانس بده.
آقاي اصولي فهميد كه آن ها قصد دارند صدايش را دربياورند، پس با همان متانت هميشگي دندان روي جگر گذاشت و گوشه كنايه هايشان را شنيد. مطمئن بود كه اين توهمات هميشگي با چند دقيقه حرف زدن رفع مي شوند.نگاهي ديگر به آن ها انداخت نمي توانست همكاران ديرينه اش را توي آن حالت رها كند، اما چاره اي نبود، او فهميد كه براي ساكت كردن آنها در حدود دو- سه ساعت وقت نياز دارد.يكي از همكارانش بالاخره آخرين تير تركش را رها كرد و گفت: معلوم نيست اين پولا از كجا مياد، حرومه؟، حلاله؟ ما كه سردرنياورديم. آقاي اصولي گوش هايش را تيز كرد و در همان حالي كه به كارهايش مشغول بود، پرسيد: جريان چيه؟ از كدوم پولا حرف مي زنيد؟ حس كرد كه نگاه هايي آكنده از تنفر به سر و رويش ريخت، فهميد كه اوضاع بدتر از آن است كه فكرش را مي كرد، خودش مي دانست كه اگر كمي دير بجنبد به هزار چيز ريز و درشت متهم اش مي كنند. همكارانش مدام از سادگي خودشان مي گفتند و به بخت و اقبال خود لعنت مي فرستادند، آقاي اصولي از خلال حرف هايشان متوجه شد كه دارند او را سرزنش مي كنند. يكي از همكارانش با لحني تمسخرآميز گفت: بچه ها، متوجه شديد كه آقاي رئيس هم امروز دير اومده اداره؟ يكي ديگر گفت: آره، ظاهراً دو- سه دقيقه اي قبل از اومدن آقاي اصولي اومده. آقاي اصولي فهميد كه دلهره هايش بي علت بوده، اما بايد ديركردنش را به اطلاع رئيس مي رساند. همان همكار كه شيطان تر ازديگران بود گفت: مي گي لباس هاي رئيس هم خاك و خلي بوده، ظاهراً رفته بوده به كارگراي برجش سر بزنه.
آن ها بعد از اين جمله نگاهي به آقاي اصولي انداختند كه با شدت تمام در حال كاركردن بود. يكي ديگر گفت: من شنيدم كه چند تا شريك هم داره، اون  طوري كه مي گن شركاش هم از بچه هاي همين ادار ن .
آقاي اصولي كه اين قضايا برايش جالب بود لبخندي زد و پرسيد: واقعاً؟ باريكلا، كارمند برج ساز! به نظر شما همچو چيزي ممكنه؟ يكي از همكارانش كه ظاهراً از كوره در رفته بود نگاهي به آقاي اصولي انداخت و گفت: آقاي اصولي!، ما خودمون ذغاليم دادش، غيرممكنه كه از اين سياه تر شيم!
آقاي اصولي  توي دلش فكر كرد نبايد الان سر به سرشان بگذارد، گمان مي كرد وقتي كه جريانات دوچرخه و اتفاقات آن روزش را بشنوند حتماً از آن همه خيال بافي خودشان خنده شان مي گيرد...
ادامه دارد...

كوتاه
رنگي كه با هيچ آبي پاك نمي شود
هانيه ورشوچي- من وسواس دارم جمله اي است كه خيلي از افراد، آن را به كار مي برند. اين روان رنجوري، نوعي بيماري عجيب و مجذوب كننده است كه با شك و ترديد كردن ها و انجام فعاليت هاي تشريفاتي براي كاهش اضطراب در سطحي گسترده بروز مي كند. OCD مي تواند به صورت ناگهاني شروع شده و به محض شروع به عنوان مشكلي جلوه گري كند. بيماران وسواس فكري- عملي دقيقا به حواس خود شك مي كنند يا حداقل در يك مورد انتخابي دچار ترديد مي شوند. جوان ترها تضعيف روحيه و مبهوت مي شوند كه چرا والدين آنان كمكي به ايشان نمي كنند. با خانواده هايي كه نمي توانند درك كنند كه چرا آنان قادر نيستند تشريفاتشان را متوقف كنند دچار كشمكش مي شوند.
مبتلايان به وسواس فكري يا OCD افكار بيهوده و وحشتناكي در ذهن خود به وجود مي آورند. اين افكار، در چرخه اي بي پايان، مرتب تكرار مي شود. با اينكه OCD بيماري وخيمي است، ولي تاكنون در ميان ما به قدري معمول بوده كه توجهي به آن نشده است.
زهره قادري كارشناس ارشد روانشناسي باليني- در اين باره مي گويد: تعريف OCD (اختلال وسواس جبري) در Dsnfor (چهارمين ميراث راهنماي تشخيص آماري اختلالات رواني) اينگونه آمده است: فكر وسواسي يك فكر يا احساس يا sense مزاحم و تكرار شونده است .
وي مي گويد: عمل وسواسي در متوسط ترين حالتش فكر يا رفتار خودآگاه ميزان شده تكراري است.جزئي ترين حركت،  زماني كه بارها و بارها تكرار شود، غيرمعمول جلوه مي كند؛ مانند مرتب كردن كشوها يا شمارش تا رقم 32 يا اجتناب از كاري. هنگامي كه افراد اين تشريفات را انجام مي دهند، آرامش لازم را به دست مي آورند. در واقع اين عمل باعث مي شود  اضطراب در آنها كاهش يابد .
ليلا 12 ساله- مي گويد: در زمان نماز خواندن آنقدر شك مي كردم كه بارها نماز خود را مي شكستم و دوباره از اول شروع به خواندن مي كردم. اين كار را آنقدر انجام مي دادم كه اطرافيانم اعتراض مي كردند و من مجبور بودم زماني نماز بخوانم كه كسي متوجه نباشد من چه مي كنم. در اين زمان بود كه آرامش لازمه خود را مي يافتم. قادري در خصوص ريشه اصلي اين بيماري مي گويد: ريشه اصلي وسواس، اضطراب است. اضطراب در بيشتر افراد وجود دارد با اين تفاوت كه در بعضي افراد، اضطراب بهنجار و در افراد ديگر اضطراب ناهنجار ديده مي شود. ترس نامتناسب نسبت به محرك، غيرواقعي بودن اضطراب را مشخص مي كند .
وي مي افزايد: افكار و اعمال وسواسي داراي خصوصيات مشتركي است. فكر، تكان دهنده و مصرانه خودش را وارد هوشياري شخص مي كند؛ احساس اضطراب شديد. در نتيجه غالباً منجر به اقدامات تدافعي در مقابل فكر مي شود. به طور كلي اختلال وسواس، 4 الگوي عمده دارد: 1- آلودگي 2- تزايد بيمارگونه
3 - افكار مزاحم 4- تقارن .
چند روش براي تقسيم بندي علائم OCD وجود دارد. متداول ترين آنان مشغوليت آلودگي (شست وشو، چرك، لمس كردن)، بررسي كردن به منظور احساس امنيت يا بسته شدن فضاها (پرده ها، درها، كشوها، وسايل، كليد چراغ ها) است و متداول ترين افكار بيماري درباره رفتارهاي غيرقابل قبول و خشونت بار، رفتارهاي جنسي يا رفتارهاي كفرآميز است اين افكار عملا به تحقق نپيوسته است.
اين روانشناس مي گويد: نكته قابل اشاره اي است كه همه بيماران باور دارند افكار آنها وهمي و عجيب است. به همين علت افكار و اعمال خود را مخفي نگه مي دارند يا در مواردي اشاره مي كنند اين اعمال دست خودشان نيست. اين اختلال در عملكرد شخصي، شغلي، اجتماعي و روابط با دوستان اختلال ايجاد مي كند . يك فرد وسواسي مي گويد: كاملاً قبول دارم كه نبايد دست هايم را اين قدر بشويم... شب و روز به اين فكر هستم و دائماً آن را تكرار مي كنم...، اما نمي توانم حتي يك قدم هم عقب نشيني كنم... .
مجيد- 14 ساله- در دبيرستان مشغول به تحصيل است. او مجبور است زيپ شلوارش را دائماً بررسي كند. اين بررسي كردن ها فكر او را مشغول كرده است و بالطبع موضوع شوخي دوستانش قرار گرفته است. اين حالت، او را به انزوا كشيده است.
حال اين سؤال پيش مي آيد كه چرا افراد، دچار وسواس فكري- عملي مي شوند؟ قادري مي گويد: يكي از عوامل، زيست شناختي است. ناقل عصبي سيستم نوروترنسميتري به نام سروتونين است. بي نظمي در اين سيستم در پيدايش علائم و افكار وسواسي دخيل است. سروتونين انتقال دهنده اي عصبي در مغز است كه در انتهاي پايانه اكسوني قرار دارد .
وي مي افزايد: مطالعات تصويرگر از مغز
( MRI) و(PET) نشان مي دهد در افراد وسواسي، فعاليت در لپ هاي پيشاني و هسته هاي قاعده اي زياد است. سومين عامل، ژنتيك است. وراثت عاملي است كه مي تواند در ايجاد اختلال نقش داشته باشد. در مطالعات خانوادگي بيماران مبتلا به OCD نشان داده شده است 35 درصد وابستگان درجه اول، افكار و اعمال وسواسي مشتركي دارند .
قادري تشريح مي كند: در نظريه روانكاوي كلاسيك عقيده بر اين است كه علت رواني اختلال OCD در آشفتگي رشد و نمو طبيعي در مرحله مقعدي- ساديستي فرض مي شود. عاملي كه در اين قسمت بيشتر مورد توجه قرار گرفته پديده احساس دوگانه است. داشتن احساس دوگانه در مرحله مقعدي- ساديستي از خصوصيات مهم كودكان بهنجار است (هم علاقه و هم تنفر) در حالي كه اگر در اين مرحله فرد، بد رشد كند منجر به OCD خواهد شد. از اين رو، اين افراد دچار دوگانگي در احساس مي شوند.
وي گفت: از ويژگي هاي باليني اين اختلال اين است كه اين افراد به اطباء غيرروان پزشك مراجعه مي كنند. به طور مثال به دندانپزشك يا دكتر پوست مي روند و از زخم شدن لثه ها يا پوسته شدن دست هايشان شكايت مي كنند .
ادامه دارد...

رسانه شيعه-3
گونه شناسي هيأت هاي مذهبي در ايران 1357-1384
محسن حسام مظاهري
هيات هاي انقلابي را بايد نتيجه شباهتي دانست كه مردم و رزمندگان ميان امام خميني(ره) با اباعبدالله(ع) و جبهه هاي نبرد با كربلا مي يافتند. هيأت هاي انقلابي، محصول چنين تفسير و قرائتي از اسلام و قيام امام حسين(ع) هستند. اين هيأت ها را مي توان به طور كلي به دو دسته انقلابي دوران جنگ و انقلابي دوران صلح تقسيم كرد:
اول- هيأت هاي انقلابي دوران جنگ
منظور از هيأت هاي انقلابي دوران جنگ، گونه اي از هيأت هاي مذهبي است كه چندي پس از آغاز جنگ تحميلي و در راستاي الگوي تطبيقي دفاع مقدس و واقعه عاشورا، براساس ايدئولوژي و آرمان هاي انقلاب اسلامي و با گفتمان تشيع انقلابي و مبارزاتي در جبهه هاي جنگ و نيز در شهرها شكل گرفتند. مخاطب اصلي و عمده اين هيأت ها، مشخصاً رزمندگان و توده مردم انقلابي و هوادار انقلاب اسلامي بودند. رونق بخشي به فضاي جنگ ، حفظ، تقويت و جهت دهي روحيه رزمندگان ، تبليغات به نفع جريان جنگ ، سالم سازي و جهت دهي مثبت مناسبات اجتماعي و حفظ و تقويت ارزش هاي انقلاب اسلامي در جامعه را مي توان به عنوان كاركردهاي فرعي هيأت هاي انقلابي دوران جنگ ذكر كرد.
سازمان هيأت هاي انقلابي دوران جنگ
هيأت هاي انقلابي اين دوره به دلايلي از جمله استمرار جنگ و نياز روزمره به مجالس ديني، روزبه روز به سمت ساده ترشدن پيش رفتند. اين مسأله سبب شد كه سازمان كوچك و ساده اين هيأت ها، ثبات چنداني هم نداشته باشد. كم ثباتي اين هيأت ها را همچنين مي توان به متغير و دفعتي بودن زمان هاي برگزاري آنها هم مرتبط دانست. هنجار مكاني حاكم بر هيأت هاي سنتي هم در هيأت هاي انقلابي اين دوران دستخوش تغيير شد زيرا در نتيجه اضافه شدن عامل وجهه انقلابي داشتن ، اماكن جديد (نظير جبهه هاي جنگ) هم در ليست محل هاي برگزاري هيأت هاي انقلابي قرار گرفتند. همچنين استمرار روند جنگ تحميلي و رابطه مستقيمي كه بين آن و هيأت هاي مذهبي وجود داشت، اقتضا مي كرد كه هنجار زماني برگزاري هيأت  تا آن زمان شكسته شده و مناسبت هاي موردي و غيرثابت مقتضي هم در زمره علل تشكيل هيأت ها درآيند.
مخاطب هيأت هاي انقلابي دوران جنگ
هيأت هاي انقلابي- مانند هيأت هاي سنتي- بستر حضور جامع و فراگير همه افراد از همه اقشار و سليقه ها نبودند و پسوند نانوشته انقلابي ، خود متضمن نوعي گزينش مخاطب بود. از نظر جنسيت مخاطب در هيأت هاي انقلابي دوران جنگ، عموماً حضور مردان پررنگ تر از زنان است. همچنين به تبع جوان بودن ميانگين سني رزمندگان و توده فعال و پرشور انقلابي آن زمان، عمده اعضاي اين هيأت ها را جوانان و نوجوانان تشكيل مي دهند. خاستگاه اجتماعي فعالان و توده مردم انقلابي و به تبع، اعضاي هيأت هاي انقلابي را افراد طبقه متوسط و پايين جامعه تشكيل مي دادند.
گرايش ديني هيأت هاي انقلابي دوران جنگ
تحول آفريني انقلاب اسلامي را نبايد به نظام سياسي و اجتماعي جامعه منحصر كرد. پيروزي انقلاب، بسياري از عرصه هاي ديگر جامعه را نيز دستخوش دگرگوني ساخت. از جمله اين عرصه ها، عرصه دينداري و معنا و مفهوم آن بود. انقلاب اسلامي مجالي فراهم ساخت كه بعضي از وجوه تا آن زمان ناشناخته و ظرفيت هاي تا آن زمان مغفول دين و دينداري، مجال بروز و ظهور بيايند؛ از جمله وجوه حكومتي و سياسي آن. هرچند در برابر تفريط هاي پيشين، پس از انقلاب افراط هايي هم در اين زمينه صورت گرفت.
آنچه كه انقلاب اسلامي و رهبران فكري آن دنبال مي كردند، ارائه الگويي حتي الامكان كامل و جامع از دين (همه دين) بود؛ الگويي كه دنيا و آخرت، فرد و جامعه، زن و مرد، فقير و غني و... هر كدام در آن جايگاه مشخص و معيني به خود اختصاص داده باشند. اين تفسير و قرائت از اسلام كه ريشه در اقتضائات جامعه در حال دفاع آن زمان داشت را مي توان اسلام مبارزاتي ناميد و با شاخصه هايي چند، آن را بيشتر شناخت:
۱ - ايدئولوژيك
به تبع فضاي پرشور و هيجان انقلابي آن زمان، گرايش و رويكرد غالب به دين، گرايش ايدئولوژيك يعني دين به مثابه ايدئولوژي بود. ايدئولوژي در معناي ساده و ابتدايي اش يعني علم به عقيده كه به نظام بايدها و نبايدها در برابر نظام هست ها تأكيد دارد. به تعبير دكتر شريعتي رويكرد ايدئولوژيك به دين، ايدئولوژي را يك جهان بيني و مكتب و
خط مشي اعتقادي مي داند كه هدفش هدايت، آگاهي دادن، حركت بخشيدن و آزاد كردن مردم است. و ارائه شيوه مشخصي از زندگي و شكل ايده آلي از شخصيت انساني و آرمان هاي مقدس در مسير وجودي نوع انسان يا قوم خود را دنبال مي كند و بالطبع اخلاق، ارزش ها و مسئوليت هاي معيني را بر حسب تلقي خاص و فهم ويژه اي از حقيقت نوع انسان تعريف مي كند .(1)
۲ - سياسي و مبارزاتي
به تبع نگاه ايدئولوژيك، گرايش ديني حاكم بر هيأت هاي انقلابي آن دوران و به طور كلي در مجموعه فضاي تبليغاتي كل جامعه عميقاً آميخته با سياست و به اقتضاي موقعيت دفاعي كشور، به شدت مبارزاتي و حماسي بود.
در ادبيات و گفتمان انقلابي آن زمان، اسلام و تشيع، عموماً با پسوندهايي چون سرخ ، مبارزه ، مسئوليت ، جهاد ، خونين ، قيام و نظاير اينها همراه بود و بيش از ديگر وجوه، جنبه هاي جهادي و مبارزاتي مورد تأكيد و ترويج بودند. در مقابل، اسلام سنتي گوشه نشين كه كاري به كار ديگران و جامعه نداشت و مسئوليتي و رسالتي بر دوش خود نمي ديد و به يك عافيت طلبي و تن آسايي با رنگ و لعاب مذهبي دل خوش كرده و آباداني آخرتش را پي مي گرفت، طرد مي شد.
ادامه دارد...

ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
درمانگاه
سفر و طبيعت
عكاس خانه
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  عكاس خانه  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |