يكشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۴
گفت وگوي «همشهري» با ريچارد سوئين برن درباره «شر و اختيار انسان»
خدا هم  غصه دار   انسان است
001053.jpg
عكس: مسعود خامسي پور
مسعود خيرخواه
يكي از وظايف اصلي فلسفه دين بررسي رابطه ميان برداشت هاي ديني از حقيقه الحقايق و فهم ما از خوب و بد است. قدر مسلم اين است كه فلسفه دين عرصه اي خطير براي تحقيق درباره خاستگاه سنت هاي ديني و ماهيت آن هاست و از اين روست كه «رونالد هيپبورن» در تلخيص عقيده اي كه بسيار به آن باور دارند، مي نويسد «در فلسفه دين هيچ راه ميان بري كه راه بررسي و بازبيني موشكافانه مسائل در كل زمينه آن ها را دور بزند نمي تواند وجود داشته باشد...؛ نه يگانه معيار قاطع تحقيق پذيري و نه اعلان محترمانه بي معنايي [گفته هاي ديني]، هيچ يك نمي توانند ما را از رنج اين تحقيق خلاص كنند.» (هيپبورن، ،۱۹۶۳ ص ۵۰). باري، امروزه حوزه فلسفه دين هم نوظهور است و هم [مسبوق به سابقه] تاريخي.
همشهري حضور «ريچارد گرانويل سوئين برن» (متولد ۲۶ دسامبر ۱۹۳۴) را در ايران، كه به دعوت مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران براي سخنراني صورت گرفته بود، غنيمت شمرد و در فرصت كوتاهي كه پس از جلسه سخنراني اش دست داد، سعي كرد به طرح سؤالاتي در باب «مسأله شر» كه عنوان سخنراني وي نيز بود، بپردازد. اگرچه اين فيلسوف ۷۲ ساله انگليسي با مسئولين ايراني شرط كرده بود كه قرار ملاقات با هيچ رسانه اي را براي او در نظر نگيرند، اما دست كم به برخي از سؤالات ما پاسخ داد. به زعم برگزاركنندگان اگر در نخستين حضور وي در ايران- كه گزارش سخنراني وي را مي توانيد در ۳۰  آبان ۸۴ و ۱ آذر روزنامه همشهري بخوانيد- به او خوش بگذرد سال آينده نيز براي حضور در يك كنفرانس بين المللي به ايران خواهد آمد.

* فيودور داستايوفسكي در رمان «برادران كارامازوف»، از زبان شخصيت داستاني اش، ايوان كارامازوف، مي نويسد «بدون خداوند هر چيزي مباح است» . و آلبر كامو نيز گفته است «اگر خدا موجود باشد، همه چيز وابسته به اوست و ما نمي توانيم عملي بر خلاف اراده او انجام دهيم و اگر خدا موجود نباشد، همه چيز وابسته به [اراده] ماست» . از اين رو، با توجه به فراواني شرور در عالم آيا ممكن است بتوان اعتقادي معتبر به خداي خير مطلق و عالم مطلق داشت؟
- من در سخنانم عنوان كردم كه خداي مكتب خداپرستي سنتي به لحاظ تعريف، قادر مطلق، عالم مطلق و مطلقاً مختار و خير است. خدا قادر مطلق است، يعني مي تواند هرآنچه را كه منطقاً ممكن است (يعني هرآنچه را كه تعريفش مشتمل بر تناقض نباشد) انجام دهد. من عالم مطلق بودن خدا را هم به اين معنا مي فهمم كه او هر چيزي را كه منطقاً دانستن آن ممكن است، مي داند. اگر بنا به گفته برخي از ما، آگاهي از تصميماتي كه ما با اختيار در آينده مي گيريم منطقاً ناممكن باشد، علم مطلق خدا شامل آنها نخواهد شد و اين را هم مي دانيم كه با انتخاب و اختيار خداست كه ما برخوردار از هرگونه انتخاب آزاد باشيم. گويا فراگيري شر، پذيرفته ترين اشكال به خداباوري، هم در فلسفه دين غربي و هم در فلسفه دين شرقي است. اما من معتقدم- همچنان كه برخي از دين باوران اعتقاد دارند- الحاد از رهگذر مسأله شر اثبات نمي شود؛ زيرا مسأله شر مهم ترين زمينه را براي [پيدايش] ايمان آزموده و رشد يافته به خداوند فراهم مي سازد. از اين رو، خدا ممكن است وقوع شري را روا بدارد و در عين حال خود همچنان خير مطلق باشد، ولي مشروط به همان چهار شرط كه در سخنراني عنوان كردم: ۱- خيري وجود داشته باشد كه به لحاظ منطقي براي خدا محال باشد آن را به هر طريق اخلاقي مجاز ديگري ايجاد كند، مگر اين كه وقوع شري (يا شري به همان اندازه بد) را مجاز بدارد؛ ۲- خدا اين خير را به وجود مي آورد؛ ۳- خدا حق دارد كه اجازه وقوع شر مذكور را بدهد ۴- ارزش سلبي ناشي از مجاز شمردن وقوع اين شر، بيش از ارزش  ايجابي خير مورد نظر نيست.
* پس به اعتقاد شما اگر خداي خيرمطلق وجود داشته باشد، نبايد توقع داشت كه حكمت اين كه چرا خداوند به شرور عالم رضايت مي دهد، معلوم ما باشد، يعني اگر فرض كنيم كه پس از بررسي مجموعه راه حل هاي ممكن براي مسأله شر هيچ يك را رضايت بخش نيابيم، آيا در اين جا نيافتن راه حل دليل بر آن است كه راه حلي وجود ندارد؟
- فقط در صورتي پاسخ سئوال مثبت است كه به حق بتوان معتقد بود اگر به دنبال راه حل مي گشتيد، مي يافتيد. اما ما (خداباوران) خدا را هم شريك رنج و اندوه مخلوقات مي دانيم و هم شريك سعادت آنها. بنابراين، او را به حكم علم مطلق اش، در تجلي خلاقانه حقيقت خود كه همان خلقت باشد، سهيم مي ا نگاريم. از اين رو، همين يكي انگاشتن خداوند با مخلوقات به معناي خلاصي نهايي از رنج و محنت يا غلبه برآن است. وليكن توجه داشته باشيد كه بيان اصل به اين صورت است كه اين كه وجود اشياء اثباتاً چگونه به نظر مي رسد، دليل بر چگونگي وجود آنهاست، ولي اين كه اشياء چگونه به نظر نمي رسند، چيزي را اثبات نمي كند. اگر به نظر برسد كه ميزي در اتاق، و يا تنديسي در باغ وجود دارد احتمالاً واقعيت نيز همين است. ولي اگر به نظر برسد كه ميزي در اتاق وجود ندارد، اين امر فقط در صورتي دليل وجود نداشتن ميز در اتاق است كه من دلايلي موجه داشته باشم بر اين كه همه جاي اتاق را ديده ام و اگر ميزي در آنجا وجود مي داشت، به رؤيت من مي رسيد.
همچنين من معتقدم كه خالق در تحمل سنگيني رنج و مشقات بندگانش شريك است يا لااقل از آنها متأسف مي شود. پس بهترين خدمت در حق خداباوري، اقامه برهاني مبتني بر مجموعه قراين است.
*يعني اين كه برهاني فراهم كنيم كه مشتمل بر مجموعه عواملي چند است به جاي آن كه تك استدلال هايي را به صورت مستقل از يكديگر مطرح كند؟
- بله. دقيقاً! اگر برهان قوي از طريق تجربه ديني برهاني قابل قبول باشد، مي توان وجود شر را نه دليل بر انكار خداوند، بلكه دليل بر اثبات او گرفت، چرا كه به اعتقاد دين باوران، چه بسا تجربه شر خدا را غمگين كند. براهين مبتني بر مجموعه قرائن، همان طور كه به كار خداباوران مي آيد، منتقدان طبيعت گرا را نيز بي نصيب نمي گذارد. اگر در مقام اقامه برهان تجربه ديني، خداباوري را از دست رفته بيابيم و مسأله شر دليل متقن بر رد خداباوري محسوب شود، طبيعت گرايي يا دين غيرخداباورانه يا ديدگاهي ناواقع گرايانه درباره دين، معقول تر به نظر مي رسد.
*امروزه برخي از خداباوران به حدي از راه حل هاي پيشنهادي براي مسأله شر بيزار شده اند كه توسل به راز براي آنها جذاب تر از بيان راه حل هاي ممكن مسأله است. در اين مرحله، ممكن است دين باوران و شكاكان در مورد دورنماي حل و فصل مسأله شر وفاق داشته باشند. آنتوني فلو مي نويسد: «مسأله شر ... ظاهراً همان طور استدلال هاي بد را جذب خود مي كند كه توليدكنندگان عسل زنبورها را به سوي خود مي كشند.» (فلو ،۱۹۶۶ ص ۴۸) و هيك نيز مي گويد: «راه حل ما براي مسأله گيج كننده درد و رنج بيش از حد و به ناحق، استناد بي پرده به ارزش مثبت راز است. [بدون چنين استنادي] اين نوع درد و رنج همچنان ظالمانه، تبيين ناپذير، بي حساب و كتاب و خارج از حد اعتدال خواهد بود. راز رنج و محنت گزاف، رازي حقيقي است كه ذهن احتجاج گر بشر را به آن راه نيست.» (هيك، ،۱۹۷۷ ص ،۳۳۵ ۳۳۶). نظر شما در اين باره چيست؟
- نكته بسيار خوبي است. من هم مدتهاست به آن مي انديشم. همان طور كه اشاره كرديد، به زعم هيك، اين راز با بي معنايي مخرب، عجيب و غريب و كاملاً گيج كننده اش، ايمان مسيحي را به مبارزه مي طلبد.
و در عين حال، وقتي جداي از تأملات الهياتي در نظر گرفته مي شود، مي تواند توجه ما را معطوف به اين بدارد كه همين نامعقوليت و همين فقدان غايت اخلاقي در ساحت و سرشت عالم به عنوان مكاني كه خير حقيقي بشر در آن قابل تحقق است و همدردي مهرانگيز و ايثار ترحم آميز در آن مجال ظهور مي يابد، مؤثر است. اما برخي نيز اين ادعا را قابل قبول نمي دانند و معتقدند (همچون جي.ال.شلنبرگ) خداي خير مطلق به همه موجودات بايد خيرهاي چشمگيري را عرضه كند كه دليلي قانع كننده براي رضايت دادن او به شرور محسوب مي شوند. از اين روست كه برخي همچون هيك بر اين باورند كه به دليل ناتواني ما از علم به اين كه آيا حيات اخروي و نظاير آن وجود دارد يا نه، به لحاظ فلسفي مي توان به نوعي دست به دامان راز شد.
به اعتقاد من، براي خداباوراني كه مي خواهند در مسأله شر دست به دامان راز شوند و در عين حال، در دست يافتن به بهترين تبيين از ماهيت عالم به معقوليت آن استناد كنند، عاقلانه اين است كه احتياط هاي لازم را به خرج دهند.
* يعني با اين تفاسير معتقديد كه به همين دليل است كه بسياري از خداباوران وظيفه خود مي دانند كه چيزي بيش از دفاعيه ارائه كنند و همچنان به ارائه پيشنهادهايي از جمله نظريه هاي عدل الهي بپردازند؟
- بله، همانطور كه پيشتر گفتم اگر ما بتوانيم به اقامه برهان / براهيني مبتني بر مجموعه قرائن بپردازيم بهترين خدمت را در حق خداباوري كرده ايم.
* بيشتر آموزه هاي ديني به نحو مستقيم يا غيرمستقيم ديدگاهي خوشبينانه به جهان را القا مي كنند. اگر من كند عاطفه باشم (همان طور كه بعضي از افراد كند ذهن هستند) و درد و رنج ديگران را احساس نكنم، مي توانم ديدگاه خوشبينانه اي را كه اديان القا مي كنند، حفظ كنم، اما كساني كه نسبت به درد و رنج انسان ها بسيار حساسند، حفظ اعتقادات ديني برايشان كمابيش مشكل است.
- اين مطلب بيان ديگري از «مسأله شر به عنوان قرينه اي عليه وجود خداوند» است. شأن ايمان آوردن افراد متفاوت است. چنان چه بايد ميان دو گونه ايمان آوردن نيز تمايز قائل شد: ايمان به معناي عام و ايمان به معناي خاص، كه اولي يعني صرف ايمان آوردن و دومي يعني، ايمان آوردن به يك نظام ديني يا فكري خاص. من در مقابل اين كه چرا جهنم بايد وجود داشته باشد و... به اين جمع بندي مي رسم كه خداوند هم از شرور عالم تأسف مي خورد، ولي در برابر اين كه چرا خداي قادر مطلق و خيرمطلق سبب ايجاد شرور مي شود مي گويم كه خدا متناسب با خيريت محض خود مي تواند تحقق يك شر را مجاز بدارد. به اين شرط كه بايد به لحاظ منطقي محال باشد كه خدا خيري را از هيچ طريق اخلاقاً مجاز ديگري، به جز اين كه بگذارد شري محقق شود، ايجاد كند. اما از «حق انتخاب آزادانه» نيز نبايد غافل شد، چرا كه سپردن آن به انسان سبب مي شود كه ما حداكثر فرصت را در قبال انجام خير يا شر داشته باشيم. و من اين حق را براي خداوند قائل مي شوم كه سبب وقوع شر شود.
* شما هم مثل جان هيك معتقديد كه عالم آسايشگاه تن نيست، سازشگاه روان است. اگر خدا مي خواست براي انسان ها آسايشگاهي درست كند، در آن صورت بيماري و فقر و ظلم و جنايت و... نافي آن بود. اما خدا خواسته است كه سازشگاهي براي روانها درست كند. كسي كه كند عاطفه است، مي گويد عيبي ندارد انسان يكي دو درد و رنج كوچك را تحمل مي كند، در عوض روحش ساخته مي شود. اما شما موقعيت پدري را در نظر بگيريد كه فرزندش نياز به عمل جراحي داشته لذا به بيمارستان مراجعه كرده ولي پول نداشته است. با خواهش و تمنا درخواست كرده است كه امروز فرزندش را عمل كنند و قسم خورده كه فردا پول را مي آورد. اما فرزند او را عمل نكرده اند و تأخير در عمل موجب مرگ آن كودك شده است و فردا جسد فرزند را تحويل پدر داده اند. حال، اگر شخصي رنج و محنت اين پدر را دريابد نمي تواند جهان را سازشگاه جان و رواني بداند كه هيك مي گويد. با اين اوصاف، رنج اين پدر را در مقايسه با حق خداوند كه مي تواند سبب وقوع شر شود چگونه مي توان پاسخ داد؟
- موقعيت دردناكي است. اما از اين موضوع غافل نشويم كه خداوند با سپردن حق انتخاب آزادانه به مسئولان بيمارستان دست آنها را براي انجام خير باز گذارده است، اما آنها باعث اين وضعيت شدند. با همه اين تفاسير سخت معتقدم كه خداوند به هيچ مخلوقي «رنج بي پايان» نخواهد داد، چرا كه در اين صورت از طور حكمت خارج خواهد شد و حداكثر اين است كه در مدت كوتاه حيات اين جهاني ما، چنين رنج/ رنج هايي به ما مي دهد تا به ديگران كمك كنيم و روح خود را نيز تعالي ببخشيم.
* در اينجا مي توان از پترسون (،۱۹۸۲ ص ۱۰۴) كمك گرفت كه مي گفت «... اختيار [حتي] اگر مشتمل بر قوه و قابليتي براي انتخاب ها و اعمال كاملاً شنيع باشد، حائز بيشترين اهميت بوده و براي گونه خاصي از مخلوقات، يعني انسان ها مناسب ترين است و اين بخشي از مخاطراتي است كه ذاتي برنامه خداوند براي بشر است... خداوند هميشه نمي تواند با دقت تمام انتخاب هاي بشر را تحت الشعاع قرار دهد تا پيامدهاي شر بي هدف آنها را مانع شده يا محو سازد و در عين حال، يك نوع اختيار حائز اهميت را [براي انسان ها] محفوظ بدارد.» چرا كه شما در كتاب «زمان، مكان و اتفاق» (،۱۹۸۲ ص ۸) استدلال كرده ايد كه اگر بناست حقيقتاً ما در بهروزي يكديگر سهيم باشيم، بايد نه فقط توانايي سود رساندن به يكديگر، بلكه توانايي آسيب رساندن به يكديگر و همچنين طبيعت را داشته باشيم. درك نمي كنم به چه دليل بايد توانايي آسيب رساندن هم را داشته باشيم؟
- همان طور كه در اين كتاب ذكر كرده ام، اگر مخلوقات فقط از قدرت سود رساندن به يكديگر و نه قدرت آسيب  زدن به يكديگر برخوردار باشند، بديهي است كه هيچ گونه مسئوليت جدي در قبال يكديگر ندارند. هر چند اين مسئوليت اغلب مورد سوءاستفاده واقع شده (ولي استدلال مي شود كه) واقعيت اين است كه بدون امكان آسيب، تقريباً هيچ مجالي براي خير وجود نخواهد داشت، چرا كه همان گونه كه پترسون معتقد است، اگر خدا حقيقتاً بخواهد موجوداتي بيافريند كه از روي اختيار عشق به خير را برمي گزينند، بايد امكان اين نوع عشق به شر را نيز بپذيرد. شر بيهوده و بي هدف بهايي است كه بايد براي خلق عالمي داراي مخلوقات واقعاً مختار پرداخت. ممكن است خداوند براي جلوگيري از بعضي از شرور تصميم به مداخله بگيرد ولي جلوگيري از «تمام» شرور، ناسازگار با وجود عالمي است كه مي خواهد صحنه مستقلي باشد كه اشخاص موجود در آن در قبال بهروزي خود و ديگران مسئولند.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |