يكشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۴
آتش بيار معركه!
001080.jpg
گزارش و عكس: عباس جعفري
سريع تر ،قوي تر ،بالاتر! شعار المپيك(۱) اكنون معني و مفهومي ديگر يافته است، سرعت،قدرت و بالاروي فقط در راه صلح و دوستي انسان ها ارزش مي يابد و اين دو در كنار نگرشي دوستانه به هستي به معني عام آن يعني آدم ها و محيط زيستشان نيز تعميم مي يابد. امروزه بالاتر بودن و سريعتر بودن منافاتي با دوست داشتن زمين و همه عناصر زنده آن ندارد.
انسان هايي كه به بهانه تلاش و مسابقه از همه جاي جهان گرد هم مي آيند بهترين فرصت را براي يادآوري نكته اي دارند كه همه ساكنان زمين را اين روزها نگران كرده است. ورزشكاران هماره از احترام ويژه اي در بين عموم مردم برخوردارند و به همين دليل مي توانند بهترين مبلغان و يادآوران اين نكته باشند كه زمين در خطر است. المپيك ها، جام جهاني و مراسمي از اين دست مي تواند بهانه خوبي براي يادآوري و ذكر اين جمله كوتاه و اما مهم باشد كه توسعه پايدار تنها چاره انسان ها براي حفظ زمين است و اين جمله كوتاه مي تواند بر سينه ،بر پرچم، بر نشان و لب هاي ورزشكاران بنشيند تا آنان كه محبوبترين تماشاگران و رسانه ها هستند اين جمله را مدام يادآور شوند تا كودكي در آن سمت و سوي قاره ها دلش براي باغچه اي در نيمكره اي ديگر بتپد تا ورزشكاراني درست در ميانه هياهو و شوق مسابقه مردم را به دوست داشتن زمين انسان ها به دوست داشتن گونه اي يا كه گلي ترغيب كنند تا اميدوار شويم كه اين زمين براي نسل هاي آينده نيز باقي خواهد ماند تا در آن باز براي دست يافتن به پيروزي هاي انساني؛ جدال هاي قانونمند ورزشي؛ پرتاب توپي به درون دروازه اي يا كه سبدي... پرتاب نيزه اي به دور دست ها يا پيشي گرفتن بر حريفان در ميدان ماراتني، دست يافتن به بلنداي قله اي. پيمودن رودخانه ،دريا، زميني و رودي مانده باشد. دست اندركاران و سياستگذاران ورزش جهان فارغ از دغدغه هاي سياسي. بي نگرشي به مرزهاي قراردادي و تنها با لازمه انسان بودن و انساني زيستي بر آنند تا به بهانه دوست داشتني رقابت و مسابقه هر با انسان هايي بار هر رنگ و نژاد و زبان و فرهنگي را از گوشه گوشه جهان گرد هم آورند تا در جمعي دوستانه با هم به رقابتي قانونمند بنشينند و فارغ از بحث هاي كسل كننده سياسي و نژادي پس از رقابتي جانانه يكديگر را در آغوش بگيرند و تماشاچيان بر همه آناني كه در رقابت شركت جسته اند هورا كشند و لبخند زنند و اينچنين كينه هاي موهوم و بي پايه به كناري رود و سياه و سفيد و زرد و سرخ و سبز در كنار هم حلقه اي از دوستي برگرد زمين بركشند، حلقه اي سبز و انساني بر گرداگرد زميني كه دوستش دارند! براي آغاز ضيافتي اينچنين بهانه اي بايستي باشد بهانه اي خرد كه مي تواند دستاوردي به عظمت دوستي همه انسان هاي زمين را با خود داشته باشد، اين بهانه خرد گاه مي تواند شعله اي ناميرا باشد كه اين همه سال به بهانه ورزش دست به دست گرديده باشد تا در طوفان جنگ ها و لشگركشي ها خامشي نگيرد تا اميد در دل ها براي صلح و دوستي زنده بماند. پس اين مهم را بايستي دستي، دستاني يار باشند. دستاني دوست كه گام هاي پياپي شان مشعل آتش بازي هاي المپيك زمستاني تورين را از يونان تا اين كوچه هاي تنگ شهر با خود دوانده! باشد تا در دل دل زدن هاي شادمانه تو در ميان هياهوي آدم هايي كه هيچگاه نديدي شان. در ميان آدم هايي كه حتي نام تو را نمي دانند و به تو لبخند مي زنند و برايت دست تكان مي دهند و همه شوق وجودشان را در فرياد شادي اي برايت هديه مي كنند: «همه براي يك نفر!» چرا كه بر دست تو مشعل آتشي ناميراست كه اميد زنده بودن و شوق دوست داشتن همه انسان و زمين انسان ها را در زير خاكستر روزمره گي ها زنده مي كند. آتش! و مهم نيست كه اين آتش را پرومته يوناني از خدايان به يغما برده باشد ،يا هوشنگ شاه ايراني در جنگ با ماري آن را كشف كرده باشد، پس آتش از آن انسان ها شد تا گرما و نور بخشد؛ تا انسان در شب هاي پرستاره، اما سرد ،به تماشاي آسمان بنشيند، در جستجوي كائنات و راز خلقت. مهم نيست آن انسان غارنشين اكنون در كجاي اين هستي هنوز سر به آسمان دارد و هنوز گرماي آتش را در كنار خويش دارد. خواه ماسايي پيري باشد نيزه بر دست و كشيده قامت. كنار آتش برقصد يا اينكه شمني شود رقصان و پايكوبان بر گرد آن.
باز هم مهم نيست كه باشي و از كجا آمده باشي؛ از سرزمين هاي تفتيده و قحط آب دور يا از خوشه زارهاي پربركت دشت هاي دورتر. از شرق باشي يا كه از غرب آمده باشي. سياه پوست باشي يا سپيد، زرد يا سرخ و به چه زباني سخن بگويي، چرا كه اينجا زبان را راهي نيست، دستي در كار است و پايي اما به شرط آنكه راهوار باشد پس پايي به راه و دستي بر آتش همان آتشي كه از اركان اربعه بود. آتشي كه گرم بود و روشنايي مي آورد. مشعل آتش كه از راه مي رسيد، همه مي بايستي دست نگاه مي داشتند، همه آن دستاني كه به كار جنگ بودند و به كار ريختن خون هر آن ديگري كه او هم اتفاقاً نام انسان بر خود داشت و در مرزي ديگر يا با كيشي ديگر در همان ديار مي زيست. آتش كه از راه مي رسيد زمستان روابط يخ به هيجان رقابت با شرايط مساوي گرم مي گشت و آنان كه در كار قتل و خون يكديگر بودند باز مي ايستادند به احترام هم كلاه از سر برمي داشتند و به يكديگر لبخند مي زدند و سلام مي كردند. پس رسيدن آتش را سلام واجب بود و سلام آن زمان سلامتي با خود داشت. سلامت رقابت در شرايطي يكسان. مردان كارزار قبايل و قوم از راه مي رسيدند . در ميداني از دوستي و تفاهم گرد مي آمدند و فراموش مي كردند شغل و پيشه خويش و هر كدام بر مسندي مي نشستند. بسيار پيش مي آمد كه آهنگري داوري مي كرد و قصابي كه كارد بر كمر داشت، كارد از كمر مي گشود و خط نگهدار ميدان پرتاب وزنه مي شد. چوپاني قبيله اي- همان مرد آرام و خجالتي _ ميدان مي يافت تا همه توان خويش را در بلند كردن تير چوبين از زمين به كار گيرد و ميداني آن را بر دوش كشد و به سمت خط پايان ببرد. در ميدان و زمان كارزارهاي دوستانه بود كه ورزشكاران توانمندي هاي خويش را به تماشاگه ديگران مي بردند. اينجا بود كه انسان به انسان عرضه مي شد و تماشاچيان ميان حيرت و هياهو از قدرت دهقاني به وجد مي آمدند كه فروتنانه پس از غلبه بر حريف خم مي شد و وي را در آغوش مي گرفت و خاك از تنش مي تكاند. آري تنها در اين زمان بود كه تماشاچي چيز تازه اي را در خود و ديگران مي شناخت. شعوري كه صلح به ارمغان مي آورد و دوستي كه در ميدان رقابت به شعله  لبخندي شكوفا مي شد. مگر نه انسان جمع اضداد است؟ پهلوان آن زمان جمع اضداد به چشم مي آمد در نگاه تماشاگر. جوهره وجودي كه از پيش ديده نمي شد در ميدان رقابتي از اين دست فرصت مي يافت تا خويشتن را به رخ كشد و اين فرصت ها اگر به بهانه ورزش به دست نمي آمد ديگر كجا مي توانست ميداني اينچنين بيابد؟ چه مي دانيم جز اينكه شرايط ناشناخته اي هست كه ما را بارور مي كند،پس حقيقت انسان را در كجا بايستي جست اگر ميدان رقابتي از اين دست فراهم نيايد. آتش المپيك كه از راه مي رسيد مردمان دست از كار و كارزار زندگي مي شستند و لباس جشن بر تن مي كردند پايكوبان و هلهله كنان قهرمانان خويش را تا ميدان بازي ها همراهي مي كردند، هر قومي كه قهرمان خويش را بر سر دست به ميدان آورده بود و بر پيرامونش حلقه مي بست و با هلهله و هياهو خنده او را شجاعتر مي خواست. جشن توانمندي مردان قوم با زمزمه نيايش و دعاي مادران رنگي ديگر مي يافت اما اين زمزمه ها در ميان قهقهه مردان نمودي نمي يافت پس شجاعان قبيله انساني با خنده دست در كمر يكديگر به كشتي و كارزار سرگرم مي شدند و با هر پيچشي در بازويي فريادي از هيجان و هورا بر آسمان مي شد. قهرمان قبيله؛ قهرمان شهر؛ قهرمان كشور؛ قهرمان قهرمانان: قهرمان جهان! بر سر دست مردمان بلند مي شد و تكريم مي گرديد. پس برگ درختان غار تاجي مي شد بر سر مردان كارزار و شاخه هاي زيتون عطر زندگي مي پراكند و مردمان دل خوش مي داشتند و آفتاب از آن بالا به همه زندگان زمين لبخند مي زد.
001083.jpg
صبحي كه قرار است زمستاني باشد. اما پر از آفتاب است و اكسيژن. كوه هاي آلپ پربرف بودند همين ساعتي پيش بود كه از فراز آنها گذشته اي اما اينجا در پالرمو هوا آفتابي است. پيشترها خوانده بودي كه پيترو دولاواله ايتاليايي هنگامي كه در خيابان چهار باغ اصفهان قدم مي زده چنين مي نويسد: و درباره اين شهر و خيابان چهارباغش بايستي با طيب خاطر اعلام كنم خيابان پوپولو در رم، خيابان پوجيو در ناپل، خيابان شهر ژن در خارج شهر ژن و خيابان مونرآل در شهر پالرمو، هيچكدام به پاي آن نمي رسد! خوب وطن است ديگر و به هر بهانه اي بايستي از آن يادي كرد، حتي اگر شبي مانده به كريسمس باشد و تو ميان صحن كليساي مونراله كاتدراله چنان غرق تماشا باشي و نواي ارگ عظيم كليسايش ترا با خود ببرد كه براي لحظه اي همه چيز را در زير آن سقف بلند روشن پر نگار بهشتي تلقي كني، پر از انسان هايي كه گرد هم آمده اند تا در دستادست آتش دوستي سهمي كوچك داشته باشند.
خياباني پر،بعد از باراني كه دوش باريده است. مي خواهي همه آسمان را با همه لقمه  هاي نقره اي ابر ببلعي! خصوصاً براي تو. كه دو شب پيش از ميان آن همه دود حنجره آزار جان خسته به درون هواپيما كشانده باشي و همه شب از پشت پنجره كوچك هواپيما به نيلي آسمان سحري چشم دوخته باشي تا كي اين مرغ آهنين سينه به زمين بكوبد. پس هيجان سفر خواب از چشمت ربوده باشد و نگراني كه مبادا پس از اين همه دير شدن باز هم دير برسي و نوبت از تو گذشته باشد. اما نه، خدا يار است و همه چيز دست به دست مي دهد تا تو اينجا باشي. تراپاني شهري كوچك اما زيبا بر لبه زيباتر ساحل سيسيل و نسيمي كه قرار است بعد از باران بوزد و نه آنچنان سرد كه حاجت به كلاهي باشد و نه آنچنان گرم كه هرازگاهي لرزه اي بر جان مشتاقت نيندازد و همه چيز بي آنكه لكنتي در آن باشد يا كه تأخيري از آن حكايت دارد كه مديريتي قوي بر پشت همه برنامه ها حاكم است ايران! شماره بيست وهشت! تو در اين گروه اوليني. تو اوليني. نام ايران و شماره اي كه بر سينه داري همه چيزهايي كه ذهن و ضميرت به آن آغشته است را از خاطر مي برد و قلبي كه با ضربه هايش رسيدن زماني را اعلام مي كند كه اين همه مدت در انتظار آن بوده اي. بر كناره ساحل آبي. در ميان هياهو و موسيقي و خنده بر زمين مي جهي. مشعل به دست و دقايق مانده تا رسيدن آتش را با ريتم تند موسيقي پرهيجاني كه از بلندگوها پخش مي شود بر پنجه پاها ورجه ورجه مي  كني همان پايي كه قول داده است تا امروز فقط يك همين امروز را هم با تو ياري كند تا درد پاره شدن رباطش را فراموش كني به قيمت لبخندي كه بر لبان مردم شهر خواهي ديد از تماشاي آتش مقدسي كه تو به همراه داري.
آتشي كه شانزده روز پيشتر اين آتش از آتن توسط هواپيما به رم رسانده شد تا تحويل رئيس جمهور ايتاليا گردد و پس از آن ورزشكاران آن را دست به دست تا شهر تورين حمل خواهند كرد به گاه هر وقفه اي آتش به همان فانوس منتقل مي شود تا در مرحله بعد مشعل از آن آتش مايه گيرد و توسط دستاني به ديگران دست به دست گردد.
001077.jpg
مشعل را به سمت خانه آتش مي گيرم، زبانه مي كشد و هلهله همراهان و تماشاچيان آغاز مي شود. گام برمي دارم گام دوم. براه افتاده ام. چهره هاي روبرويم برايم دست تكان مي دهند. لبخند مي زنند. بچه ها هورا مي كشند و پرچم هاي رنگي شان را در دستان كوچكشان به شوق تكان مي دهند، نگاه مردمان، مردماني كه اگر حتي ورزش نمي كنند در نگاهشان شوقي آميخته به حرمت را مي توان به تماشا نشست. پيرمردان با برقي در نگاه و خاطره تماشا مي كنند كه مي داند شايد كه به روزگاران جواني مي انديشند و به قوتي كه در پاها بود و نيرويي كه حالا ديگر نيست. پيرزنان از بالكني هاي پر از شمعداني بر روي خيابان خم شده اند و دست تكان مي دهند و جواناني كه هلهله كنان تا خيابان هاي بعدي همراهي ام مي كنند بوق و آژير. تكان دست ها و همراهي اسكورت  و پليس. كوچه هاي انساني. دالاني  پر هياهو و شوق مرا با خود مي برد. تا آنجا كه درد پايم فراموش شده است گام برمي دارم بلند و كشيده و ممتد. پرواز مي كنم! و روي آسمان نيلي مرغان سپيد دريايي غوغا به پا كرده اند!
پانوشت :
۱- تاريخچه بازي هاي المپيك در يونان باستان.
باستان شناسان و تاريخ نويسان را عقيده بر اين است كه يونانيان در دوره باستان جشن هايي ترتيب مي داده اند كه در ابتدا جنبه مذهبي داشته و بعدها به سوي زورآزمايي و مبارزه هاي ورزشي گرايش يافته است. اين جشن ها چون در دامنه كوه معروف «المپ» برگزار مي شد و دوره پررونقي داشته است به جشن هاي «المپيا» مشهور شد.
در زير و روي تاريخ يونان و آثار كشف شده به سال ۷۶۶ پيش از ميلاد مسيح برخورد مي كنيم كه «تيمائوس» نخستين مورخ يوناني در نوشته هاي خود از مردي به نام «كره ابوس» ياد كرده است كه در راه رفتن از همه سريع تر بوده است.
اين جشن ها بيشتر از آن جهت رونق گرفت كه عاملي بود براي ورزيده شدن و آماده كردن جوانان براي مقابله با هر نوع تجاوز به خاك يونان. همين اصل در ورزش باستاني و زورخانه اي ايران نيز ديده مي شود . عمليات سربازي، دوره هاي طولاني، مشت زني، كشتي گيري و مسابقه ورزش هاي پنج گانه «پنتاتلن» از جمله بازي هاي المپيك بود. نوباوگان، جوانان و پهلوانان جداگانه به مبارزه مي پرداختند، علاوه بر زورآزمايي مسابقه هاي شعر و شاعري، سخن وري و موسيقي هم برگزار مي گرديد. جشن هاي «المپيا» ادامه داشت تا سال ۳۹۴ كه امپراطور روم آن را تعطيل كرد. اين تعطيلي طولاني سبب ويراني «المپيا» و نيايشگاه «زئوس» نماد قدرت و پهلواني گرديد.
يك باستان شناس الماني به نام «كورتيوس» در دل تپه هاي خاموش «المپيا» به كاوش پرداخت، و آثار شگفتي را كشف كرد. فكر احياي اين بازي ها قوت گرفت و با هزاران دشواري مردي شريف، انسان دوست و دانشمند به نام «پي ير بارون دوكوبرتن» فرانسوي به كمك دوستان خود در سال ۱۸۸۹ در پاريس همايشي تشكيل داد و اساس بازيهاي جديد المپيك را پي نهاد.
* سفر من به ايتاليا و تهيه اين گزارش با مساعدت شركت سامسونگ و شماري از دوستان انجام شد كه از همه آنها سپاسگزارم.

نگاه
جام جهاني ۱۹۳۰ اروگوئه
رؤيا به حقيقت پيوست
001086.jpg
سيزده كشور در نخستين دوره رقابت هاي جام جهاني فوتبال شركت داشتند كه بدون انجام بازي هاي مقدماتي و تنها با دعوت كشور ميزبان بود كه در رقابت ها حضور پيدا كردند. به دليل مسافت طولاني و دشواري سفر تنها چهار كشور از اروپا تصميم به شركت در مسابقات گرفتند. اروگوئه در پايتخت خود يعني مونته ويدئو يك ورزشگاه جديد و زيبا افتتاح كرد كه گنجايش ۹۵ هزار نفر داشت، البته كار احداث ورزشگاه به دليل بارش باران شديد چند روزي به تعويق افتاد و تنها پنج روز قبل از شروع مسابقات بود كه ورزشگاه تكميل شد.
دليل انتخاب اروگوئه به عنوان كشور ميزبان اين بود كه آنها قهرمان رقابت هاي المپيك نيز بودند و ديگر اين كه در جولاي همان سال اين كشور يكصدمين سال استقلال كشورش را جشن مي گرفت. مدت دو هفته برگزاري اين رقابت ها درست مقارن با برگزاري دو هفته جشن در مونته ويدئو پايتخت اروگوئه بود و تمامي بازي ها در اين شهر برگزار مي شد. چهار تيم اروپايي، يوگسلاوي، بلژيك، روماني و فرانسه كه در اين جام حضور داشتند هيچ يك شانسي براي فتح رقابت ها نداشتند و تيم هاي قدرتمند ديگر مثل آلمان، ايتاليا، هلند، انگلستان و اسپانيا هم ترجيح دادند در خانه بمانند. فرانسه و مكزيك برگزاركننده نخستين ديدار در تاريخ رقابت هاي جام جهاني بودند كه فرانسه چهار بر يك پيروز شد و لوسين لوران اولين گل تاريخ جام هاي جهاني را به ثمر رساند، اما دو تيمي كه در اين دوره بسيار قدرتمند نشان دادند، آرژانتين و اروگوئه بودند كه به آساني در صدر گروه  خود قرار گرفتند. استابيلو آرژانتيني، بهترين بازيكن اين رقابت ها بود كه به عنوان يك بازيكن جانشين به ميدان آمد و برابر مكزيك هت تريك كرد. در مرحله نيمه نهايي، آرژانتين شش بر يك آمريكا را در هم كوبيد و اروگوئه نيز با نتيجه مشابه يوگسلاوي را مغلوب كرد. در آن زمان بازي رده بندي در كار نبود پس، هر دو كشور آمريكا و يوگسلاوي مشتركاً در رتبه سوم قرار گرفتند. در ديدار نهايي، در نيمه اول آرژانتين تيم برتر ميدان بود. اما تيم ميزبان در نيم دوم بازگشتي توفاني داشت و در نهايت چهار بر دو آرژانتين را مغلوب كرد و قهرمان جهان شد.
آمار مختلف از جام جهاني ۱۹۳۰ اروگوئه
بهترين گلزنان جام
۱- گيلرمو استابيلو (آرژانتين) ۸ گل
۲- پدرو چه آ (اروگوئه) ۵ گل
۳- گيلرمو سوبيابره(شيلي) ۴ گل
۴- برت پاتناده(آمريكا) چهار گل
تعداد بازي هاي انجام شده در جام: ۱۸ بازي
تعداد گل هاي به ثمر رسيده: ۷۰ گل (ميانگين ۸۸/۳ در هر بازي)
تعداد كل تماشاگران: ۵۰۰/۴۳۴ نفر
ميانگين تماشاگر براي هر بازي ۲۴۱۳۹ نفر
رده بندي:
۱- اروگوئه
۲-آرژانتين
۳- آمريكا
۴- يوگسلاوي

ورزش
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |